بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
آنها مي خواستند توجيهي فلسفي براي نهادهاي آن جامعه عرضه دارند. جامعه اسلامي را فارابي بوجود نياورد و اين جامعه قبل از فارابي تکوين يافته بود.فلسفه سياسي فارابي وبوعلي و ابن رشد توجيه فلسفي آن جامعه اي بود که پس از تنزيل وحي توسط پيامبر اکرم (ص) در مدينه تکوين يافت و به زودي گسترش يافت و با تأسيس خلافت و ساير نهادهاي سياسي به صورت يک جامعه بزرگ جهاني درآمد که ضمناء در آن تعبيرات گوناگون در محافل سني و شيعه درباره حکومت و سياست وجودداشت.هنگامي که به ملاصدرا ميرسيم فلسفه هاي مختلف سياسي به صورت تفصيل قبلاء مطرح شده بود و او مجبور نبود کار فارابي وبوعلي را دوباره انجام دهد.حتي خواجه نصيرالدين طوسي که در يک وضع سياسي جديد پس از حمله مغول قرار گرفته بود لازم نمي دانست که کوشش هاي فارابي و بوعلي را دنبال کند ويا افکار آنان را تکرار کند گرچه در اخلاق ناصري که به دنبال «تهذيب الاخلاق» ابن مسکويه آمده است تا حدي که لازم مي دانست به بحث درباره فلسفه سياسي پرداخت.اما در مورد ملاصدرا چند علت وجود داشت که او به اين موضوع نپرداخت، که اولين آ ن وجود آثار مهم فلاسفه قبلي در اين زمينه بود، که آخرين آن شرح ابن رشد بر «جمهور» افلاطون و بر نوشته هاي فارابي بود و خود نيز فقيه بود و در اين زمينه نيز آثار مهمي از خود به جاي گذاشت. بر ژس،ملاصدرا، اگرچه به فقه اشراف داشت ولي اين علم در تخصص او نبود و اثر قابل توجهي از خود در اين زمينه باقي نگذاشت.