رابطه علم و دين از ديدگاه علامه طباطبايي آخرين قسمت
نويسنده: حجةالاسلام محمدجواد حيدري كاشانياشاره:
رويكرد نظاممند به پديده علم در تمدن مدرن و كاوش و پژوهش توسط انسان قرن بيستم در مسايل متافيزيكي مسؤوليت پاسداران دين و نگهبانان شريعت اسلامي را روز به روز قويتر ميسازد، بدون شك جهان معاصر به دليل سرخوردگي از ماديات و انحرافات جديدي كه هويّت او را در مخاطره قرار ميدهد گرايش جديدي به دين و معنويت پيدا كرده است اگر شبهات جديد درست مورد تحقيق و پژوهش قرار گيرد و فقر تئوريك ما در زمينه مفاهيم برطرف شود و گونههاي تعارض علم و دين و عقل و نقل درست تشريح گردد، ديگر مانعي براي زانو زدن در محضر تعاليم1 حياتبخش اسلام نخواهد بود.در اين مقاله برآنيم تا تعارض علم و دين در مسأله خلقت و آفرينش انسان را مورد بررسي قرار داده و به نقد شبهات بپردازيم.لازم به ذكر است كه تفصيل اين مطالب در كتابي كه تحت عنوان «كلام جديد و فلسفه دين» توسط نگارنده تدوين يافته و در آستانه چاپ است، تقديم خوانندگان عزيز ميگردد.تلازم دين با زندگي انسان از ديدگاه علامه طباطبائي
علامه طباطبائي معتقد است كه زندگي اجتماعي انسان بدون پيروي از دين و مقررات و برنامههاي ديني و قوانين اسلامي ميسّر نيست و ضمن تأكيد بر اين نكته، به ديدگاه قرآن كريم مبني بر اين كه بشر از دين، گريزي ندارد اشاره ميكند و طي يك ديدگاه كلي درباره دين چنين ميفرمايد:«ترديد نيست در اين كه هر يك از افراد انسان كه در زندگي، طبعا به همنوعان خود گراييده، در محيط اجتماع و زندگي دستهجمعي اعمال و كارهايي كه انجام ميدهد از همديگر بيگانه و بيرابطه نيستند و اعمال گوناگون وي مانند خوردن و نوشيدن، خواب و بيداري، گفتن و شنيدن، نشستن و راه رفتن و اختلاطها و معاشرتها در عين حال كه صورتا از همديگر جدا و متميّز ميباشند، با همديگر ارتباط كامل دارند. هر كاري را در هر جا و به دنبال هر كار ديگر نميشود كرد، بلكه حساب در كار است، پس اعمالي كه انسان در مسير زندگي انجام ميدهد، تحت نظامي است كه از آن تخطّي نميكند و در حقيقت از يك نقطه مشخص سرچشمه ميگيرد و آن اين است كه انسان ميخواهد يك زندگي سعادتمندانه داشته باشد كه در آن تا ميتواند كامروا بوده به خواستهها و آرزوهاي خود برسد و به عبارت ديگر: تا ميتواند نيازمنديهاي خود را از جهت بقاي وجود به طور كاملتري رفع نمايد و از اين جاست كه انسان پيوسته اعمال خود را با مقررات و قوانيني كه به دلخواه خود وضع كرده يا از ديگران پذيرفته تطبيق ميكند و روش معيني در زندگي خود اتخاذ مينمايد. براي تهيه وسائل زندگي كار ميكند؛ زيرا تهيه وسائل زندگي را يكي از مقررات ميداند. براي التذاذ ذائقه و رفع گرسنگي و تشنگي، غذا ميخورد و آب ميآشامد، زيرا كه خوردن و آشاميدن را براي بقاء سعادتمندانه خود ضروري ميشمرد و به همين قرار... قوانين و مقررات نامبرده كه در زندگي انسان حكومت ميكند به يك اعتقاد اساسي استوارند و انسان در زندگي خود به آن تكيه داده است و آن تصوري است كه انسان از جهان هستي كه خود نيز جزيي از آن است، دارد و قضاوتي است كه در حقيقت آن ميكند و اين مسأله با تأمّل در افكار مختلفي كه مردم در حقيقت جهان دارند، بسيار روشن است.مجموعه اين اعتقاد و اساس (اعتقاد در حقيقت انسان و جهان) و مقررات متناسب با آن كه در مسير زندگي مورد عمل قرار ميگيرد، دين ناميده ميشود و اگر انشعاباتي در دين پديد آيد هر شعبه را مذهب مينامند مانند مذهب تسنّن و مذهب تشيّع در اسلام و مذهب ملكاني و مذهب نسطوري در مسيحيت.بنابر آن چه گذشت هرگز انسان «اگر چه به خدا نيز معتقد نباشد» از دين، «برنامه زندگي كه بر اصل اعتقادي استوار است» مستغني نيست. پس اين همان روش زندگي است و از آن جدايي ندارد. قرآن كريم معتقد است كه بشر از دين گريزي ندارد و آن راهي است كه خداي متعال براي بشر باز كرده كه با پيمودن آن به وي برسند منتهاي امر، كساني كه دين حق (اسلام) را پذيرفتهاند، به راستي راه خدا را ميپيمايند و كساني كه دين حق را نپذيرفتهاند راه خدا را كج كرده عوضي گرفتهاند2». علامه طباطبائي ضمن اشاره به برخي از شبهات روشنفكران غربزده پيرامون دين ميفرمايد:«و ايّاك ان تتوهم انّ الدّين الالهي مجموع امور من معارف و شرايع جافّة تقليدية لا روح لها الاّ روح المجازفة بالاستبداد... و لارابط لها يربطها بالنواميس التكوينية المماسة للانسان الحاكمة حياته القائمة شؤونها القيمة باصلاحها... فهذا من الجهل بالمعارف الدينية... وبالجملة الكتاب الالهي يتضمن مصالح العباد... والدين الالهي هو مجموع القوانين المصلحة».3ديدگاه علامه درباره فطري بودن دين
علامه طباطبائي دين را فطري ميداند و ريشه دين حقيقي يعني اسلام را در سرشت و نهاد نوع انسان، راسخ دانسته «الفطرة بناء نوع من الفطر بمعني الايجاد و الابداع»4 و مخاطب اسلام را «انسان طبيعي» يعني انساني كه فطرت خدادادي را داشته و خود را از مسير مستقيم فطري خارج نساخته ميداند و بر اين اساس قوانين دين اسلام به صورت جهاني و جاوداني براي تمامي اعصار و امصار است و هيچ حد و مرز جغرافيايي و نژادي و مانند آن را برنميدارد، از ديدگاه علامه نه تنها يكتاپرستي و خداشناسي بلكه مجموعه معارف ديني فطري است5 و در اعماق جان انسان ريشه دارد وي در ذيل آيه 30 روم ميفرمايد: «ففيه اشارة الي ان هذا الدّين الذي يجب اقامة الوجه له هو الذي يهتف به الخلقة و يهدي اليه الفطرة الالهية التي لاتبديل لها».6انسان طبيعي: يعني انساني كه فطرت خدادادي را داشته و شعور و اراده او پاك باشد و با اوهام و خرافات لكّهدار نشده باشد كه ما او را انسان فطري ميناميم و بايد افزود كه دعوت ديني در اسلام به سوي يك سلسله عقايد پاك و اخلاق فاضله و قوانين عملي است كه انسان فطري با تعقّل خدادادي خود و خالي از شائبه اوهام و خرافات، صحّت و واقعيت آن را تأييد ميكند.» تبيين ديدگاه علامه در اين باره مقالهاي مفصّل ميطلبد كه در اين مقال نميگنجد.علامه طباطبائي ضمن اشاره به منطق كلاسيك و تقسيم علم به تصور و تصديق و ارتباط طولي و ترتّبي معارف تصوري و معارف تصديقي و رسيدن معارف نظري به معارف اوليه و بديهي، بديهيات اوليه ارسطويي را «عقل فطري» ميداند و ميگويد: در هر چه شك كنيم در اين شكي نيست كه واقعيتي براي ذهن موجود است.نيل به آن واقعيت از طريق استدلال ممكن نيست مگر با توسّل به قضاياي بديهي اولي كه آنها غير قابل شكّاند، فكر از راه چيدن قضاياي بديهي و اولي و با استفاده از قواعد منطقي چه از نظر مادّه و يا صورت به نتايج نظري مجهول ميرسد و اين امور ارتكازي و نظري عقل است.7علامه در تفسير شريف «الميزان» در موارد بسياري به شكل منطقي آيات اشاره ميكند و معتقد است استنتاج احكام عام از آيات مشتمل بر تعقل و تفكر و تدبّر و فهم و فقه و حكمت با استفاده از قضاياي بديهي مضمر و مطويّ ممكن است و تا ياري آنها نباشد چنين استنتاجاتي صورت نخواهد گرفت.يكي از آن موارد كه توسط شاگردان علامه به شكل قياس منطقي درآمده اين آيه است «ولو شئنا لرفعنا بها ولكنّه اخلد الي الأرض واتّبع هويه فمثله كمثل الكلب ان يهلث أو تتركه يهلث ذلك من القوم الّذين كذّبوا بآياتنا فاقصص القصص لعلّهم يتفكّرون».(اعراف آيه177)بر اساس روايات و تفاسير، اين آيه در مورد «بلعم باعورا» است او نخست مورد عنايت خاص الهي بود اما در اثر پيروي از هوي و هوس خويش منحرف شد و هم چون سگ هار به لذات دنيا چسبيد و بر اثر بيماري هاري به حالت عطش كاذب مبتلا شد كه با هيچ چيز سيراب نميگردد، نتيجه اين مقدمه نقلي به ضميمه مقدمه عقلي و بديهي كه در مقدمه دوم نهفته است، چنين ميشود: «هر كس تكذيب آيات الهي كند انجامش مشابه او خواهد بود.»صورت و شكل منطقي آيه فوق چنين است:1ـ خود «الف» به دليل «ب» مبتلا به سرانجام «ج» شد.2ـ هر كس حالتي مشابه «الف» داشته باشد سرانجامي چون «ج» خواهد داشت. در مقدمه دوم اين قضيه بديهي «حكم الامثال فيما يجوز و فيما لايجوز واحد» نهفته است نتيجه اين قياس منطقي همان حكم عام و كلّي است از اين قرار «هر كس آيات ما را تكذيب كند، سرانجامش چنين خواهد بود».8«ذلك مثل القوم الّذين كذّبوا بآياتنا».9نگارنده طرحي جامع و نوين پيرامون مسائل اساسي فطرت با زاويه ديد شبهات تهيه نموده است كه به خواست خداوند در آينده ارائه ميگردد.در پايان اين مقاله تذكر اين نكته ضروري است كه با توجه به متدلوژي و اصول اساسي تمدّن سازي اسلامي و رسيدن به توسعه و تعميق دين در جوامع ديني و در يك كلمه براي تحقق نظريه حاكميت دين در دانشگاه كه به قول امام خميني محور سعادت و شناخت جامعه، دانشگاه است، بايد در راستاي امور زير همتي جدّي بگماريم و از برخورد سطحي، اورژانسي، شعاري با مسائل اساسي معرفتي و فرهنگي پرهيز كنيم تا در نهايت به وحدت حوزه و دانشگاه و يا علم و دين در ايران معاصر نائل گرديم:1ـ طراحي برنامهاي جامع، كلان، دقيق و عميق در راستاي حاكميت دين در دانشگاه، الگوي نوين مديريت اسلامي، الگوي نوين فقاهت و ديگر مسائل اساسي دين به صورت مستقل.2ـ طراحي سازماني فعال و كارآمد براي اجراي برنامههاي طراحي شده.3ـ شناسايي مغزهاي عالي جهت تربيت يك تيم قوي مديريتي بر اساس اصول و مباني مديريت ديني و علمي.4ـ تأسيس دانشگاه بزرگ مديريت اسلامي براي تصدّي مسئوليتهاي كلان اساسي كشور.5ـ تربيت مبلّغان روزآمد و آشنا كردن آنان با بهترين نظريات دين شناختي و مسلّح نمودن به دقيقترين دستاوردهاي تكنولوژي آموزش و تبليغ.6ـ تربيت كادر مديريت و راهاندازي پروژهها به صورت تخصصي و علمي، اسلامي و پرهيز از كارهاي تكراري و دكان داري در امور پژوهشي.نيم نگاهي به ديدگاه علاّمه درباره موضع علم و دين در خلقت انسان
نظر به اين كه علم و دين از محصولات و فرآوردههاي عقل و وحي است سزاوار است در اين زمينه هم اشارهاي داشته باشيم. ديدگاه علامه طباطبائي از سوي برخي از نويسندگان معاصر پيرامون علم و دين و رابطه آن دو مورد بررسي قرار گرفته است برخي بعد از طرح تعارض علم و دين در مسأله خلقت چنين برداشت كردهاند كه ايشان با ديد ابزار انگارانه در علم نگاه ميكنند10 و نمونههايي را آوردهاند و نتيجه گرفتهاند كه علامه در برخي از تفسير خويش اين روش را برگزيدهاند و حفظ ظاهر كتاب را از جانب ايشان مستلزم ابزاري شمردن پارهاي از فرضيات علمي دانستهاند11 برخي ديگر اين اسناد را ناتمام دانستهاند و ضمن تأكيد بر مردود دانستن فرضيه تنازع بقاء توسط علامه، تعارض علم و دين را در مسأله خلقت انكار كرده و گفتهاند: «علامه در تفسير آيات خلقت، ابزار انگاري در علم را نپذيرفتهاند و پاي علم را قاطعا و جازما در مقابله و معارض با دين كوتاه دانستهاند و حال آن كه اگر قرار بود حضرت ايشان با ديد ابزارانگاري علم به قضيه بنگرند، حداقل لازم بود تا براي علم مقام ظن و گمان را قائل ميشدند تا پس از تعارض با دين، علم به علت ظني بودن، كنار زده شود.»12 از تحقيقات علامه طباطبائي پيرامون مسأله خلقت انسان برميآيد كه ايشان نه مدّعي ابطال فرضيه تكامل هستند و نه مدّعي دلالت صريح آيات قرآن بر خلقت مستقل نخستين انسان بلكه در مورد فرضيه تكامل انواع يادآور شدهاند كه در خصوص تبديل نوعي به نوع ديگر هيچ شاهدي آن را تأييد نكرده است و در مورد آيات قرآن نيز ميگويند كه خلقت مستقل انسان مفاد ظاهر آيات قرآن است و تصريح ميكنند كه ظهور اين آيات، نص صريحي كه قابل تأويل نباشد نيست.13علامه معتقد است كه مدلول ظاهري آيات قرآن در مسأله خلقت انسان با هيچ نظريه علمي تعارض ندارد و بر فرض از نظر علمي به صورت قطعي، خلقت انسان ثابت شود آيات قرآن قابل تأويل است ولي فرضيه تكامل در مورد تطوّر انسان از ميمون فاقد شاهد علمي است زيرا كليه شواهد علمي كه توسط برخي از دانشمندان اقامه شده است مربوط به تطوّر حالات و صفات افراد يك نوع است و نه پيدايش فردي از يك نوع از فردي از نوع ديگر.از آن چه بيان شد به خوبي به بطلان كلام برخي از نويسندگان14 كه گفته است «روش علامه در حل تعارض اين است كه اولاً: دلالت آيات بر خلقت مستقل آدم از خاك بر خلاف نظريه تكاملي به گونهاي است كه تأويلبردار نيست و ثانيا: تئوري تكامل باطل است» پي ميبريم زيرا علامه معتقد است از ظاهر آيات قرآن در مورد آفرينش برميآيد كه نسل انسان به آدم منتهي ميشود و آدم از طريق تولد از نوع ديگري مانند ميمون با فرد ديگري از انسان كه فاقد عقل باشد به وجود نيامده است بلكه خداوند انسان را از خاك آفريده و حيات و زيست در او دميده است اما كيفيت اين كار كه آيا به صورت دفعي بوده يا تدريجي؟ از آيات قرآن چيزي به دست نميآيد، علامه سپس تصريح ميكند كه اين مطلب از ظاهر قرآن به دست ميآيد و چنين نيست كه قابل تأويل نباشد و اين مدلول ظاهري آيات با هيچ نظريه علمي تعارض ندارد و بر فرض تعارض بعد از ثبوت قطعيِ نظريه علمي، آيات ظاهر قرآن قابل تأويل است.15در پايان اين مقاله يادآور ميشويم كه مباحث مبسوطي تحت عنوان «ريشههاي جدايي علم و دين در ايران معاصر» با استفاده از تيم تحقيقي فضلاي حوزه و دانشگاه مورد بررسي و تحقيق قرار گرفته و ديدگاههاي صاحبنظران و اساتيد و فضلاي حوزه و دانشگاه جمع آوري شده و ضمن تحليل آسيبشناسي ريشهاي علم و دين در ايران معاصر به راههاي درمان، آن هم به صورت كاربردي و اجرايي پرداخته شده است كه به لطف خداوند و با همّت معاونت محترم فرهنگي وزارت فرهنگ و آموزش عالي منتشر خواهد شد.اميدواريم در پرتو عنايات ويژه حضرت حجّت ـ سلام الله عليه ـ بتوانيم در تحقّق فرهنگ ناب اسلامي با استفاده از تعاليم قرآن و اهل بيت ـ عليهم السلام ـ گامهاي بلندي برداريم.والسلام.1 ) براي آشنايي با مباحث «عقل و دين و رابطه آن با زمان و مكان» رجوع كنيد به مقاله نگارنده كه در كنگره بينالمللي بررسي مباني فقهي امام خميني «نقش زمان و مكان در اجتهاد» ج8، ص 414ـ348 به چاپ رسيده است.
2 ) علامه طباطبائي، شيعه در اسلام، ص25 ـ 20 انتشارات كتابخانه اسلامي سال 54.
3 ) الميزان ج8، ص300، مؤسسه مطبوعاتي اسماعيليان قم، ايران.
4 ) الميزان ج16، ص178،مؤسسه مطبوعاتي اسماعيليان.
5 ) فرازهايي از اسلام، ص65 ـ 63.
6 ) الميزان، ج5، ص355.
7 ) همان و نهاية الحكمة (مقدمه) و اصول فلسفه و روش رئاليسم.
8 ) مراجعه كنيد به سلسله درسهاي تفسير استاد جوادي آملي ذيل آيه 177 سوره اعراف كه نوار آن در دفتر تبليغات اسلامي قم، واحد صوت موجود است.
9 ) اعراف آيه177.
10 ) دكتر عبدالكريم سروش، قبض و بسط تئوريك شريعت، ص145 ـ 141.
11 ) موضوع علم و دين در خلقت انسان، ص92 ـ 81.
12 ) همان.
13 ) تفسير الميزان ج3، ص143 و 144.
14 ) احمد فرامرز قراملكي، موضوع علمي و دين در خلقت انسان، ص82.
15 ) علامه طباطبائي الميزان، ج16، ص255: فهذا هو الذي يفيده الآيات ظهورا معتدّا به و ان لميكن نصة صريحه لاتقبل التأويل.