بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
بنابراين ضرورت و حتمى بودن منشأ روانى دارد نه بيرونى; يعنى نزديكى دو پديده در ذهن چنين عادتى را به وجود مى آورد37.
عقل و علاقه عليت
هيوم علاقه علت ومعلول را مولود تعقل و برآمده از قانون نبود ناسازگارى نمى داند; زيرا انسان وقتى چيزى را بدون توجه به علت آن تصور مى كند هيچ ناسازگارى پيش نمى آيد و ما داراى علم پيشين به علاقه عليت نيستيم. انسان با همه نيروى عقل خود نمى تواند از روان بودن آب استدلال كند كه اگر در آن غرق شد مى ميرد38.شهيد صدر در نقد آراى هيوم مى نويسد:(بايد ميان قانون عليت و رابطه عليت كه ميان چيزهاى خارجى وجود دارد فرق گذاشت. آنچه هيوم به عنوان مثال مى آورد روشن كننده پيوند علت و معلول است نه قانون عليّت. به نظرما عقل بدون اتكاى به تجربه قانون عليت را درك مى كند ولى نمى تواند پيوندهاى خاصى را كه ميان پديده ها وجود دارد بفهمد. هر چند چنان كه هيوم معتقد است نمى توان قانون عليت را از قانون نبود ناسازگارى استنباط كرد و تصور بى سبب بودن يك پديده هيچ ناسازگارى را به وجود نمى آورد; زيرا در مفهوم يك رويداد انتقال به سبب نهفته نيست. به همين دليل بايد عقلى بودن قانون عليت را تفسيركرد39.)
نقد دليلهاى عقلى عليّت
شهيد صدر به دنبال اين بحث دليلهاى پيروان استدلال عقلى را در اثبات قانون عليت نقل مى كند و به نقد مى كشد. وى مى نويسد:(پيروان استدلال عقلى و طرفداران منطق ارسطو دو دليل براى ثابت كردن عليت ارائه داده اند:1 . هر پديده اى (ممكن) است; يعنى در حد استواء ميان بود و نبود قرار دارد و براى خارج شدن از اين حد نياز به برترى دهنده دارد و اين برترى دهنده همان علت است. ولى اين دليل به نظر شهيد صدر قانع كننده نيست زيرا وقتى اين استدلال تحليل شود روشن مى گردد كه از قانون علت و معلول براى اثبات خود آن استفاده شده است زيرا قانونى كه مى گويد: برترى دهنده لازم است همان قانون عليت است.2 . هر ماهيتى در ذات (ممكن) است و تا (واجب) نشود موجود نمى گردد و ذات يك ممكن وقتى به مرحله وجوب مى رسد كه داراى سبب خارجى باشد. اين استدلال نيز از نظر وى همان اشكال دليل پيشين را دارد و توان بر كرسى نشاندن قانون عليت را ندارد. ايشان پيشنهاد مى كند فلسفه عقلى بهتر است وجود عليت را از قضاياى اوّلى عقلى به دست آورد تا نياز به استدلال نباشد. روشى كه با مبانى تجربى هيوم ناسازگار است ولى چاره اى جز پذيرفتن آن نيست40.)
كاستيهاى ديدگاه هيوم
ديديم از نظر هيوم علاقه عليت نه مى تواند يك نتيجه گيرى عقلى باشد و نه از راه تجربه مى توان به آن دست يافت زيرا سرچشمه همه دانش ما به جهان خارج برآمده از حسّ و بازتابهاى آن است. و ما هيچ بازتابى در ذهن خود نداريم كه روشن گر عليّت به معنى ضرورت ميان دو پديده باشد; يعنى ما هرگز صفتى را در داده هاى حسّى خود نمى بينيم كه معلول را به گونه اى به علت ربط دهد كه نتيجه حتمى علت باشد41.اين است كه هيوم علاقه عليت را به عنوان يك موضوع واقعى نمى پذيرد و به همين دليل وى عليت را براساس يك امر ذهنى و روانى تفسير مى كند و آن را انتقال ذهن از انديشه اى به انديشه ديگر تعريف مى كند كه به صورت عادت درآمده و در انسان عمل مى كند42 و لزوم تكرار پديدارها نيز به همين جهت است. تكرار پديده ها انديشه عليت را در ما به وجود مى آورد. همراهى يك پديده با پديده ديگر براى يك بار انديشه عليت را در ذهن ما بارور نمى كند; زيرا امكان آن هست كه اين همزمانى به حكم تصادف باشد سپس عامل اصلى همان تكرار پديده ها ومثالهاست.شهيد صدر در مقام رد ديدگاه هيوم اثبات واقعيت پيوند علت و معلول را به بخش سوّم كتاب وا مى گذارد و مى نويسد:(در آن جا نشان خواهيم داد چگونه ممكن است از رهگذر تجربه و آگاهى حسّى عليّت را به عنوان يك واقعيت به كرسى بنشاند.)بخش دوم اشكال هيوم را با در نظر گرفتن ورود و ظهور عنصر جديد در بدنه استقراء رد مى كند و مى نويسد:( اگر عليت يك علاقه ضرورى ميان دو پديده جهان خارج باشد طبيعى است كه كشف عنصرجديد سير استدلال استقرايى را دگرگون خواهد كرد ولى اگر بگوييم عليت تنها يك عادت ذهنى است كه از تكرار به دست مى آيد چگونه با كشف عنصرجديد ذهن از عادت پيشين خود دست مى كشد و داورى خود را كنار مى گذارد و به پيوند نوين عادت مى كند؟43)3 . استقراء و مكتب ذاتىتا اين جا با توجيه دليل استقراء براساس مكتب عقلى و تجربى آشنا شديم اكنون به ارزيابى دليل استقراء براساس مكتب ذاتى مى پردازيم و مقصود ما از مكتب ذاتى روش تازه اى است درتئورى شناخت كه با روشهاى شناخته شده دو مكتب پيشين اختلاف دارد.پيش از آن كه با ديدگاه مكتب ذاتى درباره استقراء آشنا شويم لازم است فرق اساسى ميان مكتب ذاتى و دو مكتب عقلى و تجربى را بدانيم.در شناخت شناسى دونكته اساسى وجود دارد:1 . تشخيص سرچشمه شناخت.2 . چگونگى رشد شناخت45.