ساختار علم نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ساختار علم - نسخه متنی

حسین بستان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ج) نكته ديگري كه در اين بحث، در خور توجه است، موضوع و حدت يا كثرت مدلهاي تبيين از حيث منطقي است.70 فيلسوفاني مانند كارل همپل و پل اوپن هايم به پيروي از جان استوارت ميل، از اين نظر دفاع كرده اند كه مدل تبيين، خواه در علوم طبيعي و خواه در علوم انساني، منحصر به مدل قانون فراگير است. بنا به تعريف جگون كيم، «انديشه بنيادين نظريه قانون فراگير اين است كه هرگاه حادثه اي را تحت شمول قانوني طبيعي مندرج سازيم و به عبارت ديگر، نشان دهيم كه حادثه اي موافق با نظمي طبيعي و عام رخ داده است، آن را تبيين كرده ايم».71 تبيين هاي قياسي ـ قانوني72 مصداق بارز اين مدل تبيين اند (مثال ليوان آب سرد را به خاطر بياوريد)، اما صورت ديگري از اين مدل تبيين را مي توان در تبيين هاي احتمالي يا آماري يافت. در اين تبيين ها به جاي استناد به قوانين كاملاً عام از قوانين آماري استفاده مي شود. مثلاً مبتلا شدن يك كودك را به سرخك اين طور تبيين مي كنيم كه او از برادرش كه چند روز پيش به سرخك مبتلا بوده، واگرفته است. در اين تبيين، با يك قانون عام سروكار نداريم؛ زيرا همه موارد آلوده شدن به سرخك، منجر به ابتلا به آن نمي شود. تنها مي توان گفت كساني كه در معرض سرخك قرار بگيرند، به احتمال زياد، يعني در درصد بالايي از موارد به اين بيماري مبتلا مي شوند.73 در عين حال، همين قوانين آماري نيز داراي كليت منطقي اند. مثلاً مي توان قانون آماري در مثال ياد شده را اينگونه تعبير كرد: تمامي كودكاني كه در معرض سرخك قرار مي گيرند، با احتمال 90% به اين بيماري مبتلا مي گردند.74 در مقابل، كساني مدعي وجود تبيين هايي شده اند كه از اين مدل تبعيت نمي كنند. به ويژه در علوم انساني كه تبيين هاي ناظر به هدف يا انگيزه، كاربرد وسيعي دارند، ادعاي مزبور مورد تأكيد بيشتري قرار گرفته است.

به نظر مي رسد تأمل در ساختار انواع مختلف تبيين، به اين نتيجه رهنمون مي شود كه به لحاظ منطقي، تبيين فقط از مدل قانون فراگير پيروي مي كند و تمام مواردي كه طرفداران نظريه تعدد مدل به عنوان نقض مطرح كرده اند، اگر درست تحليل شوند، به همان مدل واحد باز مي گردند. مثلاً اين تبيين ناظر به قصد را در نظر بگيريد: نخست وزير سخنراني كرد، چون تصميم داشت سخنراني كند. اين تبيين درست مانند آن است كه شكستن پنجره را با اصابت يك سنگ به آن تبيين كنيم. در يك مورد، پيشفرض عام ما اين است كه هر گاه پنجره اي مورد اصابت يك سنگ قرار گيرد، شكسته خواهد شد و در مورد ديگر، اين پيشفرض عام را اخذ كرده ايم كه هرگاه شخصي قصد سخنراني داشته باشد، سخنراني خواهد كرد. در تبيين هاي ناظر به انگيزه و هدف نيز همواره چنين پيشفرضهاي عامي اخذ مي شود كه مي توان در يك جمله، آنها را اينگونه خلاصه كرد: هر كس كاري را انجام مي دهد كه گمان مي كند هدف مطلوبش را بر آورده مي سازد.75 بله، اينكه براي اينگونه از قوانين و پيشفرضهاي عام، برخلاف قوانين علوم طبيعي و علوم انساني علت گرا، ارزش علمي چنداني قائل نيستند، مطلب ديگري است كه به تحليل منطقي تبيين، ارتباطي ندارد و مي تواند از ديدگاه فلسفي، به عنوان يكي از وجوه تفاوت بين علوم طبيعي و علوم انساني مورد بررسي قرار گيرد.

در اينجا بايد به نكته اي اشاره كنيم كه غفلت از آن منجر به بعضي سوء فهمها شده است و آن عبارت است از تعيين نسبت بين مفهوم تبيين و مفهوم قياس76 يا استدلال قياسي. تعريفي كه كمي پيشتر از جگون كيم در مورد نظريه قانون فراگير نقل كرديم، يك نمونه از موارد متعددي است كه بي توجهي به نسبت بين اين دو مفهوم را نشان مي دهد. در اين تعريف، استدلال قياسي يعني قرار دادن يك حادثه در متن يك قانون كلي با تبيين آن حادثه، يكسان تلقي شده است و همين امر، نويسنده را به نتيجه گيري نادرستي كشانده است. وي در ادامه مقاله، تحت اين عنوان كه نظريه قانون فراگير مانع اغيار نيست، اعتراضي بر اين نظريه با اين بيان وارد مي كند: «به استدلال زير كه منطبق بر مدل قياسي است، توجه كنيد: هر قطعه مسي وقتي حرارت ببيند، منبسط خواهد شد. اين قطعه مس انبساط نيافته است. نتيجه مي گيريم كه حرارت نديده است. آيا مي توان اين بيان را علت حرارت نديدن قطعه مس دانست؟ دل ما بدين حكم رضايت نمي دهد».77

آنچه در اين بيان مورد غفلت واقع شده، آن است كه استدلال قياسي دايره اي وسيعتر از تبيين دارد و نمونه افتراق اين دو، همين مثال قطعه مس است كه در آن با وجود استفاده از مدل قياسي، هيچگونه تبييني صورت نگرفته است. علماي منطق قديم اين نكته را در بحث تمايز برهان لمي و اني يا واسطه در ثبوت و واسطه در اثبات توضيح مي دهند. براي روشن شدن مطلب ناگزيريم به بعضي از اصطلاحات مربوط به اين بحث اشاره كنيم. در مثال معروف «سقراط انسان است و هر انساني فاني است، پس سقراط فاني است» از مفهوم انسان با عنوان حدوسط تعبير مي شود و كار آن ايجاد ارتباط بين موضوع و محمول در نتيجه استدلال است. همچنين، موضوع نتيجه را حد اصغر و محمول آن را حد اكبر مي نامند. در استدلال قياسي، حد وسط همواره بايد واسطه در اثبات باشد به اين معنا كه موجب علم به ثبوت حد اكبر براي حداصغر بشود. (همان طور كه در مثال بالا چنين است) گاهي حد وسط علاوه بر آنكه واسطه در اثبات است، واسطه در ثبوت، يعني علت ثبوت حد اكبر براي حداصغر در عالم خارج نيز مي باشد. (مانند اين مثال: امروز آفتابي است و روزهاي آفتابي گرم اند، پس امروز گرم است) بر اين اساس، هر گاه در استدلال قياسي، حد وسط هم واسطه در اثبات و هم واسطه در ثبوت باشد، استدلال را استدلال لمي مي نامند و هر گاه حد وسط صرفا واسطه در اثبات باشد، آن استدلال را استدلال اني مي نامند. در يك تعريف ساده، استدلال اني عبارت است از: پاسخي به اين سؤال نوعي كه «از كجا مي داني كه ...». اما استدلال لمي پاسخي است به سؤال از علت و منشأ يك پديده، هر چند «دانستن» نيز از چنين پاسخي حاصل مي آيد.78

با توجه به اين مقدمه مي گوييم: تبيين در علوم جديد، همان استدلال لمي در منطق قديم است كه محدوده آن مضيق تر از محدوده استدلال اني است و از طرف ديگر، مدل قياسي در استدلال لمي و استدلال اني به طور يكسان مورد استفاده قرار مي گيرد. بنابراين، نمي توان مواردي مانند مثال قطعه مس را ناقض نظريه قانون فراگير دانست، چون در اين موارد، صرفا استدلال قياسي و نه تبيين قياسي صورت گرفته است.

د) پيش بيني79: يكي ديگر از صور شناخت است كه به لحاظ ساخت منطقي اش مي توان آن را نوعي توصيف تلقي كرد، با اين تفاوت كه توصيف متعارف، اختصاص به مواردي دارد كه در آنها خود پديده توصيف شده، مورد مشاهده قرار گرفته باشد، اما پيش بيني عبارت است از: توصيف پديده اي كه خود،موضوع مشاهده قرارنگرفته است، بلكه بر اساس يافته هاي قبلي در مورد آن حكمي صورت مي گيرد. مانند پيش بيني يك اخترشناس در مورد وقوع خسوف كه بر اساس محاسبات پيشين انجام مي پذيرد. پيش بيني معمولاً ناظر به آينده است، اما گاهي پيش بيني هاي ناظر به گذشته نيز صورت مي پذيرد. مثلاً حكم به اينكه در گذشته پس از وقوع حادثه Aبايستي حادثه Bنيز اتفاق افتاده باشد، مي تواند يك پيش بيني پس نگرانه ناميده شود. همچنين پيش بيني اصولاً در قالب يك قضيه شرطيه بيان مي شود، برخلاف پيشگويي80 كه به صورت قضيه حمليه و غير مشروط بيان مي گردد و از مصاديق بارز آن پيشگوييهاي پيامبران الهي است.

يك نكته مهم در اين قسمت، رابطه تبيين و پيش بيني است. اين مطلب ظاهرا مورد وفاق است (حتي نزد قائلان به تعدد مدل تبيين) كه مدل قياسي تبيين، ارتباط تنگاتنگي با پيش بيني دارد. به تعبير روشنتر، تبيين مستلزم پيش بيني است. «وقتي مي گوييم تبيين، چيزي نيست جز استدلالي قياسي، نتيجه ساده اش اين است كه به شرط اينكه هر دو مقدمه قياس را قبل از حدوث حادثه بدانيم، مي توانيم آن را براي پيش بيني حادثه مبي ن به كار گيريم»81 ولي در اينجا دو پرسش مطرح مي شود. نخست آنكه آيا ديگر مدلهاي تبيين، مستلزم پيش بيني هستند يا نه؟ و دوم آنكه آيا اصولاً پيش بيني داير مدار تبيين است يا نه؟ برحسب نظريه قانون فراگير كه از آن دفاع كرديم، سؤال اول، موضوع خود را از دست مي دهد؛ زيرا اين نظريه، اصل وجود مدلهاي ديگر را انكار مي كند. تبيينهاي تفسيري ـ همانگونه كه گذشت ـ به لحاظ منطقي از مدل قانون فراگير پيروي مي كنند، هر چند قوانين مفروض در اين تبيينها از منزلت قوانين اخذ شده در تبيينهاي علي ـ خواه در علوم طبيعي يا علوم انساني ـ برخوردار نيستند. در نتيجه، كساني كه امكان پيش بيني در علم الاجتماع تفسيري را مورد اشكال قرار داده اند،82 سخنشان بايد اينگونه توجيه شود كه در مقام بيان صعوبت و عدم دقت پيش بيني در علوم انساني بوده اند، نه محال بودن آن.83 صعوبت قانون يابي و پيش بيني در علوم رفتاري، بلكه در بعضي از علوم طبيعي مانند مهندسي، برخي را بر آن داشته كه ادعا كنند در اين حوزه ها تبيين با توسل به قوانين عام ناممكن است و واقعياتي كه قبل از وقوع حادثه (مثلاً خراب شدن يك پل يا خودكشي يك بيمار) در دسترس ما هستند، براي پيش بيني آن كافي نيستند. آنچه مقدور است، اين است كه پس از وقوع حادثه، با پس نگري يكي از تبيينهاي محتمل آن را انتخاب كنيم.84

/ 10