روح چيست؟
حسين حقّاني زنجاني روح، موجودي مجرد است و جسم و قابل قسمت نيست و حيات و فعاليت اعضاي بدن، به او متكي است.واژه روح در قرآن در سورهها و آيات متعددي تكرار شده است و متبادر از آن، همان موجودي است كه مبدأ حيات و زندگي است و آن را منحصر به انسان و يا انسان و حيوان ننموده است، بلكه آن را در غير انسان و حيوان نيز اثبات نموده است مثل آيه مباركه: «...فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجابا فَأَرْسَلْنا اِلَيْها رُوحَنا»1.«..مريم ميان خود و آنان حجابي افكند و در اين هنگام، ما روح خود را به سوي او فرستاديم».و آيه مباركه: «وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا اِلَيْكَ رُوحا مِنْ أَمْرِنا»2. «همانگونه(كه بر پيامبران پيشين، وحي فرستاديم) بر تو نيز روحي را به فرمان خود وحي كرديم». و آيات ديگر. پس براي روح، مصداقي در انسان هست و مصداقهاي ديگري نيز در برخي موجودات ديگر.اين دو آيه و آيات ديگر به صراحت دلالت بر وجود روح در انسان و برخي موجودات ديگر غير از انسان به معاني مختلف وجود دارد از جمله آياتي كه به صراحت دلالت بر اين دارد كه مراد از روح، تنها روح انساني است، آيه مباركه زير است:«يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي»3.«از تو (اي پيامبر) راجع به روح ميپرسند، بگو روح از كار خدا است و به شما جز اندكي از علم داده نشده است».در اين آيه گرچه روح، مطلق آورده شده و لكن از قرائن موجود در آيه، استفاده ميشود كه مراد از روح مورد سؤال، روح انساني است كه به امر خدا انجام گرديده است.بنابر عقيده بيشتر مفسّران در آيه بالا روح به معناي روان و عامل حيات بهكار رفته است4.مفسّر بزرگ اهل سنت «شيخ ابوالفتوح رازي» در تفسير «روحالجنان»5. در ضمن بيان اقوال مختلف در مورد مفهوم و معناي روح ميگويد:«آنچه در اين آيه مورد سؤال قرار گرفته، روح آدمي است كه قوام حيات به آن است و آدمي به آن زنده و با فقدان آن انسان زنده نميماند».مرحوم شعراني در حاشيه تفسير رازي چنين بيان ميكند:«تفسير روح با اين مفهوم درستتر به نظر ميآيد كه سؤال از وجود روح و حقيقت آن از ديرباز ميان ملل جهان متداول بود، خاصّه يهود و مخصوصا آن جماعت از يهوديان كه با فلاسفه آميخته و از عقايد و اختلافشان درباره روح، اطلاع يافته بودند، تعجّب بشر درباره روح از آن است كه ميبيند قدرتي است بر خلاف طبيعت و گوئي بر ضدّ آن در نبرد است و گوشت و پوست و استخوان را چون به خود رها كنند زود پوسيده و متعفّن و پراكنده ميگردد و روح، او را سالها از فرسودگي و تعفّن، نگاه ميدارد و به حركت و سخن ميآورد و تعقّل و ادراك ميكند و اينها هيچيك، كار جسم نيست، جسم، سنگين است و سوي پائين ميل دارد و روح بر ميجهد و جسم را ميجهاند.«حال پس خود روح از چه مبدأ و منشأ است؟ خداوند جواب داد كه مبدأ آن از فرمان خدا است و مانند نور خورشيد بر ابدان تابيده و اگر فرمان الهي نبود و از وراي عالم طبيعت، دستوري نرسيده و فروغي نتافته بود، همه چيز جامد بود و صامت».تفسير آيه «وَ ما اُوتِيتُمْ مِنَ العِلْمِ اِلاّقَلِيلاً». «شما آدميان جز اندكي كه از علم، نصيب ندارند». اين است كه روح از ديدگاه قرآن، موقعيّتي در عالمِ وجود دارد و آثار و خواصي در اين عالم، بروز ميدهد كه بسيار بديع و عجيب است و شما از آن بيخبريد!مرحوم «بحراني» مؤلف تفسير «برهان» در تفسير آيه فوق از حضرت امام باقر عليهالسلام نقل ميكند كه فرمود:«معناي آيه، اين است كه جز تعداد كمي از بشر؛ از روح، آگاهي ندارند».استاد معظّم علامه فقيد، سيد محمد حسين طباطبائي قدسسره در تفسير «الميزان»6 مينويسد:«كلمه روح به طوري كه در لغت معرفي شده، به معناي مبدأ حيات است كه جاندار به وسيله آن قادر بر احساس و حركت ارادي ميشود ولي مراد از روح در اين آيات همان روح و نفس به نام «نفس ناطقه» ميباشد كه در كالبد همه افراد انسانهاي موجود، وجود دارد. و وجود آن از ناحيه خدا و وابسته به او است».چنانكه در آيه ديگر ميفرمايد:«..اِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ»7.«فرمان او چنين است كه هرگاه چيزي را اراده كند، تنها به آن ميگويد: موجود باش! آن نيز بيدرنگ موجود ميشود».از اين آيه معلوم ميشود كه:1. امر خدا يعني ايجاد هستي و وجودي است كه از ناحيه خداوند به روح متعلّق شده و اين موجود، وابسته به خداست و به امر او پيدا شده نه علل و اسباب ديگري.2. موجودي به نام روح، وجود دارد و به همين مناسبت حضرت مسيح عليهالسلام به عنوان كلمه خدا و روح او شمرده شده، آنجا كه ميفرمايد: «إِنَّما المَسِيحُ عِيسيَ بْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللّهِ وَ كَلِمَةٌ أَلْقاها إِلي مَرْيَمَ وَ رُوحٌ مِنْهُ»8. «مسيح، عيسي بن مريم، فقط پيامبر خدا و كلمه اوست كه آن را به مريم القاء كرده است و روحي از جانب او است».خداوند در برخي از آيات روح و جان موجود در انسانها را متعلّق به خود دانسته يعني تنها از ناحيه او به انسان، عطاء شده است چنانكه در مورد خلقت حضرت آدم عليهالسلام ميفرمايد:«فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي»9. «هنگامي كه كار انسان را به پايان رساندم و در او از روح خود (يعني يك روح شايسته و بزرگ) دميدم». و در آيه مباركه ديگر چنين وارد شده است: «ثُمَّ سَوّاهُ وَ نَفَخَ فِيهِ مِنْ رُوحِهِ»10 «سپس اندام انسان را موزون ساخت و از روح خويش در وي دميد».در اين دو آيه روح، متعلّق به انسان ذكر شده و با كلمه «مِن» آورده شده يعني مبدأ پيدايش او از ناحيه خداست. و نام اين ايجاد را «نفخ» يعني دميدن نهاده است11 همچنانكه اين كلمه در ساير آيات وارده در اين باب نشان دهنده همين واقعيّت است: «يُلْقِي الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلي مَنْ يَشاءُ»12. «وحي را به هر يك از بندگان خويش كه بخواهد القاء مينمايد». و آيه «يُنَزِّلُ المَلائِكَةُ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلي مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ»13. «فرشتگان را با وحي به هر يك از بندگان خويش كه بخواهد ميفرستد تا دلهاي مرده را به وسيله آن زنده نمايد».و آيه «تَنَزَّلُ المَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ فِيها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ»14.«فرود آيند فرشتگان و روح(مراد جبرئيل است) در آن شب به اذن خدا با هر كاري كه تقدير خدا در امور مختلف است». چنانكه خوانندگان ملاحظه ميكنند، كلمه «من» در همه اين آيات ميفهماند كه روح از جنس و سنخ امر است و آنگاه امر را بيان ميكند و ميفرمايد:«إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ»15. «فَسُبْحانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلّ شَيءٍ»، «جز اين نيست كه هرگاه خداوند اراده كند چيزي را، امر كند به او و بگويد باش، پس به وجود ميآيد».
عالم خلق و عالم امر
به طور كلي در مطالعه آيات قرآني در جهان آفرينش دو پديده، جلب توجه مينمايد: يكي پديده «خلق» كه در مسير سلسله علل و اسباب، قرار داشته و بر زمان و مكان، منطبق ميگردد و مسير تكامل را تدريجا ميپيمايد. ديگري پديده «امر» كه نشان دهنده ارتباط موجودات با خداوند ميباشد، در اين پديده، تدريج وجود ندارد و تنها با اراده خداوند بهطور آني، موجود ميگردد و اسباب و وسائل مادّي در آن راه ندارد و در حقيقت پديده و عالم امر كه روح از آن عالم است، عالم موجودات غير مادي است16.مرحوم علامه طباطبائي قدسسره در معناي امر در ذيل آياتي كه از تفسير «الميزان» نقل كرديم، ميگويد: امر هر چيز عبارت است از ملكوت آن چيز و براي هر موجودي، ملكوتي و امري است كه در آيات 185 و آيه 75 سوره انعام و آيه 4 سوره قدر به آن اشاره شده است.مطابق آيات قرآن هر دو پديده يعني پديده مادي و قابل لمس يعني «عالم خلق» و پديدههاي امري و مجرد غير مادي يعني «امر و خلق» هر دو از جانب خداوند ميباشد چنانكه در سوره اعراف آيه 54 ميفرمايد:«اَلا لَهُ الخَلْقُ وَ الأَمْرُ». «آگاه باشيد كه آفرينش و تدبير جهان از آنِ اوست يعني به فرمان او است».خداوند اين معني را در آيات ديگر از جمله آيه 59 سوره آل عمران، نيز متذكّر ميگردد به اين صورت كه ابتدا خلقت آدم را ذكر و ارتباط آن را با خاك كه يكي از اسباب آن است، بيان، سپس وجود آن را بدون ارتباط به چيزي با تعبير «كُنْ» يعني «باش» خاطرنشان ميسازد پس كيفيّت خلقت آدم به صورت تدريج، انجام پذيرفته ولي نفخ روح به صورت غير تدريجي و يا پديده امر به وجود آمده پس روح انسان به امر خداوند موجود گشته است و نظير اين آيه را خوانندگان ميتوانند در آيات 12 تا 14 سوره «مؤمنون» مطالعه نمايند.چنانكه در آيه 59 سوره آل عمران ملاحظه ميگردد، قرآن پيدايش پديده روح را به عنوان كيفيتي متفاوت با مراحل قبلي، معرفي كرده است يعني جنين در ماههاي اول دوره جنيني، داراي حيات و در حال رشد و نموّ ميباشد و موقعي كه رشد به حدّي رسيد كه ساختمان قلب، كامل گرديد و شروع به طپش نمود و اعضاي بدن كامل شد، حيات نباتي جنين تبديل به حيات عاليتري گرديده، پديده ديگري به نام روح و نفس، به وجود ميآيد و از آن تعبير به كيفيت امري شده است.در روايت وارد از امام سجاد عليهالسلام در تفسير نورالثقلين17 به اين حقيقت اشاره شده كه حيات ابتدائي كه بيشتر، جنبه نباتي دارد به كيفيت بالاتري كه براي تعقّل و زندگي مستقل آماده گرديده، تبديل ميگردد18.پس؛ از آيات فوق استفاده ميشود كه روح موجودي محقق و مجرّد از ناحيه پروردگار بوده، جسم نيست زيرا به تعبير مؤلّف كتاب «رسالةالنفسيّة»19 «جسم قسمتپذير بوده و روح، قسمتپذير نيست، و روح عَرَض هم نيست زيرا كه عَرَض را به خود، قيام نبود و جان، اصل آدمي است و همه اعضاء، تبع وي است، عَرَض چگونه بود...؟» جالب اين است كه مؤلّف كتاب «رسالةالنفسيّة»، «فضل الله بن حامد حسيني» متوفّاي 921هـ.ق. بعد از ذكر مطالب ياد شده، دو بيت شعر فارسي نيز در زمينه مورد بحث چنين سروده است:سرّي است كه جز نهفتنش نيست روان دُرّي است نفيس و سفتنش نيست روا
رازي كه ميان جانِ جانان منست دانسته نيست و گفتنش نيست روا
1. مريم، 17.2. شوري: 52.3. اسراء، 85.4. بررسي مقدماتي اصول روانشناسي اسلامي، جلد اول، تأليف دكتر سيد ابوالقاسم حسيني، سال 1364، ص 21 و 20.5. تأليف: شيخ ابوالفتوح رازي، با حواشي مرحوم حاج ميرزا ابوالحسن شعراني، كتابفروشي اسلامي، سال 1385هـ ق.6. ترجمه آقاي موسوي، ج25، ص 340 و 341.7. سوره يس، آيه 89.8. سوره نساء، آيه 171.9. حجر، 29.10. سجده، 9.11. كتاب بررسي مقدماتي روانشناسي اسلامي، ص 23.12. مؤمن، 15.13. نحل: 2.14. قدر، 4.15. يس، 82.16. رساله نفسيّه، تأليف: فضل الله بن حامد الحسيني، متوفاي 921هـ، ص 27.17. ج1، ص 540.18. بررسي مقدماتي اصول روانشناسي اسلامي، ج1، ص 24 - 25.19. ص 27 و 28.