بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
درباره نكته نخست دانشمندان مكتب تجربى آزمايش و آگاهى حسّى را يگانه مصدر شناخت مى دانند و متفكران مكتب عقلى قضايا و معارف پيشين را كه مستقلّ از حسّ و تجربه حسّى است منشأ به دست آوردن شناخت مى دانند و به اين اعتبار با مكتب ذاتى هماهنگى دارند.درخصوص نكته دوّم مكتب عقلى راه توالد موضوعى را پيشنهاد مى كند ولى مكتب ذاتى توالد ذاتى را46.مفهوم توالد موضوعى اين است كه هرگاه تلازمى ميان يك قضيه يا مجموعه اى از قضايا با قضيه ديگر باشد حكم قضيه لازم را به قضيه ملزوم سريان مى دهيم و سرچشمه اين توالد ملازمه اى است كه ميان جنبه موضوعى (واقعى) شناخت مولّد (مقدمات) و شناخت متولّد (نتيجه) وجود دارد. بنابراين توالد موضوعى معرفت; يعنى زاده شدن معرفت بعدى از معارف قبلى بدون دخالت جنبه هاى روانى و مشخص عالم.مفهوم توالد ذاتى اين است كه ملازم برخلاف توالد موضوعى كه ميان دو موضوع بود ميان دو معرفت وجود داشته باشد و اين تلازم پيرو ملازمه ميان دو جنبه موضوعى معرفت نيست. در مكتب ذاتى افزون شدن اندك اندك گمانهاست كه با شرايط ويژه اى به يقين بدل مى گردند47.مكتب عقلى توالد موضوعى را راه صحيح گسترش معرفت مى داند وتوالد ذاتى را اشتباه مى داند; زيرا به نظر اين مكتب وقتى ميان دو قضيه وابستگى موضوعى نباشد با يكديگر هيچ پيوندى ندارند. به اين دليل است كه ارسطو در نتيجه ايمانى كه به دليل استقرايى دارد ناگزير شده است بگويد راه توالد در استدلالهاى استقرايى موضوعى است نه ذاتى و همه استدلالهاى استقرايى مركب از يك كبراى عقلى پيشين است كه مى گويد: (تصادف نسبى در يك خط طولانى تكرار شدنى نيست) و صغرايى كه با استمداد از داده هاى حسّى مى گويد: (الف) و (ب) به گونه پياپى در خط طولانى با يكديگر همزمان بوده اند.بنابراين مكتب عقلى كه منطق ارسطو نمودار آن است معارف انسانى را با معارف نخستين همزمان مى داند كه جنبه عقلى پيشين دارند يا برگرفته از توالد موضوعى مبتنى بر معارف نخستين هستند ولى مكتب ذاتى شناخت انسان را دستاورد معارف نخستين و دومين مى داند. به پندار اين مكتب همه معارف دومين يا از راه توالد موضوعى به دست آمده اند يا از راه توالد ذاتى. اين مكتب گستره هاى استقرايى را ميوه توالد ذاتى مى داند چون گستره هاى استقرايى از مجموعه مثالها پديدارها و شواهدى نتيجه گيرى مى شوند كه هيچ بستگى ميان آن مثالها و شواهد و اين گستره ها يافت نمى شود ولى سرچشمه علم به گستره همان مثالها و شواهد است.بنابراين راه توالد موضوعى يگانه راهى نيست كه عقل در تحصيل شناختهاى دومين از آن استفاده مى كند بلكه دركنار آن از راه توالد ذاتى نيز به معرفت مى رسد بويژه در بخش نخست كتاب اثبات شد كه علم استقرايى نمى تواند نتيجه توالد موضوعى باشد.از ويژگيهاى توالد ذاتى اين است كه در چهارچوب قانونهاى حاكم بر منطق صورى كه عهده دار بيان راههاى توالد موضوعى است نمى گنجد; زيرا توالد ذاتى براساس بستگى خود ذاتها ريخته شده است و بخشى از معارفى كه متفكران مكتب عقلى از آن سخن مى گويند برآمده از توالد ذاتى است نه موضوعى.البته بايد به اين نكته توجه داشت كه از راه توالد ذاتى نمى توان از هر قضيه اى به قضيه ديگر راه برد بلكه بايد ميان دو قضيه بستگى وجود داشته باشد هرچند روش شناسى اين امر مهم نيز درمنطق صورى مورد گفت وگو قرار نگرفته است; از اين روى شهيد صدر مى نويسد:(اگر لازم باشد نظر اين مكتب بيان شود منطق تازه اى لازم است).ايشان نام آن را منطق ذاتى مى گذارد منطقى كه شيوه هاى درست و منطقى توالد ذاتى را روشن مى كند.به نظرشهيد صدر در شناخت دومين كه عقل آن را براساس توالد ذاتى به دست مى آورد از دو مرحله مى گذرد: آغاز آن با توالد موضوعى است و احتمال در اين مرحله به گونه پياپى رويش مى كند و سير رويش به جايى مى رسد كه مرتبه بزرگى از احتمال احراز مى گردد ولى از آن جا كه راه توالد موضوعى داراى جنبه ظنّى است از رسيدن به يقين ناتوان مى ماند و از اين مقطع است كه مرحله دوّم يعنى توالد ذاتى شروع مى شود. دراين مرحله است كه شناخت استقرايى به سرحدّ يقين مى رسد.