تخیل برخاسته از تعقل نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تخیل برخاسته از تعقل - نسخه متنی

احمد بهشتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

انديشه هاي انبياء و اوصياء از سنخ خيالات شاعران و نويسندگان و هنرمندان و اشخاصي كه در عاَلم خواب، گرفتار رؤياهاي پريشان مي شوند؛ نيست.

آثار تخيّلي و تمثيلي عرفا و فلاسفه

گاهي ديده مي شود كه برخي از فلاسفه و عرفا، مطالب فلسفي و عرفاني را در قالب قصّه بيان مي كنند. يعني ادراكات عقلي و قلبي به قوّه خيال مي رود و در قالب داستان تبيين مي شود.قصّه سلامان و ابسال كه شيخ الرئيس در فصل اول از نمط نهم اشارات به آن، اشاره كرده و خواجه طوسي، آن را به دو بيان -كه يكي را منسوب به عوام حكما و ديگري را به نقل ابوعبيد جوزجاني، منسوب به شيخ الرئيس مي داند- تقرير كرده است؛ يك خيال پردازي فلسفي و عرفاني است. در اين قصه كه خواجه آن را از نوشته منسوب به شيخ به طور خلاصه آورده است، سلامان مثال نفس ناطقه و ابسال، مثال عقل نظري است كه كمالش در اين است كه به مرتبه عقل بالمستفاد برسد، شيخ الرئيس دو رساله رمزي و تفصيلي ديگر به نام «حي بن يقظان» و «رسالة الطّير» نيز دارد.شيخ اشراق را رساله اي است به زبان شيرين فارسي كه نامش را«لغت موران» نهاده است. او درباره نگارش اين كتاب مي گويد:«يكي از جمله عزيزان كه رعايت جانب او بر اين ضعيف متوجه بود، التماس كرد كلمه اي چند در نهج سلوك، اسعاف كرده آمد»1.چند مور تيزتك به راه مي افتند تا از ظلمت به روشني برسند و قوتي به كف آورند.چند سُلْحَفات2 ساحل نشين از بازي مرغي منقّش بر سر آب در شگفت مي مانند. برخي او را آبي و برخي او را آسماني مي شناسند. تا حجاب بر نخيزد، شهود حاصل نشود.همه مرغان در محضر سليمان بودند، به جز عندليب. او به پيغام سليمان، براي اولين بار، از آشيان بيرون آمد. آري وعده ديدار حق است.و از اين قبيل...

پس از شيخ الرئيس، شيخ اشراق هم «رسالة الطير» نوشت و شيخ عطّار، «منطق الطير»، اينها خواسته اند سير روح انساني را به مأواي اصلي، به صورت پرواز پرندگان بيان كنند. غزالي هم رساله طير نوشت و سهروردي نيز در رساله غربت غربيّه، موضوع رسالة الطير را در عالم خيال به طور مفصّل تر پرورانيد و نشان داد كه پرنده داستان چگونه در دام صيّادان گرفتار مي شود.سرانجام بر فراز هشت كوه به پرواز مي آيد و به مشاهده جمال خيره كننده محبوب نائل مي گردد. آنان كه درباره سير از عالم شهادت به عالم غيب، شك مي كنند، نادانند.آواز پر جبرئيل هم يك داستان تمثيلي و تخيّلي از شيخ اشراق است. قهرمان اين داستان به ملاقات پيري نائل مي شود كه خود را موجودي مجرد و از ديار «ناكجاآباد» معرفي مي كند.عقل سرخ هم داستاني است از شيخ اشراق كه پرورده تخيّلات است و قهرمان آن، پرنده اي است كه اسير دام صيادان مي شود و سرانجام پيري او را راهنمائي مي كند كه چگونه خضروار، چشمه آب زندگاني را به دست آورد.داستان تمثيلي ديگري به نام «روزي با جماعت صوفيان» و «رسالة في حالة الطفولية» نيز از اوست.بهترين داستان تمثيلي او «مونس العشّاق»3 است. اين كتاب كه از عشق به زبان ويژه عرفاني سخن مي گويد، با آيه «نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ القصَصِ»4 شروع شده و در دوازده فصل به تفسير داستان حضرت يوسف مي پردازد5.مثنوي مولوي، پر است از حكايات تمثيلي و عرفاني كه در قالب نظم بيان شده و كليله و دمنه نيز مسائل اخلاقي و معنوي و سياسي و اجتماعي و ديني را در قالب نثر بيان كرده و از آغاز تا پايان، حكاياتي است كه قهرمان آنها حيواناتند.اين گونه داستانهاي تمثيلي هر اندازه به واقعيت نزديك تر و از تكلّف و تصنّع دورتر باشد، تأثير بيشتري دارد. به خصوص اگر زبان و بيان آن، در اوج فصاحت و بلاغت باشد. به همين جهت است كه داستانهاي متعدد و متنوّع قرآني -كه هم واقعيت دارد و هم به لحاظ فصاحت و بلاغت و جنبه هاي ديگر0000 معجزه است- كهنگي ناپذير و مؤثرترين داستانهاست.اگر قوّه خيال، تحت فرمان عقل فعاليت كند و هماهنگ با داده هاي عقلي، وظائف خود را انجام دهد، مي تواند منشأ آثار فراوان خير و نيكي باشد.اين كه افرادي از خوابها و خيالات خود رنج مي برند، دليل است بر اين كه آنها بيمارند. قوّه خيال، بايد همچون حواس و عقل و دل، فعال باشد. به هيچ وجه به مصلحت آدمي نيست كه همه يا برخي از اين قوا، عاطل و باطل بمانند. اما اين كه قوه خيال، آهنگ مستقلي ساز كند و با بقيه قوا ناهماهنگ باشد، پذيرفته نيست. عقل و دل هم بايد هماهنگ باشند. فلسفه هاي ذوقي به عقل كار ندارند و فلسفه هاي بحثي، دل را كنار زده اند. ولي فلسفه هاي بحثيِ ذوقي سرآمدند؛ چرا كه با دل شهود مي كنند و با عقل، به استدلال و تبيين و تفهيم مي پردازند.انبيا و فرستادگان الهي و سفراي آسماني با عقل خود با مبادي عاليه مرتبط مي شوند و با قوه خيال، دريافتهاي خود را به صورت جزئي و در قالب زمان و مكان بيان مي كنند. سر و كار عقل و دل با كليات است و سر و كار خيال، با جزئيات. تا عقل و دل به نور حق منوّر نشود و تا مشكات جان بنده مخلَص و برگزيده خدا از سنخ نور نشود، قوّه خيال، نخواهد توانست حوادث جزئي را كه مربوط به گذشته ها و آينده هاي دور و نزديكند، در قالب الفاظ بريزد و به مخاطبان اعلام كند. در مورد وحي قرآني الفاظ و عبارات هم ساخته خيال پيامبر نيست، بلكه از مبدأ غيب نخست بر عقل؛ سپس بر خيال او نازل شده است.بهترين نوع فعاليت قوه خيال و عالي ترين آن، در وجود انسانهاي مبعوث است. متأسفانه برخي به عمد يا به خطا، آنها را شاعر يا مجنون يا كاهن يا ساحر مي خواندند. يعني فعاليت به حق و پرمعني و سراسر راز و رمز قوه خيال آنها را در حد فعاليت قوه خيال يك ديوانه قرار مي دادند يا حداقلّ آنها را شاعر و كاهن يا ساحر معرفي مي كردند. پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و آله كه به دليل خاتميت، برترين انبيا بود، بيشتر از همه آماج تيرهاي تهمت قرار مي گرفت. بي جهت نبود كه مي فرمود:«ما اُوذِيَ نَبِيٌّ مِثْلَ ما اُوذِيتُ»6. «هيچ پيامبري به اندازه من اذيت نشد».

قرآن تسلّي بخش پيامبر صلي الله عليه و آله

اگر نبود آيات دل نشين قرآن كه همواره آرامش بخش پيامبر خدا بود، معلوم نبود در برابر آماج اهانتها و صدمه ها و اذيتها، بر آن وجود گرامي چه مي گذشت. بارها او را ديوانه خواندند. هر آدم سالمي هنگامي كه صد يا هزار بار او را ديوانه بخوانند، ممكن است كم كم باورش بيايد كه ديوانه است. چه دردآور و رنج آور است كه عاقل ترين انسانها، بلكه عقل كلّ و ختم رُسُل را متهم به جن زدگي و ديوانگي كنند! ولي قاطعيت و شفّافيت وحي الهي و تأييد غيبي روح القدس، چنان به او ايمان و اطمينان و اعتماد مي بخشيد، كه چون بيدي از اين بادها نمي لريزد. به اين آيه ها بينديشيم:«وَ إِنْ يَكادُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصارِهِمْ لَمّا سَمِعُوا الذِّكْرَ وَ يَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ وَ ما هُوَ إِلاّ ذِكْرٌ لِلْعالَمِينَ»7.«نزديك است كساني كه كافر شدند، هنگامي كه قرآن را مي شنوند، با چشمهاي خود تو را بلغزانند. آنها مي گويند: پيامبر، ديوانه است؛ حال آن كه قرآن براي مردم جهان، چيزي جز وسيله تذكّر نيست».«بَلْ قالُوا أَضْغاثُ أَحْلامٍ بَلِ افْتَراهُ بَلْ هُوَ شاعِرٌ فَلْيَأْتِنا بَآيَةٍ كَما اُرْسِلَ الأَوَّلُونَ»8.«بلكه گفتند: آنچه پيامبر خدا آورده، خوابهايي پريشان است. بلكه او؛ آن را به دروغ به خدا بسته، بلكه او شاعري است. اگر راست مي گويد: بايد معجزه اي براي ما بياورد. همان گونه كه پيامبران پيشين با معجزه فرستاده شدند».جواب محكم و قاطع قرآن كريم به آنها اين بود كه گذشتگان هم معجزه خواستند. ولي در برابر معجزه تسليم نشدند و هلاك شدند. «اَفَهُمْ يُؤْمِنُونَ»9.آيا اگر به خواسته هاي اينها عمل شود و معجزاتي كه درخواست مي كنند، آورده شود، ايمان مي آورند؟ معلوم نيست كه ايمان بياورند. بلكه معلوم است كه ايمان نمي آورند؛ چرا كه اينها نيز از همان قماشند و تافته جدابافته نيستند.«فَذَكِّرْ فَما أَنْتَ بِنَعْمَةِ رَبِّكَ بِكاهِنٍ وَ لا مَجْنُونٍ»10.«پس تذكر ده كه به لطف بي كران پروردگارت، نه كاهني و نه ديوانه».آنها از سر بي مهري و بي اعتنايي مي گفتند: او شاعري است كه او را به حال خود گذاشته و انتظار مرگش را مي كشيم11.پيامبر خدا صلي الله عليه و آله نبايد به اين ياوه گوييها اعتنايي كند، بلكه مأمور مي شود كه به آنها بگويد:«...تَرَبَّصُوا فَإِنِّي مَعَكُمْ مِنَ المُتَرَبِّصِينَ»12. «انتظار بكشيد كه من هم با شما انتظار مي كشم».آري شما انتظار مرگ مرا مي كشيد و من انتظار نابودي و فناي شما و همه ايده هاي شيطاني شما را مي كشم.وليد كه از سران جريانات شرك بود، مانده بود كه مراجعه كنندگان را كه از او راهنمايي مي خواستند، تا با تاكتيك واحد با پيامبر خدا صلي الله عليه و آله به مبارزه برخيزند، چگونه راهنمايي كند. او بسيار فكر كرد و به مغز خود، بسيار فشار آورد كه با توجه به اين كه نسبتهاي كهانت و شاعري و ديوانگي كارآمد نبوده، چه ترفندي به كار بندد كه مؤثر واقع شود و شبه جزيره را در برابر پيشرفت نهضت انقلابي قرآن و اسلام، مصون بدارد. سرانجام، فكرش به اينجا رسيد كه بگويد:«...إِنْ هذا إِلاّ سِحْرٌ يُؤْثَرُ* إِنْ هذا اِلاّ قَوْلُ البَشَرِ»13.«اين قرآن، جز سحري همچو سحري كه از پيشينيان به يادگار مانده، نيست. اين قرآن، چيزي جز سخن بشر نيست».در برابر اين ترفند دشمن -كه رهبري جريانات و خطوط شرك را بر عهده داشت- نيز خداوند به پيامبرش وعده داد كه:«سَاُصْلِيهِ سَقَرَ وَ ما اَدْريكَ ما سَقَرُ لا تُبْقي وَ لا تَذَرُ»14.«به زودي او را وارد سقر (دوزخ) مي كنم و تو چه مي داني سقر چيست؟ آتشي است كه نه چيزي را باقي مي گذارد و نه چيزي را رها مي سازد».از اين بيان شيواي قرآني استفاده مي شود كه خيالات انبيا و اوصيا از سنخ خيالات شاعران و نويسندگان و هنرمندان و ديوانگان و كاهنان و ساحران و اشخاصي كه در عالم خواب، گرفتار رؤياهاي پريشان مي شوند، نيست. اينجا مرغ تيزپرواز خيال، بر پهناي بي كران ملك و ملكوت، به طَيَران پرداخته و محضري را شهود كرده كه بهتر از آن، يافت نمي شود.خيال در همه عالم برفت و باز آمد كه از حضور تو بهتر نديد جايي را
به چشم كرده ام ابروي ماه سيمائي خيال سبز خطي نقش بسته ام جايي حافظ در غزل زيبايي كه با مَطلع «ستاره اي بدرخشيد و ماه مجلس شد» سروده، بهشت پيامبر خاتم صلي الله عليه و آله را با بياني لطيف و شاعرانه به نظم كشيده و عظمت خيالات والاي نبوي را چنين بيان كرده است:خيال آب خضر بست و جام اسكندر به جرعه نوشي؛ سلطان ابوالفوارس شد در اين عالم، همه جور خيال هست. در كنار گل، خار است. چراغ مصطفوي با شرار بولهبي است. در برابر خيالات انبيا و اوليا -كه عكس مه رويان بستان خداست- خيالات شيطاني و پوچ هم بسيار است.در اين چمن گل بي خار كس نچيد آري چراغ مصطفوي با شرار بولهبي است

مروري بر بيانات شيخ الرئيس

معتقد است كه انسانهاي كامل المزاج، مي توانند با قوه خيال، در عالم خواب و به وسيله رؤياها، اتصال به مبادي عاليه پيدا كنند و از امور غيبي آگهي يابند. ولي اين حالت، براي پيامبران، هم در عالم خواب ممكن است و هم در عالم بيداري. آنان كه از خيالي نيرومند برخوردارند، مستغرق در محسوسات نمي شوند و فرصت پيدا مي كنند كه با عالم غيب مرتبط شوند و حق را شهود كنند و خيال آنها به طور كامل، فعاليت كند و آنچه به وسيله خيال، ادراك مي كنند، براي آنها شفاف تر از محسوسات است؛ حال آن كه همگان چنين نيستند و آنچه در عالم خيال مي بينند، به صورت اشباح است. پيامبران به بركت اشراق عقل فعال بر نفوس آنها، قوه خيالشان به كار مي افتد و در معقولات تصرف مي كنند و صور خيالي خود را شفاف تر از محسوسات، شهود مي كنند15.او در رساله فعل و انفعال، بعد از آن كه به خواص سه گانه قوه نبوي اشاره كرده، درباره فضيلت تخيّل انبيا مي گويد:«بخشي از فضائل، مربوط است به فضيلت تخيّل قوا به اين معنا كه به شخص مستعد، نيرويي داده مي شود كه بتواند امور حاضر و گذشته را تخيّل كند و بر امور غيبي آينده اطلاع يابد. بسياري از اموري كه در گذشته هاي دور واقع شده به او القاء مي شود و از آنها خبر مي دهد. و بسياري از اموري كه در آينده واقع مي شود، دريافت مي كند و به آنها مردم را مي ترساند. خلاصه اين كه از غيب خبر مي دهد و به عنوان بشير و نذير در ميان مردم به پاي مي خيزد»16.شيخ الرئيس پس از بيان مطالب فوق به سراغ آيات و روايات رفته و نمونه هايي ذكر كرده كه در اينجا مي آوريم:نمونه هايي از آيات:

نخستين آيه اي كه وي ذكر كرده، اين است:«تِلْكَ مِنْ أَنْباءِ الغَيْبِ نُوحِيها إِلَيْكَ ما كُنْتَ تَعْلَمُها أَنْتَ وَ لاقَوْمُكَ مِنْ قَبْلِ هذا فَاصْبِرْ إنَّ العاقِبَةَ لِلْمُتَّقِينَ»17.«اينها از اخبار غيب است كه به تو وحي مي كنيم. تو و قومت، قبل از اين، آنها را نمي دانستيد. صبر كن كه عاقبت از آنِ پرهيزگاران است».آيه فوق پس از بيان سرگذشت حضرت نوح و قوم گمراهش نازل شده است. دومين آيه اين است:«وَ رُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَيْكَ مِنْ قِبْلُ وَ رُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَيْكَ...»18.«و پيامبراني كه قصه آنها را براي تو بيان كرديم، و پيامبراني كه قصه آنها را براي تو بيان نكرديم».اين آيه به دنبال ذكر نام پيامبراني چون نوح و ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و عيسي و ايّوب و يونس و هارون و سليمان و داوود نازل شده است.سومين آيه مورد استناد شيخ الرئيس اين آيه است:«الم غُلِبَتِ الرُّومُ فِيأَدْنيَ الأَرْضِ وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ فِي بِضْعِ سِنِينَ...»19.«الم، روميان در نزديكترين سرزمين مغلوب شدند. ولي آنان پس از اين شكست، ظرف چند سال پيروز مي شوند».در جنگهاي تاريخي ايران و روم، با شكست روميان، طرفداران آنها غمگين شدند. ولي قرآن خبر داد كه آنها در آينده اي نزديك و ظرف چند سال آينده بر دشمن غالب مي شوند و اين اخبار غيبي كه به زودي تحقق يافت، مايه دلگرمي طرفداران دولت روم شد.

نمونه هايي از روايات

1 - پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله از مرگ نجاشي خبر داد. او پادشاه حبشه بود و با پذيرفتن مهاجران مسلمان، خدمتي بزرگ براي آنها انجام داد.مرگ نجاشي قبل از فتح مكه بود. پيامبر خدا صلي الله عليه و آله به هنگام مرگ نجاشي مردم را در بقيع جمع كرد. سرزمين حبشه با جنازه نجاشي آشكار شد و بر او نماز گزارد20.2 - هنگامي كه قاصد كسري نزد پيامبر آمد كه مأموريت خود را ابلاغ و اجرا كند، به او فرمود:«انّ ربّي قتل ربّك البارحة». «ديشب پروردگار من پروردگار(شاه) تو را كشت».گفته اند: اين قاصد، فيروز ديلمي بود. پيامبر خدا صلي الله عليه و آله به او فرمود: ديشب پروردگار من در ساعت هفت شب، شيرويه را بر پدرش مسلط كرد و او را به قتل رسانيد21.گناه پادشاه اين بود كه نامه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله را كه او را دعوت به اسلام كرده بود، پاره كرد22.به روايتي شاه ايران به عامل خود در يمن دستور داد كه پيامبر را دستگير كند و نزد وي بفرستد. وي دو نفر را مأمور اين كار كرد. آنها با ريش تراشيده و سبيل دراز نزد پيامبر خدا آمدند. رهبر اسلام از نگاه به آنها كراهت داشت. پرسيد: چه كسي شما را به اين كار واداشته است؟ گفتند: پروردگارمان كسري. فرمود: «لكنّ ربّي اَمَرني عفاء لحيتي و قصِّ شارِبي» «ولي پروردگار من، مرا امر كرده است كه ريشم را رها و شاربم را كوتاه كنم». سپس به آنها فرمود: فردا نزد من بياييد. روز بعد كه مراجعه كردند، به آنها فرمود: خداوند شيرويه را بر پروردگار شما مسلط كرد و در فلان شب از فلان ماه او را به قتل رسانيد23.بناي ما در اينجا بر نقل آيات و رواياتي است كه شيخ الرئيس با اشاره اي كوتاه آنها را آورده و ما آنها را با تفصيلي بيشتر و مراجعه به مداركي ديگر در اينجا آورده ايم.اگر بخواهيم همه نمونه هاي آيي و روايي را در مورد اخبار از غيب بياوريم، مثنوي هفتاد من كاغذ شود. آيه «سأصليه سقر» كه قبلاً ذكر شد، يكي از همين نمونه هاست.بر همه پيروان اديان، مسلم است كه رهبران ديني بسياري از حوادث گذشته و آينده را غيب گويي كرده اند. در اينجا هدف، بيان فلسفه نبوّت و راز و مرز غيب گوييهاست.

1- مجموعه مصنفات شيخ اشراق: ج3، ص 294. 2- لاك پشت. 3- نام ديگر آن «رسالة في حقيقة العشق» است و غير از رسالة العشق شيخ الرئيس است. 4- يوسف: 3. 5- رجوع شود به مقدمه دكتر نصر بر مجموعه مصنّفات شيخ اشراق، جلد سوم. 6- بحارالأنوار: ج39، ص 56، باب 73، روايت 15. 7- قلم: 51 و 52. 8- انبياء: 5. 9- انبياء: 6. 10- طور: 29. 11- طور: 30. 12- طور: 31. 13- مدثّر: 24 و 25. 14- مدثر: 26، 27 و 28. 15- نگاه كنيد به المبدء و المعاد شيخ الرئيس، مقاله3، فصل 17 و 18. 16- «و صنفٌ يتعلّقُ بفضيلة تخيّل القُوي و ذلك ان يُؤتيَ المستعدّ لذلك ما يقوي علي تخيّلاتِ الأُمورِ الحاضرةِ و الماضيةِ و الإطّلاعِ علي مغيّبات الأُمور المستقبلةِ فيُلقي اليهِ كثيرٌ من الأُمور الّتي تقدّم وقوعها بزمانٍ طويلٍ فيُخبرُ عنها و كثير من الأمور الّتي تكونُ في الزمانِ المستقبلِ فينذِرُ بها و بالجملة يحدَّثُ عنِ الغيبِ فينتصبُ بشيرا و نذيرا» . (رسالة في الفعل و الإنفعال: ص 4 و 5). 17- هود: 49. 18- نساء: 164. 19- روم: 1،2،3 و 4. 20- سفينة البحار: بخش 2 ص 572. 21- همان: كسري 2 ص 479. 22- همان. 23- همان. خاطرنشان مي كنيم كه تمام نمونه هاي آيي و روايي را شيخ الرئيس در صفحات 3 و 4 رساله فعل و انفعال ذكر كرده است.

/ 1