ساختار علم (درآمدي بر علم ديني) - ساختار علم نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ساختار علم - نسخه متنی

حسین بستان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ساختار علم (درآمدي بر علم ديني)

نويسنده: حسين بستان

ارتباط علم و دين، موضوعي است كه در دوران جديد به اشكال مختلف و توسط صاحبنظران رشته هاي گوناگون مورد بحث و بررسي قرار گرفته است. يكي از وجوه اين ارتباط به مسأله تأسيس «علم ديني» راجع است. در اين مقاله كوشش شده است با ورود به پاره اي از مباحث اساسي فلسفه علوم اجتماعي و نقاط اصلي ارتباط بين علم و دين كه مي توانند در تدوين علم ديني مؤثر واقع شوند، شناسايي گردند و بدين لحاظ مي توان اين كار را نوعي زمينه سازي براي علم ديني تلقي كرد. تعريف علم، هدف و قلمرو علوم تجربي، صور شناخت علمي و ويژگيهاي آن، محورهاي اصلي اين بحث را تشكيل مي دهند.

تعريف علم

مفهوم علم، داراي تعاريف اصطلاحي متعددي است كه تفكيك آنها از يكديگر در اين مباحث ضرورت دارد. بر حسب اينكه آيا مسائل و قضاياي علم بايد كلي باشند، يا مي توانند شخصي هم باشند؛ آيا بايد ناظر به واقع باشند يا مي توانند جنبه اعتباري و قراردادي داشته باشند؛ آيا روش نفي و اثبات آنها منحصر به روش تجربي است يا نه و نيز بعضي سؤالات ديگر، تعاريف مختلفي از علم مطرح گرديده است كه چهار تعريف اعم، عام، خاص و اخص كه در زير مي آيند، مهمترين آنهايند:

1. علم به معناي اعم؛ يعني مطلق آگاهي و فهم كه شامل معرفت حضوري و معرفت حصولي، تصور و تصديق، معرفت جزئي و معرفت كلي، معرفت ناظر به واقع و معرفت اعتباري و نيز معرفت نامنظم و معرفت سيستماتيك مي شود.

2. علم به معناي عام عبارت است از: «باور صادق موجه». اين تعريف از علم اولاً اختصاص به تصديقات و گزاره ها دارد و تصورات را شامل نمي شود. ثانيا در خصوص معرفت ناظر به واقع، كاربرد دارد و معرفت اعتباري از تحت آن خارج است. واژه هاي kowledgeدر زبان انگليسي و Wisseschaft در زبان آلماني و Coaissace در زبان فرانسوي در يكي از دومعناي فوق به كار مي روند.

3. علم به معناي خاص؛ يعني مجموعه مسائلي كه حول يك محور مخصوص دور مي زنند. در زبان انگليسي براي دلالت بر اين معنا، اصطلاح «Disciplie» به كار مي رودكه گاهي آن را رشته علمي يا منظومه معرفتي ترجمه مي كنند. اين معنا فقط گزاره هاي كلي را در برمي گيرد، اما اختصاصي به علوم ناظر به واقع ندارد و علوم اعتباري را نيز شامل مي شود. همچنين نظم و انضباط دروني مسائل را از شرايط رشته علمي دانسته اند.

4. علم به معناي اخص؛ يعني رشته علمي اي كه روش تحقيق آن تجربي باشد كه در زبان انگليسي، اصطلاح «Sciece» به اين معنا اشاره دارد. علم به اين معنا را مي توان اينگونه تعريف كرد: «يك مجموعه معرفتي مشتمل بر سازمان منظم [منظومه اي معرفتي] درباره جهان واقع كه با روش علمي [يعني تجربي] به دست آمده باشد».1

آنچه معمولاً در مباحث راجع به علم و دين مراد مي شود، معناي چهارم علم است و ما نيز در اين نوشتار، عمدتا با همين معنا سر و كار داريم.

هدف علوم تجربي

بحث درباره هدف علم اغلب از دو زاويه مورد ملاحظه قرار گرفته است: 1 ـ روانشناسي عالمان 2 ـ معرفت شناسي گزاره هاي علمي. در بخش نخست، معمولاً به تغيير نگرش و جهتگيري دانشمندان نسبت به طبيعت و علوم طبيعي اشاره مي شود. معروف است كه فرانسيس بيكن اولين كسي بود كه به چنين تغييري تصريح كرد و تسلط بر طبيعت را به عنوان هدف علم مطرح نمود: «بيكن را عموما به عنوان نخستين كسي كه گفت «دانايي توانايي است» مي شناسند ... اساس فلسفه بيكن تماما عملي بود. يعني كوشش در اينكه بشر به وسيله اكتشافات و اختراعات علمي بر نيروهاي طبيعت غالب شود».2

البته اين بدان معنا نيست كه پيش از او اين طرز نگرش به علم اصلاً وجود نداشته يا هيچكس سخني از آن به ميان نياورده است. لااقل در بخشهايي از معرفت پيش از وي مانند طب و داروسازي، چنين نگرشي حاكم بوده است. به عنوان يك نمونه ساده، ابن سينا در ابتداي كتاب قانون در تعريف علم طب مي گويد: «طب علمي است كه به واسطه آن، حالات بدن از حيث صحت و سقم، مورد شناسايي قرار مي گيرند، به اين منظور كه صحت در فرض بودن، حفظ گردد و در فرض نبودن، باز گردانده شود»3 گذشته از اينكه نگرش مزبور عملاً در حيات فكري و علمي مسلمانان دوران ميانه، حضوري مستمر داشته است. هرمان راندال در اين زمينه مي نويسد:

«روي هم رفته مسلمين در قرون وسطي نماينده همان نوع تفكر علمي و زندگي صنعتي بودند كه ما امروزه به مردم آلمان نسبت مي دهيم. مسلمين برخلاف يونانيان از آزمايشگاه و آزمايش كردن با صبر و حوصله بيزار نبودند و در رشته هاي طب و مكانيك، و در حقيقت در همه فنون، به نظر مي رسد كه به حكم طبيعت خود، علوم را به خدمت بلاواسطه زندگي بشر گماشته اند، نه اينكه علوم را به عنوان غايتي براي خود (بدون ارتباط با زندگي) در نظر بگيرند».4

با اين همه، آنچه در كار بيكن اهميت داشت، پذيرش همه جانبه و اعلام رسمي اين هدف در تمام شاخه هاي علوم طبيعي بود. ناگفته نماند كه اين تغيير روانشناختي به موازات يك تغيير روش شناختي مهم يعني غلبه روش استقرائي (استدلال از جزئي به كلي) بر روش قياسي (استدلال از كلي به جزئي) حاصل آمده است و آنچه موجب انقلاب علمي در مغرب زمين شد همين تغيير در روش بوده است. همچنين، شايان ذكر است كه تغيير در هدف، مربوط به هدف ثانوي علم بوده، نه هدف اولي آن. به بيان واضحتر هدف اولي علوم، چه قبل و چه بعد از بيكن، همواره شناخت جهان بوده است، با اين تفاوت كه قبلاً اين شناخت، مطلوب لنفسه بوده از زمان وي به مطلوب لغيره مبدل شده، يعني از آن پس، «شناخت جهان براي تسلط بر آن» به عنوان هدف علم پذيرفته شده است.

در بخش دوم، هدف علم از منظر معرفت شناسي گزاره هاي علمي مورد توجه قرار مي گيرد. اتخاذ موضع در اين بحث، منوط به پاسخ دادن به دو سؤال زير است: 1. آيا اصولاً شناخت جهان امكانپذير است؟ 2. آيا مي توان نظريه هاي علمي را حاكي از واقعيت دانست؟ بحث معرفت شناختي حقيقت يا صدق، عهده دار بررسي مسأله اول و بحث شأن معرفتي نظريه ها در فلسفه علم متكفل پاسخ به سؤال دوم است.

در ارتباط با سؤال اول بدون آنكه به بررسي اقوال مختلف در بحث صدق بپردازيم، به ذكر اين مطلب بسنده مي كنيم كه عده اي از فلاسفه جديد با اتخاذ موضعي رئاليستي و پذيرش ديدگاه كلاسيك تناظر با واقع،5 به سؤال مذكور، پاسخ مثبت داده اند. در مقابل، جمعي از صاحبنظران منكر رئاليسم شده و از ديدگاههاي ديگري مانند سازگاري گروي6 يا عملگرايي7 حمايت كرده اند. آنچه به بحث كنوني ارتباط مي يابد، اين است كه گروه دوم نمي توانند شناخت جهان را به عنوان هدف علم بپذيرند؛ زيرا اصولاً آن را ناممكن مي شمارند. به عنوان مثال، پراگماتيستها كه در بحث صدق به عملگرايي يا ابزار انگاري عام (در مقابل ابزار انگاري خاص كه در بحث بعد مطرح مي شود) ملتزم شده اند. در اين بحث بايد «يافتن ابزارهاي مناسب براي برآوردن نيازها» را به عنوان هدف علم در نظر بگيرند.

اما سؤال دوم، راجع است به خصوص نظريه هاي علمي؛ يعني مي خواهيم بدانيم آيا نظريه هاي علمي ـ كه علي الفرض مشتمل بر مفاهيم نظري اند ـ از جهان واقع حكايت مي كنند (واقعگرايي) يا اينكه واقع نمايي، اختصاص به گزاره هاي حاكي از امور محسوس دارد ونظريه ها بدون آنكه توصيف جهان واقع باشند، صرفا جنبه ابزاري دارند (اين را ابزارانگاري خاص مي ناميم؛ زيرا برخلاف ابزارانگاري عام كه در مطلق گزاره ها (حتي گزاره هاي غيرعلمي) جاري است، اين يكي به نظريه هاي علمي اختصاص دارد. كساني كه در اين بحث نيز همانند بحث قبل، به رئاليسم معتقد باشند، در اظهار اين مطلب، ترديد نخواهند داشت كه هدف مورد انتظار از علم، كشف و شناخت واقع است، اما بر طبق مبناي ابزار انگاران، تعيين چنين هدفي براي علم، متوقف بر اين است كه يا حساب نظريه ها را از ساير اجزاء علوم تجربي ـ قوانين قياسي و آماري ـ جدا كنيم، به اين صورت كه براي نظريه هاي علمي، هدف ابزاري (ارتباط و انتظام بخشيدن به گزاره هاي حاكي از مشاهدات و نيز الهام روشهايي براي انجام تجارب جديد) و براي گزاره هاي تجربي، هدف توصيفي قائل شويم،8 و يا اينكه با قبول ديدگاه اصالت عمل9 بكوشيم مفاهيم نظري را در صورت امكان به مفاهيم تجربي و آزمون پذير ارجاع دهيم و در غير اين صورت، آنها را از قلمرو علم خارج كنيم. (در مورد اصالت عمل و نيز شأن معرفتي نظريه ها، در مباحث آتي توضيح بيشتري خواهيم داد.)

به نظر مي رسد با توجه به اينكه رئاليسم متقن ترين پاسخها را براي دو سؤال مذكور ارائه داده است مي توان هدف علم را شناخت واقع و به تعبير پوپر «يافتن نظريه يا توصيفي صحيح درباره جهان (و مخصوصا از نظمها و قوانين آن)10» دانست. البته اين مطلب متضمن تأييد ديدگاه موسوم به ذاتگرايي11 نيست كه دانشمنداني مانند گاليله، دكارت و نيوتن به آن معتقد بوده اند. علوم تجربي محض، نه راهي براي نيل به ذات اشياء و نه امكاني براي كسب يقين در اختيار دانشمندان مي نهند، در حاليكه اين ديدگاه مدعي است كه «دانشمند مي تواند به آن موفق شود كه بالاخره حقانيت نظريه ها را در آن سوي هر شك معقول به اثبات رساند ... [همچنين] بهترين و در واقع، علمي ترين نظريه ها، توصيف كننده ذاتها يا ماهيتهاي ذاتي اشياءاند».12 بله، امكان رسيدن به ذات اشياء از طرق ديگري مانند روش وحياني يا دين (همانگونه كه باركلي و دوئم معتقد بودند)13 و روش عرفاني، مطلب ديگري است كه بايد در تأسيس علم ديني مدنظر قرار گيرد. از اين نكته كه بگذريم، با توجه به اينكه علم ديني مفروض بر مبناي واقع گرايي بنا مي شود هدف آن شناخت واقع خواهد بود. همچنين در ارتباط با بخش اول بحث، تأكيدات فراوان اسلام بر جنبه «نافع بودن» علم، ترديدي باقي نمي گذارد كه علم ديني بايد در راستاي اهداف مورد تأييد دين و از جمله تغيير و تصرف صحيح و مشروع در طبيعت و جامعه تدوين گردد. به همين لحاظ، مسأله برنامه ريزي14 در علم ديني و علم سكولار تفاوت عمده اي خواهد داشت و اين امر بيشترين تأثير را بر علوم انساني كاربردي مانند مديريت، علوم تربيتي و روان پزشكي به جاي خواهد گذاشت. علاوه بر اينكه در علم ديني بايد از پيامدهاي ناخواسته علم كه با ارزشهاي ديني ناسازگارند، جلوگيري شود.

/ 10