چگونه از دين دفاع كنيم؟
(حاشيهاي انتقادي بر مقاله «اعتبار تئوريهاي علمي») ابوالحسن حسني (1) چكيده:
يكي از راههاي حل تعارض علم و دين، تشكيك در حجيت معرفتشناختي تجربه و حس است كه نويسنده محترم مقاله «اعتبار تئوريهاي علمي» (2) اين رويكرد را برگزيده است. ناقد محترم در اين نوشتار كوتاه در صدد است نشان دهد كه چنين رويكردي منجر به تشكيك در خود دين نيز ميشود. بنابراين، راه حل مناسبي براي حل تعارض علم و دين نيست. شايان ذكر است كه چاپ اين دست مقالات كه در مقام نقد نويسندگان مجله رواق انديشه ميباشد لزوما به معناي تأييد محتوي آن از سوي مجله نيست بلكه تنها به منظور ايجاد فضاي نقد و مناظره، چنين مقالاتي امكان چاپ مييابند. يكي از وظايفي كه هر ديني بر عهده متدينان خود مينهد، دفاع از آن دين است. اين وظيفه در اسلام به نحو مؤكّد است؛ زيرا دين اسلام دين فطرت و عقل است. بنابراين، علاوه بر شرع اسلام، عقل و فطرت نيز اين وظيفه را بر عهده مسلمين ميگذارد. يكي از وجوه دفاع از دين دفاع در برابر افكار و آراي رقيب است. متدين بايد در برابر افكار و آراي رقيب بتواند چنان دفاعي از دين خود بنمايد كه معقوليت دينداري خود را نشان دهد. علم جديد غرب يكي از همين رقباي دين شمرده ميشود كه از جهاتي چند، رقيب دين شمرده شد؛ از جمله: 1ـ ارائه توصيفي از واقعيات مغاير با توصيف دين از آنها؛ 2ـ ادعاي ايجاد سعادت و بهشت دنيوي با تسريع در رشد تكنولوژي و تغييرات فوقالعاده در شيوه زندگي بشر. در مقابل، متدينان به روشهاي مختلفي تلاش كردند در برابر اين رقيب جديد و تازه نفس، از دين دفاع كنند و حتي به رقيب بتازند. يكي از قويترين و مهمترين اين روشها خدشه در اعتبار تئوريهاي علمي است. در همين راستا، يكي از نويسندگان در مقاله «اعتبار تئوريهاي علمي» تلاش كرده است اين اعتبار را زير سؤال ببرد. وي با خدشه در اعتبار معرفت حسي و تجربي و با استمداد از آراي كوهن و فايرابند در فلسفه علم، در نهايت چنين نتيجه ميگيرد: «از اين جهت، وقتي كه نظريات علمي، از اعتبار نظري برخوردار نيستند، در صورتي كه ميان يك نظريه علمي با يك نظريه فلسفي، عرفاني، ديني،... تعارض مطرح شود، نميتوان با اعتماد به آن نظريه علمي، نظريه رقيب را از صحنه خارج نموده و آن را باطل دانست.» (3) وي براي اين منظور استقراگرايي و ابطالگرايي را نقادي نموده و به آراي نسبيانگارانه كوهن و فايرابند نگاه مثبت دارد. به نظر ميرسد اين رويكرد به علم بيش از آن كه به نفع دين باشد، به نفع رقباي ديگر دين، از قبيل اومانيسم و ليبراليسم باشد. در اين نقد به توضيح همين نكته ميپردازيم: 1ـ دين و اعتبار استقرا
آيا انكار اعتبار استقرا، به نفع دين و معرفت ديني است؟ به نظر نميرسد كه چنين باشد. براي اثبات اين امر، توجه نويسنده محترم مقاله را به اين نكته جلب ميكنيم كه با فرض عدم اعتبار استقرا، امكان اثبات اعتبار نقل متواتر غيرممكن ميگردد. دو شرط زير از اركان تحقق تواتر هستند: 1ـ كثرت مشاهده؛ 2ـ كثرت مخبرين به حدّي كه عادتا ممكن نباشد بر دروغگويي هماهنگ شده باشند. اما انكار استقرا، اعتبار هر دو شرط را مخدوش ميسازد. زيرا انكار استقرا معادل با انكار اعتبار كثرت مشاهده است و اين، شرط اول را بياعتبار ميسازد؛ و شرط دوّم نيز از اين حيث بياعتبار ميشود كه تنها طريق علم به اين كه «عادتا ممكن نباشد...» استقراست. نويسنده محترم مقاله توجه دارند كه انكار اعتبار يقيني تواتر، اساس دين را يكجا به باد فنا ميدهد؛ براي مثال بدون اعتبار يقيني تواتر، هرگز نميتوان يقين كرد كه شخص حضرت محمّد بن عبداللّه صلياللهعليهوآله وجود داشته است! 2ـ دين و اعتبار مشاهده
نويسنده در مقاله خويش اعتبار مشاهده را زير سؤال ميبرد و مينويسد: «... بر خلاف نظريه استقراگراي سطحي كه مشاهده را مقدم بر نظريه ميداند نظريه بايد مقدم بر مشاهده باشد.» (4) و با صراحت بيشتر در عبارت زير، گزارههاي مشاهدهاي را خطاپذير ميداند: «گزارههاي مشاهدتي، از آن جهت كه مسبوق به نظريات است، قابل اعتماد نميباشند. به سخن ديگر گزارههاي مشاهدهاي همان اندازه خطاپذيرند كه نظريههاي مضمر در آنها خطاپذيرند.» (5) اما به نظر ميرسد انكار اعتبار مشاهده نيز خدشهاي اساسي در معرفت ديني ايجاد ميكند؛ به عنوان مثال، به نمونههاي زير توجه كنيد: الف) يكي ديگر از شرايط تحقق تواتر اين است كه مخبر عنه مستند به حس باشد نه نظريه. با فرض تقديم نظريه بر مشاهده، اين شرط غير قابل تحقق ميشود. ب) با فرض عدم اعتبار مشاهده، چگونه ميتوان يقين كرد خطوط قرآن كريم، چنان كه هست، مشاهده شده و درست قرائت شده است؟ ج) اگر مشاهده بياعتبار است، چرا خداوند گوش و چشم را مسؤول ميداند و از آنها انتظار علم و كشف واقع دارد؟ و ميفرمايد: «وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُوءادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْوءُلاً» (6) يعني: از چيزي كه به آن علم نداري پيروي مكن، همانا گوش و چشم و دل، همه از آن بازخواست ميشوند. طبرسي در تفسير آيه مينويسد: «گوش از آنچه شنيده، بازخواست ميشود و چشم از آنچه ديده.» البته انكار نميكنيم كه قول به اعتبار معرفتشناختي مشاهده و استقرا با مشكلاتي نظري همراه است، اما راه حل اين مشكلات پاك كردن صورت مسأله نيست؛ چنان كه قول به اختيار انسان، در مسأله جبر و اختيار، با مشكلات نظري فراواني روبروست، اما راه حل آن انكار اختيار نيست. (7) 3ـ ابطالگرايي پوپر
تقريري كه در مقاله مذكور از ابطالگرايي پوپر شده است، تقريري است منطقي به صورت قياسي استثنايي (به اين معنا كه فرضيه حكمي كلي است و گزاره مشاهدتي حكمي جزئي، اگر آن حكم كلي با يكي از جزئيات خود تطابق نداشت، ابطال ميشود). اما به نظر نميرسد اين تقرير از نظريه پوپر صحيح باشد. ماهيت نظريه پوپر قراردادگرايي است، نه منطقي. صورت منطقي آن تنها يك ظاهر و پوشش بر قراردادگرايي وي است. در ابطالگرايي پوپري امور زير منوط به قرارداد يا تصميماند: 1ـ اصل قواعد روششناختي علم تجربي (8) ؛
اين بدان معنا است كه روش حدس و ابطال پوپري يك قرارداد است. 2ـ ابطالپذيري يا ابطالناپذيري يك نظريه؛
پوپر مينويسد: «در واقع ممكن نيست با تحليل صورت منطقي نظامي از گزارهها مشخص كرد كه آيا آن يك نظام قراردادي از تعاريف بي چون و چراي ابطالناپذير است، يا نظامي تجربي است، به معنايي كه من ارائه كردم؛ يعني نظامي ابطالپذير.. . تنها راه براي پرهيز از قراردادگرايي أخذ يك تصميم است: تصميم بر به كار نگرفتن روشهاي آن» (9) (تأكيد از پوپر است.) 3ـ پوپر پذيرش گزارههاي پايه را نتيجه يك تصميم ميداند:
«گزارههاي به عنوان نتيجه يك تصميم يا يك توافق پذيرفته ميشوند و از اين حيث آنها قراردادند.» (10) علت اين رويكرد پوپر اين است كه وي گزارههاي پايه را داراي اعتبار قطعي نميشمارد و همچون نظريهها، آنها را آزمونپذير ميداند.(11) به نظر وي گزارههاي پايه ترجيحي بر يكديگر ندارند و از آن حيث كه يكي ميتواند بار ديگر آزمون شود، اين آزمونپذيري متسلسل است و تنها با يك تصميم قطع ميشود.(12) نتيجه اين تصميمگراييها و قراردادگراييها اين است كه نظريهاي با يك حدس پذيرفته ميشود با يك تصميم در معرض ابطال قرار داده ميشود و گزاره پايهاي كه ابطالگر آن باشد، با يك تصميم انتخاب شده و با يك تصميم رابطه بين آن گزاره پايه و آن نظريه تأييد يا ابطال تعيين ميشود. در اينجا در پي نقد نظريه پوپر نيستيم (13) ، لكن اين نظريه با آنچه نويسنده در مقاله مذكور آوردهاند، تفاوت ماهوي دارد و به همين دليل اغلب نقدهاي ايشان نيز بر آن وارد نيست. 4ـ پارادايمهاي كوهن
نويسنده، علمشناسي كوهن را بدون هيچ گونه نقدي آورده است و با توجه به اين كه بر اساس آن و نيز بر اساس علمشناسي فايرابند حكم به بياعتباري تئوريهاي علمي دادهاند، ظاهرا نظريه وي را پذيرفتهاند يا لااقل چنين تصور كردهاند كه اين نظريه از توان رقابت علم جديد غرب با دين ميكاهد. اين نقد، جايگاه مناسبي براي نقد علمشناسي كوهن نيست اما ميتوان اشاره كرد كه نظريه كوهن ـ و البته هر نظريه نسبيانگارانه ديگر ـ دچار ناسازگاري دروني است و قياس ناپذيري پارادايمها با مشكلات معرفتشناختي و نيز تاريخي (مبناي نظريه كوهن) روبرو است. اما ناچار از اشاره به اين نكتهام كه نقد اعتبار تئوريهاي علمي بر اساس نظريه كوهن به نفع دين نيست؛ زيرا اولاً اين نظريه به دليل خدشه در اعتبار مشاهده و استقرا با مشكلاتي كه ذكر شد، همراه است؛ ثانيا اين نظريه انسان را محكوم به جبر ميگرداند. به نظر وي جامعه علمي پارادايم را به دانشمند انتقال ميدهد و دانشمند در درون اين پارادايم است كه ميتواند مفاهيم علمي و نظريههاي علمي ارائه دهد. اين كه نويسنده آوردهاند: «در نظر كوهن، دانشمند عادي بايد نسبت به پارادايمي كه در آن كار ميكند، موضعي غيرنقادانه داشته باشد.» (14) صحيح نيست؛ زيرا نظريه كوهن يك نظريه توصيهاينيست، بلكه نظريهاي است توصيفي و صحيحتر آن است كه بگوييم: «در نظر كوهن دانشمند عادي نميتواند نسبت به پارادايمي كه در آنكار ميكند، موضعي نقادانه داشته باشد.» قول به هويتاجتماعي تاريخي معرفت يا به اصطلاح دكترسروش هويت جمعي و جاري معرفت، نتيجهاش چيزي از سنخ نظريه قبض و بسط در معرفت ديني است. 5ـ ضابطه ستيزي فايرابند
نويسنده، علمشناسي ضابطه ستيزانه (آنارشيستي) فايرابند را «يكي از چالشآميزترين و جالبترين تبيينهاي معاصر از علم» (15) خوانده است و نتيجه تحليل او از اين نظريه چنين است: «توجه اجمالي به كلام فايرابند روشن ميسازد كه معرفتهاي تجربي و نظريههاي علمي از اساس معتبري برخوردار نيستند و هيچگاه نميتوان صحت و درستي يك نظريه علمي را معتقد شد.» قبل از اين كه به بررسي مباني نظريه فايرابند بپردازيم و نشان دهيم كه نظريه فايرابند براي دين بسيار خطرناكتر از علم جديد غرب است، تذكر سه نكته را ضروري ميدانيم. 1ـ در عبارت نويسنده سهو القلمي روي داده است؛ وي مينويسد: «... تبييني است كه «پل فايرابند» بويژه با تكيه بر كتاب «عليه روش» ارائه نموده است. (16) » كه صحيح اين است: ... تبييني است كه «پل فايرابند» بويژه در كتاب «عليه روش» ارائه نموده است. 2ـ ايشان عبارت « anything goes » را به «هر چيزي امكانپذير است» (17) ترجمه كرده است. اين ترجمه به دو دليل درستنيست؛ اولاً فايرابند اين اصل را به عنوان يك توصيه بيان ميكند، در حالي كه عبارت ايشان مفهوم توصيهايندارد، ثانيا اينعبارت در فرهنگ آكسفورد پيشرفته چنين معنا شدهاست: anything that sb say or does is accepted or allowed. however shocking or unusual it may be . عباراتي از قبيل عبارات زير به عنوان ترجمه صحيحتر anything goes پيشنهاد ميشود: هر چه پيش آيد، خوش آيد هر چه ميخواهد دل تنگت بگو هر چه آن خسرو كند، شيرين بود 3ـ نويسنده هم به نظريه فايرابند و هم به نظريه كوهن، به ديده تأييد و قبول نگريسته است؛ در حالي كه اين دو نظريه، در تعارض كامل با يكديگرند. در علمشناسي كوهن، جز در وضعيت بحراني، هيچ كاري خارج پارادايم انجام نميشود اما علمشناسي فايرابند هيچ چيز را مانع راه دانشمند نميبيند. لازم بود ايشان اين تعارض را حل كنند. ادعاي من اين بود كه نظريه فايرابند براي دين بسيار خطرناكتر از علم جديد غرب است و تضعيف علم جديد غرب بر اساس علمشناسي ضابطه ستيزانه فايرابند نه تنها در رقابت علم و دين، به دين فرصت بهتري نميدهد، بلكه دين را به مراتب شديدتر از علم نامعتبر ميسازد. براي اثبات اين ادّعا به بررسي اين نكته ميپردازيم كه چرا فايرابند نظريه ضابطه ستيزانه درباره علم ارائه داد؟ وي بر اصول اومانيسم تأكيد فراوان دارد و بر همين اساس، از ليبراليسم افراطي، به عبارت بهتر ضابطه ستيزي و آنارشيسم و دموكراسي افراطي به شدّت حمايت ميكند. تعلق خاطر وي به اومانيسم او را به آنجا ميكشاند كه نسبيانگاري پروتاگوراس را كه ميگويد: «انسان مقياس همه چيز است، مقياس هر آنچه هست به اين كه هست و مقياس هر آنچه نيست، به اين كه نيست.» با تقريري توصيهاي ميپذيرد: قانونها، عرفها و واقعيتهايي كه در حضور مردم مطرح ميشوند، در نهايت بر اخطارها، باورها و تصورات افراد بشري موكول گردد. (18) عجيب اين كه (به عبارت دقيقتر، مضحك اين كه) فايرابند اين اصل را رئاليستي ميخواند! دموكراسي مورد نظر فايرابند نيز بر همين اصل مبتني است: در تصميم بر اين كه چه چيز صادق است يا كاذب، براي اجتماع با ثمر است يا بيثمر، حرف آخر با شهروندان است، نه گروههاي خاص. (19) البته منظور فايرابند از گروههاي خاص، افرادياند كه معيار واحدي براي عقلانيت قائلند. اصولاً اين تأكيد وي بر اين نحوه عدم اعتبار علم، ناشي از تعلق خاطر وي به اومانيسم و دموكراسي و ليبراليسم است كه او را وادار به نگرش ضابطه ستيزانه در علم كرده است و او را وادار ساخته كه مثلاً ابراز عقيده نمايد: عوام ميتوانند و بايد بر علم نظارت نمايند. (20) زيرا اين مقتضاي آزادي فايرابندي است و هر كسي حق دارد در چنين جامعه آزادي هر نظريهاي كه دلش خواست ابراز دارد. تصور ميكنم با ذكر همين چند نقل قول از فايرابند روشن شده باشد كه چرا وي به ضابطهستيزي در علم روي آورده است. نگاه تاريخي فايرابند نيز نميتواند مورد قبول باشد. وقايع تاريخي وقايعي شخصيهاند و ميتوان آنها را به صور گوناگون تحت قضاياي كلي در آورد و بخصوص آنها را تحت قاعده كلي «وقايع تاريخي هيچ قاعدهاي ندارند» در آوردن البته هيچ مؤونهاي ندارد! نتيجه:
از دين از موضعي واقعگرايانه دفاع كنيم، نه از موضعي نسبي انگارانه و شكاكانه. نتيجه دفاع نسبيانگارانه و شكاكانه از دين، نقض غرض و هدم دين است؛ امري كه نويسنده محترم مقاله نيز هرگز راضي به آن نخواهد بود. 1 كارشناس ارشد فلسفه. 2 ـ اين مقاله در بيستمين شماره مجله رواق انديشه به چاپ رسيده است. 3 ـ سيد محمود نبويان، اعتبار تئوريهاي علمي، مجله رواق انديشه، ش 20، ص 38. 4 ـ همان، ص 25. 5 ـ همان، ص 30. 6 ـ اسراء / 36. 7 ـ به نظر ميرسد بتوان نشان داد كه مشاهده بر علمي يقيني استوار است اما اين مختصر جايگاه مناسبي براي اثبات آن نيست. 8- K.R. Popper, The logic of Scientific Discovery, Harper & Row, Newyork , 1965, P.53 . 9- Ibid, P.82 . 10- Ibid, P.106 . 11- Ibid, P.104 . 12- Ibid, P.105 . 13 ـ براي مطالعه بيشتر ر.ك.: اليزابت استروكر، درباره قراردادگرايي پوپر، ترجمه ابوالحسن حسني، مجله ذهن، شماره 7ـ6، 1376. 14 ـ سيد محمود نبويان، پيشين، ص 34. 15 ـ همان، ص 35. 16 ـ همان. 17 ـ همان، ص 36. 18- P.Feyerabend, Farewell to Reason, Verso, London, 1978, P.96 . 19- Ibid, P.59 . 20- P.Feyerabend, Science if a Free Society, Verso, london, 1987 , P.48 .