شناخت علمي و ويژگيهاي آن - ساختار علم نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ساختار علم - نسخه متنی

حسین بستان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

البته اين اعتراض اخير ظاهرا قابل دفع است؛ با توجه به اينكه تجربي بودن و علمي بودن، دو مفهوم متساوي نيستند، بلكه دايره مفهوم اول وسيعتر از دايره مفهوم دوم است. به همين دليل است كه در عبارات پوپر ـ مثلاً عباراتي كه نقل شد ـ زماني كه به مثالهاي عرفي (مانند «فردا در اينجا باران خواهد باريد») استناد مي شود، سخن از تجربي بودن يا نبودن است (اين مثالها صرفا جنبه توضيحي دارند و به اصل بحث يعني تمييز علم از غيرعلم مربوط نمي شوند)، اما هنگامي كه مسأله علمي بودن يا نبودن مطرح مي گردد، نظريه ها يا دستگاههاي گزاره هاي علمي محور بحث قرار مي گيرند57. به هر تقدير، اين اشكال بر فرض تماميت اختصاصي به معيار ابطال پذيري ندارد و در مورد دو معيار قبل نيز مي تواند مطرح شود.

در مورد اعتراض اول، خود پوپر گزاره هاي وجودي حقيقي را مورد توجه قرار داده و كوشيده است استفاده دانشمندان علوم از اين گزاره ها را توجيه نمايد كه البته كوشش وي چندان موفق به نظر نمي آيد.58

در يك جمع بندي كلي با توجه به آنچه خود پوپر در مورد گزاره هاي كلي حقيقي و گزاره هاي وجودي حقيقي از آن با عنوان «داوري تجربي يكسويه» تعبير كرده59، مي توان گفت، همان طور كه اثبات پذيري، معياري بلند پروازانه است، ابطال پذيري نيز ضابطه اي سختگيرانه مي باشد. مناسبترين معيار براي تمييز علم از غيرعلم را بايد در تلفيقي از معيارهاي ياد شده جستجو كرد. مي توان گفت گزاره علمي، گزاره اي است كه بتوان با استفاده از تجربه در باب آن داوري كرد، خواه اين داوري به اثبات (يا تأييد) و يا ابطال آن گزاره منجر گردد.60 از طرف ديگر، هر گزاره اي كه واجد چنين ويژگي اي نباشد، از قلمرو علم تجربي خارج است. به بيان كلي «قلمرو علم همان قلمرو مشاهده [و آزمايش [است و هر فعاليت دماغي كه نتوان آن را با واقعيت مطابق كرد ... از حوزه استدلال علمي خارج است»61

همچنين، لازم است به اين نكته اشاره شود كه آنچه به عنوان قلمرو علم مطرح شد، مبتني بر واقعگرايي است، اما غير واقعگرايان ناگزيرند موضع ديگري در اين بحث اتخاذ كنند؛ زيرا كسي كه براي نظريه علمي، صدق يا كذب (مطابقت يا عدم مطابقت با واقع) قائل نيست، نمي تواند از اثبات يا ابطال آن به معناي واقعي كلمه سخن بگويد.

در پايان اين قسمت هم بايد اشاره اي به مسأله تداخل قلمرو انواع معرفت داشته باشيم. با فرض اينكه نظام يا نظامهاي معرفتي معتبر ديگري غير از معرفت علمي وجود داشته و قلمرو آنها با قلمرو علم هر چند به طور جزئي تداخل داشته باشد، با مسأله سازگار كردن اين معرفتها با يكديگر يا گزينش يكي از آنها مواجه مي شويم. واضح است كه ذهن حقيقتجوي انسان به انحصار گرايي در روش، رضايت نمي دهد و تعبد بدون دليل، نسبت به يكي از انواع معرفت را بر نمي تابد. با توجه به منسوخ شدن ضابطه پوزيتويستهاي منطقي در باب معناداري و بي معنايي و با توجه به طرح اشكالات متعدد راجع به ميزان اعتبار معرفت علمي كه ساليان دراز، اذهان فيلسوفان را به خود مشغول ساخته و حتي عده اي از آنان را به سمت نسبيت گرايي در صور چندگانه آن و انكار عقلانيت علم، سوق داده است و همچنين با در نظر گرفتن محدوديتهاي ذاتي و عرضي (دائمي و موقتي) علم، جايي براي اين توهم باقي نمي ماند كه ساير معرفتها را به بهانه غيرتجربي بودن ناديده بگيريم. اينجا است كه اهميت بهره گيري از روش ديني در ارتباط با تحقيقات علمي، بيش از پيش آشكار مي گردد، هر چند اين امر بايستي بر طبق ضوابط و در چارچوب خاصي صورت بگيرد كه در محل خودش به آنها خواهيم پرداخت.

شناخت علمي و ويژگيهاي آن

همانگونه كه در بحث هدف علم مطرح شد، عالمان علوم تجربي در پي فهم و شناخت هستند. در اين بحث، درباره نوع شناختي كه از علوم تجربي حاصل مي آيد، سخن خواهد رفت. قبل از هر چيز، لازم است شناخت علمي را از شناخت عاميانه و سطحي متمايز كنيم. مقصود از شناخت سطحي، معرفتي است كه افراد عادي و آموزش نديده نسبت به جهان مادي دارند. براي اين نوع معرفت، ويژگيهايي مانند تقليدي بودن، ابهام آميز بودن، غير استدلالي بودن و فقدان جنبه تئوريك بيان شده است. شناخت سطحي پايه نخستين شناخت علمي است، اما بسيار ناقصتر و محدودتر از آن است.

شناخت علمي كه غايت علوم تجربي است، صور و ويژگيهاي خاصي دارد و ما در طي دو بخش به بررسي آنها مي پردازيم:

در بخش نخست، صور شناخت علمي و در بخش دوم، كيفيات و ويژگيهاي آن را مورد توجه قرار خواهيم داد.

بخش اول:صور شناخت علمي (توصيف، تبيين، پيش بيني)

الف) توصيف62 به معناي حكايت و اخبار از واقعيت است. تبيين63 نيز متضمن اخبار از واقع است، با اين تفاوت كه تبيين برخلاف توصيف، اخبار از علت وقوع شي ء است. در تبيين، حداقل به دو گزاره نيازمنديم، هر چند در محاورات، هر دو را به زبان نياوريم، اما توصيف با يك گزاره نيز صورت مي گيرد. وقتي گفته مي شود «آب اين ليوان سرد است»، اين يك توصيف است، اما هنگامي كه سؤال شود «چرا چنين است؟» و پاسخ بگوييم «چون يك تكه يخ در آن انداخته ايم، [و هرگاه تكه اي يخ در ليوان آب انداخته شود، آن آب سرد مي شود]، با اين پاسخ، توصيف نخست را تبيين كرده ايم، هرچند اين تبيين، خود از دو توصيف ديگري كه به نوبه خود نيازمند تبيين اند، تشكيل شده است. معمولاً در علوم تجربي از توصيف به عنوان مقدمه تبيين استفاده مي شود؛ زيرا شناخت توصيفي نسبت به شناخت تبييني، مرحله نازلتر و ضعيفتري به حساب مي آيد، ولي اين بدان معنا نيست كه توصيف به خودي خود هيچ سهمي در علم ندارد. بسياري از سؤالاتي كه در علوم طبيعي و انساني مطرح مي شوند، سؤالات راجع به چگونگي64 بوده طبعا پاسخهايي از نوع توصيف محض مي طلبند. به عنوان مثال، يكي از جامعه شناسان، سؤالات جامعه شناختي را به چهار دسته تقسيم كرده است: واقعي، تطبيقي، تكويني و نظري. از اين چهار دسته، فقط سؤالات دسته اخير از نوع سؤالات راجع به چرايي65 هستند كه پاسخ به آنها از طريق تبيين به دست مي آيد، اما در سه دسته نخست، سؤال از كميت، كيفيت، زمان يا مكان وقوع شي ء و مانند آن است و در مقام پاسخ نيز به توصيف محض اكتفا مي شود. مثلاً وقتي مي پرسيم: در جامعه A كدام انواع جرم بيشتر از همه معمول هستند يا چه نسبت از افرادي كه مرتكب جرم مي گردند، توسط پليس دستگير مي شوند؟ (سؤالات واقعي)؛ تا چه اندازه الگوهاي رفتار بزهكارانه و مراقبت پليس در دو كشور A و B با يكديگر اختلاف دارند؟ (سؤالات تطبيقي) و نخستين زندانها چگونه به وجود آمدند؟ (سؤالات تكويني).66

ب) تبيين؛ عبارت از بيان علت شي ء است و بدين لحاظ، شناخت انواع تبيين تا اندازه اي مبتني بر شناخت انواع عليت است. ارسطو چهار نوع علت مطرح ساخت: علت مادي، علت صوري، علت فاعلي و علت غايي. در علوم تجربي جديد، دو نوع اول مورد اعتنا نيستند و فقط دو نوع اخير با اختلاف مرتبه، مورد استفاده قرار مي گيرند. مسلما علت فاعلي از شأن والا و غير قابل ترديدي برخوردار است (مقصود از علت فاعلي در علوم تجربي هر عاملي است كه منشأ حركت و دگرگوني در اشياء شود، برخلاف علت فاعلي در الهيات كه به معناي علت هستي بخش است)67، اما علت غايي به ويژه در علوم انساني موضوع بحث و نزاعهايي واقع شده است. به طور خلاصه مي توان گفت: بر حسب آنچه در بحث هدف علم ذكر شد، لزوم پرداختن به علل غايي كنشها كه همان اهداف و انگيزه هاي افراد هستند، نظري است كه در بين فيلسوفان و عالمان علوم انساني، طرفداران برجسته اي دارد. بر اين اساس، به لحاظ نظري اين امكان وجود داشت كه اصطلاح تبيين علي در معناي وسيعي به كار رود كه هم تبيين هاي مكانيستي و صورتگرايانه و هم تبيين هاي تفسيري و معناگرايانه را در بر گيرد، اما عملاً به دليل غلبه اصول روش شناختي علوم طبيعي در ساحت علوم انساني، اصطلاح تبيين علي به معناي تبيين مبتني بر علت فاعلي به كار رفته و در نتيجه، تبيين تفسيري يا تبيين بر حسب انگيزه هاي فاعل، قسم ديگري در مقابل تبيين علي قلمداد شده است.

گاهي در حوزه هايي از علوم با تبيين هاي خاصي روبرو مي شويم كه احيانا مغاير با تبيين هاي متعارف (علي و تفسيري) محسوب شده اند. مثلاً مي توان به تبيين كاركردي و ساختاري در جامعه شناسي اشاره كرد، ولي تأمل در ماهيت اين تبيين ها ما را به اين نتيجه مي رساند كه نمي توان براي آنها استقلالي از تبيين هاي ديگر قائل شد. بعضي از فيلسوفان تلاش كرده اند اين تبيين ها را به تبيين علي ارجاع دهند و در مقابل، كساني آنها را از اقسام تبيين ناظر به انگيزه دانسته اند،68 ولي به نظر مي رسد از ارجاع آنها به نوعي تبيين تلفيقي، بهتر مي توان دفاع كرد. در تبيين هايي از اين دست، علاوه بر دلايل و انگيزه هاي فاعلان، عوامل خارجي مؤثر در پيدايش انگيزه ها نيز مورد پي جويي و بررسي قرار مي گيرند. همچنين تبيين مبتني بر نظريه گزينش عاقلانه در جامعه شناسي و اقتصاد بايستي شكل پيشرفته اي از تبيين تفسيري به حساب آيد كه در آن علاوه بر فهم اهداف و انگيزه هاي فاعلان، قانون يابي و پيش بيني نيز مدنظر قرار مي گيرند. تبيين هاي موسوم به تبيين هاي آماري نيز به تبيين هاي علي ضعيف رجوع مي كنند. البته گاهي از تبيين آماري، معنايي را قصد مي كنند كه متضمن چيزي بيش از توصيف محض همبستگي هاي آماري نيست69 و اين معنا از محل بحث ما خارج است.

/ 10