استبداد قديم شرقي و تصور وجود خدا! - مباحثات کلامی استاد جعفری و برتراند راسل نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مباحثات کلامی استاد جعفری و برتراند راسل - نسخه متنی

علی ربانی گلپایگانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

استبداد قديم شرقي و تصور وجود خدا!

راسل: تمام تصور وجود خدا تصوري است كه از استبداد قديم شرقي‏ها سرچشمه گرفته است. اين تصوري است كه براي يك انسان آزاد كاملاً بي‏ارزش است... لازمه يك دنياي خوب داشتن، محبت و شهامت است، و هرگز، به افسوس خوردن در مورد گذشته‏ها و يا محدود نمودن هوش و استعداد بشر به وسيله كلماتي كه مدت‏ها قبل توسط مرداني بي‏اطلاع و جاهل بيان شده‏اند، احتياج نيست.31

استاد جعفري: اصولاً شكاكيت و فرار از واقعيت‏هاي مثبت، به‏جهت عدم قدرت ذهني، ادراكاتي است كه از سوفسطايي‏هاي پيش از ميلاد در يونان سرچشمه گرفته، و براي يك انسان با تفكرات مثبت كاملا بي‏ارزش است. اگر در مقابل واقعيات، گفتن كلمه نه سپر خوبي است، يك كلمه آري هم شكننده آن سپر مي‏باشد.

آيا در قاموس معلومات بشري مطلبي دشوارتر از نفي خدا وجود دارد؟ و آيا از كسي‏كه دائما ادعا مي‏كند كه معلومات بشر ناچيز است، چنين اداي بزرگي شنيدني است؟ آقاي راسل! به‏قول آندره ژيد، بي‏ايماني به خدا آنقدرها هم كه ما خيال مي‏كنيم آسان نيست؛ زيرا براي اين‏گونه فكر كردن مي‏بايست به طبيعت ننگريسته باشيم. شما وكيل متفكران درجه اول بشريت نيستيد كه به ايمان آنها به خدا ـ كه به عقيده خودشان از هر چيز با ارزش‏تر است ـ با نظر حقارت بنگريد. و هم آنان هستند كه تمدن امروز بشري را براي من و جناب‏عالي مهيا كرده‏اند. ديگر اين‏كه، آقاي راسل بفرماييد ببينيم آيا اين استبداد شرقي كه سبب اعتقاد به وجود خدا شده است؟ آيا مسائل اقتصادي، خداشناسي را ايجاب كرده است؟ و بالاخره آيا جهل و ناتواني بشر اعتقاد به خدا را براي مردم به‏وجود آورده است؟ ما كدام يك از اين عواملي را كه شما عنوان مي‏كنيد، قبول كنيم؟ آيا اين عوامل خود با يكديگر تضاد ندارند؟

استبداد شرقي، بردگي هم داشته است؛ ولي چرا بردگي برداشته شد؟ اما اعتقاد به خدا از بين نرفت؟ استبداد شرقي فئودال‏گري هم داشته است: ولي چرا فئوداليسم شرقي از بين رفت؟ اما اعتقاد به خدا از بين نرفت؟ حالا فرض كنيم كه استبداد شرقي منشأ چنين اعتقادي بوده است، اين مطلب به ساير جوامع بشري، يعني اروپا و امريكا و استراليا و افريقا چه ارتباطي دارد؟ اگر بگوييد اين متاع را شرقي‏ها به آن مناطق برده‏اند، مي‏گوييم: آيا شرقي‏ها هزاران تحفه‏هاي ديگر هم به ساير جوامع نبرده‏اند؟ يا فقط همين يك تحفه بوده است؟ و آيا در ملل دموكراتيك گذشته تصور وجود خدا هم نبوده است؟

مسئله توجه به خدا، صدها و بلكه هزاران قرن است كه در افكار بشري ديده مي‏شود. هزاران سيستم عوض شده، تحولات و تغييرات بي‏شمار و همه جانبه‏اي در روان‏هاي مردمان ايجاد شده، ولي توجه به خدا با شكل‏هاي گوناگون، به وجود خود ادامه مي‏دهد. بدين ترتيب، آقاي راسل بايد به اين حقيقت اعتراف كند كه اين پديده در درون ما ريشه عميقي دارد. حال چنانچه مدعي هستند كه پديده مزبور بي‏اساس است، بايد دليلش را هم بياورند. و تنها با گفتن اين‏كه علت توجه مردم به خدا استبداد شرقي‏ها بوده، ادعايي به آن بزرگي اثبات نمي‏شود؛ به ويژه آن كه استبداد شرقي‏ها همراه با صدها پديده ديگر از بين رفته، ولي حساسيت و توجه مردم به خدا افزايش هم يافته است.32

/ 25