باورها و آراي ايلاميان
پيامهاي چُغازنبيل - عظمت ايلام
3-1- تا اين اواخر از ديانت و مذهب ايلاميها آگاهيهاي چنداني به دست نبود. امّا با كشف چوغازنبيل «تلچونسبد» از سالهاي 1940 ميلادي به بعد كه در جنوب غربي ايران در صحرايي خشك قرار دارد تا اندازهيي در اين مورد آگاهي به دست آمده است. در آغاز كتيبهيي منقوش بر آجر در اطراف تل به دست آمد كه به خط و زبان ايلامي بود و حاكي از بناي شهري مذهبي بود كه به فرمان اونيتاشگال Unitashgal بنا شده بود و اين پادشاه در حدود 1250 پيش از ميلاد زندگي ميكرده است . اين تل چنان كه از نامش پيداست همچون سبدي است كه واژگونه بر زمين نهاده باشند. تاكنون باستان شناسان توانستهاند تنها مكان مقدّس اين شهر بزرگ را از دل خاك بيرون آورند. آن چنان كه پيش از اين در ظاهر بر ميآمد ايلاميان به ساختن زيگورات Ziggurat علاقه و توجّهي نداشته و اين امر ميانشان متداول نبوده است. امّا كشف اين شهر كهن و مكان مذهبي بلند، بازيگورات آن اين توهّم را از ميان برد. صحن اين مكانِ عبادت يكصد و بيست و يك متر مربع ميباشد و چهارگوش است. اطراف اين چهار گوشه به وسيلهي ديواري محصور شده است كه داراي غرفهها و اطاقكهايي است كه ويژهي عبادت و نيايش بوده است، امّا مراسم عمومي مذهبي چنان كه شواهدي ارائه ميدهد، در صحن حياط انجام ميشده است. امّا بناي زيگورات را درست وسط اين مربع يا صحن حياط بنا كردهاند كه سيزده و نيم متر مربع مكان را زير خود دارد. اين زيگورات داراي پنج طبقه بوده و بلندياش در حدود پنجاه متر بوده است. در طبقهي پنجم فوقاني، پرستشگاه خداي بزرگ و خداي خدايان ايلامي به نام اينشوشيناك Inshushinak قرار داشته است. امّا جاي تأسّف است كه در حدود دو متر نيم از قسمت فوقاني اين زيگورات در اثر حوادث طبيعي خراب شده و فرو ريخته است و اين ريزش و خرابي به قسمتهاي ديگر نيز صدماتي وارد كرده . قسمتهايي از اين بنا كه پس از گذشت سه هزار سال هنوز سالم ماندهاند، عظمت ايلام را نشان ميدهد. از جانبي ديگر تكامل فن آجرسازي در ايلام موجب شگفتي است. آجرهايي كه به دست آمده و ديوارههاي بيروني زيگورات را با آنها ميپوشانيدهاند از لعابي نقرهيي به همواري پوشيده شده است كه در جهات مختلف تابش نور نمايانيهايي چون طلا و نقرهي درخشان دارد. آنچه كه مهمتر است، درهايي است كه به وسيلهي چوب ساخته و با شيشه ريزهنگاريهايي بسيار جالب بر آنها كردهاند. شيشهها به رنگهاي مختلف ميباشند و اين امر نشان ميدهد كه شيشهگري در ايلام تا چه اندازه تكامل يافته بوده است، تكاملي كه در هيچ منطقهيي نظيرش ديده نشده و ماوراي گمان محقّقان و كاوندگان قرار دارد . شايد مجسمهي خداي بزرگ اينشوشيناك Inshushinak در طبقهي پنجم، يعني بلندترين نقطهي زيگورات قرار داشته است. امّا آنچه كه مسلّم است مراسم عبادت عمومي در محوطهي زيگورات انجام ميشده و به نظر ميرسد كه در مواقعي كه شاه به عبادت ميآمده، پيكرهي خداي خدايان را از طبقهي فوقاني به پايين ميآوردهاند . در ديوارههاي بعضي از طبقات زيگورات، اطاقهايي كشف شده كه مورد استفاده و كاربرد آنها هنوز به درستي روشن نشده است. در يكي از اين اطاقها مصالحي ساختماني به رنگ سرخ يافت شده كه گويا جهت آرايش طبقات فوقاني به كار ميرفته است، امّا ما بقي اطاقهاي طيقهي دوم خالي است . قراين و طرز ساختمان نشان ميدهد كه قرباني در اين مذهب اهميّتي فراوان داشته است. مراسم مذهبي ايلامي در حياط داخلي انجام ميشده است. در اين حياط دو رديف سكوي كوتاه بنا شده كه هر رديفي هفت سكّو است و جمعاً چهارده سكّو ميشود كه جوي كوچكي ميان آن حفر كردهاند. اين سكّوها قربانگاه بوده است كه در مواقعي معيّن كه مراسم قرباني در حضور شاه و ملكه انجام ميشده، جانواران قرباني را روي اين سكّوها قرار داده و به وسيله كاهنان ضمن انجام مراسم و تشريفاتي، قرباني ميشدهاند، و خون آنها نيز از جوي وسط دو رديف سكّو ميگذشته است . در قسمت فوقاني دو رديف سكّوهاي قربانگاه، دو نشيمن متمايز وجود دارد كه بدون شك متعلّق به شاه و شهبانو بوده است . چنان كه از روي مدارك و قراين بر ميآيد، پس از انجام مراسم قرباني از براي خدايان، شاه و شهبانو از جلو حركت كرده و كاهنان نيز در التزام بودهاند تا به طبقهي تحتاني معبد ميرسيدهاند. در اين مراسم شايد شهزادگان و اميران و سرداران و سپه سالاران نيز حضور داشته و شايد بر آنكه جملهي مردم و عوامالنّاس نيز شركت كرده و آزاد بودهاند تا به طبقهي تحتاني معبد از براي پرستش خداي بزرگ بروند . جاي و مكان عمومي در اين زيگوراتها تنها حياط آجرفرش معبد بوده است، امّا حلقهها و برجهاي پنجگانهي زيگورات، ويژهي كاهنان بوده است كه از لحاظ رتبه و مرتبت در طبقات و اطاقهاي مختلف آن رفت و آمد و يا سكونت داشتهاند. ديواري كه قسمت حياط را دور زده، شامل هفت در وازه است كه به طرز مجلّلي ساخته شدهاند و طبقات عامّهي مردم شايد از يكي يا چند دروازهي به خصوص حق رفت وآمد داشته بودند . زيگوراتها كه بودند؟
3-2- اصولاً دربارهي زيگوراتها اين پرسش پيش ميآيد كه آيا اين ساختمانها چه نوع بناهايي هستند، آيا همچون هرمهاي مصري، اهرامي ميباشند كه عنوان مقبره را دارند و يا معابدي هستند؟ هرودوت Herodotos مورّخ يوناني در پنج قرن پيش از ميلاد، يعني صد سال پيش از آنكه آخرين پادشاه بابل سقوط كند، به اين شهر سفر كرده است و گزارش ميهد كه برج بابل مقبرهي زِئوس Zeus] ژوپيتر [Jupiter خداي خدايان يا ربالنّوع ستارهي مشتري است،- و از همين رهگذر و مواردي ديگر است كه پرسش و شك فوق مطرح ميشود . با در نظر گرفتن اين موضوع، پژوهشها و گفتگوها و كاوشهايي بسيار در مدّت نزديك به يك قرن رخ داده است و بسيار گفتهاند و بسيار نوشتهاند. با جمع و تلفيق اين نظرات و گفتهها بايستي طبعاً اين عقيده پيش آيد كه زيگورات هم معبد و پرستشگاه بوده است و هم مقبره و گور . اغلب اقوام و ملل ساكن اين قسمت از مشرق زمين، رسمي مشترك و عقيدهيي عمومي داشتهاند دربارهي مردگان و زندگي پس از مرگ. البته اين اشارهيي كه به لفظ مشترك و عمومي ميشود، جنبهي تأكيدي حرفي ندارد، چه هر چه كه باشد اختلافها و تفاوتهايي در جزئيات امر ميان اقوام و ملل مذكور مشهود است، امّا از لحاظ اصولي و آنچه كه زيربناي موضوع را ميسازد در عقايد و روشها اشتراك دارند. به هر انجام، اقوام و مللي چون: سومريان ، بابليان، آشوريان و ايلاميان مردگان خود را در منازل خود و كف اطاقهايشان دفن ميكردهاند و بر آن عقيده بودهاند كه روح پس از مرگ همچنان به زندگي ادامه ميدهد و احتياجات و نيازمنديهاي زمان حيات را دارد، و ميپنداشتند كه مردگان در زندگي آنها همچون دوران زندگي شركت ميكنند. امّا در لوحههايي كه متعلّق به قسمتهايي فوقاني زيگورات «چوغازنبيل» است به اين امر تأكيد شده است كه در آخرين طبقهي بالايي، محرابِ مقدّسِ خداي بزرگ و سرورْ خدايِ اينشوشيناك Inshushinak قرار داشته است. همچنان ملاحظه شد كه عادت مردم و روش كاهنان مبتني بر آن بود كه در طبقهي زيرين به عبادت و نيايش ميپرداختهاند؛ پس ميتوان نتبجه گرفت كه محراب در بالا و گور يا مقبره در پايين قرار داشته است . اينك با موضوعي كه در فوق مطرح شد، اين نقطهي ابهام براي كساني پيش ميآيد، چه ميانديشند مگر خدايان را ناجاوادنگي و مرگي هست؟! در اين باره لازم به يادآوري است كه آري، و اين موضوعي است در تاريخ اديان كه مبحثي شيرين و جالب توجّه ميباشد. خداياني كه ربالنّوعهاي حاصلخيزي، نعمت، و فصلها ميباشند دچار چنين سرنوشتهايي ميشوند. اغلب در كشورهايي كه فصول تمام و متمايز هستند، اين گونه اعتقادات به وجود ميآيد، چون: مصر، يونان و مناطق بسياري از آسياي كوچك و آسياي غربي. در مصر اوزيريس Osiris ، در يونان ديونيسوس Dionisos در آسياي كوچك آتيس Attis و در بسياري از نقاط ديگر اين گونه خدايان وجود دارند. هنگامي كه پس از بهار و رويش نباتات و گياهان و شكفتگي طبيعت، پاييز و زمستان فرا ميآيد و دشت خاموش شده و نباتات پژمرده و رخت زندگي از اندام درختان بيرون ميشود، اين خدايان نيز به خوابي مرگ گونه فرو ميروند، و در واقع اين قياسي است كه انسان از طبيعت براي خدايان و خود مينمايد و در اينجا نيز خدايان را به طبيعت قياس كرده و براي آنان مرگها و زندگيهايي دوراني قائل ميشود، و بنابراين به هنگامي كه بهار فرا ميرسد، طبيعت از خفتهگي به درآمده و زندگي از سر ميگيرد، خدايان نيز از خوابِ موقتِ مرگ بيدار شده و دگرباره زندگي آغاز مينمايند . باستانشناسان اينك به اين فكر شدهاند كه در فرصتي مناسب نقبي به مركز زيگورات بزنند تا شايد از اين راهگذر و مشاهدات و ملاحظاتي كه خواهند كرد، آگاهي حاصل نمايند كه در مرحلهي اوّل يا طبقهي زيرين پرستشگاه چه مراسم و عباداتي انجام ميگرفته است، و اين برنامهي باستانشناسان هر گاه عملي شود، بيشك كمكي شايسته و بسيار مينمايد به تاريخ اديان كه در پرتو آن مجهولاتي چند كه ديرگاهي است در اين زمينه باقي مانده، بر طرف ميشود . پس از شك و يقينهايي دربارهي اينكه زيگورات موردنظر و يا به طور اَعَمّ اين گونه بناها يا زيگوراتها معابد و ستايشگاهها و يا مقابري بودهاند، مسئلهيي ديگر قابل طرح و انديشه است كه جنبهي نمادين و كنايهيي اين بناها را بيان ميكند. در اين مورد شكّي نيست كه اين بناهاي بلند و مرتفع، انگيزه و محرّكي داشتهاند و اين انگيزه نيز جز خواست و تمايل دروني انسان چيزي نبوده است، تمايل و آرزويي كه به اين شكل در قالب هستي ريخته شده و موجب تشفّي و ارضاي خاطر و تمايلاتي شده است. خواست دروني انسان جز راه يافتن از عالم پايين و جهان سفلا به جهان و دنياي عليا چيزي نيست. آدمي همواره در اين آرزو بوده است، منتها اين آرزو و تمايل در هر دوره و زماني به شكلي تجلّي نموده است و در آن دوران اين بناها كه در حد خود آسمانساي بودهاند، رمزي بوده از اين آرزوي طلايي و كهن بشري . از ديدگاه كلمه و واژه نيز زيگورات چنين مفهومي را ميرساند و پرده از كنايه واپس ميزند. اصل كلمه، سومري است كه در «آشوري - بابلي » Ziqquratu تلفّظ ميشده و معني آن « صعود به آسمان » بوده است . اين پندار يا توهّم ميان آن مردم عتيق وجود داشته است كه خدايي كه از فرازينگاه آسمان پايين ميآيد و نزول ميكند، پيش از آنكه موهبت ديدار و مجالست خود را بر بندگان به روي زمين ارزاني دارد، در بلندترين نقطهي زيگورات فرود ميآمده. روش اين مردم كهن زياد نبايستي به نظر ما اعجابآور و شگفتيزا نمايان شود، چون ميان فكر آن مردمان و بنا كنندگان كليساهاي مرتفع قرون ميانه و معابد بلند ديگر نيز هيچ تفاوتي موجود نيست، اين فكري بوده كه همواره آدميان را به خود مشغول ميكرده است، و نردبان يعقوب كه پايهيي بر زمين و سري به آسمان داشته، نه داستان ديروز است و نه افسانهي امروز، بلكه همواره اين پندار وجود داشته و قدمتي دارد همپاي عمر آدمي . گِرد اينشوشيناك Inshushinak سرورْ خدايِ ايلامي را يك عدّه كهتر خدايان فرا گرفته بودند كه جاي و مكانشان گرداگرد زيگورات در غرفههاي ويژهيي بوده است. اين غرفهها نيايشگاههاي خداياني بوده است كه همچون نزديكان رئيس و بزرگي، خانههايي اطراف كاخ او داشتهاند. تاكنون «سال 1961» تعداد يازده نيايشگاه از زير خاك، از اطراف زيگورات بيرون آمده است كه هر يك ويژهي خدايي بوده است و به احتمالي بسيار نيايشگاههايي ديگر نيز در آينده از زيرِدستِ كاوندگان بيرون خواهد آمد كه كمك بسياري مينمايد به شناخت سلسله مراتب خدايان و وظايف آنان و شيوهي پرستششان. در ايلام در گوشهيي از معبد مربع، نيايشگاهي كشف شده است كه داراي چهار غرفه ميباشد كه هر يك به شكل مستقلي يك نيايشگاه است. قراين نشان ميدهند كه اين نيايشگاه متعلّق بوده است به دو - مِهتر خداي و دو - ايزدبانو، چون در اين نيايشگاه دو سكّوي قرباني وجود دارد كه هم قربانگاه است و هم جاي تقديم هدايا ميباشد و معابدي كه مختص يك خدا بوده است، بيش از يك سكّو نداشته و معمولاً نام و عنوان هر خدايي روي آجرهاي نيايشگاههايشان نوشته شده است . مذهب ستايش طبيعت، با خداياني طبيعي 3-3- از روي هدايايي كه به خدايان داده ميشده، و روش ستايش و نيايششان آشكار شده است كه مذهب ايلاميان براساس ستايش طبيعت و عناصر طبيعي استوار بوده و خدايانِ آنان، خدايان و ربّالنواهاي حاصلخيزيِ زمين و وفور نعمت و مردم كرهي زمين بوده است. هدايا اغلب از سفال، طلا، نقره و مفرغ ميباشد كه به شكل ظروف و تنديسههايي ساخته ميشده است و قربانيها از گوسفند، بز و احشامي ديگر بوده. اغلب حاجتمندان براي برآورد نيازمنديها و حاجات خويش، به عنوان رشوه و باج از براي جلب رضاي خاطر خدايا خدايان اين قربانيها و هدايا را در معبد، مقابل محراب خداي خود ميگذاردهاند و از سويي ديگر اين هدايا به كيسهي فراخ كاهناني كه خزانهي معابد و درآمدهاي خاصله از آن را متعلّق به خود ميدانستند، گردآوري و ضبط ميشد و از براي آنان زندگاني در كمال فراخي معيشت و رنگين سفرهيي فراهم ميكرده است . هرگاه درست بينديشيم، بعد از گذشت حدود سه هزار سال از زمان، در عقايد مردم متمدّن اين زمان هنوز تغيير و تحوّلي ايجاد نشده است و تودهيي عظيم از مردمان عصر ما هنوز به همانسان فكر ميكنند كه نياكانشان در سه هزار، چهار هزار و پنج تا شش هزار سال پيش از اين ميانديشيدهاند. هنوز همان مردمان وجود دارند، و همان معابد و همان كاهنان به كار خود سرگرماند. علاوه بر جوامع متمدّن، الگو و ساخت چنان روش و باور و انديشههايي به صورت زنده و گويا، هنوز ميان اقوام ابتدايي در بسياري از نقاط جهان قابل مطالعه و كاوش است. مردم شناسان در بسياري از فرهنگهاي اقوام بدوي كه در آمريكا « سرخپوستان» زندگي ميكردند، نيز ميان اقوامي كه در استراليا، اوقيانوسيه، آفريقا، آسيا - نيز ميان اسكيموها چنين باورها و عاداتي را كه هزاران سال بر آنها ميگذرد، تحقيق كردهاند . من باب مثال بايستي از ايزدبانويي نام برد به نام پيني كِر Piniker كه مظهر آفرينش بوده است. نام اين زن خدا در لوحهيي ذكر شده كه كتيبهيي حاكي از پيماني كه ميان شاهان ايلام و بابل منعقد شده است، متن آن لوحه بوده. تنديسهيي از اين الاهه در كاوشهاي انجام شده به دست آمده است، در حالي كه كودكي شيرخواره را به آغوش دارد و اين تنديسه در نيايشگاهي يافت شده كه ويژهي عبادت همين الاهه بوده است. در اين نيايشگاه هدايايي بسيار يافت شده كه در تأييد سمت و عنوان اين زن خدا ميباشد كه مظهر آفرينش بوده . در اطراف معابد بازارها، فروشگاهها و كارگاهها و صنعتكاران و دورهگرداني بودهاند كه نيازهاي نذور را ميساختهاند و از اين راه امرار معاش ميكردهاند. بدون شك صنعتكاران و هنرمنداني چيرهدست و توانا در حوالي معبد يا معابد سكنا داشتهاند كه كارشان و درآمدشان وابستگي داشته به قدرت هنري و صنعتيشان . اين مردمان، مجسمهها و ظروف سفالين، تنديسهها و ظروف نقرهيي و طلايي ساخته و اين اجناس اغلب به وسيلهي كاهنان به زيارت كنندگان فروخته ميشده است، چنان كه امروزه نيز در بسياري از جاها معمول است گرد زيارتگاهها را صنعتكاران و پيشهوراني فرا گرفتهاند كه كالاهايشان تنها ويژهي برآورد نذور ميباشد . سرانجام پايان عظمت اين شهر با زيگورات عظيماش هم زمان با انهدام ايلام فرا رسيد. به سال 460 پيش از ميلاد آشوربانيپال Ashur Bani pal با سپاهيان فراوانش به ايلام حمله كرد، شوش را تسخير و ويران نمود. شهرهاي سر راهش جملگي به ويراني افتادند. شاه ايلام فرار كرد و تا دوردستها تعقيباش كردند. از جمله شهرهايي كه به وسيلهي آشوريان منهدم شد، شهر مورد گفتگو، يعني شهر « دوراون تاشي Dur untashi » بود كه به خرابي سپرده شد. در يكي از اطاقهاي معبد، آشوريان بيش از دويست تكه از وسايل رزمي خود را بجا نهادهاند كه اغلب آنها عبارت است از نشانهاي افتخار كه از مفرغ، آهن و مرمر ميباشد. در اطاقي ديگر اشيايي ديگر كه قيمتي و زينتي بوده به دست آمده كه متعلّق به معبد است. شايد عدّهيي از سربازان آشوري در اينجا به استراحت پرداخته بودهاند كه بر اثر حادثهيي با شتاب خارج شدهاند، پيش از آنكه فرصتي پيدا كنند تا لوازم خود را ببرند . به هر انجام پس از قروني بسيار و گذشتِ زماني بعيد، به وسيلهي كشف اين شهر تاريخي، از روي يكي از گرههاي فروبستهي تاريخ اديان پرده بر كنار زده شده و در زمينهيي كه آگاهيهاي قابل ملاحظهيي نداشتهايم، اطلاعاتي به دست آمده كه با اتمام كاوشهاي در اين منطقه، اين آگاهيها به نسبت بسياري افزوني خواهد يافت .