رابطه علم و دین نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

رابطه علم و دین - نسخه متنی

بنفشه سادات حسینی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید





رابطه علم و دين




محدوده علم


امروزه در زبان پارسى و عربى كلمه علم به دو معناى متفاوت به كار برده مى شود:

1. معناى اصلى:


دانستن در برابر ندانستن است. طبق اين معنا, اخلاق, رياضيات, فقه, دستور زبان, مذهب, زيست شناسى و نجوم همه علم اند.



2ـ كلمه علم


در معناى دوم, منحصراً به دانستنى هايى اطلاق مى شود كه تجربه مستقيم حسى در داورى يا گردآورى آن ها دخيل باشند و علم در برابر همه دانستنى هايى قرار مى گيرد كه آزمون پذير نيستند. اخلاق, عرفان, متافيزيك و… همه بيرون از علم به معناى دوم قرار دارند.



رشد علم به معناى دوم, عمده از آغاز رنسانس به بعد است در حالى كه علم به معناى مطلق آگاهى, تولدش با تولد بشر مى باشد.



علم از ديدگاه اسلام, نوعى آگاهى است كه در آن, نورانيت باشد و مقصود از نورانيت, همان اشراق انوار الهى در افق روح آدمى است. هركدام از شاخه هاى علم و معرفت بشرى از علوم تجربى و رياضى گرفته تا علوم انسانى و تاريخ, در صورتى علم محسوب مى شوند كه ابزارى براى شناخت خدا و رسيدن به آستانه قرب و رحمت او باشند وگرنه اين همه با تمام گستردگى اش براى انسان نه تنها علم نيست كه حجاب كبرى محسوب مى شود و به قول امام خمينى: (چه بسا كه علم توحيد هم انسان را به جهنم ببرد.)1



طاهره سادات خاتمى



شماره اشتراك 5962, از تهران:



علم آموزى, ويژگى انسان


جهان آفرينش, سراسر كتابى است پر از مجهولات و (علم) از اين پوشيده ها و مجهولات پرده برمى دارد. (دانش), كشف علت ها, دريافت واقعيات و پاسخ به چراها و چيست ها است, طراوت بخش روان, پرورش دهنده عقل و ارضاكننده حس كنجكاو و پرسش گر آدمى است.



ميل به آموختن و رغبت به دانستن, يكى از نعمت هاى بزرگ الهى است كه حق تعالى آن را مختص انسان قرار داد و علم را هم چون جامه اى زيبا, بر تن او برازنده ساخت, خواهش دانستن و لذت فهميدن را در نهادش گذارد تا با بهره گيرى از اين سرمايه گران, عقل را بپرور اند, وسعت درك و فهم خويش را گسترش دهد و با انديشه در پديده هاى هستى, مسير خودشناسى, حق شناسى و بالاخره خداشناسى را طى كند و در پى عمل به دستورات و قوانين الهى به مقام آدميت و كسب مدال خليفةاللهى نايل گردد.



ليلا اشعرى



شماره اشتراك5691, از انديمشك:



مرز تحصيل علم


بايد توجه داشت كه تحصيل علم, مرزى ندارد و منحصر به زمان كودكى و جوانى نيست; تا آدمى زنده است بايد از فراگرفتن دانش كوتاهى نكند و به اين فرموده پيامبر گرامى اسلام جامه عمل بپوشد: (از آغاز زندگى تا پايان آن, دانش بطلب.)2



درباره سكاكى, صاحب كتاب معروف مفتاح العلوم, و هم چنين برخى ديگر از علما نوشته اند كه تا دم مرگ به مطالعه و تعليم و تعلم اشتغال داشته اند. درباره (جاحظ) كه يكى از بزرگ ترين دانشمندان نامى اسلام است, گفته شده: (در حالى كه كتاب روى سينه اش بود, جان سپرد.)3



هم چنين درباره ابوريحان بيرونى, كه يكى از نامورترين حكما و رياضى دان معروف اسلام است, نوشته اند: (او در بستر مرض افتاده بود, يكى از فقهاى زمان كه با او از پيش دوستى داشته, به عيادتش مى رود. بيرونى از او درباره يكى از مسائل (ارث) سؤالى مى كند. فقيه براى رعايت حال او از جواب دادن خوددارى مى كند و مى گويد: اكنون چه جاى سؤال است؟ بيرونى به او مى گويد: اى دوست, كدام يك از اين دو بهتر است: اين مسئله را بدانم و بميرم, يا نادانسته و جاهل درگذرم؟! فقيه پاسخ مسئله را مى دهد و از خانه خارج مى شود. پيش از آن كه به خانه خود برسد شنيد كه صداى شيون از خانه بيرونى بلند است, برگشت ديد او براى ابد چشم از اين جهان فرو بسته است.)4



مرضيه ولى پور



شماره اشتراك 8044, از اهر:



قلم, عامل بيدارى


آيات سوره علق وقتى نازل شد كه در محيط حجاز كه محيط جهل بود, كسى براى قلم ارزش قائل نبود و مردم در جهل و بى سوادى غوطه ور بودند. پر واضح است كه اصلاحات جوامع انسانى از قلم هاى مؤمن شروع شد. فساد و تباهى اجتماعات نيز از قلم هاى مسموم و فاسد مايه مى گيرد. تمام تمدن ها و علوم و پيشرفت هايى كه در زمينه هاى مختلف به دست آمده, بر محور قلم دور مى زند. قلم, عامل بيدارى انديشه ها و افكار و شكل گرفتن مذهب ها و سرچشمه هدايت و آگاهى بشر است. بى دليل نيست كه قرآن به قلم و آن چه با قلم نوشته مى شود, سوگند مى خورد.



پايه اسلام از همان آغاز بر علم و قلم گذارده شد. اقوام عقب مانده و جاهل به قدرى در علم و دانش پيش رفتند كه آن را به همه جهان صادر كردند. به اعتراف مورخان اروپا اين نور علم و دانش مسلمين بود كه به صفحه اروپاى تاريك قرون وسطايى تابيد و آن ها را وارد عصر تمدن ساخت.5



منظر غفارى جو



شماره اشتراك 7103, از شيراز:



عدم مانعيت دين در كسب علم


تمامى تلاشى كه بشر براى پيشرفت هاى علمى خود انجام مى دهد, بايد متوجه هدفى ارزش مند هم چون شناخت درست آفريدگار جهان و به جا آوردن شكر نعمت هاى بى كرانش باشد در حالى كه ما, ناخواسته دنيازده شده ايم و دين و آخرت را فداى رفاه كاذب ناشى از علم كرده ايم. آن گاه بدون هيچ استدلالى منطقى شعار جدايى دين از علم را سرمى دهيم و از زير بار تكليف الهى شانه خالى مى كنيم. اگر هدف چنين بود پس چرا انبياى الهى و ائمه اطهار كه سرچشمه علم لدنى الهى بودند, هيچ گاه اسير چنين توهّماتى نشدند. شايد پاسخ داده شود كه آن ها معصوم بودند و لازمه پيامبر بودن يا امام بودنشان همين عصمت آن ها بوده; در حالى كه صراحتاً بايد گفت: خير, خداوند دانا و مهربان به دليل عدل بى منتهايش هيچ تبعيضى بين بندگان خويش قائل نشده و پيامبران و ائمه را در مجراى طبيعى خلقت و در ميان مردم عادى قرار داده و بارها آن ها را در مراحل سختى از ابتلا و آزمايش قرار داده و شايستگى و حقانيت آن ها را براى سربلنديشان در آزمايش ها به تمام مردم اثبات كرده, پس استدلال افرادى كه دين دارى را مانعى در كسب علم مى بينند رد مى شود.



نجميه جعفرى سيريزى



شماره اشتراك 5109, از سيريز:



ولتر مى گويد: (در دوران توحش و نادانى, پس از سقوط امپراطورى روم, مسيحيان همه چيز را مانند: هيئت, شيمى, طب, رياضيات و غيره از مسلمانان آموختند و از همان قرون اوليه هجرى ناگزير شدند براى گرفتن علوم متداوله آن روزگار به سوى آنان روى آورند.)6



(دين اسلام وجود خود را به كشورگشايى ها و جوانمردى هاى بنيان گذارانش مديون است, در صورتى كه مسيحيان به يارى شمشير و تل آتش, آيين خود را به ديگران تحميل مى كنند. پروردگارا! كاش همه ملت هاى اروپا روش تركان مسلمان را سرمشق قرار مى دادند. دينى كه محمد(ص) آورد, بى گمان از مسيحيت برتر بود; دينى است معقول و جدى و پاك و دوست دار بشريت.)7



برتراند راسل مى گويد: (دين محمد, وحدانيّت ساده اى بود كه با معضلات كلامى ستثبيتز و سحلولز پيچيده و بغرنج نگشته بود, پيغمبر ادعاى الوهيت نداشت و پيروانش نيز چنين ادعايى در حق او نداشتند… وظيفه مؤمنين اين بود كه براى اسلام تا آن جا كه ممكن است جهان گشايى كنند, اما عذاب رساندن به مسيحيان و يهوديان و زرتشتيان منع شده بود. قرآن اين ملل را (اهل كتاب) مى نامد; يعنى كسانى كه پيرو تعاليم يك كتاب آسمانى هستند… فرهنگ ممتاز دنياى اسلام گرچه در سوريه جوانه زد, به زودى در دو انتهاى شرقى و غربى آن يعنى ايران و اسپانيا شكوفه داد.)8



حامد بخشى



شماره اشتراك 10120, از سنقر:



قلمرو شناخت علم و دين


جهانى كه امروزه علم براى ما ساخته است, جهانى خشك, بى عاطفه, خشن, مرده و خاموش, بى رنگ و بى نور و جمال است, جهانى به دور از هرگونه نرمش و انعطاف و جهانى عبث و بى هدف كه چرخه و دورِ آن دور باطل است, در حالى كه بينش مذهبى به ما مى گويد: خدا از در و ديوار اين عالم مى بارد. از بام تا شام, تمام ذرات عالم هستى در حركت و پويش و جنبش و تسبيح اند. اگر بارانى هست براى راحتى انسان مى بارد, اگر باد هست براى مصلحت او مى وزد, اگر آفتاب هست براى حاجت او مى تابد, اگر ستاره هست براى هدايت او مى درخشد, اگر روز هست براى كار كردن اوست و اگر شب هست براى خفتنش.



علم و دين به دو قلمروشناختى و معرفتى متعلق اند و دو قلمروِ زبانى دارند. زبان علم از زبان دين جداست; زبان علم زبان گزارش است, اما زبان مذهب زبان ستايش است; زبان علم زبان معلمان است, اما زبان مذهب زبان عاشقان است, زبان تعهد و تقديس است. ما در عالم مذهب كنار نمى ايستيم و بى تعهد و بى عشق هم چون تماشاگرى سرد و ملول, تنها و خشك به عالم نظر نمى كنيم. بلكه جزء عالم مى شويم و به آن نظر مى كنيم. از چشم خدا به جهان مى نگريم, هر گوشه و كنار آن را نشانه اى براى تفكر و تعقل مى بينيم, با آن هم دلى و هم زبانى مى كنيم, باور مى كنيم كه جهان با اين عظمت براى ما ساخته شده است كه از آن استفاده كرده و راه توحيد و خداشناسى و شكر و سپاس را پيش گيريم.







  • ابر و باد و مه و خورشيد و فلك دركارند
    تا تو نانى به كف آرى و به غفلت نخورى



  • تا تو نانى به كف آرى و به غفلت نخورى
    تا تو نانى به كف آرى و به غفلت نخورى





محمدحسين مردانى نوكنده



شماره اشتراك 2929, از بندر گز:



جايگاه تعاليم آسمانى


در معارف اسلامى از عقل به (رسول باطنى) و از نبى به (رسول ظاهرى) تعبير شده است و اين خود مى رساند كه در بينش اسلامى, عقل و وحى و علم و دين دو چيز مخالف هم كه قبول يكى مستلزم نفى ديگرى است, نمى باشند; عقل و وحى هر دو موهبتى هستند از عالم الوهيت به عالم انسانى تا با اتحاد و پيوند آن دو, كشتى حيات بشرى بر درياى پر تلاطم زندگى به ساحل نجات و سرمنزل نهايى رهنمون گردد.



البته بايد توجه داشت كه تعاليم آسمانى در مواردى است كه يا عقل و دانش بشرى در آن جا به كلى عاجز و ناتوان است و يا نيازمند به راهنمايى كلى و نشان دادن خط صحيح حركت است, وگرنه در مواردى كه عقل و انديشه بشرى به تنهايى مى تواند گره از حل مشكلى بگشايد, تعاليم آسمانى تكليف را متوجه خود انسان كرده است تا به كار بستن نيروهاى درونى خويش در مسير تكامل و حل مشكلات خويش گام بردارد.



عقل و دين حقيقت واحدى هستند و از يك منبع ازلى يعنى ذات احديت سرچشمه گرفته اند. اگر عقل به درستى حركت كند و همه موازين برهانى را مراعات كند, هرگز به نتيجه اى مخالف دين منتهى نمى شود. دين خداوند نيز هرگز حاوى مطلبى متعارض با ضروريات عقلى و علمى نيست. ملاصدرا, فيلسوف بزرگ اسلامى, در اين باره مى گويد: (عقل و دين در همه احكام خود با هم تطبيق دارند و حاشا كه احكام شريعت انور با معارف يقينى و ضرورى عقلى تعارض داشته باشد.)9



سيد على طاهرى



شماره اشتراك 5933, از بروجرد:



نياز انسان به هنر, دين و علم


جرج سارتن, دانشمند مشهور جهان و نويسنده كتاب معروف تاريخ علم, در كتاب شش بال خود, نارسايى و ناتوانى علم را در انسانى ساختن روابط بشر و نياز فورى انسان را به نيروى ايمان چنين بيان مى كند: (علم در بعضى زمينه ها ترقيّات عظيم و شگفت كرده است, ولى در زمينه هاى ديگر مثلاً سياست ملى يا بين المللى كه مربوط است به روابط افراد انسان با يك ديگر, هنوز خود را ريش خند مى كنيم.)



وى اعتراف دارد ايمانى كه مورد نياز انسان است ايمان دينى و مذهبى است, ولى درباره نياز انسان به مثلث (هنر, دين و علم) چنين مى گويد:( هنر, زيبايى را آشكار مى سازد و همين جهت, مايه شادى زندگى مى شود. دين محبت مى آورد و موسيقيِ زندگى است. علم با حق و راستى و عقل سر و كار دارد و مايه هوشيارى نوع بشر مى شود. به هر سه اين ها نيازمنديم, ولى هرگز به تنهايى كافى نيستند; هم به هنر, هم به دين و هم به علم نيازمنديم.)10



حميد خليفه هاشمى فرد



شماره اشتراك10089, از قم:



پيدايش تعارض علم و دين


در غرب, تفكر تعارض بين علم و دين به علل و عوامل مختلفى بستگى دارد كه در اين جا به برخى از آن ها اشاره مى كنيم:



الف) نارسايى مفاهيم دينى كليسا (خصوصاً در مفهوم خدا);



ب) محتويات خرافى و ضد علمى كتاب هاى مقدس تحريف شده;



ج) برخورد نادرست و از سر تعصب اربابان كليسا;



د) برداشت ماترياليستى از علم جديد;



هـ) نص گرايى افراطى اربابان كليسا.



با تجزيه و تحليل موارد فوق به اين نتيجه خواهيم رسيد كه چرا در عالم مسيحيت, انديشه تعارض علم و دين مقبوليت يافته است و در جهان اسلام, هيچ گاه چنين چيزى به وجود نيامده است و هميشه دانشمندان علوم تجربى با دانشمندان دينى در كمال دوستى و صميميت در كنار يك ديگر و با آرامش به گفت وگو پرداخته اند و در هيچ قسمتى از تاريخ تمدن بزرگ اسلامى, علم و دين با يك ديگر به مبارزه برنخاسته اند و علاوه بر آن هميشه يار و مددكار هم ديگر هم بوده اند.



مهين انوشفر



شماره اشتراك 1234, از دزفول:



رمز بقاى دين


ويل دورانت كه شخصاً بى دين است, در كتاب (درس هاى تاريخ) با نوعى عصبانيت مى گويد: دين صد جان دارد, هر چيزى اگر يك بار ميرانده شود براى هميشه مى ميرد, مگر دين كه اگر صد نوبت ميرانده شود باز زنده مى شود.



شهيد مطهرى درباره معيار جاودانگى ها مى گويد: پديده هاى اجتماعى در مدتى كه باقى هستند حتماً بايد با خواسته هاى بشر تطبيق كنند; به اين معنا كه يا خود آن پديده ها خواسته بشر باشند و يا تأمين كننده خواسته هاى بشر بوده باشند; يعنى يا بايد بشر خود آن ها را بخواهد, از عمق غريزه و فطرتش آن ها را بخواهد و يا بايد از امورى باشند كه وسيله قرار گيرند براى تأمين خواسته هاى اوليه بشر و حاجت هاى او را برآورند. حكما قاعده اى دارند, مى گويند: (القسر لايدوم; يعنى يك امر غيرطبيعى دوام پيدا نمى كند). هر جريانى كه غير طبيعى باشد باقى نمى ماند و تنها جريانى كه طبيعى باشد قابل دوام است. مفهوم مخالف اين سخن اين است كه جريان هاى طبيعى قابل دوام است, امكان بقا دارد, ولى جريان هاى غيرطبيعى امكان دوام ندارد.



اگر دين بخواهد در اين دنيا باقى بماند بايد داراى يكى از اين دو خاصيتى كه بيان شده باشد; يا بايد در نهاد بشر جاى داشته باشد و در ژرفناى فطرت جا داشته باشد و يا لااقل اگر خودش خواسته طبيعى بشر نيست وسيله اى باشد براى خواسته هاى ديگر بشر.11



مرضيه صفارى



شماره اشتراك1547, از مشهد:



استفاده دانشمندان فرنگ از عالمان دينى


جابر بن حيان, شاگرد امام صادق(ع), و محمد بن زكرياى رازى در عصر خود كمتر از پاستور و ساير علما و دانشمندان غرب نبوده اند. آن دو در حقيقت مؤسس شيمى هستند و به كشف هاى قابل توجهى در شيمى نايل شدند كه غربيان جرعه هاى فراوانى از اين سرچشمه نوشيده اند. نهضت مسلمين چه در علم و چه در ادب, چشمان غربى ها را خيره كرد و از تجارب آن ها دانشمندان فرنگ استفاده هاى فراوانى بردند و به مؤلفات آن ها در پزشكى و علوم فضايى و رياضيات روى آوردند و آن ها را به لاتينى ترجمه كردند.



(كنستانتين يونانى) در مدت سى سال, اهتمام خود را به ترجمه آثار مسلمين صرف كرد و (هريمان آلمانى) و (روبرت انگليسى) در ترجمه كتاب هاى عربى به لاتينى با هم همكارى داشتند كه معروف ترين ترجمه آنان, (قرآن كريم) و كتاب (جبر و مقابله) اثر خوارزمى است و كلمه فرنگى (لگاريتم) يادآور (الخوارزمى) و (الجبر) او است.



معروف ترين پزشكان اسلامى, محمد بن زكرياى رازى است كه كتاب هاى (الحاوى) و (الجدرى) و (الحصبة) و امثال آن ها را نوشته است. و نيز ابن سينا كه در پزشكى, كتاب (القانون) او معروف است. كتاب هاى اين دو دانشمند حتى تا اواخر قرن هجدهم ميلادى و اوايل قرن نوزدهم از برنامه درسى و رسمى دانشگاه هاى جهان متمدن حذف نشده بود.



فقهاى اسلامى, امثال شيخ طوسى, علامه حلى, شيخ انصارى و ديگران كه هريك از حقوق دانان برجسته جهان اسلام هستند و نمى توان از نظر مهارت و كار اين هيچ حقوق دان غربى را با آن ها مقايسه كرد, دست پروردگان مكتب تعاليم اسلامى هستند.



مريم محمدبيگى



شماره اشتراك 4291, از ملاير:



پيشرفت مسلمانان در علوم


مسلمانان در علوم پزشكى كارهاى ارزش مندى انجام دادند; از جمله زكرياى رازى جزوه اى درباره بيمارى هاى اطفال دارد كه در نوع خود, كارى صد در صد ابتكارى است و به همين علت بايد او را پدر طب اطفال ناميد. در كتاب تاريخ پزشكى ايران, تأليف دكتر سيريل الگود آمده است: (خدماتى كه اين دو نابغه (رازى و ابن سينا) به علم پزشكى و هم چنين ساير رشته هاى علوم در يك حد جهانى كرده اند, موجب شده كه در بسيارى از موارد نامشان در رأس متفكرين و مكتشفين قرار داده شود.)12



پرفسور گيپ, استاد زبان عربى در دانشگاه لندن, تحت عنوان (نفوذ ادبيات اسلامى در اروپا) مى نويسد: (هنگامى كه به گذشته نظر مى افكنيم مى بينيم علوم و ادبيات شرق به منزله خميرمايه اى براى تمدن غرب بوده به طورى كه نفوذ روحيات و افكار شرق, روح تاريك مردم قرون گذشته غرب را روشن و آن ها را به جهان وسيع ترى هدايت كرده است.)13



فاطمه فرهادى



شماره اشتراك 2793, از قزوين, اسفرورين:



(از جمله دانشمندانى كه مى توان تا اروپا رد پايشان را در فيزيك دنبال كرد, شاگردان محمد بن موسى بن شاكر هستند كه سرحد و گل آن ها سثابت بن قرهز است كه فاصله خورشيد را از زمين و هم چنين طول يك سال خورشيدى را محاسبه كرد.)14



(در شيمى, جابر بن حيان از دانشمندان بنام بود كه كشف و تركيب اسيد سولفوريك و الكل را به او نسبت داده اند. ويل دورانت درباره او مى گويد: معروف ترين كيمياگر اسلام جابر بن حيان بود كه در اروپا به نام (Geber) معروف است.)15



(خواجه نصيرالدين طوسى, اين وزير و عالم بزرگ و جامع شيعه, نه فقط مؤسس واقعى سرصدخانه عظيم مراغهز و سزيج ايلخانيز بود, بلكه آشنايى علماى اسلام را با تحقيقات چينى ها نيز فراهم كرد. او گذشته از شهرتى كه در علم نجوم داشت, هندسه دان معروفى نيز بوده است. از كتب معروف او كتابى است در زمينه هندسه با موضوع مثلثات كروى, كه از كتب درجه اول در اين علم به شمار مى رود.)16



طوبى بخشى سنقرى



شماره اشتراك 10070, از همدان:



در مشرق زمين, عده زيادى از دانشمندان نامى اسلام در قرونى سرگرم تحقيقات علمى خود بودند و آزادى عمل داشتند كه در خلال همان قرن ها, دانشمندان اروپايى در سخت ترين شرايط محروميت و خفقان به سر مى بردند و به جرم نظريه هاى علمى زير شكنجه هاى اولياى كليسا جان مى دادند و يا زنده زنده در آتش مى سوختند.



در محيط علم پرور اسلام, علماى بزرگى مانند: جابر بن حيان, محمد زكرياى رازى, ابوريحان بيرونى, بوعلى سينا, خواجه نصير طوسى و ده ها دانشمند ديگر در طول چند قرن پرورش يافتند و در علوم مختلف از جمله فيزيك, شيمى, رياضى و نجوم, زيست شناسى و طب, فيزيولوژى و روان شناسى و ساير رشته ها بررسى و تحقيق كردند و هريك به نوعى صفحه اى بر كتاب دانش بشر افزودند.



محمدعلى پورحسين



شماره اشتراك 5802, از كاشمر:



بهره اروپاييان از مسلمانان


اگرچه اروپاييان در جنگ هاى صليبى به آن چه مى خواستند نرسيدند, اما آشنايى شان با عالم شرق باعث خير و بركت زيادى براى آنان شد.اين آشنايى ها باعث شد تا اروپاييان سفرهاى تجارى و خصوصاً سفرهاى دريايى خود را توسعه دهند و به قصد تجارت وارد شرق شدند و به آن چه مى خواهند دسترسى پيدا كنند. قاره آمريكا نيز در همين سفرها كشف شد.



آنان كه به قصد تجارت وارد سواحل كشورها مى شدند و مى خواستند به سود سرشارى برسند, با اعلام استعمار يعنى طلب آبادى آن كشور, ارزش مندترين كالاها را به بهاى ناچيزى از مردم مى گرفتند. اين كار براى اروپاييان بسيار خوشايند بود. با توسعه اين شگرد, استعمار براى هميشه در تاريخ انسانيت شكل گرفت و در سده هاى اخير گستره بيشترى يافت و آن ماهيت تجارى اوليه خود را از دست داد.



محمدرضا ثامنى



شماره اشتراك 650, از سنقر:



علل ركود مسلمانان


متأسفانه امروزه بيشتر مسلمان به فكر رفاه, زرق و برق و تجملات زندگى مادى هستند و وجدان كارى در ميان آن ها بسيار ضعيف شده است. اين وجدان در تمام قشرها رو به ضعف نهاده و موتور حركت به سوى كمال علمى و اخلاقى را كند كرده است. آن ها از ظرفيت علمى اقتصادى, فرهنگى و سياسى خود بهره بردارى نمى كنند. مقدار كار مفيد در كشور ما 8دقيقه گزارش شده در حالى كه در كشورهاى بى دين و لامذهب, 8ساعت است.



دين كه پيوسته به ما دستور كار و سعى و تلاش مى دهد, جامعه و عرف ما آن را حقير مى داند به خصوص براى خانم ها. به تازگى مد شده كه وقتى دو نفر مى خواهند از وضع شغلى خانم هاى هم بپرسند مى گويند: شاغل است يا عاقل؟! يعنى اگر شاغل است عقل ندارد; كار كردن و تلاش در ميان زنان عيب شده است. اين گونه رسم شده كه خانم خانه هفت قلم آرايش كند و فقط خانه را بگرداند, آن هم در رفاه كامل و با چشم و هم چشمى, روزى يك مدل لباس بپوشد, هر روز دكور خانه اش را تغيير دهد, روزى يك جور نوار ويدئو و سى دى گوش دهد, رقص هاى مختلف را ياد بگيرد, اندامش را متناسب كند و در مجالس خودى نشان دهد; در حالى كه در كشورهاى ديگر هرگز وضع بدين گونه نيست, از هر چيزى به موقع و به جا استفاده مى شود, ما امكانات و رفاه آن ها را نداريم و فقط با رفاه زدگى اداى آن ها را درمى آوريم! در كشورى مثل ژاپن همه كار مى كنند, زن و مرد, پير و جوان, و ثمره اش پيشرفت چشم گير آن ها در صنعت و تكنولوژى و تمدن است.



نكته ديگرى كه بايد ذكر شود, عدم سرمايه گذارى دولت بر روى مغزها است; به عبارت ديگر نخبه پرورى در كشور ما ضعيف است, به همين علت مغزهاى متفكر و پر استعداد جذب امكانات و سرمايه هاى خارجى مى شوند و ابتكارات و اختراعات خود را نصيب خارجى ها مى كنند. اين جا است كه تهاجم فرهنگى نقش خود را واضح تر آشكار مى كند, زيرا غربيان به صورتى توفيق آميز توانسته اند فرهنگ جامعه خود را به قدرى جاذب معرفى كنند كه مغزهاى انديشمند ما را بربايند و ما هنوز قادر به قانع ساختن اين ها نيستيم كه با وجود كمبود امكانات هم بايد براى كشور و مملكت و مردم خود كار كرد.



نگار بخشى



شماره اشتراك 4063, از سنقر:



در زمينه علل ركود علمى در دنياى اسلام مى توان گفت: عدم ثبات سياسى, ناآرامى هاى اجتماعى, حمله چنگيز و تيمور و كشتارهاى فراوان و بى رحمانه, مشخصه بزرگ قرن هفتم و هشتم هجرى بود كه از عوامل اساسيِ عدم گسترش علم و پيدايش ركود فرهنگى در دنياى اسلام شد. البته پيش از اين زمان نيز, آزادى فكر و انديشه مورد تجاوز قرار گرفته بود, مطالعه و نشر بعضى از كتاب ها و رساله ها جرم و گناه محسوب مى شد و بسيارى از شاعران و نويسندگان آشكارا به مقابله با علم و فلسفه برخاستند.



هم زمان با فقر و ناآرامى و تعصب كه عامل راندن علم و عالِم شد, در بعضى از كشورهاى اروپا شرايط جلب و جذب انديشه هاى علم و انديشمندان فراهم گرديد و به دنبال آن, علم و تمدن از دنياى اسلام به سوى اروپا انتقال يافت و (به اين ترتيب دوران طلايى اسلام هم به اتمام رسيد و دانشمندان جاى خود را به موعظه كنندگان دادند و بدبختانه همان تيره بختى كه گريبان عيسويان را در قرون وسطاى گرفت ـ هرچند نه با آن شدت ـ نصيب مسلمانان گشت و در دوران پيشرفت علوم در اروپا مشعل علم از بغداد به ايتاليا و فرانسه و انگلستان برده شد و اين بار نه خرافات كه استعمار هم به جهل و نادانى ممالك اسلامى اضافه شد.)17











1 ـ به نقل از: احمد حبيبيان, مرورى بر روان آدمى (مركز چاپ و نشر تبليغات) ص330.



2 ـ نهج الفصاحه, ص64.



3 ـ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد, ج22.



4 ـ لغت نامه دهخدا, ج1, ص241.



5 ـ با استفاده از: تفسير نمونه, ج27.



6 ـ جواد حديدى, اسلام از نظر ولتر, ص87; به نقل از: محمدرضا حكيمى, دانش مسلمين, ص106.



7 ـ جواد حديدى, همان (چاپ سوم, انتشارات توس) ص193.



8 ـ محمدرضا حكيمى, دانش مسلمين, ص107.



9 ـ ملاصدرا, مبدأ و معاد.



10 ـ جرج سارتن, شش بال, ص305.



11 ـ با استفاده از: مرتضى مطهرى, امدادهاى غيبى در زندگى بشر, ص16ـ22.



12 ـ مقدمه بر تاريخ علم, ص293.



13 ـ ميراث اسلام, ص81.



14 ـ اسلام بنيان گذار علوم و تمدن, انجمن اوليا و مربيان دبيرستان امام صادق, قم, ص59.



15 ـ همان, ص63 ـ64.



16 ـ همان, ص54.



17 ـ محسن هشترودى, سير انديشه نثر.

/ 1