ملاصدرا و تحویل قضایا به حملی موجب کلی ضروری نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ملاصدرا و تحویل قضایا به حملی موجب کلی ضروری - نسخه متنی

احد فرامرز قراملکی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ملاصدرا و تحويل قضايا به حملي موجب كلي ضروري

دكتر احدفرامرز قراملكي

چكيده:

ملاصدرا، نخستين منطق‏داني است كه رهيافت شيخ اشراق در تحويل همه قضايا به حملي موجب كلي ضروري را مورد تأكيد قرار داده و آن را مدوّن و منقح كرده است. اگرچه در توضيح مراد شيخ اشراق بسيار سخن رفته است امّا كاري انتقادي و تطبيقي در اين باب ارائه نشده است مگر گفتاري در نقد تحويل شرطي به حملي.

قضاياي شرطي در اساس حملي محرَّف هستند و از طريق تبديل ادات اتصال و انفصال به لزوم و عناد به حملي تحويل مي‏شوند و اين طريق از حيث خلط معاني مختلف لزوم بر مغالطه كاربرد و اشاره مبتني است و همچنين‏درخصوص‏شرطيهاي‏مقدمة‏الكاذب ناتوان است.

قضاياي سالب از طريق عدول بموجب تبديل مي‏شوند و اين طريق را هم از حيث صدق و هم از حيث ساختار معنا مي‏توان نقد كرد. اين طريق مستلزم تبديل محمول از اسم محصل به غير محصل است كه با نظام منطق ماهيات ناسازگار است.

قضاياي جزئي و مهمل بدليل بي‏اعتبار بودنشان در علوم حقيقي از طريق افتراض قابل ارجاع به كلي‏اند. اين طريق از جهات مختلفي قابل نقد است از جمله خلط هر و همه، كلي و كلي‏نما، تبديل حمل شايع به حمل اولي و خلط دو مفهوم كلي در صدق و كلي در تسوير.

قضاياي موجهه نيز در علوم حقيقي به قضاياي ضروري محدودند و لذا غير ضروري را از طريق اخذ جهت در محمول مي‏توان به ضروريه برگرداند، طريقي در منطق موجهات جديد به عنوان اصل «5» معروف است.

اين طريق را نيز از حيث خلط جهتِ نسبت و جهتِ در صدق مي‏توان نقد كرد. فايده تحويلي‏نگري از نظر ملاصدرا ساده كردن قواعد منطق است و اين سخن باروي آورد كاربردگرايانه به منطق كه مقتضاي هويت آليِ آن است منافات دارد، زيرا مراد از ساده كردن در اينجا حذف بسياري از قواعد منطقي است.

ظهور و نضج نظريه تحويلي‏نگرانه در قضايا همچنين عدم رشد علوم را نشان مي‏دهد.

طرح مسئله

ملاصدرا در التنقيح مسئله ارجاع قضايا به حمليِ موجبِ كلي ضروري را قاعده اشراقي خوانده و آن را در ساده كردن بسياري از مباحث منطقي بكار مي‏برد. اين مسئله داراي ابعاد گوناگون است. ارجاع شرطي به حملي و يا ديدگاه حملي‏انگاري شرطي نزد منطقدانان ژمتقدم محل بحث و گفتگو بوده است. اما ارجاع جزئي و مهمله به كلي، سالب به موجب و موجهات به ضروري ظاهراً از نوآوريهاي شيخ‏اشراق (550 ـ 587 ق) است. وي علاوه بر مباحث پراكنده در اين خصوص، فصل مستقلي را نيز با عنوان «حكمة‏اشراقية في بيان ردّ القضايا كلها إلي الموجبة الضرورية» اختصاص مي‏دهد.1

ملاصدرا ـ برحسب تحقيق حاضر ـ اولين منطق‏نگاري است كه علاوه بر تأكيد ديدگاه شيخ اشراق مباحث پراكنده او را مدوَّن و محقَّق ساخته و در فصل مستقلي با عنوان لمعة اشراقية آورده است.

مسئله ارجاع همه قضاياي منطقي به حملي موجب كلي ضروري به چهار مسئله قابل انحلال است:

1ـ ارجاع شرطي (متصله و منفصله)؛

2ـ تحويل مسالب به موجب؛

3ـ ارجاع جزئي و مهمل به كلي؛

4ـ تحويل موجهات به ضروريه.

روش و دليل تحويل در هريك از موارد چهارگانه متفاوت است. پيش از اين بررسي مبناي ابن‏سينا در ارجاع شرطي به حملي مورد تحليل و نقد واقع شده است2 و ديدگاه شيخ اشراقي در خصوص سه مورد ديگر نيز به تفصيل گزارش شده است3

ملاصدرا اولين منطق‏نگاري است كه علاوه بر تأكيد ديدگاه شيخ اشراق مباحث پراكنده او را مدوَّن و محقَّق ساخته و در فصل مستقلي با عنوان لمعة اشراقية آورده است.

تحويل شرطي به حملي

تحويل شرطي به حملي در نظام منطق ارسطويي گريزناپذير مي‏نمايد. ابن‏سينا با اعتبار قياس اقتراني شرطي آن را در حد حملي‏انگاري شرطي رواج داده است. عبارت كوتاه وي، ديدگاه غالب منطقدانان ژمسلمان را در اين مسئله نشان مي‏دهد:

«و يجب عليك أنْ تجري أمر المتصل في‏الحصر والاهمال والتناقض و العكس مجري الحمليات، علي‏أن‏يكون‏المقدم كالموضوع والتالي كالمحمول»4

در اين بحث دو مسئله متوسط اما متمايز وجود دارد:

1 ـ تحويل شرطي به حملي

2 ـ حملي‏انگاري شرطي.

ريشه هر دو ديدگاه بمحوريت قياسهاي حملي (منطق محمولات) و ابتناء قياسهاي شرطي (منطق گزاره‏ها) برآن است. براي پيروان ارسطو اصل، قياسهاي حملي است و هرگونه استنتاج ديگر را بايد با اين اصل انجام داد5. نظريه قياس در نظام ارسطويي مبتني بر قضيه‏هاي مورد حملي و تحليل آنها به عقدالوضع و عقدالحمل است و لذا ابتناء قياس شرطي بر قياس حملي در چنين نظامي تنها از طريق تحويل شرطي به حملي ميسور است.

روش تحويل شرطي به حملي اين است كه ابتدا مقدم و تالي را بدليل آمدن ادات شرط، قضيه ندانيم؛ بلكه آنها را به مفاهيم مبدل كنيم آنگاه حكم به استلزام يا تعاند اولي در نسبت با دومي بكنيم. به عنوان مثال براي تبديل شرطي متصل به حملي چنين مي‏شود گفت:

1 ـ شرطي متصل: اگر آفتاب برآيد آنگاه روز است.

2 ـ حملي معادل آن: برآمدن آفتاب مستلزم روز است. همچنين است تحويل منفصل به حملي:

3 ـ منفصل:ياآفتاب‏برآمده است يا شب موجود است.

4 ـ حملي‏معادل‏آن:برآمدن‏آفتاب‏معاندِبودن‏شب‏است.

شرطي مؤلف از دو جزء مقدم و تالي در متصل و مولفه‏ها در منفصل به اين طريق به حملي مؤلف از دو عقد مبدل مي‏گردد. اين روش ساده تحويل عده‏اي را بر اين انگاره سوق داده است كه اساساً شرطي همان حملي است اما بد تعبير شده است. به عبارت ديگر شرطي در واقع هويت معيني ندارد بلكه همان حملي است كه بصورت درست ساخت بيان نشده است. حملي‏انگاري شرطي چنين تبيين مي‏شود كه جمله «در هر حال كوشا بودن دانشجو مستلزم موفقيت او است» بصورت «هرگاه اگر دانشجو كوشا باشد آنگاه او موفق است» درآمده است.

شيخ‏اشراق چنين ديدگاهي دارد و ملاصدرا نيز برآن تأكيد كرده است. ملاصدرا تصريح مي‏كند كه قضيه شرطي اساساً حملي، بد تعبير شده است كه در آن تصريح به لزوم و عناد حذف و به جاي آن از ادات اتصال و انفصال استفاده شده است.

خواجه طوسي(672 - 598) مسئله را اساساً بگونه ديگر و با پاسخ قابل تأملتري طرح كرده است. بيان وي از مسئله اين است كه حملي و شرطي تمايز نوعي دارند يا صنفي؟ وي برعكس شيخ اشراق قائل به تفصيل است. اگر ساختار محتوايي را لحاظ كنيم، تحليل شيخ اشراق و حملي‏انگاري شرطي پذيرفتني است، اما اگر ساختار صوري را ملاك بدانيم، حملي و شرطي تمايز نوعي غيرقابل تحويل دارند، زيرا ساختار صوري حملي تأليف درجه اول است در حالي كه ساختار صوري شرطي تأليف درجه دوم است.6

تحويل شرطي به حملي براساس تقرير شيخ‏اشراق و ملاصدرا بر دو امر استوار است:

1 ـ قضيه نبودن مقدم و تالي وقتي كه در شرطي لحاظ‏مي‏شوند.

2 ـ تبديل نسبت اتصال و انفصال به دو مفهوم استلزام و تعاند. هر دو امر قابل نقد و بررسي است:

يك، ديدگاه غالب منطقدانان ارسطويي مشرب اين است كه ادات شرط مقدم و تالي را از قضيه بودن مي‏اندازد. اين در حالي است كه اولاً مي‏گويند نسبت شرطي «اين آن است» نمي‏تواند باشد زيرا حمل قضيه‏اي بر قضيه ديگر بي‏معنا است7 ثانياً صدق شرطي را بر حسب صدق اجزاء آن تعريف مي‏كنند در حالي كه صدق و كذب فرع بر قضيه است.

دو، تحويل نسبت اتصال به مفهوم استلزام مبتني بر مغالطه ناشي از اشتراك لفظ و ابهام در واژه لزوم است. لزوم در سه كاربرد مشترك لفظي است:

1 ـ لزوم نفس الامري يا عالم ثبوت. اين معنا از لزوم در تفكر رايج فلسفه با مفهوم عليت همراه است.

2 ـ لزوم بمعناي استلزام مادي يا تابع ارزشي كه بين دو قضيه جاري است و از آن به شرطي تعبير مي‏شود.

3 ـ لزوم بمعناي استلزام منطقي كه بين مقدم يا مقدمات و نتيجه در يك صورت برهان جاري است و از آن به استنتاج تعبير مي‏شود. بنابراين جايگزين ادات شرط (استلزام تابع ارزش) بجاي لزوم (در مفهوم وجودشناختي آن) در ديدگاه حملي‏انگاري شرطي مبتني بر مغالطه كاربرد و اشاره است.

سه، تحويل شرطي به حملي در خصوص شرطيهاي مقدمه الكاذب با مشكل مواجه مي‏شود، زيرا در چنين مواردي شرطي صادق اما حملي بدليل فقدان شرط صدق حملي موجب كاذب است:

اگر گربه انسان باشد آنگاه ناطق است.

انسان بودن گربه، مستلزم ناطق بودن آن است.

چهار، دو مفهوم استلزام و تعاند از مفاهيمي نيستند كه در منطق ارسطوييِ «موضوع، محمول و رابط» جايگاه روشني داشته باشند، بلكه از نسب هستند و قضاياي حملي مشتمل بر نسبتها اساساً در منطق ارسطويي صعوبت آفرين هستند، همانگونه كه در قياس مساوات وجود دارد.

تحويل سالب به موجب

تمايز سالب و موجب اساساً ارسطويي است و تا زمان ابن‏سينا، ارجاع سالب به موجب را نزد منطقدانان مسلمان نمي‏يابيم. ابن‏سينا در شرايط عام قياس، عقيم بودن دو مقدمه سالبه و يا عقيم بودن شكل اول مؤلف از صغراي سالبه را مورد انتقاد قرار مي‏دهد. از نظر وي در موجهات مركبه مواردي وجود دارد كه سالب قابل تبديل به موجب است. ممكنه خاصه و وجوديه خاصه چه سالبه نوشته شوند و چه موجبه در واقع تفاوتي ندارند:8

الف ب است بالامكان خاص؛

الف ب نيست بالامكان الخاص؛

الف ب است لادائماً؛

الف ب نيست لادائماً؛

وي بهمين دليل تأكيد دارد كه سالبه ممكنه غير از سلب امكان است و سالبه وجود به لادائمه غير از سلبِ وجود لادائم نيست.9.

شيخ اشراق در اينجا دو سخن بميان مي‏آورد:

اولاً سالب در اساس بر ايجاب مبتني است؛ بعبارت ديگر در دلِ هر سلب، ايجاب نهفته است. «سالب حكم عقلي است و از آن جهت كه حكم به انتفاء است، خود اثبات است.10

ثانياً سالب قابل تحويل به موجب است. نتيجه اين سخن، مانند ديدگاه ابن‏سينا، لغوِ شرط موجب بودنِ حداقل يك مقدمه در قياس است. روشي كه شيخ اشراق براي ارجاع سالب به موجب پيشنهاد مي‏كند، طريق عدول است. در اين طريق قضيه سالب را با آوردن ادات سلب در ضمن محمول به موجب معدول تبديل مي‏كنند و مفاد سلبِ حمل به حملِ سلب درمي‏آيد. اين عمل در صورت جابجايي ادات سلب و ادات ربط انجام مي‏شود.

طريق عدول از دو حيث قابل بحث است: صدق و معنا. بحث از منظر صدق نزد منطقدانان رايج است. برمبناي آنها سالبه بدليل صدقِ در صورت انتفاء موضوع نسبت به موجب از حيث صدق، اعم است و لذا چنين نيست كه هر سالب صادقي را بتوان به موجبِ صادق مبدل كرد. شيخ اشراق به اين انتقاد توجه داشته و آن را چنين پاسخ مي‏دهد كه اعم بودن سالب محصل به لحاظ صدق از موجب معدوله تنها در قضاياي شخصي جاري است ولي در محصوره فرقي از اين حيث وجود ندارد.11 اين ديدگاه او را بايد براساس تحويل جزئي به كلي تبيين كرد. در واقع مراد او اين است كه در قضاياي كليه، سالب تحصيلي و موجب عدولي هم‏ارزش هستند. اين سخن براساس تحليل خاصي كه از ساختار معنايي و ارتباط عقدين در قضاياي كلي مي‏شود، قابل دفاع است.

ملاصدرا در اين بحث نسبت به بيان شيخ اشراق نكته تازه‏اي بميان نياورده است و در خصوص يافتن طرق ديگر تحويل سالب به موجب ـ غير از طريق عدول ـ سخني نگفته است.

تحويل سالب به موجب از طريق عدول را از حيث ساختار معنايي قضيه نيز مي‏توان مورد تأمل قرار داد كه بيان آن محتاج طرح مقدمه‏اي است. قضيه معتبر در علوم حقيقي بر مبناي منطقدانان ارسطويي مشرب ساختار معنايي معيني دارد بگونه‏اي كه محمول در آن ذاتيِ موضوع است بمعناي ذاتي باب برهان حد و برهان به عنوان اتمّ منطق تعريف و منطق حجت در گرو ذاتي بودن محمول نسبت به موضوع در قول جازم و ذاتي بودن معرِّف نسبت به معرَّف در قول شارح است.

دليل تأكيد و تأييد ملاصدرا بر ديدگاه تحويل‏نگرانه شيخ اشراق اين است كه بوسيله چنين تحويلي مي‏توان بسياري از قواع د منطقي، را ساده كرد.

بميان آمدن مفاهيم غيرمحصل با نظام منطقِ ماهيات، منافات دارد. بهمين دليل است كه فارابي(260 ـ 339) آگاهانه سعي مي‏كند. جمله معروف ارسطو در كتاب العباره را در خصوص اسماء غيرمحصل (16612-15) در خلاف معناي ظاهريِ آن تحليل مي‏كند.12 چرا كه اسم غيرمحصل بمعنايي كه در اين عبارتها آمده و به لاانسان مثال آورده شده بنيان منطق ماهيات را دگرگون مي‏كند. لاانسان نه عرفي است و نه ذاتي، نه مقدم است نه لازم، نه درايساغوجي‏مي‏گنجدنه‏محمول‏مسائل‏برهاني‏قرارمي‏گيرد.13

با توجه به مقدمه‏اي كه ذكر شد، خلل منطقي طريق عدول در نظام ارسطويي نمايان مي‏شود. زيرا با اين طريق مفهوم غيرمحصل، محمول قضيه واقع مي‏شود و تكليف چنين محمولي در نظام ايساغوجي معين نيست مگر اينكه از طريق عدم در مقابل ملكه دانستن اسماء غيرمحصل، آنها را به اسم محصل تحويل دهيم و بجاي لابصير، اعمي بنويسيم و خلل اين طريق روشنتر از خلل طريق عدول است.

ارجاع جزئي و مهمل به كلي

مبناي تحويل شرطي به حملي و سالب به موجب اين بوده است كه شرطي اساساً حملي است و در دل سلب، ايجاب نهفته است؛ اما مبناي تحويل جزئي و آنچه در حكم آن است (مهمل) اعتبار قضيه كلي در علوم است.

عدم اعتبار قضيه شخصي در علوم حقيقي از اصول مسلم علم‏شناسي قدماست. دكتر ابراهيمي ديناني در تبيين‏آن‏به‏منزله‏يك‏قاعده‏فلسفي‏به‏تفصيل‏سخن‏گفته‏است.14

قضيه مهمل نيز به تعبير اخوان‏الصفا(421 - 360) از حيث صدق و كذب تعيّن ندارد و بهمين دليل لغزاننده است و در علوم كه داراي زبان دقّي است نمي‏تواند اعتبار داشته باشد15 شيخ اشراق همين تحليل را در خصوص قضيه جزئيه نيز طرح مي‏كند و بهمين مناسبت آن را مهمله بعضيه مي‏خواند. براين‏اساس مي‏توان گفت: قضيه معتبر در علوم حقيقي، قضيه كليه است.16

قضيه مهمل در حكم جزئي است و جزئي را با روشي مي‏توان به كلي تحويل كرد و آن طريق افتراض است. در اين طريق، مجموعه مصاديقِ موضوع كه متصف به وصف محمولي‏اند، مفهوم واحد جامع مشتركي مي‏يابند و آنگاه اين مفهوم واحد كلي، موضوع براي همان محمول واقع مي‏شود و در نتيجه قضيه ديگري بدست مي‏دهد كه بلحاظ صدق، هم‏ارزش قضيه نخست است:

- برخي انسانها خداي يكتا را مي‏پرستند(جزئي)

- هر موحدي خداي يكتا را مي‏پرستد(كلي معادل جزئي)

ملاصدرا در بحث تحويل جزئي به كلي نيز سخني فراتر از تحليل شيخ اشراق بميان نياورده و در بيان وي بديده نقد ننگريسته است.

طريق افتراض از جهات مختلفي قابل نقد است:

اولاً، ساختار محتوايي جزئي و كلي نزد اهل دقت از منطقدانان مسلمان و اجماع منطقدانان جديد تمايز اساسي دارد. در قضيه جزئي عقدين به نحو عطف تركيب يافته و بتعبير دقيقتر تقارن اتفاقي دارند اما در كلي اقتران عقدين بنحو لزوم است.

ثانياً، از طريق افتراض قضيه جزئيه به قضيه كلي‏نما مبدل مي‏شود و نه حقيقتاً كلي. به تعبير دقيقتر در چنين كلي همه به كار مي‏رود و نه هر، زيرا مفهوم جامع مشترك، حقيقت و طبيعتي نيست كه محمول بر يك يك افراد آن به نحو گريزناپذير حمل گردد، آنگونه كه شيخ اشراق تحليل مي‏كند بلكه اسمِ دالّ بر همه افرادِ يك مجموعه(و نه كلي طبيعي مشترك بين يك يك افراد) است.

ثالثاً، در خصوص مثالي كه ذكر شده است تحويل حمل شايع به حمل اولي و يا تبديل همه گزاره‏ها به ضرورت بشرط محمول نيز لازم مي‏آيد، زيرا قضيه «برخي انسانها خداي يكتا را مي‏پرستند» حمل شايع صناعي است ولي در قضيه «هر موجودي خداي يكتا را مي‏پرستد» آشكارا موضوع مقيد به محمول شده و يا محمول در آن اخذ شده است.

رابعاً، مبناي شيخ اشراق در تحويل جزئي به كلي ـ اعتبار در علوم حقيقي (برهاني) ـ نشان مي‏دهد كه بين دو مفهوم كلي در آميخته شده است. يعني كليت در صدق، كه در مسائل برهاني و علوم حقيقي لحاظ مي‏شود و در خصوص قضيه شخصيه‏اي چون «ارسطو انسان است » جاري است؛ با كليت در نسبت يا كليت تسويري تمايزي قائل نشده است.

تحويل قضاياي موجهه به ضروري

مبناي شيخ اشراق و ملاصدرا در تحويل قضاياي موجهه به ضروري، مانند تحويل جزئي به كلي، اعتبار قضيه در علوم حقيقي است. آنها براساس اينكه مسائل علوم برهاني مطالب ضروري‏اند به يافتن تدبيري براي تحويل تمام موجهات به ضرورت مي‏پردازد. تدبير وي اخذ جهت در محمول است «كل جهة إذا جعلت جزء المحمول فالربط ضروري17 قضيه ممكنه از اين طريق قابل تحويل به ضروريه‏است.

ـ ممكنة: «هر انسان موجود است بالامكان».

- ضروريه معادل ممكنه:

«هر انسان ممكن‏الوجود است» ضرورتاً روشي كه شيخ اشراق اخذ كرده است در سيستم« 5» منطق موجهات جديد نيز به منزله يك اصل بيان مي‏شود.18

عدم تمايز بين جهت نسبت و جهت صدق در مسئله تحويل قضايا به ضروريه نيز قابل تأمل است. مراد از امكان در «هر انسان موجود است بالامكان» كيفيت نسبتِ وجود به انسان است اما در «هر انسان ممكن‏الوجود است» مراد از ضرورت كيفيت، حكم به ممكن‏الوجود بودنِ انسان است و لذا در اين تحويل جهت نسبت به جهت حكم مبدل مي‏گردد.

فايده نظريه تحويل

دليل تأكيد و تأييد ملاصدرا بر ديدگاه تحويل‏نگرانه شيخ اشراق اين است كه بوسيله چنين تحويلي مي‏توان بسياري از قواعد منطقي، مانند تناقض، عكس نقيض و قياسهاي مختلطه را ساده كرد: «والقاعدة‏الاشراقية أغنت عند تعديد أصناف كثيرة».19

انگيزه ملاصدرا بر ساده كردن قواعد منطقي اين است كه متن درسي ساده‏اي را در آموزش منطق بدست دهد؛ امّا آيا بلحاظ كاربردي چنين گرايشي قرين به صواب است؟

روي آورد كاربردگرايانه در تعليم منطق كه مقتضاي هويت ابزاري و آلي آن است موجب مي‏شود كه در قواعد تناقض، عكس نقيض و ساير قواعد منطقي به تفصيل سخن گفته شود تا بتوان مواضع ايهام تناقض و ايهام عكس را شناسايي كرد و در دام تناقض و مغالطه‏هاي منطقي نيفتاد. بهمين دليل است كه ملاصدرا در مواضع وحدتهاي لازم بين دو قضيه متناقض از نظريه حداقلي فارابي و فخررازي (ارجاع وحدتها به وحدت موضوع و محمول) را برنمي‏گيرد و علاوه بر تأييد ديدگاه حداكثري خود وحدت حمل را نيز بر آن اضافه مي‏كند.20

ظهور نظريه تحويل‏نگرانه، عدم رشد را نيز بخوبي ترسيم مي‏كند. وقتي كه تبيينهاي رايج در علوم طبيعي بر تفسيرهاي طبع‏گرايانه ارسطويي منحصر گردد و علوم به مسائلي كه محمول ذاتي موضوع است محدود شود، در چنين فضاي معرفت شناختي جز به قضاياي موجبِ حملي كلي ضروري حاجتي نيست.

جدول تحويل همه قضايا به موجب كلي حملي ضروري | رديف | نام‏قضيه | مثال | طريق تحويل | تحويل‏شده | مثال | 1 | شرطي متصل | اگر آفتاب برآيد آنگاه روز است | سلب هويت قضيه‏اي مقدم و تالي و تبديل ادات اتصال به مفهوم استلزام | حملي | برآمدن آفتاب مستلزم بودن روز است | 2 | شرطي منفصل | يا آفتاب برآمده است يا شب موجود است | سلب هويت قضيه‏اي مؤلفه‏ها و تبديل ادات انفصال به مفهوم تعاند | حملي | برآمدن آفتاب معاند بودن شب است | 3 | سالب | هيچ عقربي بينا نيست | جابجايي ادات سلب و ربط يا سلبي كردن محمول | موجب | هر عقربي نابينا است | 4 | جزئي | برخي انسانها پروردگار يكتا را مي‏پرستند | اخذ مفهوم جامع مشترك براي مجموعه مصاديق موضوع كه متصف به محمول‏اند. | كلي | هر موحدي يكتاپرست است | 5 | موجهات غيرضروري | انسان موجود است بالامكان | اخذ جهت در محمول | ضروري | هر انساني ممكن‏الوجود است ضرورتاً |

جدول تحويل همه قضايا به موجب كلي حملي ضروري |

رديف | نام‏قضيه | مثال | طريق تحويل | تحويل‏شده | مثال | 1 | شرطي‏متصل | اگر آفتاب برآيد آنگاه روز است | سلب هويت قضيه‏اي مقدم و تالي و تبديل ادات اتصال به مفهوم استلزام | حملي | برآمدن آفتاب مستلزم بودن روز است | 2 | شرطي‏منفصل | يا آفتاب برآمده است يا شب موجود است | سلب هويت قضيه‏اي مؤلفه‏ها و تبديل ادات انفصال به مفهوم تعاند | حملي | برآمدن آفتاب معاند بودن شب است | 3 | سالب | هيچ‏عقربي‏بينانيست | جابجايي ادات سلب و ربط يا سلبي كردن محمول | موجب | هر عقربي نابينا است | 4 | جزئي | برخي انسانها پروردگار يكتا را مي‏پرستند | اخذ مفهوم جامع مشترك براي مجموعه مصاديق موضوع كه متصف به معمول‏اند. | كلي | هر

11- همان، ص 31.

1 - سهروردي، منطق‏التلويحات، تصحيح اكبرشهابي، تهران، دانشگاه تهران،1334، ص29.

15- اخوان‏الصفاء، الرسائل، ج 1، مركز النشر، قم، ص 416.

16- سهروردي، همان، ص 25.

18 - Konyndyk, KenreTh, Intnodutory Modal Logic, University of Notre Dawne, Press, (1986), P.53.

10- سهروردي، همان، ص 30.

14- ابراهيمي ديناني، غلامحسين، قواعد كلي در فلسفه اسلامي، ج 3، 1368، ص 213 ـ 164.

17 - سهروردي، منطق‏التلويحات، تصحيح اكبر شهابي 1334، ص90.

12- الفارابي، ابونصر، المنطقيات، تصحيح محمدتقي دانش‏پژوه، مكتبه آية‏ا...العظمي‏المرعشي، قم، ج 2، ص 27.

19- ملاصدرا، التنقيح، ص 31.

13- فرامرز قراملكي، احد، مفاهيم غيرمحصل و منطق ماهيات، مقالات و بررسيها، دفتر 62، زمستان 76، ص 171 ـ161.

2- موحّد، ضياء، نظريه قياسهاي شرطي ابن‏سينا، معارف، دوره دهم، شماره فروردين و تير 1372، ص 3.

20- همان.

3- ابراهيمي ديناني، غلامحسين، شعاع انديشه و شهود در فلسفه سهروردي، تهران، انتشارات حكمت، 1362، ص 88 - 117.

4- ابن‏سينا، بوعلي، الاشارات والتنبيهات، تصحيح محمود شهابي، تهران، دانشگاه تهران، 1339، ص 21.

5- موحد، ضياء، نظريه قياسهاي شرطي ابن‏سينا، ص5.

6- الطوسي، خواجه‏نصير، حل معضلات‏الاشارات، المطبعه آرمان، ج 1، ص 115.

7- همان، ص 116.

8- بوعلي،ابن‏سينا، الاشارات و التنبيهات، 1339، ص 49.

9- همان، ص 260.


/ 1