بررسي روايت ابوحيان توحيدي از ماجراي «فيلشناسي كوران» ونسبت آن با كثرتگرايي ديني
ابراهيم موسيپورچكيده:
از آثار و نوشتههاي ابوحيان توحيدي پيداست كه وي با وجود زندگي در كانون تصادم و اصطكاك ميان عقايد و مذاهب مختلف در بصره قرن چهارم، شخصيتي آزادانديش و تا حدود زيادي بدور از تعصب ديني و مذهبي بوده است. اين بيتعصبي ميتواند علاوه بر جنبههاي دروني او، متأثر از نفوذ افكار استادش ابوسليمان منطقي، مراوده توحيدي با اخوان الصفا و نيز قدري گرايش او به زهد و تصوف بوده باشد؛ با اين حال، در برخي آثار ابوحيان چيزي بيش از بيتعصبي و تسامح در دين، و در واقع گونهاي قول به كثرت باوري ديني نيز ملاحظه ميشود. از اين رو ارائه هر تفسيري از حكايت فيلشناسي كوران در كتاب المقابسات ـ به مثابه يك متن كه به دست توحيدي پديد آمدهـ بدون توجه به نيت او كه احتمالاً با مراجعه به شخصيت تاريخي او قابل اكتشاف است بهره شاياني از حقيقت نتواند داشت. با چنان مراجعهاي، در نهايت به نظر ميرسد كه توحيدي از گرايشهاي كثرت باورانه ديني بر كنار نبوده است.كليد واژهها: ابوحيان توحيدي، فيلشناسي كوران، ابوسليمان سجستاني، اخوانالصفا، تسامح، كثرتگرايي ديني.جمعي نابينا براي آن كه بدانند فيل چه شكل و هيأتي دارد، به لمس اندام آن حيوان پرداختند و ـ به هر دليل ـ هر يك تنها موفق شد تا فقط يك عضو از اعضاي حيوان را لمس كند و بدينترتيب هر يك از نابينايان شكل فيل را عبارت از شكل همان اندامي تصور كرد كه بدان دست رسانده بود و در نتيجه ميان آراي آنان در چگونگي شكل و هيأت فيل اختلاف افتاد. اين داستان كه ظاهرا براي نخستين بار در ادبيات ديني جيني1؛ (نك: ناس، 174) آمده در ادبيات بودايي نيز انعكاس يافته (نك: ماير2، 174چنين گفت بودا، 89) و گويا از طريق نوشتههاي عربي اسلامي به ادبيات فارسي راه پيدا كرده است. نويسندگاني چون ابوحيان توحيدي (د404 ؟) در المقابسات (ص 220)، غزالي (د505) در احياء علومالدين (4/6) و كيمياي سعادت (1/59)، سنايي (دبين 529 تا 535) در حديقةالحقيقه (ص 69)، مولوي (د672) در مثنوي (دفتر 3، بيت 1259 به بعد)، عزيزالدين نسفي (دحدود 700) در كشف الحقايق (صص 23ـ 25) و عبدالله الهي سيمابي (د896) در منازل القلوب (نك: دانش پژوه، ص 414) از اين تمثيل در زمينههاي مختلف استفاده كردهاند. از اين ميان، روايت ابوحيان توحيدي از اين تمثيل صرفنظر از آنكه اولين تقرير اسلامي آن به شمار ميرود ممكن است براساس پارهاي قرائن، معناي كثرتگرايي ديني دهد. از اين رو در اين نوشتار تلاش خواهيم كرد نسبت ميان اين روايت را با كثرتگرايي ديني با توجه به شخصيت و قصد راوي آن ـ ابوحيان توحيدي ـ بررسي كنيم.در ادبيات اسلامي ظاهرا براي نخستين بار حكايت فيلشناسي كوران را ابوحيان توحيدي در كتاب المقابسات خود آورده است. اين كتاب كه تأليف آن احتمالاً در 390ق. به پايان رسيده و از لحاظ تاريخ تفكر فلسفي مسلمانان حائز اهميت بسيار است، مجموعهاي از گفت و شنودهاي جاري در محافل و مجالس فلسفي مآب قرن چهارم را در بر دارد (نك: ذكاوتي، ابوحيان، 43). «ابوحيان در المقابسات همچون افلاطون كه محاورات سقراط يا به عبارت بهتر محاوراتي را از قول سقراط به قلم آورده، خواننده را بدون داوري با نظريات گوناگون درباره يك مسأله آشنا ميكند» (همو، دبا، ذيل مدخل «ابوحيان»، 5/415). در واقع چنين نيست كه اين كتاب عبارت از يك رشته بحثهاي فلسفي به معناي واقعي كلمه بوده باشد. به تعبيري ميتوان گفت كه المقابسات يادداشتهاي پراكندهاي است كه ابوحيان طي حدود سي سال (از 360 ق.) با حضور در مجالس مختلف و خصوصا محافل ابوسليمان سجستاني (نك: دنباله مقاله) فراهم ساخته و به همين دليل، مطالب كتاب بسيار متنوع و ناهماهنگ است و با آن كه حال و هواي نوشتهها عموما فلسفي است يا اين چنين مينمايد، نكات تاريخي و ادبي و دائرةالمعارفي نيز در آن بسيار است و از جمله ويژگيهاي سبك نويسندگي ابوحيان در اين كتاب همچون بسياري آثار ديگرش استفاده از حكايات و تمثيلهاي متعدد است، كه البته در عصر ابوحيان، وارد كردن قصه و حكايت در نوشتهها رواج يافته بود و برخي نويسندگان معاصر او همچون بديع الزمان همداني (د398 ق.) به قصهپردازي و تمثيلسازي تمايل بسياري مينمودند (نك: متز، 1/فصل 17).المقابسات شامل 106 گفتگوي كوتاه و بلند با موضوعات مختلف است. حكايت فيلشناسي كوران در مقابسه 64 آن آمده و به نظر نميرسد كه با مقابسههاي قبل و بعد از خود هيچگونه ارتباط منطقياي داشته باشد. به اين ترتيب، جستجو يا بازسازي زمينهاي كه حكايت مورد نظر در آن نقل شده دشوار يا غيرممكن مينمايد.ابوحيان حكايت را از قول استادش ابوسليمان سجستاني نقل كرده كه او خود نيز اين تمثيل را به افلاطون منسوب داشته است. در روايت ابوحيان اين نكته كه «مردمان در باب حقيقت، نه از همه جهات بر طريق صوابند و نه از همه جنبهها بر سبيل خطا، بلكه هر كس از جهتي به حقيقت نايل ميشود» (المقابسات، 220)، ميتواند مبنايي براي اين تصور باشد كه ظاهرا از نظر گوينده نزد همه آن كوران، حقيقتي موجود است و آن مقدار از حقيقت يافته شده، متيقن هم هست و اتفاقا همين مقدار حقيقت به دست آمده براي هر يك از كوران، منشأ يقيني است كه ميتواند براساس آن ديگر همراهان خود را مورد تكذيب و انكار قرار دهد؛ اما با اين حال كه آنان يكسره بر خطا نيستند، خطاي موجود در تجربه كوران از فيل ـ كه البته به نسبت حقيقت يافته شده، ابعاد وسيعتري دارد ـ باعث تفرقه و عدم تفاهم ميان آنان ميشود.بنابه روايت ابوحيان، گوينده ـ ابوسليمان ـ خود به نتيجهگيري از اين تمثيل پرداخته و متذكر شده است كه «اعتقاد» هر عاقلي براي خودش، موجه و با طبعش سازگار است (همان، ص 221). روايت مقابسه 64 با اين نتيجهگيري به پايان ميرسد. اما ابوحيان به عنوان راوي و در واقع مؤلف اين حكايت از نقل آن در المقابسات چه نيتي ميتوانست داشته باشد؟شايد كساني باشند كه با مطالعه آثار ابوحيان و به ويژه المقابسات متقاعد شوند كه نويسنده آن تنها به قصد نقل مجموعهاي از اقوال و حكايات خواندني به جمع آوري آنها پرداخته است و در هم ريختگي و عدم انسجام منطقي مطالب و سبك جنگ مانند كتابي چون المقابسات را هم مؤيد اين نظر تلقي كنند. اما محققي كه تصميم ميگيرد خود را درگير پيچيدگيهاي متن كند، در جستجوي قصد و نيت احتمالي موءلف اين حكايت ـ كه اولين تقرير اسلامي آن هم هست ـ در انبوه نوشتههاي او چيزهايي البته در خور اعتنا خواهد يافت. اما آيا در اين ميان قرينهاي وجود دارد كه كثرت باوري ديني ابوحيان را تأييد كند؟اگر اين قضاوت برخي محققان را بپذيريم كه «ابوحيان از نويسندگاني است كه شخصيتش به تمام معني [يا تا حد بسيار زيادي [در آثارش منعكس شده و صفحهاي از آثار او نيست كه انگ و رنگ خود او را نداشته باشد»، (ذكاوتي، ابوحيان، 16)، آنگاه به يافتن قصد او از طرح اين حكايت ـ براساس آثار خود وي ـ اميد بيشتري توانيم داشت.ابوحيان توحيدي در فقه شافعي صاحب نظر بوده است و كساني نيز از او «روايت» كردهاند، (نك: سبكي، 5/286؛ ذهبي، 17/122) او همچنين به تحصيل نزد عالمان علوم عقلي پرداخته و از اين جمله يكي ابوسليمان المنطقي السجستاني (د بعد از 391ق.) است كه ابوحيان، بيشتر مطالب كتاب المقابسات خود را بدو منسوب داشته است. چنانكه از المقابسات پيداست ابوحيان، مجذوب افكار اين استاد بوده و قول وي را به خصوص در مسائل فلسفي ـ به تعبير برخي ـ همچون وحي منزل پذيرفتني ميانگاشته است (نك: اشترن در EI2,I 1/127).به اين ترتيب بررسي پارهاي افكار و اقوال ابوسليمان كه ميتواند به گونهاي مرتبط با معناي محوري حكايت فيلشناسي كوران باشد در تحليل روايت ابوحيان، حائز اهميت است.از سوي ديگر، عضويت و همفكري ابوحيان با جماعت اخوانالصفا مدتها مورد مناقشه بوده است و اينك ارائه هرگونه تحليلي از نوشتههاي وي بدون در نظر گرفتن اين انتساب احتمالي، دچار مشكلات اصولي خواهد بود.به علاوه، ابوحيان تا حد قابل ملاحظهاي جنبههايي از تفكرات صوفيانه را در آثارش نشان ميدهد3 و هر چند با وجود چنين گرايشي، عملاً يك صوفي به شمار نميرود اما اين گرايش آن اندازه بوده كه نويسندهاي همچون ابن تيميه (د728 ق.) تصوف كسي مثل ابوحامد غزالي را به تقليد از ابوحيان بداند (نك: ابن تيميه، 117).اما آنچه از صوفيگري ابوحيان ـ اگر چنين باشد ـ در اين رابطه قابل حصول است، تسامحي است كه او ميتواند در قبال اديان و مذاهب ديگر از خود نشان دهد كه اين امر را به منش فلسفي ابوحيان به عنوان شاگرد فردي چون ابوسليمان نيز ميتوان منسوب داشت و از طرفي در صورت صحت انتساب ابوحيان به جماعت اخوان الصفا، ريشه چنين تسامحي را در افكار آنان نيز ميتوان جستجو كرد. بنابراين براي يافتن برخي مباني گرايشهاي كثرت باورانه ديني در نزد ابوحيان يا ردّ وجود چنين گرايشهايي به قرائني بيشتر از آنچه در صوفيگري وي قابل بررسي است، نيازمنديم. در واقع بايد ديد كه آيا زمينه كثرت گرايانه ديني يا زمينهاي نزديك بدان، براي اين روايت ابوحيان، جزو زمينههاي ممكن محسوب ميشود يا نه؟موضوع نفي يا اثبات اين امكان در دو حوزه از زندگي و افكار ابوحيان قابل مطالعه است: حوزه تفكر اخوان الصفايي كه تعلق ابوحيان بدان مورد مناقشه است و حوزه تعاليم ابوسليمان كه برخلاف برخي ديگر از كساني كه ابوحيان از آنان علم آموخته بود، همواره مورد اعتماد علمي و احترام او باقي مانده است. در هر دو حوزه ياد شده، تفكرات نو افلاطوني تأثيرات مشخصي به جا نهاده است و بدين ترتيب نفوذ قابل توجه انديشههاي نوافلاطوني در ذهن ابوحيان به ويژه در المقابسات روشن است (نك: توفيق حسن، 31 به بعد).با وجود مشابهت هايي كه از اين لحاظ بين دو حوزه ياد شده هست، بررسي جداگانه آنها فرصت و امكان بيشتري براي تحليل دقيقتر موضوع فراهم خواهد ساخت.بررسي صحت و سقم ادعاي عضويت ابوحيان در جماعت اخوان الصفا در حوصله اين مقاله نيست اما در مجموع بنابه آن چه از آثار ابوحيان بر ميآيد نميتوان وجود مشابهتهاي فكري ميان مواضع او و نويسندگان رسائل اخوان الصفا را انكار كرد. گو اين كه ابوحيان عملاً در اين مورد به ابهامات دامن زده است (در اين باره مثلاً نك: الأمتاع و المؤانسة، 2/ 4؛ همايي، 87؛ عادل عوا، 381؛ زكي مبارك، 2/ 174؛ خراساني، دبا، 7/245 ذيل مدخل اخوان الصفا؛ اشترن، op.cit؛ همداني 347، و ديگران).به طور خلاصه ميتوان گفت اخوان الصفا كه در مجموع در كار دين اهل تسامح بودهاند (نك: رسائل اخوان الصفا، 4/ 41 ـ42 و 180؛ شمسالدين، 67؛ فروخ، 1/429ـ430)، با ارائه نظامي التقاطي (نك: سعيد شيخ، 76 ـ 77؛ وات، 117)، و بيشتر مبتني بر گونهاي انديشه اخوت (نك: زرين كوب، دنباله جستجو در تصوف، 276 ـ 277 و همو، در قلمرو وجدان، 310)، به توجيه تعدد و اختلاف اديان و مذاهب ميپرداختند (نك: رسائل اخوان الصفا، 3 /483 ـ 491؛ قمير، 67).بدين ترتيب آنچه از تأثير احتمالي تفكر اخوان الصفايي بر ابوحيان توحيدي قابل حصول است ـ در آنچه كه به بحث ما مربوط ميشود ـ حداكثر، بي تعصبي و تسامحي است كه با زمينه كثرت گرايانه ديني كه مقصد جستجو و ارزيابي ماست فاصله دارد. اما آيا در حوزه تفكرات ابوسليمان و نوشته هايي از ابوحيان كه تحت تأثير تعاليم اوست نيز وضع به همين قرار است؟اگر ابوحيان از طرز فكر اخوان الصفا به كلي بر كنار هم بوده باشد، به علت حشر و نشر با ابوسليمان و تأثر از منش فلسفي او، باز نظرا و عملاً به گونهاي تسامح و بي تعصبي در قبال ملل و نحل ديگر گرايش داشته است. زمينههاي نو افلاطوني تفلسف ابوسليمان، توجه به آراء و مقالات مختلف و انديشههاي ديگر را اقتضا ميكرده است و تاثير اين آموزه وي نه تنها در ابوحيان كه در شاگردان ديگر او نيز از جمله ابن نديم (د385 ق.) قابل بررسي است (گفته ميشود از خصوصيات ابن نديم كه با مطالعه الفهرست او ميتوان بدان پي برد يكي آزادانديشي و تسامحي است كه ـ در كنار ديگر علل ـ از مصاحبتش با كساني چون ابوسليمان سجستاني نشأت گرفته است (نك: انصاري، دبا، ذيل ابن نديم، 5/45: زرين كوب، در قلمرو وجدان، 28 ـ 29).مأخذ اصلي در بررسي تأثير تفكرات ابوسليمان بر ابوحيان، كتاب المقابسات است كه در آن بيشترين نقل قولهاي ابوحيان از استادش به تحرير در آمده است4.آن چنان كه عمدتا از المقابسات و در بعضي موارد از كتب ديگر ابوحيان بر ميآيد، ابوسليمان با متكلمان ميانه خوبي نداشته و معتقد بوده است كه اينان به علت آميختن عقل با هوي و تعصب و لجاج، به يقين نميرسند و در حيرت ميافتند و بسياري از بزرگانشان هم از اين روي به تكافؤ ادله رسيدهاند5 (نك: المقابسات، 187). وي در مقابسه پنجاه و چهارم (همان، 188) به تخطئه وانكار قول يكي از متكلمان رازي [صاحب ابن عباد؟6] كه ظاهرا گفته بود: «عقل بنابر طبع خود همچنان كه بر حق گواهي ميدهد، بر باطل نيز گواه تواند بود» ميپردازد و با لحني تهكمآميز سوگند ياد ميكند كه لَعَمْرِي اِنَّ عقلَه و عقلَ ضُربائِه كذلك!ابوسليمان در مقابسه 35 و 48 نيز متكلمان را مورد انتقاد قرار داده است (نك: همان، 136 و 171). خود ابوحيان هم هر چند علم كلام را به كلي نفي نميكند، اما به شيوهاي منتقدانه با آن روبرو ميشود (براي اطلاع بيشتر، نك: ذكاوتي، ابوحيان، 21ـ24) و او هم به مانند ابوسليمان، مسأله «تكافوي ادله» را پيش ميكشد و معتقد است كه اين امر مقدمه شك و تشكيك است (البصائر و الذخائر، 1/403 ـ 406). شايد بتوان پس از اطلاع از مخالفت ابوسليمان ـ به عنوان يك فيلسوف ـ با آن چه كه تكافؤ ادله ناميده شده، او را به كلي از ساحت كثرت باوري ديني به دور دانست و زمينه كثرت باورانه ديني را در بررسي اقوال او در شمار زمينههاي ناممكن تلقي كرد، اما آيا اين امر با همين ضريب اطمينان در مورد ابوحيان ـ كه فيلسوف نبوده است ـ هم صادق است؟چنانچه براي يافتن پارهاي مباني لازم براي ممكن پنداشتن زمينه كثرت گرايانه ديني در آثار ابوحيان اصراري وجود داشته باشد (هر چند در اين باره متهم به نوعي تكلف خواهيم شد و درهاي انتقاد را به سبب اين پافشاري بر روي خود خواهيم گشود)، برخي نكات و اقوال در كتابهايي چون الهوامل و الشوامل و الأمتاع و المؤانسة هست كه لااقل تسليم شدن محض به اين عقيده را كه ابوحيان فيالجمله خالي از هرگونه گرايشهاي كثرت باورانه ديني است، بسيار مشكل ميسازد. پيش از اين موارد لازم به ذكر است كه در مقابسه 11 هم ابوحيان با نقل قولي از ابواسحاق صابي كاتب به اين نكته اشاره ميكند كه: تفاوت و تنوع آراء و مقالات و عقايد پيوند محكم و نسبت و رابطهاي قوي با چند گونگي مزاج مردم دارد و بدين روي هر كس برحسب تناسب مزاج خود بر عقيدهاي ميرود، همچنان كه بر همان اساس، اختلاف و چندگونگي صورت ظاهر و رفتارشان قابل توجيه است (المقابسات، 92 ـ 93). ابوحيان نظير همين مسأله را در كتاب الهوامل و الشوامل (مسأله 44) از ابوعلي مسكويه (د421 ق.) ميپرسد كه مبدأ عادتهاي مختلف مردمان گوناگون چيست و از چه روي هر قومي بر همان عادت مألوف خود در طريقه زندگي پايبند ميمانند و از آن تخطي نميكنند؟ پرسش قابل توجه ديگري كه ابوحيان در اين كتاب مطرح كرده است (مسأله 77) و مسكويه نيز بدان جوابي متكلمانه داده7 اين است كه كه زنديقان و دهريان كه نه ثواب را قبول دارند و نه عقاب را به چه سبب به خير رو ميكنند و كارهاي شايسته انجام ميدهند؟ چرا حتي زماني كه نه منفعتي براي آنان در كار است و نه بيم مضرتي، برخي از اينان همچنان نيكي ميورزند؟ آيا اين امر نشانهاي بر وحدانيت خداوند تواند بود؟ نكتهاي ديگر كه ابوحيان را به پرسش واداشته اين است كه چرا شك در ذهن به طور دائم مستقر ميماند و زايل نميشود در حالي كه احساس يقين حالتي ناپايدار و گذرا دارد؟ (همان، مسأله 128). آخرين پرسش ابوحيان در الهوامل و الشوامل (مسأله 175) هم اتفاقا محتوي همان مسأله تكافؤ ادله است: او ميپرسد وقتي ميبينيم كه انسان مدتي بر عقيدهاي است و سپس آن را خطا مييابد و به عقيدهاي ديگر ميگرايد و به همين ترتيب الي آخر، آنگاه آيا نميتوان تصور كرد كه هرگز هيچ عقيدهاي نباشد كه در نظر او براي هميشه درست پنداشته شود؟ و حقيقت هرگز براي او روشن نگردد؟ مسائلي از اين قبيل كه ذهن ابوحيان در زمان مصاحبت با مسكويه بدان مشغول بوده است، بايد در كنار نكات ديگري از جمله آنچه از گفتگوهاي شب چهلم در كتاب الأمتاع و المؤانسة بر ميآيد قرار گيرد تا نهايتا و مجموعا مطالب قابل استفادهاي كه گوشههاي ديگري از ذهنيت ابوحيان را روشن ميكند حاصل آيد.در اين بخش از كتاب الأمتاع به رغم اينكه ابوحيان باز قولي از ابوسليمان را در تخطئه اهل كلام و قول به تكافؤ ادله نقل ميكند و خود در مناظره گونهاي با ابن البقال به محكوم كردن تكافؤ ادله ميپردازد؛ و نيز، نكات ديگري را ميآورد كه ذهن خواننده را سخت به تأمل وا ميدارد. ابوحيان در پاسخ سؤالي كه از وي درباره علت اختلاف و تفرقه در مذاهب پرسيدهاند ميگويد (الأمتاع و المؤانسة، 3/186 ـ 187): «مذاهب براساس اديان پديد آمدهاند و چون در اديان ـ بنابه اختلاف پيامبرانشان ـ اختلاف هست لاجرم مذاهب نيز با يكديگر مختلفاند، به علاوه مذاهب و عقايد، حاصل آراي ناشي از تعقل و تفكر درباره اديانند. با اختلافي كه در سطوح عقول آدميان هست طبعا در نتايج حاصل از تفكرشان نيز تفاوت وجود خواهد داشت. اتفاق در مذاهب و اديان نيز مقتضي حكمت نيست. برتر نهادن و تفضيل امتي بر امتي، يا شهري بر شهري يا انساني بر انساني ديگر ميسر نيست مگر از روي لجاج و تعصب». اين كلام ابوحياني است كه در همين صفحات از كتاب قول به تكافؤ ادله را مردود شمرده بود.جالب است كه ابوحيان در تأكيد بر مطالب بالا، از قول ابوحامد مرورودي در همان قسمت آورده است كه: «چهل سال» است ميكوشم تا به دوستان بصري ام بقبولانم كه بغداد از بصره بهتر است اما هنوز هم سرجاي اولم ايستادهام و آنان نيز بر قول خود ماندهاند (همان، ص 188). آيا ابوحيان در عين حال كه متوجه اين تناقض در كلام خود بوده است، عامدانه تجاهل ميكند تا همچنان كه پيشتر گفتيم گرفتار مخالفتهاي عامه نشود؟ در نقل قول ديگري در همين «مسامره» شب چهلم، مطالبي از ابوسعيد حضرمي آورده شده كه به گفته ابوحيان متكلمي حاذق و قائل به تكافوء ادله بوده است. حضرمي ميگويد: اگر خداوند عادل و كريم و... است پس همه خلق خود را به بهشت خواهد برد چرا كه اينان عليرغم اختلافشان با يكديگر، همگي سعي در جلب رضايت اودارند و به قدر عقولشان در اين راه ميكوشند، حال اگر جمعي از آنها فريب بخورند و ديگري را به جاي او بگيرند و باطلي را به اسم حق بينگارند (همچون جمعي كه هديهاي را براي پادشاهي ميبرند ولي كس ديگري با خدعه به نام پادشاه هديه را از آنان ميستاند)، آن گاه كرامت خداوند مقتضي آن است كه بر آنان رحمت آورد و به پاداششان بنوازد8 (همان 3/192 ـ 193)، و باز به نقل از ابوسليمان «از يكي از متحيران سيستاني نقل ميكند كه دلايل از سه قسم بيرون نيستند، يا از راه نبوت كه سخن از ناديدهها ميگويد و يا از راه قياس و سخنپردازي كه گاه «له» است و گاه «عليه»، بسا در اين ساعت ملزم و ساكت شويم و ساعتي بعد چيزي به نظرمان آيد كه دعوي طرف را خراب و خودش را مجاب سازيم. پس به اين هم نميتوان تكيه كرد اما درباره آنچه به نقل و روايت و اخبار در كتب آمده است، انصاف بايد داد كه هيچ دين و آييني از ديگري چيزي كم ندارد، پس اگر هر يك را به حقانيت بپذيري بر ديگري ستم رواداشتهاي. از او پرسيدند كه پس چرا بر اين دين كه هستي، هستي؟ گفت: چون [براي من [حرمت خاصي دارد، من بر اين دين زاده شدهام (و با آن پرورده شدهام و حلاوت آن را چشيدهام) و با اهل اين دين ميزيم و مثالش چنين است كه در روز باراني وارد كاروانسرايي شوي و صاحب كاروانسرا بدون اختيار و نظر تو، تو را به اتاقي ببرد. حياط پر از گل است، فكر ميكني اگر بخواهي به اتاق ديگري بروي استراحتت به هم ميخورد و پايت به گل آلوده ميشود. سرجايت ميماني، و اين بدان معني نيست كه اتاقي كه تو در آني تنها سرپناه يا بهترين است. من در شرايطي كه خرد و اطلاعي نداشتم متولد شدم، پدر و مادرم مرا داخل اين دين كردهاند. بعدا كه بازبيني كردم ديگران هم همين وضع را داشتند. ديدم كه اگر بر همين آيين باقي بمانم محترم ترم و ماندم. وجه ديگري ندارد و مرا حجتي [در برتر نهادن اين دين] نيست كه ديگري را [در برتر انگاشتن دين خود [نباشد (همان،3/193ـ 195).9 «كتاب الأمتاع و المؤانسة بدين گونه با گفتههاي شك برانگيز و حيرتزاي متكلمان پايان مييابد و نوعي تعليق ذهني و برابري ارزش عقايد را تلقين ميكند كه شايد هدف غيرمستقيم نويسنده همان بوده است» (ذكاوتي، ابوحيان، 132). آيا ما نيز بايد اين قضاوت مذكور را بپذيريم و مبحث حاضر را با قول به اين كه زمينه كثرت گرايانه ديني براي حكايت فيلشناسي ابوحيان زمينهاي ممكن بوده است به پايان ببريم؟ يا مطالبي را كه ابوحيان در رد تكافؤ ادله متكمان نوشته، عقيده حقيقي وي بينگاريم و او را از هرگونه گرايش كثرت باورانه ديني بر كنار بشمريم؟ به نظر ميرسد قضاوت اولي پذيرفتنيتر باشد.مبارك، زكي، النثر الفني فيالقرن الرابع، بيروت، (از روي چاپ فرانسه، 1931).Stern, M.S. AbuË hayyaËn al- TawhiËdiË, in the Encyclopedia of Islam, vol, I, (New Edition) Leiden, E.J.Brill, 1960.
انصاري، حسن، ابن نديم، در دائرة المعارف بزرگ اسلامي.
دانش پژوه، محمد تقي (گردآورنده)، روزبهان نامه، تهران، انتشارات انجمن آثار اسلامي، 1347.
ابو حيان توحيدي، الأمتاع و المؤانسة، بتصحيح و تقديم احمد امين و احمد الزين، قاهره، 1941 ـ 1944.
فروخ، عمر، اخوان الصفا، ويراسته م.م. شريف، ج اول، ترجمه زير نظر نصرالله پورجوادي، تهران، 1362.
قمير، يوحنا، اخوان الصفا يا روشنفكران شيعه مذهب؛ ترجمه محمد صادق سجادي، تهران، 1363.
شيخ، سعيد، مطالعات تطبيقي در فلسفه اسلامي، ترجمه مصطفي محقق داماد، تهران، 1369.
ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، بتحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، قاهره، 1386ق./1967.
انجمن نشر ترجمه جديد متن بودايي، چنين گفت بودا، ترجمه هاشم رجبزاده تهران، 1378.
وات، ويليم مونتگمري، فلسفه و كلام اسلامي، ترجمه ابوالفضل عزتي، تهران، 1370.
همايي، جلال الدين؛ غزالي نامه، تهران، 1368.
Hamdani, Abbas, AbuË hayyaËn al- TawhiËdiË and the Brethren of purity, in IJMES, vol I×, (G.B) 1978.
Meier, Fritz, Das Problem der Natur in Esoterischen Monismus, im Eranos_ jahrbuch, band ×IV; Geist und Nature, 1940.
شمسالدين، عبدالامير، الفلسفة التربوية عنداخوان الصفامن خلال رسائلهم، بيروت، 1988.
همو، كيمياي سعادت، به كوشش حسين خديو جم، تهران، 1361.
مولوي، مثنوي معنوي، به تصحيح ر.ا.نيكلسن، تهران، 1375 (از روي نسخه مطبعه بريل، ليدن، 1939.)
ابن تيمية، تقيالدين، شرح العقيدة الاصفهانية، بيروت، 1983.
همو، در قلمرو وجدان، تهران، 1375.
عوا، عادل، حقيقه اخوان الصفا، دمشق، 1993.
ابن حزم الظاهري، ابومحمد، الفصل في الملل و الاهواء والنحل، بيروت، 1395ق./1975.
ذهبي، شمسالدين، سير اعلام النبلاء، حققه شعيب الارنووط و محمد نعيم العرقسوسي، بيروت، 1406 ق./1986م.
ذكاوتي قراگزلو، عليرضا؛ ابوحيان توحيدي، تهران، 1374.
حجتي كرماني، محمد جواد، ابوحامد مرورودي، در دائرةالمعارف بزرگ اسلامي.
متز، آدام، تمدن اسلامي در قرن چهارم هجري؛ ترجمه عليرضا ذكاوتي قراگزلو، تهران، 1364.
السبكي، ابوبصر، طبقات الشافعية الكبري، بتحقيق عبدالفتاح محمد الحلو و محمود محمد الطناحي، قاهره 1385ق./1966.
سنايي غزنوي، حديقة الحقيقة، به تصحيح و تحشيه محمد تقي مدرس رضوي، تهران، 1348.
نسفي، عزيزالدين، كشفالحقايق، به اهتمام و تعليق احمد مهدوي دامغاني، تهران، 1344.
اخوان الصفا و خلان الوفا، الرسائل، بيروت، 1412ق./1992.
همو، المقابسات، حققه و قدمه محمد توفيق حسن، بيروت، 1989.
همو، و مسكويه، الهوامل و الشوامل، نشره احمد امين و احمد صقر، قاهره، 1370ق./1951.
خراساني، شرفالدين، اخوان الصفا، در دائرة المعارف بزرگ اسلامي.
همو، ابوحيان توحيدي، در دائرهالمعارف بزرگ اسلامي.
زرين كوب، عبدالحسين، دنباله جستجو در تصوف ايران، تهران، 1369.
غزالي، ابوحامد، احياء علومالدين، دمشق، بيتا.
ناس، جان، ب. تاريخ جامع اديان، ترجمه علي اصغر حكمت، تهران، 1372.
1. Jaina
2. Meier
3. براي مطالعه بيشتر نك: ذكاوتي، ابوحيان، 26 به بعد.
4. ممكن است برخي از مطالبي كه در المقابسات به ابوسليمان منتسب داشتهاند، قول خود ابوحيان باشد. منشأ اين احتمال، انتساب برخي مطالب به استاد ديگرش [؟] ابوحامد مرورودي است كه ابن ابي الحديد درباره او تشكيك كرده است، (نك: ابن ابي الحديد، 285 ـ 286؛ حجتي كرماني، دائرة المعارف بزرگ اسلامي، 5 ذيل مدخل ابوحامد مرورودي. برخي بر اين نظرند كه ابوحامد اصلاً وجود خارجي نداشته و ساخته ذهن ابوحيان است (نك: ذكاوتي، ابوحيان، 10) ولي اين حد از تشكيك جاي تأمل دارد.
5. تكافؤ ادله در دورهاي تقريبا معاصر با ابوحيان ـ حداقل از نظر ابن حزم (د456 ق.) ـ بر وضعيتي اطلاق ميشد كه در آن، دلايل ارائه شده، قدرت نفي يكديگر را نداشتند و از اين رو غلبه ديني بر ديني يا قولي بر قولي از روي ارائه ادله ممكن نميشد (ابن حزم، 5/119 به بعد).
6. در اين باره نك التوحيدي؛ اخلاق الوزيرين (مثالب الوزيرين الصاحب ابن عباد و ابن العميد) حققه و علق حواشيه محمدبن تاويت الطنجي، مطبوعات المجمع العلمي العربي، دمشق، 1957م.
7. ابو حيان زماني كه اين سؤالها را نزد مسكويه طرح مي كرد وي را به استادي قبول داشت اما به زودي نظرش درباره وي تغيير كرد و در الامتناع و المؤانسة (1/35 ـ 36) به تمسخر او پرداخت. (ذكاوتي، ابو حيان، 39 و 52).
8. البته قول حضرمي مفيد معني شمول گرايي(inclucivism) ديني است نه كثرت گرايي.
9.ترجمه عبارات مربوط به متحيرسيستاني (به جزآنچهدر پرانتز و قلاب آمدهاست)از ذكاوتي است (ص 132).
>