خاستگاه نظریه تکامل معرفت دینی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

خاستگاه نظریه تکامل معرفت دینی - نسخه متنی

محمد محمدرضایی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خاستگاه نظريه تكامل معرفت دينى

محمد محمدرضايى

كيهان، 27/11/79

چكيده: محور اصلى اين مقاله، ارائه خاستگاه نظريه تكامل معرفت دينى است و در ضمن برخى اركان اين نظريه مورد نقد قرار گرفته است. نويسنده پس از ذكر دو تقرير از اركان نظريه قبض و بسط، به بررسى آنها و تاريخچه آنها در تفكر غرب مى‏پردازد.

تاريخچه اركان نظريه معرفت دينى در تفكر غرب به شرح ذيل است:

1. ركن اول: دين و معرفت دينى دو امر متغايرند;

2. دين امرى ثابت است و معرفت دينى تغيير مى‏پذيرد.

تاريخچه ركن اول و دوم در تفكر غرب

الف) آلبرت شوايتزر (1875 - 1965) متفكر برجسته مسيحى مى‏گويد: «حقيقت دينى از عصرى به عصر ديگر متفاوت و متغير است.» البته شوايتزر مى‏گويد مى‏توان در تعاليم عيسى، عامل و نيروى معنوى، يا به تعبير او «آيين عشق‏» را ثابت و يكسان در هر عصرى دانست.

ب) آلفرد فيرمين لويزى (1875 - 1940) كوشيد تا همه پيرايه‏ها را از مسيحيت جدا كند تا محتواى ثابت و اصيلى را به عنوان جوهر مسيحيت نگاه دارد و معتقد بود حقيقت مسيحيت آن‏گونه كه خود را در حيات كليسا نشان مى‏دهد، تكامل پيدا مى‏كند.

جان مك كوارى، دين‏پژوه معاصر مى‏گويد: «لويز اغلب به گونه‏اى مى‏نويسد كه گويى يك حقيقت مطلق و جاودانه يا ثابت وجود دارد; به طورى كه تنها فهم و بيان ما از آن تغيير و تكامل مى‏يابد».

ج) ديدگاه مدرنيست‏ها: مدرنيست‏ها يا تجددطلبان معتقدند وحى كمال‏ناپذير نيست; بلكه در تجربه دينى قرار دارد و همواره ناقص و در جريان تكامل است.

د) بندتو كروچه نماينده اصلى ايده‏آليسم ايتاليا مى‏گويد: «دين چيزى نيست مگر شناخت و معرفت كه با تكامل روح، محتوا و مفاد آن تغيير مى‏كند; هرچند شكل آن يكسان باقى مى‏ماند.

بنابراين بحث ثبات و تغيير دين كه دو ركن اصلى نظريه معرفت دينى است، ابداع صاحب‏نظريه قبض و بسط نمى‏باشد; بلكه مورد بحث در عالم مسيحيت‏بوده است.

ركن سوم: معرفت دينى، نوعى معرفت‏بشرى است و مانند ساير شاخه‏هاى معرفت در تحول و تكامل است. بشرى بودن معرفت دست كم دو معناى مقبول دارد: 1. معرفت‏به دست انسان‏ها پرورده مى‏شود; 2. اوصاف بشر در معرفت پرورده او ريزش مى‏كند. ايشان مى‏گويد: بشر ناقص است; لذا مراد از معرفت‏بشرى، معرفت ناقص است

تاريخچه ركن سوم در تفكر غرب

الف) بر اساس ركن اول و دوم كه دين ثابت و فهم ما از دين متغير است، بشرى بودن چنين معرفتى قطعا ثابت مى‏شود و ديگر نيازى به استدلال جداگانه ندارد.

ب) ارنست ترولتش اصولى را وضع كرده كه بر اساس آن هيچ تفسير و معرفتى از مسحيحيت متصف به يقين و قطعيت نمى‏شود كه اصل نقد از جمله آن اصول است; يعنى هر سنت و تفسير پذيرفته‏شده‏اى از تاريخ بايد مورد نقد و انتقاد واقع شود. بنابراين معرفت و فهم دينى ما رنگ بشرى بودن را دارد و به تعبيرى معرفت‏بشرى است.

ركن چهارم: معارف بشرى با يكديگر در ارتباط‏اند.

ركن پنجم: معارف بشرى متحول‏اند. ركن ششم: تحول معارف بشرى، تكاملى است. مساله ترابط و تحول و تكامل معارف بشرى به طور برجسته در تفكر هگل وجود دارد.

ابتدا نظر ارنست ترولتش را ذكر مى‏كنيم و سپس به ديدگاه هگل مى‏پردازيم.

مساله ترابط معارف از ديدگاه ترولتش

وى اصلى دارد به نام «اصل همبستگى‏» يا «به هم پيوستگى‏» كه بر اساس آن، هر حادثه تاريخى با حوادث ديگر در مجموعه‏هاى واحد همبستگى دارد و نوعى پيوستگى تام و ذاتى در تاريخ وجود دارد. از اين سخنان ترولتش بر مى‏آيد كه هر حادثه‏اى را نبايد مجزا در نظر گرفت; زيرا هر حادثه در يك شبكه بسيار پيچيده از روابط على وجود دارد.

مساله معارف از ديدگاه هگل

تبيين ديدگاه هگل نيازمند ذكر مقدماتى است: 1. از ديدگاه هگل، هر امر موجودى معقول است و هر امر معقولى موجود مى‏باشد. مى‏توان گفت در نظام فلسفى هگل، متعلق فكر، خود فكر است;

2. از نظر هگل واقعيت از چنان وحدتى برخوردار است كه نمى‏توان هيچ واقعيت مجزايى را جز در رابطه با كل به‏خوبى فهميد. يكى از مورخان فلسفه مى‏گويد: «به نظر هگل حقايق جزئى و فردى، تنها هنگامى كه به عنوان جنبه‏هاى يك كل نگريسته شوند، عقلانى مى‏گردند»;

3. به نظر هگل، حقيقت‏به معناى نظام و سيستم است. حقيقت، كل است; آن هم يك كل در حال تكامل; تكاملى به طريق تناقض و ديالكتيك;

در نتيجه از اين مقدمات برمى‏آيد كه واقعيت‏با شناخت‏يكى است و هيچ واقعيت‏يا شناختى جز در رابطه با كل واقعيت‏ها و شناخت‏ها فهميده نمى‏شود و كل اين شناخت‏ها و واقعيت‏ها در حال تكامل است كه به اين ترتيب اركان چهارم، پنچم و ششم نظريه معرفت دينى از اين بحث‏ها نتيجه گرفته مى‏شود.

اشاره

به نظر مى‏رسد هرچند روح نظريه قبض و بسط برخاسته از انديشه غرب است; اما شكل و تقرير جديد آن از جانب صاحب‏نظريه است. همچنين اينكه اين نظريه توصيه‏هايى هم دارد كه مناسب بود به وجود آنها در تفكر غرب پرداخته مى‏شد و نقد ركن سوم توسط ايشان با موضوع مقاله سازگار نيست و ذكر منابع در چنين بحثى براى داورى ضرورى به نظر مى‏رسد.

/ 1