رابطه طهارت و معرفت در مكتب صدرالمتألهين
مقدّمه
معرفت بر دوگونه است: معرفت شهودي و معرفت عقلاني.و ببيان ديگر معرفت بيواسطه و معرفت باواسطه. نوع اوّل معرفتي است كه به تشكيل قياس نيازمند نيست بلكه خود براي نفس، حاصل است. برخلاف نوع دوم كه به تشكيل قياس و ترتيب مقدّمات باشرايط خاص نيازمند است. هر كدام از اين دو نوع معرفت اقسامي دارد كه در جاي ديگر خواهد آمد.سخن در اينستكه آيا راهي براي تبديل نوع دوم، يعني معرفت عقلاني به نوع اول، يعني معرفت شهودي وجود دارد يا نه؟پس از بيان اين مقدّمه و روشن شدن موضوع بحث ببيان ديدگاه صدرا ميپردازيم.بعقيده صدرالمتألهين، كمال انسان در معرفت وتجرّد از محسوسات مادّي و رهايي از قيد شهوت و غضب است و معرفت، همانا فهم حقايق كلّي و نيل به معارف الهي است و حقايق كلي و معارف الهي عبارتست از معرفت حقّ و صفات و اسماي او، معرفت كُتُب و رُسُل او، شناخت نفس و احوال آن از قبيل قيامت، حساب، ميزان، صراط، جهنم و بهشت1. صدرا بر اين باور است كه دستيابي به چنين معارفي از طريق وراثت ميسّر نيست. همچنين مجادلات كلامي و موشكافيهاي عقلاني، حقيقت را آنگونه كه شايسته است كشف نميكند. معرفت نوري است كه در پي مجاهده با جهل، اخلاق ناپسند، دنيادوستي و مقامپرستي، از عالم قدس و طهارت در دل مؤمن افكنده ميشود2.صدرا اعتقاد راسخ دارد كه دل غيرپاكيزه و آلوده به معاصي و مشعوف به دنيا و زخارف آن و فريفته جاه و مقام، شايسته نور حكمت و معرفت نيست و تا وقتي آدمي حجابهاي حاصل از اقوال و افكار را به كناري نزند و غبار معصيت را از خود نتكاند، در الهيات، صاحب بصيرت نميگردد و قابليت ندارد كه ظرف معارف شود3. نفس نا مهذّب مقبرهاي است كه در آن مشتي استخوان مدفون و از حيات و روح تهي است 4. كفر، سركشي، عناد، فسق و حسادت بيماريهايي است كه با نور حكمت و معرفت، سازگاري ندارد5. خودبرزگبيني و مقامدوستي سدّ دل از فهم آيات حقّ و شهود واقعيت است 6.صدرالمتألهين تطهير نفس و غبار روبي روح و جان را مقدّمه پذيرش حكمت و حقيقت ميداند و ارزش آن را استقلالي بحساب نميآورد؛ زيرا طهارت نفس في حد نفسه امري عدمي است و امر عدمي فضيلت نيست، فضيلت طهارت نفس بجهت رابطه آن با معرفت و حكمت الهي است 7.* صدرالمتألهين تطهير نفس و غبار روبي روح و جان را مقدّمه پذيرش حكمت و حقيقت ميداند و ارزش آن را استقلالي بحساب نميآورد.* بنظر صدرالمتألهين تفاوت علوم و معارف حاصل از استدلالهاي عقلاني با علوم و معارف شهودي مانند تفاوت تصوّر حلاوت و چشيدن آن و مانند فهم تعريف سلامتي و خود سلامتي است.درست به اينجهت، اين حكيم الهي به جويندگان معرفت مؤكدا توصيه ميكند كه اگر مشتاقند از قدرت خدا، عظمت قرآن و مقام انزال و تنزيل آن با خبر شوند و خزاين آسمان و زمين را با علم و معرفت فتح نمايند و از ترديد بيرون آيند، بايد پرده غفلت را كنار بزنند و لباس جاهليت را از آن بيرون كنند و هجرت بسوي معبود يگانه را آغاز نمايند.8توّجه صدرا به تهذيب نفس و رابطه آن با معرفت و حكمت، موجب شد كه آراء خاصّ فلسفي خود را يكجا به اهل معرفت عرضه نكند بكله آنها را در لابلاي ساير اقوال و بطور ضمني و تدريجي مطرح نمايد و در نتيجه فهم آراء او با دشواري مواجه شود. او معتقد است كه اگر نظراتش يكجا در معرض انظار قرار ميگرفت، سبب گمراهي و انحراف دلهاي غير زكيّ و نفوس نامهذّب ميگشت.9صدر المتألهين پس از آنكه عمري را با تلاش بيوقفه و فكري نيرومند در جستجوي آراء صاحبنظران سپري كرد تجربه و يافت خود را براي طالبان حكمت و معرفت بازگو نمود تا آنها از تكرار تجربه پرهيز كنند و راه طولاني و دشوار را طي ننمايند. شرح حال اين حكيم ربّاني از زبان خودش چنين است: پيش از اين، يكسره خود را ببحث مشغول كرده بودم وكارم فحص و جستجوي آراء اهل نظر بود و بگمان خود چيزي ميدانستم. وقتي اندكي بصيرت يافتم و بخود نگريستم. گرچه به كمي از احوال مبدأ ومعاد آشنا بودم ـ خود را از علوم حقيقي و واقعيتهاي عيني تهي يافتم.. در اين زمان، برايم جزم حاصل شد كه نيل به حقايق جز با تصفيه دل از هواها و قطع دلبستگي به دنيا و كنارهگيري از معاشرت با نااهلان و با انديشه در آيات خدا وحديث رسول و پيروي از سيره صالحان ممكن نيست. از اينرو، مصمّم شدم تا در اندك عمر باقيمانده، اين مسير را طي نمايم.10صدرالمتألهين در تفسير آيه «لايمسّه اِلاّ المطهّرون» نفس و روح انسان را به آيينه تشبيه ميكند به اين بيان كه وقتي آدمي حجاب طبيعت را كنار بزند و زنگار معصيت را بزدايد، نور ايمان و عرفان، در او هويدا ميگردد و انسان حقايق ملكوت را شهود ميكند همانگونه كه در آيينه صاف مثال خود را ميبيند.انسان وقتي به اين مقام تكيه زد، معارف را بدون تعلّم بشري از فرشتگان الهي دريافت ميكند11. بعقيده ملاصدرا، كليد طهارت و تهذيب هم كم توجهي به بدن و احوال بدني و توجه به نفس و احوال نفساني است 12.صدرالمتألهين در جاي ديگر معارف الهي را به پرتو خورشيد تشبيه ميكند؛ خورشيد بر اشياء يكسان ميتابد ولي آثار ناهمگون بر جاي ميگذارد. بعضي اجسام را سفيد و بعضي را سياه ميكند، بوي خوش مواد خوشبو را منتشر و بوي بد مواد متعفّن را بيشتر ميكند. اين اختلاف و تفاوت از ناحيه پرتو خورشيد نيست بلكه به استعداد و قابليت اشياء برميگردد13.از آنچه تاكنون بيان شد، بطور ضمني روشن گشت كه پيدايش حكمت و معرفت، هم فعل خداست وهم فعل بنده او؛ زمينه را بنده فراهم ميكند و افاضه را ربّ. صدرالمتألهين در مواضع ديگر به اين مطلب تصريح ميكند. او پس از نقل نظريه فخر الدين رازي كه با استناد * بعقيده ملاصدرا، كليد طهارت و تهذيب هم كمتوجهي به بدن و احوال بدني و هم توجه به نفس و احوال نفساني است.به آياتي از قبل «يؤتِ الحكمة من يَشاء ومن يؤتَ الحكمة فقد اوتي خيرا كثيرا» افعال انسان را آفريده خدا ميداند، در صدد نقد اين نظريه بر ميآيد. وي در مقام نقد اظهار ميدارد كه استدلال فخر رازي نادرست است زيرا اگر چه حكمت و معرفت، نوري از انوار الهي است كه بر دل ميتابد امّا جذب اين نور، زمينه ميخواهد.زمينه جذب اين نور، تطهير باطن و تصفيه ضمير از راه تمرين و پاك نمودن از اوهام و باورهاي ناصواب و تأمّل و انديشه در امور است. اين نور افاضه خداست كه در قلب خداست كه در قلب مجاهد صبور ميافتد و آن را متحوّل ميكند14.اين حكيم ربّاني، در بخش ديگري از بيان خود، ميكوشد رابطه طهارت و حكمت را برهاني كند. حاصل بيان او چنين است: معرفت و حكمت امري حادث است، يعني زماني نفس از اين معرفت تُهي بوده است، بنابرين، پيدايش آن به سبب نياز دارد. آن سبب كه بيرون از نفس است،لازم است بالفعل از معرفت و حكمت برخوردار باشد، حال يامعرفتش ذاتي است و يا ختم ميشود به موجودي كه معرفتش ذاتي باشد تا گرفتار دور وتسلسل نشويم و البته آن موجود كه معرفتش ذاتي است واجبالوجود است.اين معرفت و حكمت كه افاضهاش از خداست، جز از مشكات نبوت اقتباس نميشود لكن تخلّق به اخلاق صاحب نبوّت به يك فرد شايستگي ميدهد تا ظرفي مناسب براي معرفت و حكمت الهي گردد15.صدرا در بيان رابطه طهارت و معرفت به معارف نهفته در قرآن اشاره نموده و آن را منبع معارف ناب و بيحدّ معرفي ميكند و فهم آن را در درجه اوّل به مخاطب كلام الهي يعني نبيّ اعظم و پس از آن شاگردان راستين مكتب او اختصاص ميدهد.بيان شيوا و دلپذير صدرا چنين است:برادران الهي كه به غرايب كتاب خدا توجّه داريد، بدانيد كه فهم شگفتيهاي كتاب خدا جز براي آن كس كه در مدرسه آل ياسين و مكتب برگزيده ذكر حكيم، درس علم يقين خوانده، آسان نيست. نيل به اين معرفت ويژه كسي است كه آموزگارش «علّمَك ما لم تَكُن نَعلَم» و ادب آموزش «اَدَّبَني رَبّي فَاَحسَنَ تَاديبي» است. كتاب نازل بر قلب رسول خاتم، مخصوص كسي است كه در مدرسه او و تحت تربيت او قرار دارد، نه كسي كه ميخواهد از راه فكر و قياس يا روايت و شنيدن به حقيقت برسد. البته يادگيري الفاظ و معاني كتاب خدا اولين منزل است.16صدرالمتألهين برداشت خاصّي از مفهوم اُمّي كه در قرآن آمده، ارائه ميدهد. برداشت او از اُمّي تنها درس ناخوانده و تعليم نديده نيست بلكه كسي است كه الفاظ و نقوش واقاويل، قلب او را اشغال نكرده است، اُمّي كسي است كه بدست خدا هدايت شده و ايمان در دلش ثبت شده و سينهاش از وساوس در امان مانده است. اُمّي طهارت دل است و با حفظ اقوال ناسازگار نيست17. نكته قابل توجه ديگر اين است كه بنظر صدرالمتألهين تفاوت علوم و معارف حاصل از استدلالهاي عقلاني با علوم و معارف شهودي همانگونه كه قبل از اين گذشت مانند تفاوت تصوّر حلاوت و چشيدن آن است و مانند فهم تعريف سلامتي و خود سلامتي است.181. تفسير سوره واقعه، ص 8، انتشارات بيدار، 1402 قمري.
2. الحكمة المتعالية في الاسفار العقلية الاربعة، ج 1، ص 11.
3. مفاتيح الغيب، ص 46، صدرالدين شيرازي، انجمن حكمت و فلسفه، چ اول 1363.
4. همان ، ص 8 و 12.
5. تفسير سوره جمعه، ص 119،انتشارات بيدار، 1402.
6. همان ، ص 172.
7. الحكمة المتعالية، ج 9،ص 139.
8. همان، ج 7، ص 43.
9. الشواهد الربوبية، ص 4، انتشارات دانشگاه مشهد، ص 1346.
10. تفسير سوره واقعه، ص 9.
11. همان، ص 16.
12. همان.
13. تفسير سوره جمعه، ص 119، انتشارات بيدار، 1402
14.همان، ص 148، 149.
15.همان، 147، 157.
16. مفاتيح الغيب، ص 14 .
17.همان، ص 46، 47 .
18. تفسير سوره واقعه، ص 9.