ده نكته درباره «شرح اصول كافى» ملاّصدرا - ده نکته درباره شرح اصول کافی ملاصدرا نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ده نکته درباره شرح اصول کافی ملاصدرا - نسخه متنی

رضا استادی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ده نكته درباره «شرح اصول كافى» ملاّصدرا

علوم حديث ـ شماره13 ، پاييز1378

رضا استادى

در اين مقاله به پرسش هاى زير درباره «شرح اصول كافى» ملاّصدرا پاسخ داده شده است:

1. آيا «شرح أصول الكافى», آخرين تأليف صدرالمتألهين است؟

2. چرا ملاّصدرا در سالهاى واپسين عمر خود, دست به تأليف اين كتاب زد؟

3. چرا براى تأمين هدفش كه شرح حقايق مطرح شده در احاديث اهل بيت(ع) بود, كتاب «كافى» را انتخاب كرد؟

4. قبل از صدرالمتألهين, چه كسانى «كافى» را شرح كرده بودند؟

5. آيا ملاّصدرا از شرحها و حاشيه هايى كه قبل از او نوشته شده بود, بهره برده است؟

6. بعد از تأليف اين شرح در سده يازدهم, چند شرح ديگر نوشته شده است؟

7. آيا مؤلفان اين شرحها از شرح ملاّصدرا استفاده كرده اند؟

8. آيا ملاّصدرا در بحثهاى رجالى هم صاحب نظر بوده است؟

9. اينكه ملاّصدرا به خاطر نقل گفتار برخى از مشايخْ پوزش خواسته, مقصودش چه كس يا كسانى است؟

10. آيا شرح «كافى» ملاّصدرا تاكنون مورد انتقاد جدّى قرار گرفته است يا همه دانشمندان شيعه آن را كتابى ارجمند دانسته اند و مى دانند؟

در ميان بيش از پنجاه كتاب و رساله اى كه از ملاّصدرا به يادگار مانده, سه كتاب به عنوان مهمترين آنها شناخته شده است:

1. تفسير القرآن الكريم, شامل تفسير سوره حمد, سوره بقره تا آيه شصت و پنجم و آية الكرسى و سوره هاى سجده, يس, واقعه, حديد, جمعه, طارق, اَعلى, ضحى, زلزال, آيه نور و آيه (ترى الجبال ).

اين تفسير در سال 1320ق, در 617صفحه رحلى چاپ سنگى شده و چند سال پيش در هفت جلد وزيرى چاپ حروفى شده و بخشهايى از آن هم چاپ جداگانه دارد.

2. الحكمة المتعالية فى الأسفار الأربعة العقلية كه نام ديگر آن (الأسفار الاربعة) است و در سال 1282ق, در دو جلد رحلى, چاپ سنگى شده و سپس در نُه جلد وزيرى به چاپ حروفى رسيده است. چاپ جديد آن هم در دست انجام است.

3. شرح أصول الكافى, شامل: كتاب العقل, كتاب فضل العلم, كتاب التوحيد و تا باب يازدهم (كتاب الحجّة) از «اصول كافى» و جمعاً شامل شرح 503 حديث است. اين كتاب در سال 1282ق, در يك جلد رحلى چاپ سنگى سپس در سه جلد وزيرى چاپ حروفى شده است. چاپ دوم آن از حديث 343 تا 426 را ندارد.

اكنون نكاتى را درباره (شرح أصول الكافى) به صورت پرسش و پاسخ, مطرح مى سازيم.

* آيا مى توان گفت «شرح اصول كافى» آخرين تأليف ملاّصدراست و از اين رو, مهمتر از ساير تأليفات اوست؟

تاريخ تأليف بيشتر آثار ملاّصدرا به طور دقيق روشن نيست و فقط در اين چند اثر, تاريخ تأليفْ ضبط شده است:

1. مبدأ و معاد كه سال تأليف آن 1015قمرى گفته شده است. اين تاريخ در پايان نسخه اى از كتاب (مبدأ و معاد), به خط مؤلّف موجود است; امّا در اصالت اين تاريخ, ترديد شده است.

2. تفسير آية الكرسى كه در چهل و چند سالگيِ مؤلف نگاشته شده و چون تولّد مؤلّف به سال 979بوده است, بنابراين, تاريخ تأليف آن, حدود 1022 تا 1028است.

كسر أصنام الجاهلية كه به سال1027قمرى نوشته شده است.

تفسير آية النور كه در سال 1030نگاشته شده است.

تفسير سورة يس كه تأليف آن به سال 1030است.

تفسير سورة الطارق كه در سال 1030نوشته شده است.

اكسير العارفين كه در سال 1031نگارش يافته است.

الأسفار الأربعة كه قبل از سال 1041ق (سال وفات ميرداماد) تأليف شده است; زيرا در جلد ششم آن, از ميرداماد با دعاى (دام عمره) و (دام ظلّه) ياد شده است. به نوشته برخى از فهرست نگاران, ملاّصدرا در سال 1037مشغول تأليف (اسفار) بوده است.

شرح أصول الكافى كه در سال 1044ق,نوشته شده است. سال وفات ملاّصدرا 1050ق, است. بنابراين, مسلّم است كه (شرح أصول الكافى), آخرين اثر يا از آخرين آثار ملاّصدراست كه آن را در اواخر عمر, يعنى در 65سالگى تأليف كرده و نسبت به دو كتاب عظيم ديگر او ((تفسير) و (اسفار)), مؤخّر است. او در (شرح أصول الكافى) مى نويسد:

إعلم أنّ هذا المطلب (حدوث العالم وهلاكه) من أعاظم الأصول الايمانية ولم نعرف أحداً من المشهورين بالحكمة والعرفان من الحكماء والصوفية و غيرهم حقّق هذا الأصل بالبرهان و نحن بفضل اللّه وتأييده حقّقناه بنور البرهان ومن أحبّ الاطّلاع عليه فليرجع الى أواخر المجلد الثالث من كتاب الأسفار الاربعة أو الى رسالتنا المعمولة فى هذا المطلب.

و نيز در جاى ديگر درباره روح مى گويد:

وقد بيّناه فى الأسفار الأربعة.

در (شرح أصول الكافى) در مورد تفسير مى نويسد:

ثم من النوادر الغريبة أنّ هذا العبد المسكين كان فى سالف الزمان متأملاّ متدبّراً على عادتى عند تلاوة القرآن فى معانى آياته ورموزها واشاراتها وكان المنفتح على قلبى من آيات هذه السورة (الحديد) و اشاراتها أكثر من غيرها فحدّانى (كذا) ذلك مع ما سبق من الخواطر الغيبيّة والدواعى العلميّة والاعلامات السرّية الى أن أشرع فى تفسير القرآن المجيد والتنزيل الحميد فشرعت فكان أوّل ما أخذت فى تفسيره من السور القرآنية هذه السورة ثم بعد أن وقع اتمام تفسيرها مع تفسير عدّة أخرى من السور والآيات كآية الكرسى وآية النور, اتّفقت عقيب سنتين أو أكثر مصادفتى لهذا الحديث (انّ اللّه عزّوجلّ علم أن يكون فى آخر الزمان أقوام متعمّقون فأنزل اللّه تعالى (قل هو اللّه أحد) والآيات من سورة الحديد الى قوله (عليم بذات الصدور) فمن رام وراء ذلك فقد هلك) والنظر فيه بعين الاعتبار

و همچنين در (شرح أصول الكافى) از كتابهاى (مفاتيح الغيب) و (أسرار الآيات) كه از آخرين تأليفات اوست, (شواهد الرّبوبية), (حاشية الشفاء), رساله (حشر الأشياء) و (المبدأ والمعاد), ياد شده است.

مطلب ديگر اينكه تاريخ 1044 هم در پايان «كتاب العقل والعلم» و هم در پايان «كتاب التوحيد» قيد شده است. از اين رو, حدس زده مى شود كه تأليف اين كتاب عظيم در همين سال ـ و شايد مقدارى از سال قبل و سال بعد از آن ـ انجام شده و اين خود, نشانى ديگر از عظمت مقام علمى و تسلّط صدرالمتألهين بر مبانى خويش است.

* چرا ملاّصدرا در سالهاى واپسين عمر خويش, (شرح أصول الكافى) را نوشت؟

ملاّصدرا همان طور كه مدّتها در قرآن و معانى آيات آن, تدبّر و تأمّل مى كرد تا بالاخره توفيق يافت كه نگارش تفسير خود را با تفسير سوره حديد آغاز كند و سپس تفسير تعداد ديگرى از سور و آيات را بنويسد, در مورد احاديث اهل بيت(ع) نيز روزگارانى طولانى به تأمّل و تعمّق پرداخت و به گوهرهايى ناب دست يافت و در فكر بود كه كتابى در شرح اين لئالى بسيار ارجمند بنگارد. او در مقدمه (شرح أصول الكافى) مى نويسد:

إنّى قد صادفت من هذه الأحاديث اصدافاً علميّة وكنت برهة من الزمان متأملاًّ فى أسرار معانيها وكنت أشاور نفسي فى أن أشق للاخوان الصالحين تلك الأصداف الثمينة

امّا آن طور كه خود ملاّصدرا مى گويد, (عوائق و عوادى روزگار), او را از اين كار باز مى داشت, تا در نهايت به اصرار گروهى از طالبان حقايق در سالهاى آخر عمر به اين كار همّت گماشت و اثرى ممتاز در زمينه احاديث اهل بيت(ع) از خود به يادگار گذاشت.

* چرا ملاّصدرا براى انجام هدف خود, يعنى شرح حقايق مطرح شده در احاديث اهل بيت(ع) كتاب «كافى» كلينى را انتخاب كرد؟

صدرالمتألهين, خود, پاسخ اين سؤال را در ديباچه كتابْ بيان كرده, امّا پيش از نقل عبارت او مناسب است كتاب «كافى» را به طور مختصر معرّفى كنيم.

درباره «الكافى»

الكافى, تأليف ثقة الاسلام محمد بن يعقوب كلينى (م329ق) در طول بيست سال در34 جزء, شامل بيش از شانزده هزار حديث, تدوين شده و بدون ترديد از حيث قدمت, جامعيت و كثرت احاديث و ترتيب خاص و اعتبار روايات و نيز شامل بودن بر معارف الهى و اخلاق و احكام (برخلاف برخى از كتابهاى حديثى كه فقط شامل فقه و احكام است), سرآمدِ كتابهاى حديثى شيعه است و از روزگار تأليف, همواره مورد استناد و استفاده فقها و علما و مؤلّفان مباحث دينى و معرفتى در حوزه هاى علمى شيعه بوده است.

در كتابهايى كه پس از تأليف «الكافى» به قلم اعاظم دانشمندان شيعه نگاشته شده, همواره از آن ياد و تمجيد شده و نسخه هاى آن در همه دوره ها موجود بوده و در اجازاتى كه علما و فقها و محدّثان براى يكديگر مى نوشته اند, همواره «كافى» به عنوان يك كتاب شناخته شده و مشخّص, ياد شده و با قرائت آن نزد يكديگر به اتقان نسخه هاى آن مى پرداخته اند.

شيخ مفيد(م413ق) مى گويد:

كتاب «كافى» از بلند مرتبه ترين كتابهاى شيعه و از پرفايده ترين آنهاست.

نجاشى(م450ق) نيز مى گويد:

كلينى در زمان خود در رى, شيخِ اصحاب ما بوده و كتاب بزرگ خود را كه نامش «كافى» است, در مدت بيست سال تأليف كرده است.

سپس مى نويسد:

به مسجد لؤلؤى براى خواندن قرآن نزد استادى, رفت و آمد داشتم. در آن مسجد, گروهى از دانشمندان شيعه, كتاب «كافى» را نزد احمد بن احمد كوفى مى خواندند.

شيخ طوسى (م460ق) در كتاب (الرجال) خود مى گويد:

محمد بن يعقوب كلينى, جليل القدر و داناى به احاديث بود. وى تأليفاتى در حديث دارد كه كتاب معروف به «كافى» از آنهاست. آثار او را در كتاب «الفهرست» ياد كرده ايم.

و نيز در كتاب «الفهرست» مى نويسد:

كلينى, آشناى به احاديث, ثقه و مورد اعتماد و اطمينان است. او را تأليفاتى است و يكى از آنها «كافى» است كه شامل سى كتاب است. كتابهاى او را از شيخ مفيد و حسين بن عبيداللّه و سيدمرتضى, روايت مى كنم.

شهيد اوّل (م786ق) مى گويد:

«كافى» در حديث, تأليف شيخ ابوجعفر كلينى است كه مانند آن در كتابهاى شيعه تأليف نشده است.

محقّق كَرَكى (م940ق) مى نويسد:

كتاب بزرگ «كافى» كه مانند آن تأليف نشده, شامل احاديث شرعى و اسرار دينى يى است كه در غير آن, يافت نمى شود.

شهيد ثانى (م966ق) مى نويسد:

الكافى, الذى لايوجد فى الدنيا مثله جمعاً للأحاديث و تهذيباً للأبواب و ترتيباً صنعه فى عشرين سنة, شكر اللّه سعيه وأجزل أجره.

شيخ بهايى (م1030ق) مى نويسد:

امّا «الكافى» فهو تأليف ثقة الاسلام أبى جعفر محمد بن يعقوب الكلينى الرازى ـ عطّر اللّه مرقده ـ ألّفه فى مدّة عشرين سنة و لجلالة شأنه عدّه جماعة من علماء العامّة كابن أثير فى كتاب (جامع الأصول) من المجّددين لمذهب الامامية على رأس المأة الثالثة

محمد امين استرآبادى (م1036ق) مى نويسد:

كتاب «الكافى» وقد سمعنا عن مشائخنا وعلمائنا انّه لم يصنّف فى الاسلام كتاب يوازنه و يدانيه وذلك فضل اللّه يؤتيه من يشاء.

فيض كاشانى (م1091ق) مى نويسد:

امّا «الكافى» فهو وان كان أشرفها (أى الكتب الأربعة: «الكافى» و (الفقيه) و (التهذيب) و (الاستبصار)) وأوثقها وأتمّها وأجمعها لاشتماله على الأصول من بينها وخلوّه من الفضول وشينها

با اين معرّفى اجمالى كتاب شريف «كافى», روشن شد كه چرا ملاّصدرا براى شرح احاديث اهل بيت(ع), «كافى» را انتخاب كرده است. او در ديباچه (شرح أصول الكافى) مى گويد:

بهترين احاديث و گفتارهايى كه از اهل بيت(ع) براى ما روايت شده و درخشنده ترين سخنانى كه چون مرواريدِ به هم پيوسته از آنان براى ما نقل شده, احاديث كتاب «كافى», تأليف امين الاسلام و ثقة الأنام, شيخ عالم, كامل مجتهد, بارع فاخر, محمد بن يعقوب كلينى ـ أعلى اللّه قدره وأنار فى السماء بدره ـ است.

* آيا قبل از صدرالمتألهين, كسى «كافى» را شرح كرده بود؟

استادِ صدرالمتألهين, ميرداماد, تعليقه اى بر بخشى از كتاب «كافى» دارد كه نيمى از آن كه شرح خطبه «كافى» و بحثهاى مقدماتى است, به نام (الرواشح السماوية) و نيم ديگرِ آن كه شرح احاديث كتاب العقل, كتاب العلم و كتاب التوحيد «كافى» است به نام (التعليقة على الكافى) چاپ شده است. ميرداماد در آغاز (الرواشح) مى گويد:

انّ كتاب الكافى لشيخ الدين وأمين الاسلام, بنية الفرقة ووجيه الطائفة, رئيس المحدّثين, حجّة الفقه والعلم والحق واليقين, أبى جعفر محمد بن يعقوب بن اسحاق الكلينى ـ رفع الله درجته فى الصديقين وألحقه بنبيّه وأئمته الطاهرين ـ قد حوى من ذلك (الأحاديث) طسقاً وافياً وقسطاً كافياً ولم يكن يتهيّأ لأحد من الفقهاء والعلماء والحكماء من عصر تصنيفه الى زماننا هذا والمدّة سبع مائة سنة أن يتعاطى حلّ غوامضه و شرح مقاصده ويتفرّغ لتفسير مبهماته وتحرير مهمّاته

از اين گفتار برمى آيد كه با اينكه كتاب شريف «كافى» به شرحى علمى و وزين نياز داشته, تا زمان ميرداماد, شرحى بر آن نگاشته نشده و يا اگر شده, مورد پسند ميرداماد نبوده و يا وى از آن, آگاهى نداشته است.

امّا با مراجعه به كتابهاى تراجم و فهارس و ساير مصادر, معلوم مى شود كه تا نيمه اوّل سده دهم هجرى, نشانى از حاشيه يا شرحى بر «كافى» در دست نيست و از نيمه دوم سده دهم تا حدود زمان وفات ميرداماد (1041ق) شش شرح و حاشيه را مى شناسيم كه «تعليقه» ميرداماد, هفتمى آنهاست. شروح «كافى» قبل از صدرالمتألهين از اين قرارند:

1. شرح اصول كافى, از شيخ محمدعلى بن محمد بلاغى (م1000ق) و جدّ اعلاى شيخ محمدجواد بلاغى (صاحب تفسير «آلاء الرحمن»). در «تنقيح المقال» نواده او آمده است:

از جمله علماى متأخّر كه فاضل استرآبادى در كتاب (رجال كبير) خود, نام و شرح حال او را نياورده, جدّ من, محمدعلى بن محمد بلاغى است كه از وجوه مجتهدان متأخّر و فضلاى متبحّر, عالمى ثقه, صحيح الحديث, واضح الطريقه, نقى الكلام و جيّد التصانيف بود. شاگردانى عالم, فاضل و جليل داشت و او را تأليفاتى است از جمله «شرح اصول كافى».

متأسفانه تا آنجا كه نگارنده اطّلاع دارد, نسخه اى از اين شرح درفهارس معرّفى نشده و در دست نيست.

2. شرح روضه كافى, از مير سيد حسين مجتهد كَرَكى (م1001ق). اين شرح در (رياض العلماء) ياد شده و نسخه اى از آن, سراغ نداريم.

3. حاشيه اصول كافى, از شيخ محمد, پسر صاحب «معالم» (م1030ق). از اين كتاب در (كشف الحجب) كَنتورى, ياد شده است؛ امّا شيخ على بن شيخ محمد در كتاب (الدرّ المنثور) مى نويسد:

مِن تأليفات والدى كتاب مشتمل على مسائل وبعض أحاديث «الكافى» نقلتها فى كتاب «الدر المنظوم» وفيه فوائد متفرقة.

4.شرح كتاب التوحيد «اصول كافى», از شيخ على, فرزند صاحب «معالم» كه در «الذريعة» از آن ياد شده است.

5. حاشيه ملاّمحمد امين استرآبادى, صاحب «الفوائد المدنية» (م1036ق).

اين استرآبادى, غير از استرآبادى صاحب كتاب (رجال) است. او مى گويد:

«اصول كافى» و «تهذيب» و غير اين دو را بر اَعلم متأخّران در علم حديث و رجال و اَورع آنان, سيدنا الامام العلامة اعظم المحققين, ميرزا محمد استرآبادى خواندم.

دو نسخه از اين كتاب در كتابخانه آية اللّه مرعشى قم موجود است؛ يكى در 33 برگ (ش6665) و ديگرى در 44 برگ (ش24594) كه از حجم كم آنها معلوم مى شود حاشيه مفصّلى نيست. مؤلّف فهرست مذكور مى نويسد:

حاشيه بسيار مختصرى است بر «اصول كافى» كه استرآبادى در حاشيه نسخه خود از «كافى» نوشته بود و شخصى آن را در سال 1057ق, در مكّه تدوين كرده است و در انجام آن نوشته: تمّ ما رأينا من حواشى مولانا محمد أمين ـ رحمه اللّه.

همچنين از مطلبى كه در پايان كتاب به عنوان شرح جمله «عن واضحة» نقل شده, استفاده مى شود كه اين حاشيه تا نيمى از كتاب الايمان والكفرِ «اصول كافى» است; زيرا اين جمله در حديث شماره 5 و 21 (باب الذنوب) كتاب الايمان والكفر آمده است.

در هرحال, روشن نيست كه آيا شرح و حاشيه استرآبادى, همين حاشيه مختصر است يا نسخه هايى از اين مفصّل تر هم دارد.

6. شرح ملاّعبداللّه تُسترى «شوشترى». از اينكه ملاّصالح مازندرانى و علاّمه مجلسى, گاهى براى شرح برخى احاديث «كافى» از ملاّعبداللّه تسترى(م1021ق) نقل مى كنند, برمى آيد كه اين بزرگوار هم حاشيه يا شرحى بر «كافى» داشته است؛ امّا در فهارس و تراجم, از اين كتابْ نامى به ميان نيامده است.

7ـ تعليقه ميرداماد بر «اصول كافى», كه تا آغاز كتاب الحجه «كافى» را شامل مى شود. اين كتاب در سال 1403ق, در قم چاپ شده و نسخه هاى خطّى آن هم در كتابخانه ها موجود است.

* آيا صدرالمتألهين از هفت شرح و حاشيه قبل از خود بر «كافى», بهره برده است يا نه؟

از هفت شرح و حاشيه ياد شده, شرح تسترى, استرآبادى و ميرداماد در اختيار دانشمندان آن عصر بوده كه اگر احتمال رجوع ملاّصدرا به شرحهاى قبلى باشد, بايد به اين سه شرح رجوع شده باشد; امّا هيچ اثرى از اين رجوع و استفاده به چشم نمى خورد; بلكه با قرينه اى كه يادآور مى شويم, روشن مى شود كه حتّى تعليقه استادش ميرداماد هم از مصادر او نبوده است; چه بگوييم كه اصلاً آن تعليقه را نداشته و چه بگوييم كه داشته و مراجعه نكرده است.

ميرداماد در تعليقه خود بر «اصول كافى», چند جا مطلب تازه اى را مطرح كرده و خلاف آن را قطعى البطلان دانسته است و شارحان بعدى كه به تعليقه ميرداماد نظر داشته اند, آن موارد را يادآور شده و درباره آنها اظهار نظر كرده اند; امّا در شرح ملاّصدرا حتى يكى از آن موارد را نمى بينيم; با اينكه اگر تعليقه ميرداماد نزد ايشان بود و يا به آن توجّهى داشت, طبيعى بود كه مورد توجّه و اظهارنظر او قرار گيرد. نمونه هايى از اين موارد, در زير مى آيد.

مورد اوّل. در حديث هفتم كتاب العقل «كافى» آمده:

عن أبى جعفر(ع): قال انّما يداقّ اللّه العباد فى الحساب يوم القيامة على قدر ما آتاهم من العقول فى الدنيا.

ميرداماد ذيل آن نوشته:

ييدافّ بالدال المهملة والفاء المشدّدة وامّا يداقّ بالقاف فتصحيف تحريفى و تحريف تسقيمى.

ملاّّصالح در شرح خود مى گويد:

قال سيد الحكماء الالهيّين انّما يدافّ اللّه العباد بالدال المهملة والفاء المشدّدة ولا أدرى ما الباعث له على الحكم بتحريف (يداقّ) بالقاف وتسقيمه وترجيح (يدافّ) بالفاء عليه.

فيض كاشانى, ذيل اين حديث آورده:

يداقّ, من الدقّة فى الحساب ومن جعله (يدافّ) بالفاء فقد صحّف.

امّا ملاّصدرا در شرح خود آورده: «المداقّة فى الحساب هى المناقشة فيه» و اشاره اى به سخن استادش نكرده است.

مورد دوم. ميرداماد در ذيل جمله اى از حديث چهاردهم كتاب العقل (والتوكّل وضدّه الحرص), گفته:

الحرض بالمهملة أوّلا والمعجمة أخيراً والراء فى الوسط بالتحريك ومن يصحّف ضد التوكّل فيتوهّم بالصاد المهملة

ملاّصالح در ذيل اين جمله مى نويسد:

قال سيد الحكماء الالهيين: هو الحرض و امّا الحرص بالصاد المهملة فتصحيف ويمكن دفعه

فيض كاشانى در ذيل اين جمله مى نويسد:

وقيل بل الذى هو ضد التوكّل انّما هو بالضاد المعجمة والتحريك

علاّمه مجلسى در «مرآة العقول» مى نويسد:

وفى بعض النسخ هنا بالضاد المعجمة

امّا در شرح ملاّصدرا, حتّى اشاره اى به اينكه به جاى «حرص», «حرض» باشد, نشده و همان حرص توضيح داده شده است.

مورد سوم. در تعليقه ميرداماد, در ذيل جمله اى ديگر از حديث چهاردهم كتاب العقل «والفهم وضده الحمق) آمده است:

من لم يعرف ذلك ذهب وهمه الى احتمال أن يكون ما ضدّه الحمق هو القهم بالقاف فهذا أعجوبة الأعاجيب فأين أنتم يا معشر المتعجّبين.

ملاّّصالح در شرح خود مى گويد:

ومنهم من جوّز أن يكون القهم هنا بالقاف دفعاً للتكرار و هذا نقله سيد الحكماء عن بعض .

امّا در شرح ملاّّصدرا, اشاره اى به اين مطلب نشده و در هر دو جا«فهم» توضيح داده شده است.

مورد چهارم. ميرداماد در «التعليقه» در شرح جمله اى ديگر از حديث چهاردهم كتاب العقل (والحياء وضدّه الخلع) مى نويسد:

الجلع بالجيم ومن المصحّفين فى عصرنا من صحّفها بالخلاعة [الخلع] بالخاء المعجمة.

ملاّصالح در شرح خودش مى نويسد:

الذى هو ضدّ الحياء إمّا بالجيم وإمّا بالخاء المعجمة

علاّمه مجلسى در «مرآة العقول» مى نويسد:

فى بعض النسخ بالجيم وفى بعضها بالخاء المعجمة وهو (اى الخلع بالخاء) مجاز شائع.

ييعنى استعمال صحيحى است و گفته محقّق داماد, درست نيست.

امّا در شرح ملاّصدرا, اشاره اى به اين مطلب نشده و «خلع» (يعنى خلاف گفته ميرداماد) را صحيح دانسته و توضيح داده است.

* در سده يازدهم, بعد از تأليف شرح ملاّصدرا ـ كه تاريخ تأليف آن 1044قمرى است ـ چند شرح ديگر بر «كافى» نگاشته شده است؟

سده يازدهم هجرى با ساير سده ها قابل مقايسه نيست; زيرا اين قرن در ترويج مكتب تشيّع و گسترش حوزه هاى علمى آن و تحقيق و بررسى و تدوين احاديث اهل بيت(ع) و تدوين معارف الهى, درخشش ويژه اى دارد كه يكى از شواهد آن, همين است كه پس از تأليف شرح ملاّصدرا تا پايان سده يازدهم, يعنى در طول حدود پنجاه سال, بيش از بيست شرح و حاشيه بر «كافى» نوشته شده است.

مناسب است پيش از آنكه نام و خصوصيّات اين شرحها را بياوريم, كلامى از ملاّمحمدتقى مجلسى (م1070ق) كه در شناساندن اوضاع و احوال سده يازدهم از حيث توجّه به احاديث اهل بيت(ع) بسيار روشن كننده است, نقل شود:

در اين شهرِ اصفهان, دو يا سه كس, كتب حديث داشتند و آن نيز در كتابخانه بود كه كسى نديده بود والحال (1066ق) قريب به چهل سال است كه سعى نمودم و به مرتبه اى رسيده است كه در بسيارى كتابخانه ها, جميع كتبْ مكرّر هست; بلكه در قرايى از اصفهان و ساير بلاد, منتشر شد و آب رفته به جوى باز آمد و الحمدللّه رب العالمين كه اكثر فضلاى عصر, اوقات شريف ايشان صرف حديث مى شود و روز به روز در ترقّى و تزايد است و به سبب هجران كلّى كه بر اخبار واقع شده بود و كسى نمى خواند, تصحيفات و اغلاط بسيار واقع شده بود كه به تأييد اللّه تبارك در «روضة المتقين» اكثر آنها به اصلاح آمد والحمدللّه رب العالمين كه پادشاه اكثر اوقات شريف ايشان و امراي ايشان نيز صرف مطالعه و مباحثه حديث مى شود و اميد هست كه به موجب حديث شريف (الناس على دين ملوكهم), چنان شود كه در جميع بلاد ايران, اطفال ايشان [نيز] عالم باشند

آرى! اقبال حوزه هاى علمى شيعه به حديث و علم حديث, موجب گرديد كه در سده يازدهم, كتابهاى حديثى و شرح حديث فراوانى تأليف و تدوين گردد كه از جمله آنها, شرحهايى است كه پس از شرح امين استرآبادى, تعليقه ميرداماد و شرح ملاّصدرا در نيمه دوم سده يازدهم بر «كافى» نگاشته شده است. در زير به تعدادى از اين شرحها اشاره مى شود.

1. الشافى, شرح «اصول كافى» و بخشى از «فروع كافى» (به زبان عربى) است از ملاّخليل قزوينى (م1089ق). تاريخ تأليف كتاب الايمان والكفر آن, 1058 است. نسخه هاى متعددى از اين كتاب در كتابخانه ها وجود دارد, از جمله نسخه جلد اوّل به خطّ مؤلف در كتابخانه مركزى دانشگاه تهران (جزو كتابهاى اهدايى مرحوم محمد مشكوة) موجود است.

2. حاشيه اصول كافى, از سيد نظام الدين احمد عاملى, نواده ميرداماد و شاگرد شيخ بهايى (م ح1060ق) كه صاحب تأليفات فراوانى است. نسخه اى از اين حاشيه در كتابخانه آية اللّه مرعشى موجود است.

3. الدر المنظوم, از شيخ على كبير (م1103 يا 1104ق), نواده صاحب «معالم» و شهيدثانى. تاريخ تأليف اين كتاب, 1061قمرى است و نسخه هاى متعدّدى از آن در كتابخانه ها از جمله در كتابخانه مركزى دانشگاه تهران (جزو كتابهاى اهدايى مشكوة) موجود است. نگارنده, نسخه موجود در كتابخانه مسجد اعظم قم را ديده كه فقط شرح كتاب العقل والعلم است. و شايد اين شرح, همين مقدار باشد.

4. حاشيه بر اصول و فروع كافى, تأليف سيدنورالدين على بن ابى الحسن عاملى (م1068ق) و صاحب كتاب «الأنوار البهيّة فى شرح صلاة الأثنى عشرية». از اين حاشيه در «تحفة الأزهار» سيدضامن بن شَدقم, ياد شده است.

5. حاشيه ميرزا رفيع الدين نايينى (م1082ق), استادِ علامه مجلسى. نسخه هاى فراوانى از اين كتاب در كتابخانه هاى مختلف, از جمله نسخه اى به خط و حواشى ملاّخليل قزوينى در كتابخانه آية اللّه مرعشى قم موجود است.

اين حاشيه تا اواسط كتاب الحجّه است و بخشهايى از آن در چاپ سه جلدى افست و چاپ جديد«وافى» منتشر شده است.

6. حاشيه شيخ على صغير, برادر كوچك تر شيخ على كبير كه قبلاً از او ياد شد. تاريخ تأليف اين كتاب, 1085قمرى است و نسخه اى از آن, تحريرِ 1088, در «الذريعة» معرّفى شده است. اين حاشيه بر كتاب التوحيد «كافى» نگاشته شده است.

7. الصافى كه شرح اصول و فروع و روضه «كافى» است به زبان فارسى در سى و چهار جزء به عدد اجزاى كتاب «كافى» از ملاّخليل قزوينى. اين كتاب در طول بيست سال از سال 1064 تا 1084ق, در دست نگارش بوده و هفت جزء آن كه شرح «اصول كافى» «كتاب العقل تا كتاب العشرة» است, در دو جلد رحلى در سال 1323ق, در هند چاپ شده و نسخه هاى بقيه اجزا هم در كتابخانه ها موجود است; از جمله دوره كامل آن در دوازده مجلّد در كتابخانه مركزى دانشگاه تهران, جزو كتب اهدايى مشكوة و همچنين در كتابخانه آستان قدس رضوى, جزو كتابهاى آية اللّه سيدمصطفى خوانسارى موجود است.

محمدباقر بن غازى قزوينى (م بعد از 1103ق) نيز حاشيه اى بر اين شرح دارد.

8. شرح اصول و روضه كافى, تأليف ملاّصالح مازندرانى (م1086ق). اين شرح با حواشى بسيار ارزنده مرحوم علاّمه شعرانى در دوازده جلد به چاپ رسيده است.

9. الوافى, نوشته فيض كاشانى(م1091ق). در «وافى» كه جامع كتب اربعه حديثى شيعه («كافى», «فقيه», «تهذيب» و «استبصار») است, در ذيل برخى از احاديث, توضيحاتى داده شده كه در واقع, حاشيه اى است بر آن چهار كتاب. اين حواشى و توضيحات, توسط يكى از علما تدوين و «بيانات الوافى» ناميده شده است. نسخه آن را علامه تهرانى در كتابخانه حجّت طباطبايى حائرى ديده است.

10. شرح اصول كافى, تأليف اميرمحمد معصوم قزوينى (م1091ق), جدّ سيدحسين قزوينى, صاحب «معارج الأحكام». نسخه اى از اين كتاب كه تقريظ ميرزا رفيع الدين نايينى را داشته در قزوين نزد نواده مؤلف (حاج سيدجوادى ها) بوده است.

11. حاشيه سيد بدرالدين بن احمد حسينى كه در تاريخ 1094ق, توسط سيدمحمد موسوى تدوين شده و نسخه آن در كتابخانه آية اللّه مرعشى موجود است.

12. البضاعة المزجاة كه شرح روضه «كافى» است از محمدحسين بن قارياغدى و تاريخ تأليف اين كتاب 1098ق و نسخه مورّخ 1100ق, آن در كتابخانه ميرزا باقر قاضى در تبريز موجود بوده و نسخه ديگرى هم در كتابخانه ملاّحبيب اللّه كاشانى بوده است. شايد نسخه اى كه در كتابخانه مدرسه آية اللّه بروجردى در نجف موجود بوده و در كتاب «دليل المخطوطات» از آن ياد شده قسمتى از همين كتاب باشد.

13. نزهة الاخوان و تحفة الخلاّن كه شرح روضه «كافى» و تأليف سيدنعمت اللّه جزائرى (م1112ق) است. تاريخ پايان تأليف اين كتاب 1099 يا 1112 است و نسخه هاى آن در «نابغه فقه و حديث» (شرح حال سيدنعمت اللّه جزائرى) ياد شده است.

14. حاشيه شيخ قاسم بن محمد كاظمى, مشهور به ابن اَلوندى, (م بعد از 1100ق) و مؤلف كتاب «جامع الأحاديث و الأقوال».

15. حاشيه شيخ ابراهيم بن قاسم كاظمى.

16. حاشيه شيخ محمد بن قاسم كاظمى.

صاحب «الذريعة» نسخه اى از «كافى» تحرير سال 994قمرى را ديده كه داراى حاشيه اين سه نفر اخيرالذكر (پدر و دو فرزند) بوده است.

17. مرآة العقول علامه مجلسى كه شرح اصول و فروع و روضه «كافى» است. از تاريخهاى ثبت شده در برخى نسخه ها برمى آيد كه در سالهاى 1076 تا 1102ق, اين كتاب در دست تدوين بوده است. يك بار در چهار جلد رحلى, چاپ سنگى و بار ديگر در بيست و چند جلد, چاپ حروفى شده است.

18. شرح فروع كافى, تأليف محمدهادى بن ملاّمحمدصالح مازندرانى. اين نسخه, شامل كتاب الزكاة تا كتاب المزار آن در نجف در كتابخانه آية اللّه خوانسارى بوده است.

19. حاشيه اصول كافى, از سيدابوطالب, نواده ميرفندرسكى. شايد اين حاشيه هم از اواخر سده يازدهم باشد.

20. شرح ميراسماعيل خاتون آبادى (م1031ـ1116ق). در «تتميم أمل الآمل» قزوينى به عنوان شرحى مبسوط بر «كافى» از آن ياد شده است.

اين شرح در چند جلد است. يك جلد آن در كتابخانه مسجد اعظم قم و يك جلد ديگر در كتابخانه آية اللّه گلپايگانى قم و گويا سه جلد ديگر آن در يك مجلّد در كتابخانه آية اللّه مرعشى قم موجود است.

تاريخ تحرير نسخه كتابخانه مسجد اعظم كه جلد پنجم كتاب است, 1108 است و شايد تاريخ تأليف آن و يا تأليف چهار جزء قبلى, پيش از 1108ق, باشد كه نياز به بررسى بيشتر دارد.

* آيا مؤلفان اين شرحها از شرح ملاّصدرا استفاده كرده اند؟

از شرحهاى ياد شده, شرح علامه مجلسى و شرح ملاّصالح و «وافى» و شرح فارسى ملاّخليل كه چاپ شده و نيز نسخه خطّى شرح ميرزا رفيع الدين نايينى و شرح شيخ على (نواده شهيدثانى) كه در اختيار اين جانب بود, مورد بررسى قرار گرفته است كه نتيجه آن به شرح ذيل مى آيد:

اوّل. «مرآة العقول» علامه مجلسى

علامه مجلسى در آغاز «مرآة العقول» مى گويد:

به خواست خدا در اين حواشى و شرحها, گفتار برخى افاضل محشيان و فوايدى كه در كلام آنان هست و نيز آنچه از بركات انفاس اساتيد محقّق خود بهره برده ام, بدون آنكه نام آنان را ببرم و يا درصدد بيان اشكال كلام ايشان باشم, ياد مى كنم.

نمونه هايى از استفاده علامه مجلسى در «مرآة العقول» از ساير شرحها ذكر مى شود. مرحوم مجلسى آورده:

قال بعض المحقّقين هذا التنوير الذى أشير به فى الحديث

در «وافى» عين همين عبارت, آمده است.

در «مرآة العقول» آمده:

قال بعض المحقّقين انّما اختلف ألفاظ الروايتين

در «وافى» عين همين عبارت, وجود دارد.

مرحوم مجلسى آورده:

قيل أى منزلته عند اللّه

در شرح ملاّصالح, همين عبارت هست.

مرحوم مجلسى آورده:

ومن العجب ما ذكره بعض الشارحين أن امرءاً مرفوع و أجله منصوب والعكس محتمل

در شرح ملاّصالح آمده:

امرء مرفوع وأجله منصوب على المفعولية والعكس محتمل

در «مرآة العقول» آمده:

وقد يقال الافعال هنا للتعريض نحو أباع البعير

در شرح فارسى ملاّخليل آمده:

باب افعال براى تعريض باشد, مثل «أباع البعير».

مجلسى در «مرآة العقول» آورده:

قيل هو من قبيل ذكر اللازم و قيل استفهام انكاري

در شرح فارسى ملاّخليل آمده:

نفى تكلّم, كنايت از نفى استماع ديگران است از قبيل ذكر لازم و اراده ملزوم و مى تواند بود كه استفهام انكارى باشد.

در «مرآة العقول» با عنوان (بعض الأفاضل), مطالبى نقل شده كه عيناً در حاشيه ميرزا رفيع الدين كه در ذيل «وافى» چاپ شده, موجود است.

مجلسى در «مرآة العقول» از «تعليقه ميرداماد» هم نقل كرده است; مثلاً آورده:

الثالث ما ذكره السيد الداماد ـ قدس اللّه روحه ـ انّ المراد بالمشيئة

همين عبارت در «تعليقه» ميرداماد آمده است.

ييا آورده:

قال السيد الداماد ماوقع اسم الماء فى التنزيل الكريم و فى الأحاديث الشريفة على العلم

عين همين عبارت در «تعليقه ميرداماد» هست.

مجلسى آورده:

وقال السيد الداماد: اذا أريد تخصيص الهداية

كه در «تعليقه» ميرداماد آمده است.

در «مرآة العقول» از شرح ملاّمحمدامين استرآبادى هم نقل شده است. مجلسى مى گويد:

قال الفاضل الأسترآبادى: فيه تصريح بانّه لايمكن معرفة اللّه حقّ معرفته.

همچنين در ذيل حديث ششم از باب البدع والرأى «مرآة العقول» مطلبى از ملاّعبداللّه تسترى نقل شده است.

علاّمه مجلسى از شرح ملاّصدرا هم استفاده كرده است. ايشان در «مرآة العقول» آورده:

قال بعض المحقّقين من زعم انّه يعرف اللّه بحجاب

عين همين عبارت در باب التوحيد شرح ملاّصدرا آمده است.

ييا فرموده:

قال بعضهم: قوله فله انّية أى اذا ثبت .

همين عبارت در شرح ملاّصدرا وجود دارد.

مجلسى آورده:

قال بعض المحقّقين بعد ما حقق أنّ ارادة اللّه المتجدّدة

همين عبارت در شرح ملاّصدرا نيز هست.

بنابراين, علامه مجلسى, هنگام نگارش «مرآة العقول» از چند شرح, از جمله شرح ملاّصدرا استفاده كرده است. به گفته برخى از محقّقان, استفاده او از شرح ملاّصدرا (تا حديث پانصد و سوم «كافى» كه ملاّصدرا شرح كرده است), بسيار روشن و مشخّص است كه گاهى از عين عبارات ملاّصدرا و گاهى از مضمون گفتار او, بهره برده است.

دوم. شرح ملاّصالح مازندرانى

ملاّصالح مازندرانى, شرح شوشترى, استرآبادى, نايينى, ميرداماد و ملاّصدرا را در اختيار داشته است. او در ذيل حديث ششم (باب البداء) مى گويد:

وقال الفاضل الأسترآبادى فى حلّ هذا الكلام و قال الفاضل الشوشترى فى حلّه

در ذيل حديث چهارم از باب «حدوث العالم» مى گويد:

قال بعض المحققين ـ رفع اللّه قدره .

علاّمه شعرانى كه بر شرح او تعليقه نوشته در ذيل صفحه آورده:

هو الميرزا رفيعا النائينى.

ملاّصالح در ذيل حديث ديصانى مى گويد:

وقد وجّه سيد الحكماء الالهيين جوابه بوجهين آخرين.

در «تعليقه» ميرداماد, همين دو وجه با همين عبارت آمده است.

در ذيل حديث ديگرى مى گويد:

هذا الذى ذكرناه هو ملخص ما ذكره جمع من المتأخرين منهم السيد الداماد

در «تعليقه» ميرداماد, همين مطلب آمده است.

ملاّصالح در ذيل حديث بيست و يكم «كتاب العقل», مطلبى نقل كرده كه عيناً در شرح ملاّصدرا هست. همچنين در ذيل حديث پانزدهم «باب فرض طاعة الأئمة», مطلبى نقل مى كند كه در شرح ملاّصدرا هست. او در ذيل حديث اوّل باب (جوامع التوحيد) نيز مطلبى آورده كه عيناً در شرح ملاّصدرا آمده است. در ذيل حديث اوّل باب «ثواب العالم» مى گويد:

قال بعض أصحابنا أراد بالملاّئكة النفس الناطقة

همين عبارت در شرح ملاّصدرا هست.

بنابراين, ملاّصالح نيز از شروح ديگر استفاده كرده است; امّا همان طور كه درباره «مرآة العقول» گفته شد, ملاّصالح هم از شرح ملاّصدرا با استناد و بى استناد, بهره فراوان برده است; يعنى استفاده او از شرح ملاّصدرا, قابل مقايسه با استفاده از شرح تسترى و استرآبادى و نايينى و ميرداماد نيست.

سوم. (الوافى) فيض كاشانى

فيض از «تعليقه» ميرداماد و شرح ملاّصدرا با تصريح به نام آنان, نقل مى كند و معلوم نيست كه از شروح ديگر بهره برده است يا نه كه در اين باره, تتبّع بيشترى لازم است. در «وافى» در ذيل حديث (عقل و جهل) مى گويد:

قال السيد الداماد ـ تغمّده اللّه بغفرانه ـ المراد بالجهل مبدأه الذى هو القوّة الجاهلة كما أنّ المراد بالعقل هو العقل العاقلة.

در «تعليقه» ميرداماد, عين همين عبارت آمده است.

در ذيل حديث (يا هشام) آمده:

قال السيد الداماد ـ رحمه اللّه ـ جعل الجنّة ثمن البدن اشارة الى انّ ثمن النفس المجردة والأرواح المقدسة هو اللّه

در (تعليقه) ميرداماد همين عبارت هست.

در ذيل حديثى آورده:

قال السيد الداماد ـ تغمّده اللّه بغفرانه ـ فى تفسير هذا الحديث: يعنى لايزول فى نشأة المعاد عن النفس علم قد اكتسبه فى هذه النشأة

كه اين عبارت در «تعليقه» ميرداماد, آمده است.

در جاى ديگر آورده:

الحجب من ضروب ملاّئكة اللّه هى جواهر قدسية

همين عبارت در «تعليقه» ميرداماد هست.

فيض كاشانى نيز از شرح ملاّصدرا, فراوان نقل مى كند با اين عبارات:

قال أستادنا فى العلوم الحقيقية صدر المحققين محمد بن ابراهيم الشيرازى ـ قدّس سره ـ

قال أستادنا ـ أسكنه اللّه الفردوس ـ

قال أستادنا صدر المحقّقين ـ طاب ثراه ـ

ما ذكره أستادنا ـ قدّس سرّه ـ

كذا افاد أستادنا ـ قدّس سرّه ـ

كذا أفاد أستادنا ـ قدّس سرّه ـ و أكثر ما كتبنا فى شرح هذه الفقرة استفدناه من كلامه.

چهارم. شرح فارسى ملاّخليل قزوينى

در شرح فارسى ملاّخليل به نام «الصافى», نشانى از اينكه از «تعليقه» ميرداماد و شرح ملاّصدرا استفاده كرده باشد و يا جزو مصادرش باشد, موجود نيست. فقط گاهى از ملاّمحمدامين استرآبادى ياد مى كند. او در كتاب التوحيد مى نويسد:

بدان كه فاضل مدقّق, مولانا محمدامين استرآبادى ـ رحمه اللّه تعالى ـ در اين مقام, اعتراض بر مصنّف ـ رحمه اللّه تعالى ـ كرد كه اين عنوان باب, مناسب احاديث اين باب نيست.

در جاى ديگر مى گويد:

بدان كه فاضل مدقّق ملاّمحمدامين استرآبادى ـ رحمه اللّه تعالى ـ از اين دو عبارت و تتمّه اى كه مى آيد, كنايه فهميده

و در كتاب الايمان والكفر در ذيل حديثى مى گويد:

محقّق مدقّق, مولانا محمدامين استرآبادى, (كان) را راجع به طالب گرفته

و از اينكه نسخه اى از حاشيه ميرزا رفيع الدين نايينى به خطّ او و با حاشيه هايى از او در دست است, ممكن است حدس زده شود كه از اين حاشيه در شرح عربى و فارسى خود بر «كافى», بهره برده است.

پنجم. حاشيه ميرزا رفيع الدين

بخشهايى از اين حاشيه كه در حاشيه (الوافى) (چاپ سه جلدى افست) و نيز در پاورقى چاپ جديد حروفى آن آمده است و نسخه خطّى موجود در كتابخانه مسجد اعظم قم كه تا باب «الأئمة هم أركان الأرض» از كتاب الحجه را دارد, ملاّحظه شد. اثرى از اينكه ميرزا رفيع الدين از شرح ملاّصدرا يا ميرداماد بهره برده باشد, ديده نشد.

ششم. شرح شيخ على كبير بر كتاب العقل والعلم «كافى»

نسخه اى از اين شرح كه ضميمه (الدر المنثور) مؤلف است و در كتابخانه مسجد اعظم قم نگهدارى مى شود, ملاّحظه شد. در اين شرح هم هيچ اثرى از اينكه از شرح ملاّصدرا و «تعليقه ميرداماد» استفاده كرده باشد, ديده نشد.

*

براى اينكه اين بحث كامل شود, لازم است نسخه هاى بقيه شرحهاى ياد شده را كه شرح كتابهاى عقل و علم و توحيد و حجّت را داشته باشد, بررسى كنيم, تا روشن شود كدام يك از شرح ملاّصدرا استفاده كرده و يا به آن نظر انتقادى داشته اند.

نگارنده, درباره يكى از اين شرحها ـ كه مى توان گفت ردّى است بر شرح ملاّصدرا ـ و مطالب فلسفى و عرفانى آن, در آينده به خواست خدا مقاله اى خواهد نوشت.

تا اينجا به اين نتيجه رسيديم كه لااقل چند شرح از شرحهاى معروف «كافى», از شرح ملاّصدرا بهره فراوان برده اند; امّا ملاّصدرا ظاهراً از هيچ شرحى, حتّى از تعليقه استادش ميرداماد هم بهره نبرده است.

يادكرد ملاّصدرا از دو استاد خود

البته ملاّصدرا چند جا از دو استاد و شيخِ اجازه خود, ميرداماد و شيخ بهايى ياد كرده و مطالبى نقل مى كند. در اوائل كتاب مى نويسد:

ذكر شيخنا البهائى و سندنا فى العلوم النقلية ـ روّح الله روحه ـ فى كتابه (الأربعين)

در كتاب فضل العلم مى نويسد:

قال شيخنا المكرّم بهاء الملّة والدين العاملى ـ عظّم اللّه قدره ـ فى كتابه المسمّى بـ«مشرق الشمسين»

در شرح حديث («من حفظ على أمتي » گويد:

انّ المراد ليس مجردّ حفظ اللفظ كما توهّمه بعض الأعلام.

و در ذيل حديث 340 مى نويسد:

وهذا الحديث مما أخرجه شيخنا البهائى ـ رحمه اللّه ـ فى كتابه المسمّى بـ«الكشكول».

و در ذيل حديث بيست و يكم كتاب العقل «كافى», بخشى از «فتوحات مكيه» را از «اربعين» شيخ بهايى نقل مى كند.

و در ذيل حديث عقل و جهل مى نويسد: «وردّ ذلك بعض المحقّقين» كه مقصود, ميرداماد است.

و در ذيل حديث دوم باب البداء مى گويد:

منها ما أفاد أستادنا المعظم و سيّدنا المكرّم و مخدومنا الملقّب بباقر الداماد الحسينى ـ قدّس سرّه ـ حين كنا فى خدمته فى رسالة عملها فى تحقيق مسألة البداء وسمّاها «نبراس الضياء»

* آيا صدر المتألهين در علم رجال حديث هم صاحب نظر بوده است؟

ملاّصدرا در «شرح أصول الكافى», سند احاديث را هم مورد بررسى قرارداده و از كتابهاى رجالى زير, نام برده و از آنها استفاده كرده است: «رجال» و «فهرست» شيخ طوسى, «رجال» كشّى, «رجال» نجاشى, «التحرير الطاووسى», «خلاصة الأقوال» علاّمه حلّى, حاشيه شهيد ثانى بر «خلاصة الأقوال», حاشيه شيخ محمد بر حاشيه شهيد, «نقد الرجال» تفرشى و «رجال وسيط» استرآبادى.

امّا به نظر مى رسد كه ملاّصدرا فقط به دو كتاب اخير رجوع مى كرده و از بقيه كتابها توسط اين دو كتابْ استفاده كرده است.

واضح است كه صدرالمتألهين در علم رجال, فوق العاده نبوده و از نسخه خطّى «شرح أصول الكافى» به خطّ مؤلف, بر مى آيد كه در آغاز, تصميم بررسى رجال سند احاديث را نداشته; زيرا بحثهاى مربوط به سند, در حاشيه نسخه اضافه شده است.

البته ملاّصدرا در چند جا در بحثهاى رجالى, اظهار نظر و داورى هم كرده است. امّا آيا اين بررسى سند, براى اين بوده كه اعتبار اسناد احاديث را ثابت كند و يا كارى تفنّنى انجام داده است؟

او در ذيل حديث دوم كتاب العقل آورده است:

هذا الحديث و ان كان ضعيف السند إلا أن ذلك لايقدح فى صحّة مضمونه لأنّه معتضد بالبرهان العقلى و كذلك كثير من الأحاديث الواردة فى أصول المعارف و مسائل التوحيد و غيره.

چنانكه ملاّصالح هم در شرح «كافى» در ذيل روايتى مى گويد:

ضعف سند هذه الرواية لاينافى الجزم بصحّة مضمونها لأنّه مؤيد بالعقل والنقل.

و مرحوم شعرانى هم در ذيل آن نوشته:

انّ الضعف بحسب الاسناد لاينافى صحّة المضامين.

* اينكه ملاّصدرا به خاطر نقل گفتار برخى از مشايخْ عذرخواهى كرده, مقصودش كيست؟

اينكه ملاّصدرا در «شرح أصول الكافى» آورده:

وليعذرنى اخواننا أصحاب الفرقة الناجية ما أفعله فى أثناء الشرح من الاستشهاد بكلام بعض المشائخ المشهورين عند الناس وان لم يكن مرضيّ الحال عندهم, نظراً الى ما قال امامنا أميرالمؤمنين(ع): «لاتنظر الى من قال وانظر الى ما قال ».

وى در اين شرح از كتابهاى فراوان و مؤلفان آنها ـ اعم از شيعه و غير شيعه ـ نام مى برد و مطلب نقل مى كند. مثلاً در توضيح لغات از «قاموس», «صحاح» و «نهايه» ابن اثير بهره برده است و در يك جا درباره ابن اثير گفته:

قال الناقد النحرير ابن الأثير فى نهايته

ملاّصدرا در تفسير قرآن از «مجمع البيان» طبرسى, «كشّاف» زمخشرى, تفسير فخر رازى, «أنوار التنزيل» بيضاوى و «غرائب القرآن» نيشابورى مطلب نقل كرده و گاهى آنها را رد كرده است. او در مورد فخر رازى با عبارات: «المسمّى بالامام الرازى», «علاّمتهم الرازى» و «امامهم الرازى» ـ كه شامل احترام و تكريم نيست ـ ياد كرده است.

صدرالمتألهين از كتابهاى كلامى, حديثى, فلسفى, عرفانى, ملل و نحل و و نيز از افرادى مانند ابويزيد بسطامى و ابوطالب مكّى (صاحب «قوت القلوب») نام مى برد و مطلب نقل مى كند كه «احياء العلوم» غزالى و «فتوحات مكيه» محيى الدين عربى از مهمترين آنهاست و بعيد نيست كه اعتذار و پوزش خواستن او به سبب نقل از همين دو نفر يا اين دو نفر و برخى ديگر بوده باشد و بنابر اين احتمال, بايد بگوييم كه ملاّصدرا غزالى و محيى الدين را شيعه نمى دانسته است; گرچه يك جا پس از نقل كلام غزالى, آورده:

انتهى كلامه و يفوح منه رائحة التشيّع.

و در جاى ديگر, مطلبى درباره امام زمان(ع) از «فتوحات مكيه» نقل كرده و سپس افزوده:

أنظروا أيّها الاخوان الى ما فى طيّ كلامه من المعانى الدالّة على كيفية مذهبه كقوله انّ للّه خليفة

و در جاى ديگر درباره محيى الدين مى گويد:

بعض العرفاء ممن لايجازف فى الكلام

* آيا همه دانشمندان شيعه, «شرح أصول الكافى» ملاّصدرا را كتاب ارجمندى دانسته و مى دانند يا قضاوتهاى گوناگونى درباره آن شده است؟

در عظمت و ارجمندى اين شرح, كافى است كه بدانيم امام خمينى(ره) در دو كتاب بسيار گرانقدر خود: «اربعين» و «شرح حديث جنود عقل و جهل», متأثر از «شرح أصول الكافى» ملاّصدرا بوده و عنايت خاصّى به آن داشته است.

علامه شعرانى كه يك دوره «وافى» فيض كاشانى را با دقّت خوانده و بر آن حاشيه نوشته و همچنين شرح ملاّصالح را بر اصول و روضه «كافى» مطالعه كرده و تحقيقات مهم و ارزنده اى به عنوان حاشيه بر آن افزوده و حتماً «مرآة العقول» علامه مجلسى و شرح ملاّخليل قزوينى و حاشيه ميرزا رفيع الدين نايينى را هنگام تصحيح و تحقيق آن دو كتابْ زير نظر داشته, در مورد «شرح أصول الكافى» ملاّصدرا مى نويسد:

كان الناس قبل صدرالمتألهين يظنون كلام الأئمة(ع) خطابياً مناسباً لأذهان العامّة الاّ قليلاً ممّا تعرض لشرحه أعاظم علمائنا, فلما شرح الصدر أحاديث الأصول ثبت أنّ جميع ما ذكروه برهانيّة مبيّنة لدقائق علم التوحيد.

و نيز آورده:

وللصدر فضل على من جاء بعده من الشراح فكل ما أتوا به مأخوذ منه إمّا لفظاً ومعناً وإما معناً فقط وإما اقتباساً و تنبّهاً من مطالعة ما شرحه لما يقرب منه ولم يتّفق لأحد منهم بعد هذا الحديث [الحديث 503 من «الكافى»] الذى انتهى اليه شرح الصدر شرح تحقيقى نظير ما سبق منهم فى شرح الأحاديث السابقة

امّا در عين حال, برخى از علما و محدّثان به دليل اينكه اين شرح را آميخته با مسائل فلسفى و عرفانى ديده اند و برخى از آن مسائل و مبانى را نادرست مى دانسته و نمى پسنديده اند, درباره آن, نظر مثبتى نداشته و مثلاً گفته اند:

لايخلو من بعض معتقداته الغير السليمة

يا در مورد شرح عربى ملاّخليل قزوينى بر «الكافى» گفته اند:

فيه تعريض ببعض شروح «الكافى» الأخرى على طريقة العرفاء والفلاسفة.

كه شايد شرح ملاّصدرا هم مقصود بوده است.

حاجى نورى با نقل يكى دو مطلب از اين شرح كه به نظر او اشتباه بوده, كتاب را مورد بى مهرى قرارداده و گفته است:

من تصانيفه «شرح أصول الكافى» شرحه على مذاقه و عقائده و أصوله و مطالبه فاستحسنه من استصوبها واستحقره من استضعفها وفيه منه أوهام عجيبة بل فى كتاب التوحيد منه وهم لم يسبقه الى مثله أحد ولم يلحقه أحد وقريب من هذا فى الغرابة ما ذكره فى كتاب الحجة فى شرح الخبر الرابع من باب اضطرار الحجّة.

نگارنده, هنگام تدوين اين مقاله به شرحى بر «اصول كافى» از يكى از علماى سده يازدهم و دوازدهم اصفهان برخورد كه تقريباً بايد نامش را ردّ شرح ملاّصدرا بگذاريم. اميد است در آينده در مورد كتاب ياد شده, تحقيقى به عمل آيد. عبارت مذكور در برخى تراجم: «أوّل من شرحه بالكفر صدراً», شايد از اين كتاب گرفته شده باشد.

در پايان, قضاوت منصفانه اين است كه با صرف نظر از اينكه برخى مبانى فلسفى يا عرفانى ملاّصدرا, مورد اختلاف و ردّ و قبول است و ايشان در اين كتاب, براساس مبانى خود سخن گفته, اين شرح از بهترين شروح «كافى» است و همواره مورد استفاده حوزه هاى علمى و علما و محقّقان بوده و امتيازش اين است كه برهانى بودن فرموده هاى اهل بيت(ع) را تبيين كرده است. رحمة اللّه عليه.

/ 1