اين مقاله برگرفته از كتاب جاودان خرد، مجموعه مقالات دكتر سيد حسين نصر به اهتمام دكتر سيد حسن حسني ميباشد كه در سال 1382 توسط انتشارات سروش منتشر گرديده است.
بايد مرتبه عالم مثال و مقام آن را در سلسله مراتب واقعيت آشكار ساخت و هويت اين عالم را كه در فلسفههاي ديني و عرفاني ديگر نيز مشاهده ميشود و در ايران باستان به آن اعتقاد داشتهاند، مشخص كرد. اگر چه بحث درباره سلسله مراتب وجود بدون مقدمات و تمهيدات لازم امري است مشكل و تجزيه و تحليل آن بدون آشنايي با عرفان امكان پذير نيست، ولي آن را ميتوان جهت روشن ساختن بحث فعلي به پنج مرتبه اصلي خلاصه كرد. عرفا نيز مراتب اصلي وجود را همين پنج مرتبه ميدانند و بر طبق اصطلاح خاصي كه محيي الدين ابن عربي وضع كرده است، هر مرتبه را «حضرت» خوانده و پنج مرتبه را «حضرات خمسه الهيه»]5[ مينامند. اين اصطلاح نه تنها در خود فتوحات مكية و فصوص الحكم، بلكه در آثار صدرالدين قونوي، عبدالرحمن جامي و بسياري از عرفاي بعدي ديده ميشود. حكماي اسلامي از سهروردي به بعد نيز همين تقسيمات را پذيرفتهاند. لكن عموماً اصطلاحات ديگري را جهت شرح و بيان هر مرتبه به كار بردهاند.]6[ وجه تسميه مراتب وجود به حضرات خمسه اين است كه هر مرتبه جز ظهور و تجلي حق تعالي چيزي نيست، و عرفا در واقع مصداقي براي وجود، سواي وجود بي نهايت باري تعالي قائل نيستند، و به همين جهت برخي اصلاْ از مراتب وجود سخني به ميان نياورده و همان اصطلاح «حضرات» را به كار ميبرند. حضرات خمسه به اين قرار است: عالم فلك يا جهان مادي و جسماني، عالم ملكوت يا جهان برزخي، عالم جبروت يا عالم فرشتگان مقرب، عالم لاهوت يا عالم اسما و صفات الهي، و عالم هاهوت يا ذات كه همان مرحله غيب الغيوب ذات باري تعالي و مافوق هر گونه اسم و رسم و تعيّن و تشخص است. البته در آثار برخي از عرفا، اين مراتب به نحو ديگري بيان شده است لكن اصل و اساس همين است، و اگر فرقي وجود دارد مبتني بر اختلاف ديدگاه و منظر عارف در بيان همان حقيقت واحد است:
سخنها چون بوفق منزل افتاد
در افهام خلايق مشكل افتاد
مرتبه جبروت و آنچه مافوق آن است، ماوراي هر گونه شكل و صورت و مظاهر صوري است، در حالي كه ملكوت يا همان عالم خيال و مثال داراي صورت است، لكن ماده به معناي مشائي اين كلمه ندارد، و حكماي بعدي براي آن ماده و جسمي لطيف غير از ماده عالم محسوس قائل شدهاند. به همين جهت نيز اين عالم را «عالم صور معلقه» مينامند. حكماي قرون بعدي در ايران مانند ملاصدرا به شرح و بسط مفصل اين عالم پرداختهاند و رسائل جداگانة بسيار در وصف آن تأليف شده است، مانند رسائل قطب الدين لاهيجي، بهاء الدين لاهيجي و ملاهادي سبزواري.
پس عالم مثال فاقد ماده يا هيولا به معناي مشائي كلمه است و لكن به معناي اشراقي و عرفاي مفهوم ماده، خود داراي ماده و يا جسمي لطيف است كه همان جسم رستاخيز ميباشد و تمام اشكال و صور برزخي و آنچه از جوانب صوري بهشت و دوزخ آمده است، متعلق به همين عالم و مركب از همين جسم لطيف است. وانگهي اين عالم داراي زمان و مكان و حركت مشخص خود مي باشد و آن را اجسام و الوان و اشكالي است واقعي، لكن غير از اجسام اين عالم خاكي، اين عالم از يك ديد منفي، همان حجاب و پردهاي است كه چهره تابناك معشوق يعني حضرت حق را از ديد انسان پنهان و مستور ميدارد، و لكن از لحاظ وجه مثبتي كه دارد مرتبه جنّت و مأواي اصل صور و اشكال و رنگ و بوهاي مطبوع اين عالم است كه به حيات انساني در اين نشأة لذت ميبخشد. زيرا آنچه موجب شادي و لذت و سرور ميشود، حتي در عالم محسوسات، تذكاري از تجربه لذايذ و شاديهاي بهشتي است كه خاطره آن هميشه در اعماق روح انسان باقي است و مهر آن هيچ گاه از لوح دل آدمي پاك نميشود.
فضا در مينياتور ايراني در واقع نمودار اين فضاي ملكوتي است و اشكال و الوان آن، جلوهاي از اشكال و الوان همين عالم مثالي است. رنگهايي كه در مينياتور ايراني به كار برده شده، مخصوصاْ رنگهاي طلايي و آبي و كبود و فيروزهاي، صرفاْ از وهم هنرمند سرچشمه نگرفته است، بلكه نتيجه رؤيت و شهود واقعيتي است عيني، كه فقط با شعور و آگاهي خاصي در وجود هنرمند امكان پذيراست، چون همان طور كه مشاهده عالم محسوس محتاج به چشم سر است،رؤيت عالم مثال نيز محتاج به باز شدن چشم دل و رسيدن به مقام شهود ميباشد.
مينياتور ايراني داراي حركت است. از افقي به افق ديگر، بين فضاي دو بعدي و سه بعدي، اما هيچ گاه اين حركت منجر به فضاي سه بعدي محض نميشود، زيرا اگر چنين بود مينياتور از عالم ملكوت سقوط كرده و به تصوير عالم ملك مبدل ميشد، و چيزي جز تكرار پديدههاي طبيعت به نحوي ناقص نميبود، و گرفتار آن نوع گرايش به تكرار صورت طبيعت يا«ناتوراليزم» ميگرديد كه اسلام همواره از آن دوري جسته است. مينياتور، مانند قالي و باغ اصيل ايراني با باقي ماندن در افقي غير از افق جهان مادي و در عين حال با برخورداري از حيات و حركتي خاص خود، ميتواند جنبهاي عرفاني و مشوق شهود داشته باشد، و يك نوع شادي و سرور در بيننده ايجاد كند كه از خصوصيات روح ايراني و شمه و سايهاي از لذات و شاديهاي عالم ملكوت است. مينياتور به منزله تذ كاري است از واقعيتي كه وراي محيط دنيوي و عادي حيات روزانه بشري قرار دارد، لكن همواره او را احاطه كرده و در دسترس او است.
فضاي مينياتور فضاي عالم مثال است، آنجا كه اصل و ريشه آن از صور طبيعت و درختان و گلها و پرندگان و نيز پديدههايي كه در دورن روح انسان متجلي ميشود، سرچشمه ميگيرد. اين عالم،و خود هم وراي جهان عيني مادي و هم درون نفس انسان. اين، عالمي است كه شعراي عارف پيشه ما بارها به شرح آن پرداختهاند. در سنت هنر مينياتور در ايران هنرمندان بزرگ همواره با توسل به آن آثاري كه در درون انسان و نيز در عالم مثال واقع است نقشهاي خود را به وجود آورده و از اين طريق دري به سوي عالم بالا و فضاي بي كران جهان ملكوت گشودهايد.
پاورقيها
1- چاپ شده در مجلة باستانشناسي و هنر، شماره 1، زمستان 1347، صص 16-12.
2- Coomarswamy
3- Zimmar
4- Darielou
5- Kramrich
6- Salmony
7- Rowland
8- Ettinghausen
9- Pope
يادداشتها
1. بوركهارت (Burckhardt)، علاوه بر كتاب هنر ديني در شرق و غرب (Sacred Art in East and West) كه داراي فصلي استادانه درباره هنر اسلامي است، مقالهاي به نام «ارزشهاي جاويدان در هنر اسلامي» در مجله مطالعاتي در اديان تطبيقي (Studies in Comparative Religion)، لندن، تابستان، 1967، به طبع رسانيده كه اصول كلي و جاويدان هنر اسلامي را به نحوي خيره كننده توضيح داده است. و نيز از ايشان كتابي موجود است به نام فاس شهر اسلام كه مطالعهاي جامع از ساختمان اجتماعي و عوامل ديني و شهرسازي و معماري اسلامي است و در نوع خود بي نظير است. اميد ميرود چنين تحقيقي در مورد يكي از شهرهاي تاريخي ايران انجام پذيرد.
ر.ك. تيتوس بوركهات، «روح هنر اسلامي»، ترجمه سيد حسين نصر، هنر و مردم، ش 55، ارديبهشت 1346، ص 2.
2. مفهوم كيفي فضا غير از آنچه از لحاظ كميت در علم هندسه و معماري مطرح است، در هنر ديني و نيز مراسم عبادي در اديان گوناگون نهايت اهميت را دارد. واقعاْ جاي تعجب است كه برخي در ايران به عذر نوسازي، ميخواهند سبكينوين در معماري مساجد اتخاذ كنند در حالي كه نه كوچكترين آشنايي با اين علم كيفي فضا و مكان دارند، و نه حتي مراسم عبادي اسلامي را به طور صحيح درك كردهاند، و شايد برخي از آنها در طول عمر خود در مسجدي جهت عبادت قدم نگذاردهاند. ادعاي به كار بردن روح هنر اسلامي جهت ايجاد شكل و سبكي جديد از معماري ديني، سفسطهاي بيش نيست، زيرا اكثر آنان كه چنين ادعاي دارند، كوچكترين آشنايي با روح هنر اسلامي ندارند و ميخواهند به اين عذر، يكي از كاملترين و زيباترين هنرهاي جهان را از بين ببرند. اصولاْ زياني كه با از بين رفتن هنر و صنايع مستظرفه به تمدن اسلامي وارد آمده است، كمتر از ميان رفتن احكام شرع نيست. فقط كسي ميتواند روح يك دين را در ايجاد سبكي جديد از معماري و هنر مربوط به آن دين به كار برد كه آن روح را درك كرده و با آن كاملاْ مأنوس باشد، و اين امر امكان پذير نيست مگر با توسل به همان اشكال و صوري كه اين روح را متجلي ميسازد و زاييده اين روح است.
ر.ك.رنه گنون، سيطره كميت و علائم آخر زمان، ترجمه علي محمد كاردان، مركز نشر دانشگاهي، چاپ دوم، 1365
3. ر.ك. تحقيق استاد كربن راجع به تمثيل كعبه در آثار قاضي سعيد قمي، ش 34، 1965.
4. اين امر مخصوصاْ در آثار فارسي سهروردي مانند الواح عمادي و عقل سرخ مشهود است.
ر.ك. هانري كربن، «فلسفه قديم ايران و اهميت امروز آن» ترجمه بزرگ نادرزاده، معارف اسلامي، ش 5، فروردين 1347، صص 40-41.
5. درباره حضرات خمسه، ر.ك. سيد جلال الدين آشتياني، شرح مقدمه قيصري، انتشارات دانشگاه مشهد، ف 5،1385 ه.ق.
6. اصولاْ دو نوع اصطلاح دربارة اين موضوع وجود دارد، يكي آنچه ابن عربي و پيروان او آوردهاند، و ديگر آنچه به تدريج از طريق سهروردي در بين فلاسفه و حكما متداول شد و كامل آن در آثار ميرداماد و صدرالدين شيرازي و اتباع آنها در دوره صفويه ديده ميشود. صرف نظر از اصطلاحاتي كه به كار برده شده، نقشي كه از واقعيت در دو مكتب عرفان و حكمت متعاليه آمده، اصولاْ يكي است