نظر ملاصدرا درباره عقل اول در شرح اصول کافی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نظر ملاصدرا درباره عقل اول در شرح اصول کافی - نسخه متنی

کریم کرو

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نظر ملاصدرا دربارة عقل اول در شرح اصول کافي

کريم کرو [1]

شرح عرفاني _ فلسفي ملاصدرا (ف. در1640/1050) بر چهار کتاب اول گنجينة عظيم احاديث شيعه اصول کافي, نگاشتة ابوجعفر کليني, نمونة روشني است که نشان مي دهد چگونه انديشمندان دورة صفوي از احاديث شيعي, پس از هفت قرن تأثير پيشرفتهاي کلامي, عرفاني و فلسفي در اسلام, برداشت تازه اي ارائه دادند. در اينجا, به چند حديث بخش آغازين کتاب کليني, «کتاب العقل و الجهل»( [1] ) مي پردازيم که آفرينش قوه باطني يا استعدادهاي فطري انسان, يعني «عقل» را بوسيلة خداوند توصيف مي کند (احاديث اقبل! ادبر!). آنگاه بررسي مي کنيم که چگونه ملاصدرا استنباط مي کند که اين احاديث به «عقل اولِ» نوافلاطونيگري کلاسيک اسلامي و بعنوان حقيقت محمديه يا روح محمدي در سنت عرفاني اشاره مي کند؛ و نيز خواهيم ديد که چگونه صدرا تفسير عرفاني خود را با معناي کلامي آشکارتر احاديث مربوط به خلقت _ که در آنها, عقل بمعناي غريزة معرفتي انسان است و خداوند آن را در درجات گوناگون به افراد عطا کرده است _ آشتي مي دهد.( [2] )

حديث 1: عقل اول و روح محمدي

حديث اول کليني از ... مولي ثقيف العلاء بن رزين, از محمدبن مسلم الطايفي (ف. 767/150) از امام محمد باقر [عليه السلام] نقل شده است:

هنگاميکه خداوند عقل را آفريد, او را استنطاق کرد, آنگاه به او فرمود: «نزديک بيا», پس پيش آمد؛ آنگاه خداوند فرمود: «بازگرد» پس عقب رفت. آنگاه خداوند فرمود: قسم به عزّت و جلالم, مخلوقي را محبوبتر از تو براي خويش نيافريديم؛ و تو را اي عقل, کاملتر نکردم, مگر در انساني که دوست دارم. پس تنها به تو امر مي کنم و تنها تو را نهي مي کنم, و تنها تو را مجازات مي کنم و پاداش مي دهم. ( [3] )

اگر درست بنگريم [امام] باقر [عليه السلام] از اولين مخلوق سخن نمي گويد, بلکه, فقط, مي فرمايد: در زمانيکه خداوند قوة باطني عقل انسان را آفريد, براي آزمودنش انجام دادن دو کار را به او فرمان داد: «اقبل» و «ادبر» و اين دو عمل شنوايي, درک و اطاعت او را نشان مي دهد. گفته مي شود که اين جملة خداوند که «مخلوقي را محبوبتر از تو براي خويش نيافريديم», بر اين دلالت دارد که خداوند, قبلاً, مخلوقات ديگري را آفريده است.( [4] ) [بايد تذکر دهيم که در تمام صورتهاي شناخته شده اين حديث مشهور, چه در منابع اهل سنت و چه در منابع شيعه, اين روايت خاص که از امام محمد باقر [عليه السلام] نقل شده, تنها حديثي است که در آن, اين توضيح جالب را مي يابيم که خداوند عقل را از طريق فرمان به او امتحان مي کند. اين مطلب, آنچه را تلويحاً, از تمام روايات ديگر فهميده مي شود, واضح مي کند: اقبال و ادبار, آزموني است که عقل با کاميابي انجام مي دهد و بدينترتيب, مورد ستايش عظيم خداوند قرار مي گيرد.]

ملاصدرا توضيح مي دهد که بظن او, اين عقل, واقعاً, چيست: عقل اولين مخلوق و نزديکترين مجعول به حق اول,( [5] ) و بزرگترين و کاملترين آنهاست. در موجوديت, دومين موجودات, هر چند که اوّل تعالي در حقيقت خويش, ثاني ندارد؛ زيرا وحدت او وحدت عددي و از جنس آحاد نيست.( [6] )

بياد داشته باشيد که کندي (ف. پس از 870 / 256), از نخستين فيلسوفان مسلماني بود که اصطلاح «االعقل الاول» را براي خرد نخستين بکار برد و واحد و بتعبير او, «واحد الحق الاول» را که آفرينندة عقل اول است, با خداي قرآني يکسان دانست. ملاصدرا سپس چند حديث نبوي دربارة مخلوق اول خداوند نقل مي کند که همة آنها داراي قالب «اوّلُ ما خَلَقَ اللهُ ...» هستند _ و هر يک از آنها را با اين عقل متعالي يکسان مي شمارد: «اوّلُ ما خَلَقَ اللّهُ العقلٌ» و «اوّلٌ ما خَلَقَ اللّهُ روحي» (که منظور روح محمّد [ص] است) و «اوّلٌ ما خَلَقَ اللّهُ القلَمُ» و «اوّلُ ما خَلَقَ مَلَکُ کروبّي».( [7] )

بدينترتيب, عقل اول, روح محمدي, قلم و مَلَک کروبي, همه صفات مختلف موجودي هستند که ذاتاً و وجوداً, واحد است. اين ماهيت, چنين بيان مي شود:

جوهر, از هر حيث, مستقل از اجسام است [هيچ تعلقي به اجسام ندارد] و همچنين, آن جوهر وجودي مانند اعراض ندارد و مانند نفوس, فعل و تصرف ندارد؛ و نيز از لحاظ جزء بودن و ترکيب, مانند ماده و صورت نيست (ص 216).

عقل , نخستين و بالاترين قسمت در ميان مجعولات جوهريه است؛ زيرا به چيزي جز خداوند نياز ندارد. منظور صدرا اين است که جنبة عقلي وجود, بالاترين و حقيقيترين جنبه است و اين با بينش اساسي افلوطين تطابق دارد. دو مجعول جوهري ديگر عبارتند از نفس که در مبدأ وجود خود, فقط, نيازمند خداوند است, امّا براي تکميل وجود خود به ماسوي الله محتاج است؛ و جسم (يا اجزاء آن) که در فروترين درجة هستي قرار دارد و هم در مبدأ وجود خود و هم براي تکامل خويش, محتاج ماسوي الله است. در جهانبيني فيضگرايانة ملاصدرا, مفهوم تشکيک (درجه بندي) کليد حالات و مراتب وجود است. در نظرية تشکيک وجود, قلمرو هستي داراي سه مرتبة طبيعي, نفسي و عقلي _ روحي است که بر سه جهان دنيوي, برزخ و آخرت منطبق مي شود. نظرية تشکيک ايجاب مي کند که هرچه شخص در فهم عميقتر تأمل کند, بتناسب, به حالت روحاني عاليتري نايل شود.

ملاصدرا وجود و حقيقت را که خلقت از آن افاضه مي شود,( [8] ) چنين توضيح مي دهد که اين عقل اول به عنوان عاليترين ممکنات و شريفترين مجعولات, همان صادر اوّل است که نزديکترين موجود ممکن به خداوند و محبوبترين ايشان در نزد اوست. بهمين دليل است که خداوند مي فرمايد: «مخلوقي را محبوبتر از تو براي خويش نيافريدم». اين وجود, همان روح اعظم است که در قرآن در ارتباط با امر الهي بدان اشاره شده است: « ... قُلِ الرُّوحُ مِن اَمرِ رَبّي ... » (اسراء, 84) [بگو که روح از عالم امر خداست] و «اَلا لَهُ الخلقُ و الاَمر» (اعراف,53) [آگاه باشيد که ملک آفرينش خاص خداست و حکم نافذ, امر اوست]. اين روح اعظم تعيين کننده, هم قلم ناميده شده است, بعنوان وجودي مبرا از کدورت و جسمانيت و هم نور بعنوان وجود خالي از ظلمت. بنابرين, «روح» سرچشمة حيات نفوس زميني و آسماني است و عارفان آن را «حقيقت محمديه» ناميده اند که کمال وجودي پيغمبر (ص) را منعکس مي کند. ملاصدرا اظهار مي دارد, همچنانکه در موارد متعددي از شرح خود, نشان داده است, اين همان حقيقتي است که در احاديث امامان شيعه توضيح داده شده است. خود صدرا ترجيح مي دهد که اين حقيقت را که همان عقل اول است «روح محمدي» بنامد.

اتحاد عقل اول با روح محمّدي در نظرگاه ملاصدرا, موجب مي شود تا او اقبال و ادبار عقل را در اين حديث, اشاره به حالت روحي پيغمبر (ص) تفسير کند. امر خداوند به عقل که «نزديک بيا» بمعناي آن است که «بسوي اين عالم روي بياور و بعنوان رحمتي بر عالميان به زمين هبوط کن» (اَقبِل اِلي الدُّنيا وَ اهبط اِلي الأرضِ رَحمتاً لِلعالَمينَ). نور محمدي که اولين مخلوق و موجود است, بذر شجرة عالم است. فرمان خداوند به عقل که «اَدبر» (بازگردد) بمعناي آن است که بسوي پروردگارت بازگردد _ و بنابرين, او در شب معراج (از ميان هفت آسمان) و هنگام رحلت از اين جهان, بسوي پروردگار خود بازگشت.

در ذيل همين حديثَ امام باقر [عليه السلام], ملاصدرا در مورد جاذبة عشق در جهان و عشق کامل خداوند به روح محمدي, براساس مراتب مختلف وجود و درجات ادراک خير محض که سازگار با مرتبة شوق است, مطالب جالب توجهي بيان مي کند.( [9] ) عشق خداوند به مخلوقات خويش از عشق او به ذات خود بر مي خيزد و به همان ذات باز مي گردد (محبةُ اللّهِ لِعبادِهِ رجعةَُ اِلي مُحبتِهِ لِذاتِهِ). درجات ادراک و بهجت بترتيب زير نازل مي شود: حق اول (خداوند) ¬جواهر عقلي و ارواح نوري و فرشتگان مطهر¬ فرشتگان آسماني يا نفوس مشتاق حقيقت ¬ نفوس انساني روحاني يا مقربون (کسانيکه اشتياقشان به جهان آخرت همانند اشتياق فرشتگان مقرَّب به آن عالم است).

در پايان, ملاصدرا دو کارکرد متقابلي را که خداوند به عقل عطا مي کند و در انتهاي حديث امام باقر (ع) به آنها اشاره شده است, تفسير مي کند: «اياک( [10] ) ... پس تنها به تو امر مي کنم و تنها تو را نهي مي کنم؛ بواسطة توست که عقاب مي دهم و بواسطة توست که ثواب مي بخشم». ناگهان, از قلمرو عالي جوهر متعالي عقل اول به حوزة دنيويتر ثواب و عقاب پايين آورده مي شويم.( [11] ) اگر کسي بخواهد براي اين حديث خلقت معنايي بيابد, حديثي که از مسئوليت انسان در قبال اعمالش و نفع طاعت يا زيان معصيت سخن مي گويد, بهمان معناي مذکور نايل مي شود. فراموش نکنيم که مضمون اصلي اين احاديث, خلقت عقل (لما خلق الله العقل ...), در مباحثات اولية مسلمين دربارة قدر آمده است و ما اين مطلب را در جاي ديگري, بتفصيل, نشان داده ايم. اين جنبة اوليه و گستردة کلامي عقل روشن مي کند که چرا عقل, هميشه, در هر دو حوزة فقه و کلام, در بحثهاي مربوط به «تکليف» وارد شده است و بعلاوه, توضيح مي دهد که چرا مفاهيم عقل و معرفت (بمعناي کلام بنيادي يا اقرار به ايمان), معمولاً, باهم آورده شده است. بتعبير ملاصدرا: «حقيقت عقل آن است که ملاک تکليف و امر و نهي و ثواب و عقاب الهي است, امّا اين حقيقت مقامات و درجاتي دارد».( [12] )

بدينترتيب, «ثواب» حاکي از بالاترين حد تکامل عقل و قرب او به خداوند است, در حاليکه «عقاب» فاصله داشتن او از خداوند را بيان مي کند. بدينترتيب, مسئوليت اخلاقي عقل و امر و نهي به او, نشان مي دهد که عقل در قلمرو تکليف قرار دارد, در حاليکه تعلّق ثواب به او از وجودش در يکي از طبقات بهشت حکايت مي کند (ص 219).

ملاصدرا از شکلهاي ديگر اين حديث مشهور «خلقت عقل», کاملاً, آگاه بود (ذيل حديث 26) و قبل از آنکه به اين حديث, آنگونه که از امام باقر [ع] نقل شده است بپردازد, روايت ديگري (از اهل سنت) نقل مي کند: «با توست که شناخته مي شوم, و با توست که مي گيرم و با تو است که عطا مي کنم, و بواسطه توست که ثواب و عقاب مي کنم (بک اُعرَفُ و بک آخذُ و بک أعطي و بک أثيبُ).( [13] ) جمله بندي اين روايت, به صدرا امکان مي دهد که «تو» را چنان تفسير کند که مؤيدي براي اتحاد «عقل» با «روح محمدي» باشد (فهذا کُلّهُ حالُ الّنبي).

حديث 2: تکليف

اين حديث را در اينجا, خارج از نوبت, بررسي مي کنيم؛ زيرا توضيح دهندة حديث اول است. اين روايت بخشي از پاسخ امام هشتم حضرت رضا [ع] به ابوغالب الحَسنُ بنُ الجحم الضُراري در مورد شيعياني است که بدليل نداشتن عقل کافي, در زمرة اهل دين بحساب نمي آيند.( [14] ) در اينجا, ملاصدرا, بدرستي, بر مرکزيت عقل انساني براي عمل به تکليف تأکيد مي کند و به سبک استدلال کلامي متوسل مي شود: ( [15] )

محور تکليف و خطاب امر و نهي خداوند (به انسانها) به دور عقل مي گردد. ثواب و عقاب, چون هر دو حاصل اعمال عاقلان است, شامل ديوانگان و نادانان نمي شود. بر اينان تکليفي از جانب خداوند نيست؛ زيرا بين حق تعالي و آنان حجتي وجود ندارد ... .

اگر بگويي: هرگاه که عقل وجود داشته باشد, آنگاه مطيع امر خداوند است, و در معرض امر و نهي الهي است, و هرگاه که عقل نباشد, شخص, اخلاقاً, مسئول نيست, پس (در مورد اخير) عقاب چه مي شود؟ مي گويم مي داني که عقل را درجات متفاضله است و کاملترين و بالاترين درجه. اولين مُبدَع و کريمترين مجعول است که بنده اي مطيع و از عاليترين حال ممکن برخوردار است؛ و در او, فقط, طاعت و خدمت به حق تعالي وجود دارد, بدون هيچگونه تمرّد يا طغياني؛ در مورد عقول فروتر از او _ يعني آن عقولي که نزول مي کنند و در ابدان انساني تصرف مي کنند _ بدليل شائبة ترکيب (در ابدان) و بدليل اينکه با خواسته هاي حواس جسماني و قواي حيواني, از جمله شهوت و غضب و جز اينها, پيوند دارند, پس طاعت و معصيت و توفيق و خواري (در اين عقول), براساس شدّت يا نقصان قوة عقل و نور بصيرت, متحقق مي شود.

بنابرين, عقاب نتيجة ارتکاب گناه يا جهل به خداوند است و به کسي تعلق مي گيرد که از قوة عقل برخوردار است و بواسطة آن مي تواند به عالم ملکوت صعود کند, امّا [اين قوه را] رها کرده و از آنچه براي خير او آفريده شده, جدا مي شود. امّا آن کس که عقل ندارد, نمي تواند از عالم ظلمت و شر رهايي يابد و در او شوق ارتقا به عالم نور وجود ندارد؛ «و لا يُکَلِّفُ اللّهُ نَفساً اِلاّ وُسعَها» (بقره,286) [خداوند هيچکس را تکليف نمي کند, مگر بقدر توانايي او].

اين امر مربوط مي شود به جنبة مهمي از اصل تکليف در مذهب امامي که از احاديث امامان [ع] استخراج شده است. [امام] صادق [ع] از پيغمبر [ص] نقل مي کند که فرموده است: «بميزان عقل شخص بنگر؛ زيرا خداوند او را باندازة عقلش ثواب يا عقاب خواهد داد».( [16] ) و [امام] صادق [ع] روايت مي کند که خداوند فرموده است: « ... من او را باندازة عقلش پاداش خواهم داد (اُثيُبُه علي قَدرِ عَقِلهِ».)( [17] ) همچنين [امام] باقر [ع] مي فرمايد: «خداوند در هنگام قضاوت دربارة بندگان در روز رستاخيز, گناهان ايشان را با ميزان عقلي که در اين جهان بدانها عطا فرموده است, خواهد سنجيد».( [18] ) ملاصدرا فرمودة [امام] باقر [ع] را چنين تفسير مي کند:

عقول افراد بشر بدليل شدّت و ضعف اصل جوهر, متفاوت هستند. عقول مکتسبة ايشان نيز در کمال و نقص بر يکديگر برتري مي يابند. نيز دانستي که تکاليف انسانها, متناسب با عقول ايشان است, پس آن کس که عقل قويتري دارد, نسبت به دارندة عقل ضعيفتر, داراي تکليف شديدتري است. پس اهل فطانت و عقول قوي در روز رستاخيز پاسخگوي مسائلي خواهند بود که دارندگان عقول ضعيف و ناقص در آن موارد, مؤاخذه نخواهند شد. (ص 237 و 238).

اين امر در کلام امامي به تکليف مؤمنان مربوط مي شود (کسانيکه به حقيقت ايمان مکلف هستند)( [19] ) و ملاصدرا آن را «التکاليفُ القلبيه» مي خواند که متناسب با قوت يا ضعف عقل شخص است, بگونه ايکه «ثواب و عقاب متناسب با مقدار عقلي» است که خداوند به بندة خود عطا فرموده است (ص 205). بنابرين, درجات گوناگون فضل و برتري در ثواب يا پاداش, متناسب است با درجات عاليتر عقول در شرف و بها؛ بعبارت ديگر, هرچه کسي از عقلي که خداوند به او عطا فرموده است بهرة بيشتري داشته باشد, ثواب و عقاب او نيز بهمان اندازه, بيشتر خواهد بود. اين آموزة قديم اسلامي, در اعمال حجت الهي بر انسانها از اهميت ويژه اي برخوردار بود.

حديث 3: جنود العقل و الجهل ( [20] )

اين حديث مشهور [امام] جعفر صادق [ع] نيز به تعاليم فرزند او, [امام] موسي کاظم [ع] مربوط مي شود.( [21] ) در اوايل دورة صفويه, آن را براساس خلقت آغازين جهانشناختي دربارة دو اصل روحاني متقابل که با دوگانگي عقل و جهل مشخص مي شد, تعبير مي کردند.( [22] ) ملاصدرا فضاي زيادي را به فهرست 75 زوج از جنود يا «قوايي» اختصاص مي دهد که بعنوان صفات انسان براي تطهير باطن او عمل مي کنند.( [23] ) جملة اصلي, اين عبارت امام صادق [ع] است: «خداوند عقل را خلق کرد و او اولين مخلوق خداست که او را در ميان موجودات روحاني در سمت راست عرش خود, از نور خويش آفريد». ملاصدرا اين حديث را چنين تفسير مي کند: ( [24] )

«اِنَّ اللّهِ خَلَقَ العَقلَ ... » _ يعني آن را بدون واسطه آفريد. پس, در حقيقت, در ميان ممکنات (تنها) مُبدَع اوست؛ زيرا ديگر ممکنات بواسطة عقل بوجود آمده اند. بتعبير ملاصدرا, «وَ هُوَ اَوَّلُ خَلقٍ خَلَقَهُ مِنَ الرّوحانيّين»؛ يعني عقل اولين مخلوقي است که خداوند او را از موجودات روحاني آفريد. [مخلوقات روحاني] جواهر نورانيه اي هستند که وجودشان متعلّق به اجسام نيست؛ زيرا اگر فعل و تصرف ايشان متعلّق به اجسام باشد, آنگاه نفسانيّه الوجود هستند, و اگر چنين نباشند, جواهر عقلي خواهند بود.

تمام انوار عقلي حقيقت واحده اي هستند که در ماهيت و عوارض آن اختلافي ندارند, بلکه اختلاف آنها در شدت يا ضعف و کمال يا نقص در برخورداري ايشان از منبع اصلي نور و وجود است؛ و برهان بر اين مطلب در کتابهاي ما ذکر شده است. منظور از «اليمين العرش» (در سمت راست عرش) ارتباط نزديک است که يا مربوط مي شود به مخلوق اول, اگر «روحانيين» را بمعناي اعم در نظر بگيريم؛ و يا مربوط مي شود به روحانيين, اگر منظور معناي اخص باشد. بدينترتيب, روحانيين, در آن زمان, با عقل اول در سمت راست عرش بوده اند... .

[منظور از «يمين» (دست راست) واسطه يا وسيله بين فاعل و فعل اوست. پس عقل (بعنوان يدُاللّه يا دست خدا) واسطه ميان خداوند و فعل اوست؛ و «عرش» بيانگر رحمت الهي است که جوهر واسطه بين عالم عقل و عالم تغيّر و تجدّد است که نفوس و اجسام را در بر مي گيرد (ص 400-403).]

«من نوره» (از نور خود) _ يعني خداوند عقل را از نور «ذات» خود _ که آن نور عين اوست _ آفريد. بتعبير ملاصدرا, «خلق العقل خَلقاً مِن نور ذاتِهِ الّذي هو عينُ ذاتِهِ» (ص 403). ( [25] )

بنابرين, نور صفتي است براي مفعول متعلّق به فعل (يعني خَلَقَهُ)؛ با اينهمه, ممکن است که (نور) به مصدر مجرور متعلّق باشد؛ زيرا تمام موجودات روحاني از نور ذات او آفريده شده اند. ( [26] )

[او ادبار و اقبال عقل را براساس نزول يا هبوط آن به خلقت مادي و صعود يا رجوع آن, به اصل و مبدأ خود مورد بحث قرار مي دهد (ص 403 و 404)؛ ر.ک: خلاصه اي که در زير آورده ايم]...

(تو را عظيم آفريدم و تو را بيشتر از همة مخلوقاتم محترم مي دارم! ... عقل در اينجا, صرفاً, صورت مجرد علمية تطابق با واقع نيست, همانطور که در علمها و جهلها, يعني علوم حصوليي که در نفس مرتسم, و يا از صفحة آن پاک مي شوند , اين تطابق يا عدم آن وجود دارد؛ بلکه عقل و جهلي که در اين حديث بدانها اشاره شده است, از افراد وجود عيني هستند که يکي از آنها عقلي صرف است و ديگري نفساني وهمي محض ... (405).

(بهمين ترتيب, عقل, صورت عقليه اي است که اگر براي ماسواي خود حصول داشته باشد, آنگاه ماسوي بوسيلة آن عاقل مي شود؛ و اگر (آن صورت) براي شيئي حاصل نباشد, بلکه قائم بالذات باشد, آنگاه هم معقول خويش است و هم عاقل خويش. عقل بسيط که وجود آن چنين حالتي دارد, شامل تمام معقولات است (ص 405).

[در قطب مخالف, جهل نيز جوهري است که از معرفت ظلماني «بحر أجاج» (درياي شور) آفريده شده و مبدأ قابلي آن همان ماده اُولاي جسماني است؛ و عبارت است از صورت نفسانيه اي که نه با علم و حکمت انطباق دارد و نه با جهان مادي.]

تأويل ملاصدرا از ادبار و اقبال عقل و جهل, از تعاليم او در مورد تشکيک وجود جهان و حرکات متنازله از مبدأ به وجود عيان, و سپس, بازگشت آن حرکات به مبدأ سرچشمه مي گيرد (ذيل شرح حديث 4 را در اين مقاله ببينيد). تمايل غالب آن است که نظرهاي او را دربارة اين حرکات با نظرهاي ابن عربي مقايسه کنند. با توجه به توضيح مهم امام صادق (ع) که حرکت ادبار را در مرتبة اول قرار مي دهد (برخلاف تقريباً تمام احاديث «اقبل!» اعم از شيعي يا سني), صدرا اين «بازگرد» را بمعناي مثبت مي نگرد؛ يعني بازگشت عقل بسوي مخلوقات که از خود او يا بواسطة او, از خداوند آغاز مي شود _ يعني صورتها و ابدان و ماده فيزيکي ايشان.( [27] ) خروج عقل از مبدأ و منبع آن (عالم ربوبي) و نزول به درجات متوالي وجود تنزلي (خلق الاکوان) با امر ايجابي تکويني خداوند انجام مي گيرد. [ادبار جهل نيز به امر تکويني خداوند تفسير مي شود. (اَمرُهُ اَمر التکوين) ص 407 و 408]. در نتيجه, عقل وجود را به درجات پايينتر آفرينش توزيع مي کند؛ بتعبير ملاصدرا, «تَرشَّحَ بفضل وجوِدِِهِِ الفائض بقوةِ اللّه تعالي علي وُجودِ ما دوُنِِهِِ» (ص 403).

پس اين جوهر نوراني مجرد عقل اول, در نزول خود, نفس, سپس طبع, آنگاه صورت و سرانجام, جسم مي شود. بدينترتيب, مي توان ارتباط نهايي بين منبع نور آسماني عقل و ويژگي ذاتي نهاد انساني (ملکه يا غريزه) را درک کرد.

از سوي ديگر, اقبال عقل «نشاندهندة نزديک شدن او به خداوند, پس از نزول به کمينگاه آفرينش و نقايص جسماني و منابع ظلمت و شرور است»؛ همچنين, صعود پله بپلة او را به درجات عاليتر نشان مي دهد: از جسم به صورت و از صورت به طباع و از طباع به نفس و از نفس به عقل تبديل مي شود و آنگاه از هفت مرحلة عقل مي گذرد: عقل هيولاني ¬ عقل اول (عقل جزئي) ¬ عقل بالملکه ¬ عقل منفعل نفساني ¬ عقل مستفاد ¬ عقل بالفعل (عقل تفصيلي) ¬ و سرانجام, عقل فعّال [عقل بسيط] (ص 404).( [28] ) بعبارت ديگر, عقل بعنوان ملکه ياقوة ادراکي باطني انسان را از حيوان ممتاز مي کند, در خلقت خارجي بالاتر از جسم و نفس قرار مي گيرد؛ و او نقطة اصلي اتصال با درجات بالاتر عقل که با مخلوق اول مرتبطند, بحساب مي آيد. هم قوة فردي انسان و هم عقل کلي از نور آفريده شده اند. صدرا, در اين مورد, باختصار, چنين مي گويد:

... (چون عقل از نور آفريده شده يا آن عقلي است که اولين مخلوق خداوند در آغاز است و از نور خداوند آفريده شده, نوري که عين ذات اوست و عين علم او به ذات خويش است و اين علم همان علم به همة معلومات بنحو اشرف و اعلاست؛ و يا اينکه آن عقلِ مخلوق از نور, عقلي است که آخرين موجودات در پايان است که از انوار مترادف و تعقلات متکرر آفريده شد تا به ملکه, و سپس, به صورت جوهري بسيط قائم بذات تبديل شد. پس در هر دو مورد, عقل از نور معرفت ( [29] ) آفريده شده است و همچون آب زندگي است که از آلودگي جسم و ظلمت هيولا و حجاب عدم و نيز آلودگيهاي شرّ و آفت, پاک است (ص 405 و 406).

از نظر ملاصدرا, عقل اول بعنوان عقل کلي يا بالاترين درجة وجود, همان عقل فعّال فيلسوفان است و به عالم غير جسماني جبروت تعلق دارد. صدرا کوششهاي برخي از فلاسفه را براي توضيح ارتباط بين کثرت عقول (طرح ارسطويي پذيرفته شده از جانب فارابي و ابن سينا) مورد انتقاد قرار مي دهد و استدلال مي کند که آن کثرت, در واقع, عبارت است از مراتب وجودي بسيط که فقط, در اشتداد و نورانيت و در قرب به منبع نور (عقل اول) متفاوت هستند (ص 228). اين عقل نوراني نخستين, وجود محض است که فقط, به منبع خود (خدا) متصل است و به موضوع, ماده و بدن هيچ تعلّقي ندارد و همچون عرض, صورت و نفس که به امور ياد شده متعلّقند, نيست (ص226 و 227). اين عقل همان امر خدا و کلمة اوست. ملاصدرا تأکيد مي کند که هر معنايي که براي کلمة «عقل» قائل شويم, بيقين, همه در يک مفهوم اساسي مشترک هستند و آن اين است که عقل غير جسماني است؛ بتعبير او, «هو کونُهُ غَيرَ جسمٍ و لا صفةً لجسمٍ و لا جسمانيّ بما هو جسمانيّ» (ص 226).

حديث 4: عقل جزئي

سند اين حديث, همانند سند حديث اول است (... محمد بن مسلم آن را از ابو جعفر الباقر [ع] نقل مي کند)( [30] ) با متني اندک کوتاهتر که به فهرست مشابهي از کارکردهاي عقل ختم مي شود: « ... موجودي نيکوتر از تو نيافريدم؛ ... فقط, تو را امر مي کنم و فقط, تو را نهي مي کنم, فقط, تو را مجازات مي کنم و پاداش مي دهم». ملاصدرا دربارة اين حديث خلقت, روايات ديگري را نيز بررسي مي کند.( [31] )

اين حديث, با الفاظ متفاوت, در منابع سني و شيعه از پيامبر (ص) نقل شده است و اماميه در اين زمينه, آن را با پنج روايت و با الفاظ و سندهاي متفاوت نقل مي کند؛ ( [32] ) سه روايت آنها از العلاء بن رزين از محمد بن مسلم از ابوجعفر عليه السلام است, اما روايتي که بعنوان حديث اول از ابوجعفر (ع) روايت شد و نيز روايتي که از ابوعبدالله [امام صادق (ع)] نقل شد, در مقايسه با روايات ديگر [يعني 26 و 43], بويژه, آن روايتي که دربارة جنود عقل و جهل بحث کرده است, اضافاتي در بر دارند.

امّا از لحاظ تأويلي, ظاهراً, اين امکان وجود دارد که منظور از عقل, عقل جزئي باشد که در درون انسان است؛ زيرا آن نيز نسبت به ديگر قوا و اعضاي انسان, اولين چيزي است که خداوند در او آفريد. نمي گويم که پيدايش آن در خلقت انسان از لحاظ زماني مقدم بر وجود قوا و اعضاي ديگر است که بطور تدريجي, حدوث و بطور متوالي, وجود مي يابند.

بلکه مي گويم: تمام قوا و اعضايي که بهنگام کامل شدن آفرينش شخص در او وجود دارند _ که اين کمال با فيضان نفس ناطقه عاقله بر مادة بدن حاصل مي شود _ براي وجود و ثبات خود به جوهر نفس ناطقه نياز دارند. اين قوا که نفس آنها را بالفعل بکار مي گيرد, در عدد, با آن قوايي که قبل از وجود نفس, در ماده جسماني وجود دارند, متفاوت هستند. اين قواي اخير, فقط, مُعِدِّ قواي قبلي هستند و پس از فيضان نفس ناطقه, باقي نمي مانند؛ زيرا نفس ناطقه به اذن خداوند, حافظ, مبدأ, فاعل و غايت آنهاست, در حاليکه قوايي که نفس, بالفعل, آنها را بکار مي گيرد, فروع, شاخه ها, خدمتکاران و سربازان نفس ناطقه هستند. ترديدي نيست که جوهر عقلي انساني, بدليل آنکه از عالم ملکوت است, در مقايسه با ديگر قواي انسان و نيز در مقايسه با همة موجودات دنيايي, بهترين آفريده و شريفترين موجود است.

حال, ملاصدرا با تأکيد بر وحدت عقل و نفس ناطقه, حرکات اقبال و ادبار (نزديک شدن و عقب رفتن) عقل را تبيين و تفسير مي کند. اقبال بمعناي روي آوردن نفس ناطقه به خداوند و نزديک شدنش به حضرت حق از طريق تحصيل معرفت و يقين است؛ همچنين, بمعناي ارتقاي نفس ناطقه به عالم قدس و تجرد از دنيا و شهوات دنيايي است. اين, حرکت از خلق بسوي حق است که حالت برخي از اولياي خداوند را براي تکامل نفس خويش نشان مي دهد. امّا ولي کامل در چنين جذبه اي مستغرق نمي ماند, بلکه با نزول به جهان مخلوقات بمنظور کمک به تکامل و رستگاري آنها, حرکت تکاملي خود را ادامه مي دهد. صدرا مي گويد «براي انسان کامل در عقل دو حرکت وجود دارد: يکي حرکت اقبالي صعودي براي کمال بخشيدن به نفس خويش؛ دوم حرکت ادباري نزولي براي کمک به تکامل ديگران.»( [33] )

عقل بعنوان غريزه و بعنوان جوهر

جوهر عقلي به قلمرو اسفل عالم ملکوت تعلق دارد, در حاليکه عقل کلي يا عقل اول, هميشه, بالفعل به قلمرو اعلاي عالم جبروت متعلّق است. ملاصدرا بهنگام تفسير احاديث امامان دربارة عقل, در مورد ارتباط ميان اين دو قلمرو و نتايج آن براي عقل بعنوان نحوه هايي از ادراک اشراقي, بحث مي کند و براي يافتن شيوة پيوند آن دو قلمرو, همواره, توضيح بهتري جستجو مي کند. او در هر يک از اين دو عالم, به دو زوج دوگانه متوسل مي شود:

1. براي جوهر عقلي, بين دو قوه يا استعداد (نظري و عملي) تمايز قائل مي شود؛( [34] )

2. براي بالاترين مرتبة عقل در فعليت (عقل کلي), بالاترين درجة عقل بسيط وجود دارد (که عقل اجمالي و عقل قرآني نيز خوانده مي شود)( [35] ) و پس از آن, عقل تفصيلي قرار دارد که عقل نفساني و عقل فرقاني نيز ناميده مي شود.( [36] ) ما در اينجا, نمي توانيم دربارة اين دو زوج, بتفصيل, سخن بگوييم, فقط, در مورد اينکه ملاصدرا شکاف بين عقل اول و قوة عقلي فطري شخصي را چگونه پر مي کند, به آنها اشاره اي مي کنيم. زوج اول (قواي نظري و عملي) نمايانگر حوزه هاي علوم کلام, اخلاق و شريعت است, در حاليکه زوج دوم, در حوزة علم النفس و عرفان قرار مي گيرد. قوة نظري جوهر عقل, ظاهراً, با عقل تفصيلي (عقل نفساني) همپوشاني يا بسوي آن گرايش دارد, که نشاندهندة امتزاج دين و اخلاق, با عرفان و علم النفس است.

ملاصدرا در تفسير حديث 9 و در تفسير اين سخن پيامبر که «خداوند بميزان عقل فرد, او را کيفر خواهد داد» عقل را چنين معني مي کند:( [37] )

... انسان بوسيلة غريزة نفساني, از چهارپايان متمايز مي شود. اين غريزه در افراد, متناسب با فطرت اولية ايشان متفاوت است. همچنين, افراد, در عقول خود, براساس تکامل هر يک از دو عقل مذکور در علم النفس و علم اخلاق, بر يکديگر برتري پيدا مي کنند. ( [38] ) اين تکامل, فقط, بدليل اشتداد در اصل آن جوهر فطري است.

هر چه اين جوهر نفس, در اول فطرت, قويتر و نورانيتر باشد, تأثير علوم و طاعات در آن, شديدتر و آشکارتر خواهد بود و کمال عقل ثانوي آن جوهر نسبت به يکي از دو قوة نظري يا عملي, عاليتر و شريفتر است و اتصال آن به عقل اعظم کلي, بيشتر, و به حق اول متعال نزديکتر است. پس آشکار شد که افراد انساني براساس هويتهاي عقلي خود, از لحاظ کمال يا نقص و برتري يا فروتري, داراي تفاوتهاي فراواني هستند. [در اينجا, صدرا, اشعاري از امام علي (ع) و چهار حديث نبوي در تأييد تفاوتهاي اشاره شده ذکر مي کند.] ( [39] )

ظاهراً, در ابتدا, کلمة عقل براي غريزة طبيعي انسان بکار رفته است, سپس, اين کلمه بر غريزة فطري تکامل يافته اي که برخي از افراد بدست آورده اند, دلالت کرد.

بعلاوه, قوة نظري علمي و قوة عملي, بدليل آنکه استعدادهاي جوهر عقل هستند و براي تکامل اين جوهر ضروريند, هر دو, قواي نفس انساني بحساب مي آيند. تکامل عقل فردي انسان عبارت است از تکامل فکر و نظر؛ و نيز عبارت است از توانايي انجام دادن اعمال صالح که به اعمال تکليفي اخلاق و دوري از محرمات وابسته است.

اين همان اصل تشکيک وجود است که همراه با نگرش مهم ملاصدرا دربارة درجات تفاوت و تفاضل, بعنوان تغييراتي در شدت نورانيت يا ادراک, ملاصدرا را قادر مي کند تا بين عقل کلي به عنوان مخلوق متعالي اوّل و عقل جزئي جوهر عقلي انسان, ارتباط بامعنايي برقرار کند. همين بينش, توفيق او را در تفسير احاديث اولية شيعه دربارة خلقت عقل, از منظر علم النفس فلسفي و علم الاخلاق ديني او, تسهيل مي کند. اين پيوند علم النفس روحاني و علم الاخلاق, تصوير مشهوري از عرفان شيعه است. تأکيد بر تفاوت و تفاضل عقل که موهبتي است فطري, جنبه اي بارز از تصورات مسلمانان قديم دربارة عقل بوده است.

حکيم ترمذي, از استادان سدة سوم هجري (نهم ميلادي) در آسياي مرکزي, آن را براساس درجات ادراک روحاني که در مبدأ خود, بنام عقل اکبر قرار دارد, مورد بحث قرار داده است. ملاصدرا در تفکر خود دربارة اشتداد يا نورانيّت عقل, براي چنين بينشي, مؤيداتي از احاديث اهل بيت پيامبر (عليهم السلام) پيدا کرد.( [40] )



1. Karim Crow

1. کليني, محمد بن يعقوب؛ الاصول الکافي؛ تصحيح علي اکبر غفاري؛ (چ 3, تهران: دارالکتب اسلاميه, 1388, ج 1, ص 10-29, احاديث 1, 14, 26, 32. صدرالدين محمد بن ابراهيم شيرازي, شرح اصول الکافي؛ تصحيح محمد خواجوي, تهران: موسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي, 67-1366 هـ . ش, ج 1, کتاب العقل و الجهل, ص 213-594؛ بويژه, ص 214-219 در شرح حديث 1 و ص 400-411 در شرح حديث 14 و 573 - 576 در شرح حديث 26 و ص 587-590 در شرح حديث 32. و نيز ر.ک: ص 222-229 (در مورد معاني مختلف عقل), ص 249-251, 437, 592.

2. براي بحث در مورد رشد اولية مفهوم عقل باطني که خداوند خلق و تقسيم کرد, به اين تحقيقها رجوع کنيد: چه زماني خداوند عقل را آفريد: احاديث اولية خلقت عقل در اسلام (ليدن, اي.جِي, بريل. زير چاپ)؛ اين اثر شکل مبسوطي است از رسالة دکتراي من در مؤسسه مطالعات اسلامي دانشگاه مک گيل, مونترال (1996) و عنوان کامل آن عبارت است از: «نقش عقل در حکمت اولية اسلامي, با اشاره به امام جعفر صادق (عليه السلام) در مورد نظرگاهي کلي از ابعاد گوناگون مفهوم عقل, ر.ک: به مقدمة علي عابدي شاهرودي بر تصحيح خواجوي از شرح اصول کافي, ج 1, ص 20-74؛ و التهانوي, کشاف اصطلاحات الفنون, (کلکته, 1862), ص 1027-1036, و نيز مقالة زير چاپ «نحوه هاي ادراک در سنت متقدم اسلامي».

3. عن ابي جعفر عليه السلام: قال لمّا خَلَقَ اللّهُ العَقلَ استنطقه ثُمَّ قالَ لهُ: اَقبِل فَاَقبَلَ, ثُمَّ قالَ لهُ: اَدبرِ فَادبَرَ, ثُمَّ قالَ: وَعَزّتي و جلالي ما خَلَقتُ خَلقاً هُوَ أحبُّ اِليَّ منک, و لا أکمِلتک اِلاّ في مَن اُحبُّ, أمّا اَنّي اياکَ اَمَرو اِياکَ أنهي, و اِيّاکَ أعاقبٌ و اِيّاکَ اُثيبُ. (شرح اصول الکافي, ج 1, ص 215).

4. اين نکته را ابن تيميه حنبلي در نقد او بر احاديث مربوط به خلقت بيان کرده است؛ مثلاً ر.ک: رساله او السّبعينيه = بغاية المرتدِ في الرّدِ علي المتفلسِفةِ والقرامطه, تصحيح موسي ب. سليمان الدويش (رياض يا کويت, 1988). ص 171 ببعد, ص 243 ببعد.

5. ملاصدرا جعل را فعل خلاقة الهي, خلق از آنچه قبلاً موجود بوده يا «تجديد» مي داند و نه خلق از عدم. تحويل مجعولات بعنوان «معلول» نادرست است. او در اسفار, بين جعل بسيط و جعل مرکب تفاوت قائل مي شود. از ابراهيم کلين بدليل کمک او در مورد برخي اصطلاحات سپاسگزارم.

6. شرح اصول کافي, ج 1, ص 216.

7. در احاديث اولية اسلامي, اعم از سني يا شيعه, اين شکل «اول ما خلق ... » حديث خلقت «اقبل! ادبر!» قبل از اواخر سدة سوم قمري يا اوايل سدة چهارم بچشم نمي خورد. اولين روايت سني به حميدي (ف. به 834/219) منسوب است و از طريق عايشه, به پيغمبر (ص) نسبت داده شده است؛ ر.ک: ابو نعيم اصفهاني (ف. 9- 1038/430), حلية الاولياء, (قاهره, 1938, چاپ مجدد بيروت, 1967, ج 7, ص 318. اولين روايت صريح امامي در وصيت پيغمبر [ص] به علي [ع] که سند آن محل ترديد فراوان است, يافت مي شود و بوسيلة شيخ صدوق ابن بابويه قمي (ف. 2-991-381) در من لايحضره الفقيه, نجف, 1957, ج 6, ص 267 (در آخرين حديث) ثبت شده است؛ همچنين, ر.ک: کتاب المواعظ, بيروت, 1992, ص 16-36, در ص 31. نيز ر.ک: طبرسي, ابو ناصر حسن بن الفضل (سده ششم/ دوازدهم), مکارم الاخلاق, تهران, 1376. براي جزئيات بيشتر به مقالة «چه زماني خداوند عقل را آفريد» مراجعه کنيد.

8.. شرح اصول کافي, ج 1, ص 217.

9. همان, ص 218.

10. صدرا نخست, «اياک» را معادل «بک» و «لاجلک» بمعناي ـ «به تو» و «تو را» تفسير مي کند که به او امکان مي دهد بين عبارات حديث [امام] باقر (ع) و روايتي که داراي اصل قدري سوري است, هم ارزي قائل شود. آنچه را در زير مي آيد, ببينيد. بدينترتيب, اين تفسير به صدرا امکان مي دهد که ناآگاهانه, لحن جبري حديث [امام] باقر (ع) را که در آن, اطاعت و ثواب و معصيت و عقاب, نقش عقل را در تأييد عدالت خداوند نشان مي دهد, کاهش دهد. با ترجمة حديث 1 مقايسه شود.

11. شرح اصول کافي, ج 1, ص 219.

12. همان, ص 219.

13. هيچ روايت ديگري که از امامان [ع] نقل شده باشد, شبيه اين شکل نيست. اين شکل از روايت به روايتي که در ابن طاوس, الملاحم و الفتن, (نجف, 1972, ص 105) نقل شده بسيار نزديک است که از کتاب الفتن ابوصالح الصليلي, با اسناد عراقي _ سوري, با اصل قدري دمشقي (ابوعبدالرحمن القاسم بن عبدالرحمن, ف. به 730/112 «ابوعمامه البحلي» مرفوع) نقل قول مي کند.

14. شرح اصول کافي, ج 1, ص 8-587؛ ذيل حديث 32, امام رضا (ع) مي فرمايد: ليس هؤلاء ممّن خَاطَبَ اللّهُ خَلَقَ العقل فَقالَ لهُ ... همچنين, ر.ک: حديث 5 (اصول, ج 1, ص 11), شرح اصول کافي, ج 1, ص 232- 235؛ و نيز ر.ک: البرقي, احمد بن محمود بن خالق, المحاسن, تصحيح جلال الدين محدث الارموي, تهران,1950؛ کتاب مصابيح الظلام, باب العقل, ص 193, حديث 11 و ص 194, حديث 13.

15. شرح اصول کافي, ج 1, 589 و590.

16. اصول, ج 1, ص 12, حديث 9؛ شرح اصول کافي, ج 1, ص 240-242. (بحث دربارة تفاوت العُقُول).

17. اصول, ج 1, ص 11 و 12, حديث 8؛ شرح اصول کافي, ج 1, ص 238 و240. اين مطلب در مورد زاهدي است که بتنهايي, در جزيره اي خدا را عبادت, ج 1؛ و شکايت مي کرد که خداوند خري ندارد تا علفهاي آن محل را بخورد. پاداش چنين عابدي اندک است. [و خداوند در مورد او مي فرمايد: باندازة عقلش به او پاداش دهم].

18. اصول, ج 1, ص 12 حديث 7؛ شرح اصول کافي, ج 1, ص 237 و 238.

19. ر.ک: شرح اصول کافي, ج 1, ص 223 و 235 دربارة حديث 5 (منقول از شرح الاعتقاد شيخ مفيد)؛ و براي بحث دربارة تفاوت عقول مکلّف, ر.ک: حديث 9 در ص 240 و242. بعلاوه, بحث دربارة تکليف, در حديث 14 ص 411 و412, با توجه به چيرگي جهل مطرح شده است.

20. شرح اصول کافي, ج 1, ص 400؛ ذيل حديث 14.

21. در تعاليم [امام] موسي کاظم [ع], به هشام بن الحکم, ر.ک: ابن شُعبه الحرّاني تُحَفُ العُقُول عَن الرّسول, تصحيح محمد حسين الاعلامي, بيروت, 1969؛ چاپ مجدد: 1974), ص 295-297.

22. مثلاً ر.ک: فيض کاشاني محسن (ف. 1091) قُرةُ العُيونِ في المعارِفِ وَالحِکَم, تصحيح ابراهيم ميانجي, چ 2؛ بيروت, 1979, ص 352: عقل در حديث امام صادق [ع] جوهر ملکوتي نوريي است که خداوند, آسمانها و زمين و آنچه را در آنهاست, با او آفريد.

23. شرح اصول کافي, ج 1, ص 411 و 534.

24. همان, ص 400.

25. اگر «عين» را همان «ذات خداوند» بدانيم, آنگاه «عين ذاته» را مي توان ماهيت ذات او نيز تعبير کرد. اين کاربرد را بايد از کاربرد «الوجود العيني» در متون ديگر ملاصدرا که آن را هم بمعناي وجود قائم بالذات و هم بعنوان واقعيت مادي جهان خارجي بکار مي برد, متمايز کرد.

26. ملاصدرا يکي از معدود کساني است که اين شق دستوري را مورد نظر قرار مي دهد, يعني از (نور او) به خلقت روحانيين اشاره مي کند, امّا مانند تمام مفسران ديگر, امکان دستوري ديگري را که مي تواند با معنا باشد, ناديده مي گيرد؛ يعني ممکن است مقصود ضمير اضافي در «من نورِهِ» به نور عرش اشاره کند, نه به نور خدا؛ يعني عقل اول, از نور عرش آفريده شده است. اگر عقل را همان اولين مخلوق آسماني بدانيم (که ما احساس مي کنيم مراد اصلي امام صادق (ع) در اين حديث, چنين بوده است) مي توان احتمال ذکر شده را پذيرفتنيتر دانست. توجه کنيد که ملاصدرا (در شرح اصول کافي, ج1, ص 405) آيه 7 سورة هود را چنين تفسير مي کند: «عرش او بر آب بود», يعني «بر عقل».

27. شرح اصول کافي, ج 1, ص 403 و 404.

28. در مورد طرح مراحل عقل و مباني فلسفي آن در نزد ملاصدرا, ر.ک: شرح اصول کافي, ج 1, ص 222 و 229؛ در آنجا, شش معناي مشترک از عقل ارائه مي دهد که هر دو بعد عملي و نظري و نيز فطري و اکتسابي را شامل مي شود و پس از آن, از پنج معناي تشکيکي سخن مي گويد. همچنين, ر.ک: ص 249 و251, در باب مراتب عقل؛ نيز, ذيل يادداشتهاي مربوط به عقل بسيط و عقل تفصيلي را ملاحظه کنيد.

29. در مورد ارتباط ميان عقل و جهل, ر.ک: شرح اصول کافي, ج 1, ص 4-223, ص 6-373, ص 8-437 (العلم و ضدُهُ الجهل) و نيز ج 2, کتاب فضل العلم, ص 96 (العلم في الحقيقةِ نورٌ عقليَّ)؛ و کتاب الحجة, ص 440 (کمال الروح و هو العقل النظري بالعلم بالحقايق و الاُمور الالهية).

30. در البرقي, محاسن, کتاب مصابيح الظلام, باب العقل, ص 192, حديث 5, اين متن با اسنادي که حلقه هاي پايينتر آن متفاوت است, نقل و به دو شخصيت [امام] باقر [ع] و [امام] صادق [ع] نسبت داده شده است.

31. شرح اصول کافي, ج 1, ص 4-573؛ ذيل حديث 26: عن ابي جعفر عليه السلام, قال: لمِّا خَلَقَ اللّهُ العقل قالَ لَهُ: أقبِل, فَاَقَبَل فقال: وَ عزّتي و جلالي ما خَلَقتُ خلقاً احسنَ منک اِيّاکَ آَمرُ و ايّاکَ انهي و اياک أثيبُ و اَيّاکَ أعاقب. (ر.ک: ص 5-574).

32. ملاصدرا تا حدي درست مي گويد, امّا اگر بخواهيم دقيق سخن بگوييم, دست کم, هشت روايت امامي وجود دارد. ر.ک: البرقي, محاسن, کتاب مصابيح الظلام, ص 192 و 194, احاديث 4 و 8 و نيز حديث 13 [حديث 4 که ... وهيب بن حفص الجريري از ابوبصير از الصّادق (ع) نقل مي کند, در اصول کافي نيامده است].

33. شرح اصول کافي, ج 1, ص 575.

34. بويژه, ر.ک: همان, ص 6-225, 227 و 316.

35. نگاه کنيد به شرح, جلد اول, ص 50-249 و 8-437. عقل بسيط حقيقت واحد و بسيطي است که بواسطة وجود واحد عقلي هستي مي يابد و در عين وحدت و بساطت, تمام عقول و معقولات و معلومات را در بر دارد؛ و نيز, او معادل است با «علم اجمالي» که معقولات مفصّل از آن ناشي مي شود. آن نوري از انوار خداوندي است که خاص انبيا و اولياست و بدون اکتساب يا کوشش, به خاصان عطا مي شود. چون عقل بسيط «عِلمُهُ لذي هُوَ عَينُ ذاتِه»ِ و نيز «عَينُ الأشياء» است, نشاندهنده يا مثال عقل فعال يا عقل اول است.

36. همان, عقل تفصيلي شامل آن معقولات مُفصّل است که آنها را از عقل بسيط قرآني مي گيرد و نسبت عقل بسيط با عقل تفصيلي همانند نسبت بذر به درخت يا نسبت کيميا به دينار است. آن عقل تفصيلي همان صورتهاي عقلي متمايز از هم است که برخي نسبت به برخي ديگر, ترتيب ذاتي دارند. و نيز, آن عقل از فکر و وهم بالاتر است. بتعبير ملاصدرا, طريق المجتهدين (علي سبيل النظر و الاستدلال) است. بعبارت ديگر, عقل تفصيلي بعنوان عقل مستفاد و عقل بالفعل مثال علم است.

37. شرح اصول کافي, ج 1, ص 240 و 241.

38. در مورد تعاريف ملاصدرا, ر.ک: شرح اصول کافي, ج 1, ص 4-223 و 6-225 و 8-227, که به ديدگاههاي اخلاق فلسفي و اخلاق دستوري اسلامي رايج اشاره, و براي آشتي دادن ميان اين دو سنت تلاش مي کند.

39. شرح اصول کافي, ج 1, ص 316؛ و نيز مقايسه کنيد با ص 6-225.

40. مشغول تهيه تحقيق لغوي و مفهومي دربارة مفاهيم اوليه عقل اسلامي بنام «عقل در حکمت اسلامي متقدم» هستيم؛ جاييکه دربارة اين مفهوم, بطور مستند و آشکار, بحث شده است.

/ 1