گلبانگ
پرندههاى بهار
بهار با نفس تو ظهور خواهد كرد
دوباره از تپش نبض لالهها، خورشيد
دوباره دل به تماشاى باغ خواهم داد
سكوت خانه ما را پرندههاى بهار
خزان سوخته، آن سان كه خيمه زد در باغ
قسم به داغ شقايق! قسم به زخم درخت!
بهار با نفس تو ظهور خواهد كرد!
كتاب ثانيهها را مرور خواهد كرد
نگاه پنجره را غرق نور خواهد كرد
دوباره عاطفه ميل حضور خواهد كرد
پر از ترانه و آواز و شعر خواهد كرد
از اين كرانه، شبى هم عبور خواهد كرد!
بهار با نفس تو ظهور خواهد كرد!
بهار با نفس تو ظهور خواهد كرد!
ققنوس
شب كه روشن مىشود آبىترين فانوسها
قرنها بيهوده مىگردم، نمىيابم تو را
با كدامين شعله رقصيدى كه حالا سالهاست
بال مىگيرند از خاكسترت ققنوسها
ياد چشمان تو مىافتم در اقيانوسها
نامى از تو نيست در خميازه قاموسها
بال مىگيرند از خاكسترت ققنوسها
بال مىگيرند از خاكسترت ققنوسها
كن رهايم
اگر نيايى . . .
تمام پنجره را گواه مىگيرم
چقدر مىشوم از خوابهاى تو لبريز
و بى تو شوق ندارد لب غزلخوانى
دوباره صحبتيك انتظار مىآيد
تمام لكنت من سبز مىشود وقتى
نگاه مىكنم و با نگاه مىميرم
اگر نيايى از اين اشك و آه مىميرم
هنوز مانده به دل آرزوى تعبيرم
بيا و گوش كن آوازهاى دلگيرم
و باز ثانيهها مىكنند تحقيرم
نگاه مىكنم و با نگاه مىميرم
نگاه مىكنم و با نگاه مىميرم
رباعى
من با كرم تو همعنانم مهدى
هر جا كه شوم وارد و هر جا باشم
همراهم و بر تو ميهمانم مهدى
با راحله خويش روانم مهدى
همراهم و بر تو ميهمانم مهدى
همراهم و بر تو ميهمانم مهدى
تا جلوه دهد حجتحق دنيا را
يك دستبه ذوالفقار و دستى قرآن
بر ديده نهاده مصحف زهرا را
آن گوهر كنز مخفى يكتا را
بر ديده نهاده مصحف زهرا را
بر ديده نهاده مصحف زهرا را
بهار حضور
صداى بال ملايك ز دور مىآيد
دوباره عطر مناجات با فضا آميخت
شراب ناب تبلور به شهر آوردند
ستارهاى شبى از آسمان فرود آمد
چقدر شانه غمبار شهر حوصله كرد
مسافرى كه شتابان به بال حادثه رفت
به زخمهاى شقايق قسم، هنوز از باغ
مگر پگاه ظهور سپيده نزديكست؟
صداى پاى سوارى ز دور مىآيد!
مسافرى مگر از شهر نور مىآيد؟ !
مگر كه موسى عمران ز طور مىآيد؟ !
تمام شهر به چشم بلور مىآيد!
و مژده داد كه، صبح ظهور مىآيد
به شوق آنكه پگاه سرور مىآيد
به بال سرخ شهادت، صبور مىآيد!
شميم سبز بهار حضور مىآيد
صداى پاى سوارى ز دور مىآيد!
صداى پاى سوارى ز دور مىآيد!
بشارت
غروب عمر شب انتظار، نزديكست
دلم قرار نمىگيرد از تلاطم عشق
اگر كه در كف ديوارها گل و لالهست
بيا كه خانه تكانى كنيم دلها را
بيا چو لاله تنت را به زخم آذين بند
فريب خويش مده! تشنگيتخواهد كشت
در آسمان پگاه آن پرنده را ديدى؟
اسير موج نگردى، كنار نزديكست
طلوع مشرقى آن سوار، نزديكست
مگو: براى چه؟ وقت قرار نزديكست
عجيب نيست، كه ديدار يار نزديكست
از انجماد كسالت، بهار نزديكست
بيا و زود بيا! روز يار نزديكست
دو گام پيش بنه، چشمه سار نزديكست
اسير موج نگردى، كنار نزديكست
اسير موج نگردى، كنار نزديكست