بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدیدكاركرد معرفتي نظرية فطرتدر انديشة استاد مطهري احد فرامرز قراملكي* چكيده نظريّة فطرت بر ويژگيهاي خاص انساني در سرشت و خلقت وي اشاره ميكند كه انسان را از حيوانات متمايز ميسازد. استاد مطهري اين نظريه را از معارف اسلامي، قرآن و سنت، اخذ ميكند و با نظريّهپردازي و مفهومسازيفلسفي از آن، در گشودن بسياري از معضلات كلامي و دينپژوهي بهكار ميبرد. نقش مبنايي نظريّه فطرت را در سامان بخشيدن به انديشة استاد مطهري ميتوان رؤيت كرد. معرفتشناسي، خداشناسي، جهانشمولي و جاودانگياخلاق، انسانشناسي و اصالت انسان، فلسفه تعليم و تربيت و بسياري از مباحث دينشناسي چون پلوراليزم، منشأدين، گونههاي دينداري، منطق فهم دين در انديشه استاد مطهري به نظريّه فطرت استوار است. به همين دليل نقدنظريه فطرت چالش مبنايي را بهميان ميآورد. واژگان كليدي: نظريه فطرت، استاد مطهري، جهانشمولي، اخلاق، پلورليسم، معرفتشناسي. طرح مسأله 1. استاد مطهري، بدون ترديد، يكي از مؤثرترين متالّههاي روزگار ما در فرهنگ معاصر اسلامي است. وي بنا بهتعريف غايي كه خود از كلام ارايه ميكند (مطهري، 1370، الف: ج 3، ص 62 و نيز 57) متفكري با دغدغة كلامي و بهويژه دفاع از دين است. ايفاي نقش وساطت معرفتي اقتضا ميكند تا با حفظ اصالت وحي بتواند آموزههاي آن را روشن، مستدل و معقول به مخاطبان وحي عرضه كند. بنابراين، نه تنها با خشونت و فضولي نكن به سؤالها ادبار نميكند (مطهري، 1358: ص 227 و 226) بلكه به نحو فعال و با خلاّقيت به طرح مسايل كلاميميپردازد. مسايل كلامي بسيار فراخ دامن است. هر آنچه به مقبوليت آموزههاي وحي نزد مخاطبان امروزي مرتبط باشد. مسأله تبيين دينداري يا منشأ پيدايش دين نزد بشر، مسأله كاركرد و نقش دين در شدن بشري، بنيان فرامين اخلاقيو مباني اخلاق، مسأله حجاب و حقوق زن به طور كلي، ماترياليسم، علم و دين، مسأله ديگر اديان، وحي، اعجاز و...عليرغم تنوع از حيث تعلّق به گسترههاي معرفتي و تمايز روشي، در رسالت دفاع گرايانة استاد، در زمرة مسايلكلاميند. 2. استاد مطهري به دليل تعلق به سنت حكمت متعاليه صدرايي، هرگز به نظام معرفتي و يا شاخهاي از دانشها، مانند فلسفه، كلام، عرفان و... محدود نشد بلكه ورود به شاخههاي مختلف در حوزه مطالعات ديني را فراتر از مفهومِ چندرشتهاي به نحو مطالعات ميان رشتهاي سامان بخشيد. آنچه در سامان بخشي اهميت بنيادين دارد، اخذ مباني وبنياننهادن روشمند مسايل بر آن مباني است، به نحوي كه نظام معرفتي سازگاري در حل همه مسايل كلامي به دستآيد. تماميت و حتي سازگاري بالجمله در نظام معرفتي استاد مدعاي اين قلم نيست اما نفي و انكار وجود نظام معرفتيسازگار در مباني هم به دور از انصاف علمي است. وجود چنين نظامي پيشفرض تحقيق حاضر است و نه مسأله آن. 3. هر نظريهاي سه گونه ميوه دارد: لوازم منطقي، آثار عيني (در زندگي فردي و اجتماعي) و نتايج معرفتي. (فرامرز قراملكي، 1381: ص 268) يكي از نظريههايي كه استاد مطهري سعي در تدوين ونظريهپردازي آن دارد، اعتقاد به فطرت براي انسان است. مسأله تحقيق حاضر در واقع جستجو از نتايج معرفتي نظريهفطرت در نظام كلامي استاد مطهري است. مراد ما از نتايج معرفتي اعم از مواردي است كه استاد به تصريح از آنها سخن گفته است (مانند نقش اين نظريه در تفسير تكامل تاريخ (مطهري، 1370، الف: ج 3، ص 454) و مواردي كه نه چنين است. (مانند منطق فهم متون ديني و ترازوي نقد تفسير متن مقدس)، 4. تجديد مطلع؛ استاد مطهري با چه مباني به حل مسايل نوين كلامي رهنمون ميشود؟ مهمترين آنها كدام است؟ چه نظريههايي در انديشه مطهري نقش اصول نظامساز را دارند؟ فرضيه تحقيق حاضر اين است كه نظريهفطرت در مفهومسازي خاص استاد مطهري نقش كليدي را در نظام معرفتي ايشان به عنوان اساسيترين مبنا ايفا ميكند. اين نظريه نه تنها انسانشناسي خاصي را به ميان ميآورد (به تصريح استاد در مجموعه آثار، ج 3، ص452) بلكه در گشودن بسياري از معضلات كلامي به كار ميرود. به تعبير دقيقتر، نظريه فطرت نه تنها مبناي حلمسايل فراوان است، بلكه محوري براي نظريهپردازي در تفسير و تبيين بسياري از پديدارها، رفتارها و آموزههاي ديني است. اثبات فرضيه تحقيق محتاج گوارش مختصر از نظريه فطرت نزد استاد مطهري است. اما اين گزارش را صرفاً با جهتگيري گزارشي و نه پژوهشي ارايه ميكنيم زيرا چيستي نظريه فطرت، مباني وادلّة آن، مسأله تحقيق حاضر نيست. نظريهاي غيرمدون عليرغم اهميت زيرساختي نظريه فطرت در انديشه استاد مطهري، اين نظريه به صورتي غيرمدّون مطالعة درونديني روي آورد استاد است و نه روش وي. ايشان در اثبات نظريه فطرت از روش برون ديني يعني فلسفي مدد ميجويد. روش فلسفي ايشان آميزهاي از روش تحليلي منطقي و ارجاع به تجارب فلسفي همگان است. «ناشي از يك فكر فلسفي است كه در همه افراد بشر است». (همان: ج 3، ص 463) گزارش اجمالي از نظريه فطرت استاد مطهري فطرت را از ويژگيهايي در اصل خلقت و آفرينش انسان ميداند (همان: ج 3، ص 455) اما اين تنها به يك عنصر از مفهومسازي ايشان اشاره دارد. با مقايسهاي كه وي در سه مفهوم طبيعت، غريزه و فطرتميكند ويژگيهاي فطري را ماوراءحيواني و مقدس نيز ميداند (همان: ص 466) در موضع ديگر از آنها باعنوان ارزشهاي انساني ياد ميكند (همان: ص 468) و همچنين بر عنصر ديگر يعني اكتسابي نبودن يا ريشه در ساختمان انسان داشتن (همان: 466)، آگاهانه بودن و ثابت بودن (همان: ص 545) نيز تصريح دارد. مراد وي از ثبات جهانشمولي و تغييرناپذيري بر حسب تحولات تاريخي، اجتماعي و طبقاتي است. استاد به دو گونه فطرت معتقد است: فطرت شناخت و فطرت احساس (همان: ص 474) اصول تفكر انساني كه مشترك تفكرات همه انسانها است، فطرياند، البته نه به معناي افلاطوني كلمه و نه به معناي استعلايي كانتي. اما فطرت احساسي، يكسري گرايشهاي در انسان است كه در حيوان وجود ندارد و مقدسانگاشته ميشوند مانند حقيقتجويي، خيرخواهي، زيباييطلبي، خلاقيت و عشق و پرستش (همان: ص 487 ـ 501) استدلال استاد بر فطريات اين است كه چنين اموري را چگونه ميتوان توجيه كرد؟ دو توجيه اساسي و تاحدودي غيرمنقح ارايه شده است. مهمترين مباحث فطرت را استاد نه در آثار مكتوب و مدوّن بلكه در گفتارهاي خود در جمع معلمان و دبيران مدرسه نيكان تهران طي ده جلسه از سال 55 تا 56 ايراد كرده است. (باقرزاده ارجمندي، 1381: ص 95) و عليرغم چاپهاي متنوع (تا چاپ 1370 در جلد سوم مجموعه آثار) هنوز محتاج ويراستاري است. خود استاد مجال ويراستاري، تبيين مباني و ادله آن را نيافت. همين امر بر غربت اين نظريه در مطهريشناسي افزوده است. در حالي كه بدون شناخت نقادانه نظريه فطرت نميتوان انديشه مطهري را به خوبي شناخت. رويآورد و روش استاد در نظريّة فطرت رهيافت استاد در وقوف بر نظريه فطرت رهيافت درونديني است. وي با مراجعه به قرآن، نهجالبلاغه و به طور كلي سنتاين نظريه را بر گرفته است. (در منابع اسلامي، يعني در قرآن و سنت، روي اصل فطرت تكيه فراوان شده است ...ظاهراً اين كلمه قبل از قرآن سابقهاي ندارد.) (مطهري، همان: ج 3، ص 451 و 452) در قرآن لغت «فطرت» در مورد انسان و رابطه او با دين آمده است. (همان: ص 455) ايشان به همين دليل، به تحليل معناي فطرت بر حسب ساختار معنايي واژه در بُن و ساختار صرفي آن (فعلة) با ارجاع به منابع لغوي مربوط به قرآن و حديث، مانند مفردات راغب و نهاية ابناثير ميپردازد. و نيز با ارجاع به نهايه (همان: ج 3، ص 457) و روايتي در آن استنباط ميكند آنچه از نظر معارف اسلامي، فطري انسان است، يك چيز نيست بلكه انسان فطرياتي دارد (همان: ج 3، ص 457) وجود دارد. آنها از فطرت سرچشمه ميگيرند و يا از عوامل بيروني ناشي ميشوند. در شقّ دوم نيازهاي مادي و معيشتي سرچشمه علم، عدالت، خير، اخلاق و... ميگردد و اين هم به معناي فرو ريختن هر گونه ارزشهاي انساني است. (همان: ص 501 به بعد) استدلال استاد قياس ذو وجهين موجب بسيط است و استحكام آن منوط به منع خلو بودن مقدمة متفصله و صدقشرطي متصله و ديگر مقدمات استدلال است. استاد در اثبات فطريات، وجدان و فطريانگاري آنها را نيز منطقيميداند. نظريه فطرت به دو معنا با «تبيين» به مفهوم منطقي ارتباط دارد: اولاً آن محسوس نيست بلكه معقول است و مفهوم تبييني ميباشد يعني در تبيين عدهاي از امور (احساسات و ادرا كاستيها فطري ميناميم) بهفطري بودن آنها تمسك كردهايم. به تعبير استاد، توجيهي وجود ندارد جز آنكه بگوئيم اين مقولهها فطرياند. ثانياً فطرت ميتواند نظريهاي در تبيين بسياري از امور باشد كه در واقع موضوع اصلي نوشتار حاضر است. به عنوان مثالفطرت ميتواند جهانشمولي و ثبات ارزشهاي اخلاقي را تبيين كند. در مواضعي كه يك نظريه، هم حاصل تبيين است و هم عامل تبيين، امكان وقوع در قياس دوري وجود دارد. يعنياگر بگوئيم اين مقولهها فطرياند زيرا وإلا لازم ميآيد نسبيت اخلاق و در اثبات مطلق بودن اخلاق نيز استناد بهفطريت اخلاق بنمائيم، دچار قياس دوري شدهايم. البته ادعا اين نيست كه در آثار استاد مطهري چنين قياسي وجوددارد اما توجه به آن فهم ما را از نظريه استاد در خصوص فطرت و نقش مبنايي آن در انديشه مطهري عميقتر ميكند. نظريه فطرت، نتايج معرفتي فراواني در دين پژوهي استاد به ميان آورده است. عمدهترين آنها را ميتوان به ششطبقه تقسيم كرد: ارزش معرفتشناختي؛ رهيافت خداشناسي؛ مباني انسانشناسي؛ نتايج دينشناسي؛ مبانياخلاق و منطق فهم دين. 1. ارزش معرفتشناختي يكي از مسايل جاودان فلسفي بحث از مسألهاي است كه استاد مطهري آن را «ارزش علوم و ادراكات» ميخواند (همان: ج 6، ص 153) و آن به سادهترين تقرير اين است: «آيا آنچه ما با حس يا عقل خود ميفهميم واقع و نفسالامر هم همينطور است كه ما ميفهميم يا نه؟ (همان: ص 155) مقالة سوم اصول فلسفه و روشرئاليسم متفكل پاسخ به اين مسأله است. اين پاسخ مبتني بر علوم فطري است و استاد مطهري در مقدمه و پاورقيهاي آن ارزش معرفت شناختي فطرتشناخت را به تفصيل بيان ميكند. و در مقام بحث از نظريه فطرت نيز به همين امر اشاره ميكند: اگر ما، اصول فطري تفكرات را منكر باشيم، براي هيچ دريافتي و هيچ علمي، ارزش باقي نميماند. (همان: ج 3، ص 482) استاد در دفاع از ارزش علوم و ادراكات به راه ارسطوئيان رفته است. ميدانيم ارسطو در پاسخ به شبهه سوفسطائيان در خصوص اثباتناپذيري باورها (به دليل منجر شدن به تسلسل) به گزارههاي بديهي تسمك ميجويد (ارسطو، تحليل ثاني،b 6661 ـ 5). استاد مطهري، تفسير خاص از گزارههاي بديهي ارايه ميكند و آن نظريهفطري بودن اين ادراكات است. در اين نوشتار مجال بيان تفاوت ديدگاه استاد با انديشه رايج ارسطوئيان نيست. در اينمبنا، هر گونه معرفتي در نهايت به دانش غيراكتسابي و بينياز از استدلال منتهي ميشود. اما نه بهنحوي كه افلاطونيان تفسير ميكنند و نه آن گونه كه در مفهوم استعلايي كانتي مطرح است، بلكه توانايي خاص قوه شناخت آدمي كه به فرض تصور طرفين حكم اولي، آن را تصديق ميكند. استاد در اين نظريه، مانند ديدگاه خواجه طوسي در تجريدالمنطق* به حصر بديهي در اولي ملتزم است. بههر روي، بر مبناي استاد، بدون فطرت شناخت نميتوان شكاكيت ياد شده را مرتفع ساخت. يگانه راه براي ارزش داشتن علم بشر، قبول كردن فطري بودن اصول اوليه تفكرات. با گرفتن اين، براي ماجز شك مطلق، چيزي باقي نميماند. (مطهري همان: ج 3، ص 483) 2. خداشناسي استاد مطهري، به حق مسأله خداشناسي را مهمترين مسايل كلامي ميداند. «آن چيزي كه به منزله اصل اولي و به اصطلاح، اصل متعارف دين است، خداشناسي است. (مطهري، 1365: ص 11) ايشان نظريه فطرت را به مثابه روش خداشناسي به كار ميبرد و آن شامل هر دو قسمِ فطرت عقل و فطرت دل ميباشد. سرشت آدميخداخواه است و خداآگاه. به همين دليل هر كس كه خود را بشناسد، خداي خود را خواهد شناخت. در جلد پنجم اصول فلسفه و روش رئاليسم نيز بر فطري بودن اصل خداشناسي تأكيد شده است. استاد، نه تنها وجود خدا بلكه اصل رستاخيز را آن گونه كه قرآن عرضه ميدارد، فطري ميداند. اعتقاد به رستاخيز در مفهوم قرآني كه همان انا للَّه و انا اليه راجعون است، فطري ميباشد. (همو، 1370 الف: ج 3، ص 471) 3. انسانشناسي مهمترين دغدغه استاد مطهري در انسانشناسي، مسأله اصالت انسانيت است. چه امري انسان را به درستي ازحيوان متمايز ميكند؟ بدون ترديد مبناي فلسفي استاد مطهري در اين مقام اصالت وجودي به معناي خاص كلمه است. آنچه انسان را از حيوان متمايز ميكند در واقع سطح وجودي آدمي است و ديگر تفاوتها طفيلي و تابع آن ميباشند. انسان از سرشت خاصي برخوردار است و آن همان فطرت ميباشد: اصالت انسان و انسانيت واقعي در گرو قبول فطريات است، اين حرف مفت است كه ما براي انسان فطريات قائل شويم و دم از امانيزم واصالت انسان بزنيم. (همان: ج 3، ص 468) سخن استاد اشاره به مكاتب امانيستي، ماركسيسم و اگزيستانسياليسم سارتري دارد. به همين دليل، پس از تقريرنظريه فطرت با عنوان «اصالتهاي انساني فطرياند» به نقد نظريه ماركسيستي و اگزيستانسياليستي اصالت انسان ميپردازد. البته مراد استاد از اگزيستانسياليسم جريان الحادي و ماترياليستي آن است و حاصل انتقاد استاد تعارض بيننفي جنبههاي غيرمادي انسان و اصالت او است. اما سخن استاد با جريانهاي دروني اگزيستانسياليسم يعني با انديشههاي كساني چون كييركه گارد دانماركي و گابريل مارسل فرانسوي تطبيقپذير است. به عنوان مثال، نظريهتكامل وجودي آدمي را، هر چند در مدل ديگري، در نظريه فطرت استاد مطهري ميتوان يافت. اگر ما قائل به فطرت انساني باشيم، يعني معيارهاي انسانيت را معيارهاي ثابت كه ريشهاش در فطرت انساني است بدانيم، نه تنها انسانيت معنا و مفهوم پيدا ميكند، تكامل انسانيت نيز معنا و مفهوم پيدا ميكند (همان: ج 3، ص 545) تمايز دو مَن، من عِلوي و من سفلي، از مهمترين اركان انسانشناسي استاد مطهري است. اين ديدگاه نيز بر نظريهفطرت استوار است زيرا من علوي در واقع به فطرت برميگردد. (همو: 1366: جلد 2، ص 303 به بعد) 4. دينشناسي استاد مطهري دغدغه حل مسايل ديني دارد. در دينشناسي به معناي اخص، مسايل متنوعي وجود دارد. استاد درحل بسياري از مسايل كلامي جديد، نظريه فطرت را به عنوان مبنا، روش و يا صرفاً مقدمات به كار ميبرد. 1ـ4. تبيين همزادي و همراهي دين با بشر مطالعه تاريخ تمدن بشر نشان ميدهد كه هيچ دورهاي از زندگي آدمي از رفتار و باور ديني در مفهوم اعم كلمه خالينبوده است. نخستين بقاياي انسان نئاندرتال نيز واجد چنين رفتارهايي است. شواهد فراواني نشان ميدهد دينداري، همزاد و همراه بشر بوده است. (تفصيل سخن از جمله مراجعه شود به: نوتينگهام، 1ـ5 ؛ اسمارت، 18) همزادي و همراهي دين با بشر محتاج تبيين است. از نظر استاد مطهري تمام نظريههاي جامعهشناختي وروانشناختي كه سعي دارند دينداري را با ارجاع به عوامل اجتماعي و رواني تبيين كنند از توجيه اين واقعيت تاريخيعاجزند و تنها نظريه فطرت ميتواند با تكيه بر گزارشهاي فطري (عشق و پرستش) همزادي و همراهي دين با بشررا تفسير كند. 2ـ4. تبيين منشأ دين نظريه فطرت نه تنها رقيب ديدگاههاي ماديگرايانه در تبيين پيدايش دين نزد بشر است بلكه رهيافتي در فهم رخنة بنيادين در آن ديدگاهها است. حاصل سخن اين است كه مسأله تبيين دينداري نزد دانشمندان دوره جديد، در پرتو نظريه فطرت، نادرستيساختاري خود را نشان ميدهد. زيرا بر مبناي نظريه فطرت اصل، اعتقاد به خدا و خداباوري است و لذا خلاف اين اصل يعني گرايش به ماديگري محتاج علتيابي و تبيين است و نه خداباوري. به همين دليل است كه بحث ابتكاري استاد در خصوص علل گرايش به ماترياليسم به ميان ميآيد. (تفصيل سخن نگ: فرامرز قراملكي، كلام جديد نزد استاد مطهري، فصل هفتم) 3ـ4. پلوراليسم ديني مسأله اديان ديگر، به دليل اشتمال بر مسايل متنوع، تحليل ديدگاه استاد در خصوص آن، خالي از صعوبت نيست استاد از نظريه فطرت نقيبي ميزند تا راهي براي حل معضله ديگر اديان پيدا كند. حاصل سخن اين است كه بر اساسمنطق قرآن اديان نداريم بلكه حقيقت دين واحد است و آن اسلام است. بر مبناي نظريه فطرت، دين فطري است امافطرت آدميان، هم در ساحت شناخت و هم در ساحت گرايش، عليرغم گوناگوني در دو گستره زماني و مكاني، واحد است. قرآن ميگويد بشر يك فطرت دارد كه آن فطرت ديني است و دين هم اسلام است. اسلام هم يك حقيقت است از آدم تا خاتم. قرآن به اديان قائل نيست. به دين قائل است و لهذا هيچ وقت در قرآن و حديث. «دين» جمعبسته نشده است. چون دين فطرت است، حقيقتي در سرشت انسانها است. انسانها چند گونه آفريده نشدهاند. (مطهري، همان: ج 3، ص 460) 4ـ4. جهتگيري دعوت انبياء يكي از مسايل مهم در كلام جديد بيان هدف و جهتگيري دعوت پيامبران است. (تفصيل سخن بنگ: فرامرز قراملكي، مباني كلامي جهتگيري دعوت انبياء) استاد بر مباني نظريه فطرت به اين سؤال پاسخ ميدهد: همه پيغمبران كه آمدهاند، تمام دستورهاشان، دستورهايي بر اساس احياء و پيدا كردن و پرورش دادنحس فطري است. آنچه آنها عرضه ميدارند، تقاضاي همين فطرت انساني است. (همان: ج 3، ص 460) اين سخن استاد با تحليل وي از هدف رسالت در ديگر آثارش سازگار است. زيرا دعوت انبياء به سوي خداپرستي،عدالت و آزادي جهتگيري شده است و همه اين امور را ميتوان، بر مبناي استاد، فطري دانست. 5ـ4. دينداري بيروني و دروني يكي از مسايل مهم در روانشناسي ديني توجّه به گونههاي مختلف دينداري است. بر اساس مفهومسازي آلپودت دو گونه دينداري را ميتوان متمايز ساخت: دينداري معطوف به اغراض برون ديني و دينداري معطوفبه اغراض صرفاً ديني (خدا). دينداري بيروني، در واقع دينداري نابالغانه است كه صرفاً ارزشي تحولي دارد و إلا در صورت تثبيت شدن به نفي دينداري ميانجامد. استاد مطهري بيش و كم با اين مفهومسازي موافق است زيرا در متون ديني نيز اشارات فراواني در اين خصوصميتوان يافت. اما تمايز اين دو گونه دينداري و ارزشي آلي و مقدماتي دينداري بيروني را بر اساس نظريه فطرت قابلتبيين و توجيه ميداند: اصلاً پرستش، آن پرستشي است كه در زمينه عشق پيدا ميشود. پرستشهايي كه از راه طمع يا ترس است ميدانيم كه از نظر اسلامي هم ارزش زيادي ندارد، يعني ارزشش ارزش مقدماتي است و براي اين است كه بعد انسان به مرحله بالاتر برسد. (همان: ص 458) 6ـ4. منطق فهم دين يكي از مباحث عمده در دينشناسي نوين عناصر همبسته با فهم متون ديني است. نظريه فطرت استاد مطهري راميتوان به منزله يكي از منابع در استنباط از متون مقدس به كار بست چرا كه هر آنچه فطرت اقتضا ميكند مورد حكمشرع نيز است. ملازمهاي بين اقتضاي فطرت و حكم شرع ميتوان به دست آورد. بررسي ديدگاه استاد مطهري در مسألهربا و به ويژه نوآوريهاي وي در اين خصوص (مجموعه آثار، جلد بيستم) نشان ميدهد كه مهمترين دليل وي درمخالفت با قول مشهور در تفكيك حكم شرعي بين مكيل و موزون با معدود در مسأله ربا، مراجعه به اقتضاي فطرت است (مظهر قراملكي، مباني فقهي استاد مطهري در مسأله ربا) همچنين در تعارض ادلّه، اقتضاي فطرت را ميتوان داور و حَكَم قرار داد. هيچ فهمي از روايت به عنوان مثال، نميتواند خلاف فطرت انسان باشد. بر همين مبنا است كه عدالت جايگاه خاصي در استنباطهاي فقهي و حقوقي پيدا ميكند. 5. جاودانگي و جهانشمولي اخلاق مهمترين كاربرد نظريه فطرت در انديشه مطهري نجات اخلاق از نسبيّت است. فهم كامل اين ادعا مسبوق به وقوف بر پيشينة مسأله نزد مطهري است. مطهري در تحليل آراء اخلاقي اساساً پيرو علامه طباطبايي است، اگرچه اختلافنظرهايي هم دارد. علامه طباطبايي در اعتباري انگاري مفاهيم بنيادين اخلاق و قول به عدم ارتباط زايش منطقي بين ادراكات حقيقي و اعتباري نظريهاي بالكل نو و انقلابي را عرضه كرد. (اصول فلسفه و روش رئاليسم، مقاله ششم) اين نظريه آشكارا مخالف ديدگاه رايج نزد شيعه و موافق تحليلكساني چون ديويد هيوم است. علامه حلي در مقصد سوم كشفالمراد تصريح ميكند؛ توجيه باورهاي ديني در نهايت در گرو عقلي و ذاتي بودن حسن و قبح است و چنين تلقي، ديدگاه منطقدانان متقدم را به نحوي كنار زد. به عنوان مثال، ابنسينا در نهج ششم منطق اشارات، در تحليل گزارههاي اخلاقي معتقد است: اگر انسان باشد و عقل و وهم و حس وي، و خالي از عواطف و انفعالات و تأثيرپذيري از محيط باشد هرگز به خوبي و بدي امور حكم نميكند. بر مبناي چنين تحليلي حكم به خوب و بد بودن به عواطف دروني بر ميگردد. گزاره «x خوب است» اساساً فاقد ساختارشناختي است زيرا به گزاره «x را دوست دارم» برميگردد. استاد مطهري با چنين تحليلي موافق است اما جهانشمولي، اطلاق و جاودانگي اخلاق را چگونه ميتوان تأمين كرد؟ به علاوه اگر حسن و قبح را اعتباري بدانيم با چهملاكي ميتوان تعابير اخلاقي را ارزيابي كرد؟ استاد بر اساس نظريه فطرت به اين پرسشها پاسخ ميدهد: اگر چه در تعابير اخلاقي نميتوان از صدق و كذب آنها سخن گفت و ملاكهاي رايج صدق و كذب قضاياي نفسالامري را در مورد آنها به كار برد، ميتوان ملاكي را براي ارزيابي آنها در نظر گرفت. اين ملاك، ملامت يا عدم ملامت با من علوي انسان است. هر گاه حكمي اخلاقي با من علوي و جنبه والاي نفس مناسبت و سنخيّت داشته باشد خوب است و بايد بدان عمل كرد. در غير اين صورت، بد است و نبايد به آن عمل نمود. (مطهري، 1370، ب: ص184) استاد مطهري من علوي و من سفلي را در مواضع مختلف از آثار خود مورد بحث قرار داده است (از جمله تعليمو تربيت در اسلامي، ص 245) و آن مبتني بر نظريه فطرت است. تمايز نظريه اخلاق نزد استاد مطهري و علامهطباطبايي (و نيز ديويد هيوم) در همين نكته است: ما اصل خوبي و بدي را همان طور قبول ميكنيم كه امثال آقاي طباطبايي و راسل گفتهاند كه معناي خوب بودن و خوب نبودن و بايد و نبايد همان دوست داشتن و دوست نداشتن است. ولي كدام من دوست داشته باشد؟ من سفلي يا من علوي؟ آنجا كه من علوي انسان دوست داشته باشد ميشود، اخلاق و ارزش. (مطهري، 1367: 245) همانگونه كه مشهود است استاد مطهري نظريهاي نوين را در تاريخ تفكر اسلامي به ميان ميآورد. وي آشكارا در نزاع حسن و قبح عقلي و شرعي راه سوم را ميپذيرد ولي بر خلاف بسياري از كساني كه در راه سوم به اخلاق نسبي رسيدهاند و نتوانستهاند جهان شمولي و جاودانگي اخلاق را تأسيس كنند، ايشان با به ميان آوردن من علوي و فطرت آدمي معضله را حل ميكند. حال بايد ديد پشتوانه كليّت و دوام و اطلاق تعابير اخلاقي چيست؟ از آن جا كه بين اجزاي تصوري تعابير اخلاقي رابطه نفسالامري وجود ندارد و اين رابطه، قراردادي است، چگونه ميتوان اين اوصاف را درباره آنها پذيرفت؟ نظريه مختار اين است كه اين اوصاف نه بااتكاء بر روابط نفسالامري اجزاي تصوري بلكه با اتكاء بر وجود من علوي و ملكوتي انسانهاست كه موجب ميشود، تمام افراد انساني در تمام زمانها و به طور دايمي و در تمام شرايط و موقعيتها، اعتبارهاي واحدي را لحاظ و ايجاد ميكنند (همو: 1366: ج 2، ص304) قبلاً يادآور شديم كه استاد در فطرت «مشترك بين همه انسانها بودن» را نيز اخذ ميكند. ارجاع خوب و بد به دوست دارم و دوست ندارم و ارجاع آنها به فطريات (مشترك بين انسانها، خصوصيت انساني آدمي، امور مقدس ومتعالي) اولاً جهانشمولي اخلاق را تأمين ميكنند و ثانياً تقدّس و تعالي اخلاقي را نيز حفظ مينمايند. كساني كه با مباحث دهه اخير در خصوص اخلاق و جهان آشنايي دارند، بر اهميت نظريهپردازي استاد در خصوص حفظ جهانشمولي و تقدس اخلاق وقوف دارند. (فرامرز قراملكي، 1382: ص 79 و بعد) استاد، ثبات، اطلاق و جهانشمولي اخلاق را تنها با نظريه فطرت قابل تأمين ميداند: اگر خيرخواهي را فطري ندانيم آنگاه نسبيّت در احكام اخلاقي به ميان ميآيد. (مجموعه آثار، ج 3، ص476)... حرف ما اين است كه انسان از آن جهت كه انسان است يك سلسله اخلاقيات دارد كه اين اخلاقيات بر دوره بدويّت انسان آن گونه صادق است كه بر اين دوره تمدن صنعتي او. (همان: ص 526)... انسان نميتواند قائل به اخلاق باشد و در عين حال اخلاق را متغير و نسبي بداند. (همان: ص 529) دليل مطلب از نظر استاد مطهري اين است كه در تحليل گرايشها و رفتار اخلاقي انحصاراً دو نظريه قابل طرح است: ريشه در ساختمان انسان دارد (نظريه فطرت) يا امر تلقيني برخاسته از ضرورتهاي اجتماعي و امثال آن است (نظريه رقيب). در تحليل استاد، نظريههاي رقيب به نسبيت منتهي ميشوند زيرا با تغيير شرايط و عوامل اجتماعي و يا حتي روانشناختي، حكم اخلاقي نيز تغيير مييابد. (نگ: مجموعه آثار، ج 3، ص 467) در اينجا مجال گفتار مفصل در نظريه استاد در فلسفه اخلاق نيست. تفصيل سخن را از جمله مراجعه كنيد به مسعود اميد، ص 165 ـ 194) 6. فلسفه تعليم و تربيت نظريه فطرت در تبيين جهتگيري نظام تعليم و تربيت نقش مهمي دارد زيرا هدف آن را در شكوفايي فطرت انسان نشان ميدهد. استاد در كتاب تعليم و تربيت اسلامي تلاش ميكند تا بر اساس نظريه فطرت مبنايي اسلامي در تعليم و تربيت به دست آورد. اين مبنا، در واقع بر، من علوي كه از نظريه فطرت برآمده است، اشاره ميكند. 7. آزادي استاد مطهري، سازگار با فيلسوفاني چون هابز، آزادي را به فقدان مانع تعريف ميكند اما در تحليل مانع كه مقومآزادي است، از نظريه فطرت بهره ميجويد، مراد از مانع، مانعِ تكامل است و مقصود از تكامل، كمال وجودي وشكوفايي فطري است. تقسيم آزادي به آزادي اجتماعي و معنوي در ديدگاه استاد مطهري اساسي است. تحقق آزادي اجتماعي منوط به آزادي معنوي است و تحقق آن محتاج اصالت انسانيت است. به همين دليل در گفتارهاي معنوي كه انديشه مطهري در باب آزادي را شامل است با بحث از من انساني و من حيواني مواجه ميشويم. (آزادي معنوي، ص 11 تا 35، تكامل اجتماعي انسان، ص 121 ـ 99، بيست گفتار، ص 301) نتيجه نظريه فطرت در انديشه اسلامي، نظام آفرين و مبنايي است. بسياري از مسايل كلامي نوين در دينشناسي، خداشناسي، انسانشناسي، فلسفه اخلاق، معرفتشناسي، تعليم و تربيت و مسأله آزادي بر نظريه فطرت استوارند، رهيافت استاد به نظريه فطرت، رهيافت درون ديني است. وي آن را از معارف اسلامي، قرآن و سنت، برگرفته و با روشها و ابزارهاي تحليلي سعي در نظريهپردازي در خصوص آن كرده است. به دليل مبنايي بودن نظريه فطرت، نقد اين نظريه ميتواند مبناييترين چالش را در انديشه مطهري به ميان آورد و عدم فهم دقيق آن، سبب ميگردد، نظام معرفتي استاد مطهري در دينشناسي در هالهاي از ابهام بماند. منابع و مأخذ طباطبايي، علامه سيدمحمدحسين، الميزان في تفسيرالقران، تهران، انتشارات رجا. ــــــ ، اصول فلسفه و روش رئاليسم، پاورقي استاد مطهري، تهران، انتشارات صدرا، 1377. مطهري، مقالات فلسفي، تهران، انتشارات صدرا، 1366. ــــــ ، فلسفه اخلاق، تهران، انتشارات صدرا، 1370. ــــــ ، آزادي معنوي، تهران، صدرا، 1378. ــــــ ، تعليم و تربيت در اسلام، تهران، انتشارات صدرا، 1367. ــــــ ، حكمتها و اندرزها، قم، 1365. ــــــ ، مجموعه آثار، تهران، انتشارات صدرا، 1370. ــــــ ، بيستگفتار، قم، 1358. فرامرز قراملكي احد، تأملي در اخلاق جهاني، نامه حكمت، ش 1، 1382. ــــــ ، روششناسي مطالعات ديني، مشهد، دانشگاه رضوي، 1381. پترسون و همكاران، عقل و اعقتادات ديني، ترجمه نراقي، تهران، 1376. باقرزاده ارجمندي، ميراحمد، كتابشناسي توصيفي استادمرتضي مطهري، تبريز، 1381. طوسي، تجريدالمنطق، در: علامه حلي، الجوهرالنضيد في شرح منطقالتجريد، قم، انتشارات بيدار. ابنسينا، الاشارات و التنبيهات، تصحيح محمود شهابي، تهران، دانشگاه تهران، 1339. اميدمسعود، درآمدي بر فلسفه اخلاق از ديدگاه متفكران مسلمان معاصر ايران، تبريز، 1381. 17. Nottingham, E. k. , Keligion and Society, U.S.A. 1954. 18. Smart, N. the Religionus Experience of Mankind , NewYork, 1984. * دانشيار دانشگاه تهران. * خواجه طوسي در منطق تجريد گويد: «مبادئه ستةٌ: الاوليات و المحسوسات و المجربات و الحدسيات و الفطريات و المتواترات و الاخيرتان ليستا بمبادٍِ بل و اللتان من قبلهما و العمدة هي الاوليات». 1 140 سال نهم / زمستان 1382 و بهار 1383