مبانی منطق استقراء از دیدگاه شهید سید محمد باقر صدر نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مبانی منطق استقراء از دیدگاه شهید سید محمد باقر صدر - نسخه متنی

غلامرضا جلالی نائینی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

وى پس از طرح ديدگاه خود ديدگاه لاپلاس و كنيز را با نقل دشواريهاى اين دو ديدگاه تشريح مى كند و ضمن مقايسه راههاى آنها با راه خود هر دو را به نقد مى كشد و توانايى ديدگاه خود را ثابت مى كند.

شهيد صدر پس از بيان اين نكته كه

شرط اساسى حجت بودن دليل استقراء اين است كه دليلى بر بازدارى عليت به مفهوم عقلى يا اعتقاد بر نبود عليت نداشته باشد. در بخش ديگرى از اثر خود مى كوشد اين نكته را روشن كند كه آيا براى بازدارى پيوند علت و معلول به مفهوم عقلى آن رواكننده اى از پيش داريم يا نه؟

ايشان رواكننده هاى بازدارى پيوند عليت به مفهوم عقلى را در رواكننده هاى منطقى فلسفى علمى و عملى خلاصه مى كند و هر يك را رد مى كند و ثابت مى كند رابطه عليت به مفهوم عقلى ميان پديده ها وجود دارد و با وجود چنين رابطه اى مرحله استنباطى دليل استقرايى را تثبيت مى كند.

شهيد صدر در پايان بحث خود در مرحله استنباطى مى نويسد: دليل استقرايى اين گسترش را كه به دنبال هر (الف) (ب) هست از رهگذر نموّ و افزايش احتمال سببيت اثبات مى كند و رشد اين احتمال را نتيجه جمع احتمالهايى مى داند كه همه از نبودن سببى جز (ب) حكايت مى كنند و براساس قاعده جمع احتمالها نتيجه مى گيرد كه هر احتمالى خود شاهدى است بر اين كه (الف) علت (ب) است و هر (ب) به دنبال (الف) خواهدبود و اين كه (الف) علت (ب) است لازمه اش اين است كه الفهاى ديگر نيز عليت داشته باشند و دامنه برهان وقتى به الفهاى ديگر كشيده مى شود كه ميان همه الفها بستگى در عليت وجود داشته باشد و روشن باشد كه چنين بستگى رواكننده دارد.

ايشان در لابه لاى بحثهاى خود به رد اشكال برتراند راسل توجه مى يابد كه از استقراءهاى بى نتيجه در حساب و طبيعت سخن گفته و اين كه با وجود چنين استقرائهايى چگونه مى توان مدعى شد نتيجه گيرى از استقراء به منطقى استوار است؟

شهيد صدر مى نويسد:

(ما وقتى مثالهاى ايشان را بررسى مى كنيم مى بينيم كه بى نتيجه ماندن استقراء يا غلط بودن نتيجه ناشى از پاس نداشتن شرايط لازم درمرحله استنباطى استقراء است و با توجه به اين شرايط مشكل رفع خواهد شد53.)

ج . دليل استقراء در مرحله توالد ذاتى

تا اين جا روشن شد تعريف صحيح استقراء چيست و شرايط استقراء صحيح كدام است و معلوم شد كه تجربه مى تواند ميزان تصديق را رشد دهد ولى فقط در مرحله توالد ذاتى است كه در شرايطى يك (ظن) به (يقين) ديگرگون مى شود.

روشن شد دليل استقرايى درمرحله استنباطى با دليلهاى استنباطى محض مانند برهانى كه مى گويد هر زاويه مثلث مساوى با دو قائمه است يك فرق اساسى دارد. فرق در اين است كه دليلهاى استنباطى محض يك حقيقت خارجى را ثابت مى كند ولى دليل استقرايى در مرحله استنباطى برهانى براى يك حقيقت خارجى نمى سازد و يقين به عليت يا يقين به گسترش استقراء را نتيجه نمى دهد تنها درجه احتمال عليت ميان دو پديده را بالا مى برد.

حال بايد ديد آيا احتمالى كه از راه دليل استقرايى به دست مى آيد مى تواند به يقين دگرگون شود؟ به اين منظور ابتدا معناى يقين را بايد فهميد.

گونه هاى يقين

يقين سه معنى دارد:

1 . يقين منطقى و رياضى: يقين منطقى و رياضى علم به قضيه معين است به گونه اى كه غير آن محال باشد مثل اين كه مى گوييم: محمد مرد است. و محمد مرد دانشمند است. بى گمان اگر قضيه دوم راست باشد قضيه نخست نيز راست خواهد بود.

2 . يقين ذاتى: انسان نسبت به يك قضيه به گونه اى جزم پيدا كند كه هيچ شك يا احتمالى به آن راه نيابد. در اين گونه از يقين محال بودن طرف مخالف ضرورت ندارد مانند اين كه انسان درخواب به مرگ خود يقين بياورد با اين حال زنده ماندن خود را محال نداند.

3 . يقين موضوعى: در اين نوع از يقين دوجهت وجود دارد: متعلق يقين و درجه يقين. اين دو جهت از يكديگر جدايند و درستى و خطا نيز مى تواند در يكى از اين دو سوى باشد. گاهى يقين از سوى نخست درست و كاشف از حقيقت است ولى در سوى دوّم همراه خطاست مانند كسى كه پولى را به هوا پرتاب مى كند و برحسب گرايش به روى خط يقين مى كند كه خط خواهد بود سكه نيز با روى خط به زمين بيفتد. در اين جا قضيه برابر با واقع است ولى درجه تصديق خطاست.

دراستقراء يقين منطقى و رياضى مورد بحث نيست چون استقراء از قلمرو ديدن نزديكى پياپى فراتر نمى رود و از علت (الف) براى (ب) حكايت نمى كند. يقين ذاتى نيز از دايره بحث خارج است چون در وجود چنين يقينى در استقراء جاى هيچ ترديدى نيست. بنابراين در استقراء فقط از يقين موضوعى بحث مى شود و اين كه اين نوع از يقين درحدى است كه بتوان آن را پذيرفت يا نه؟

ديديم در هر يقينى موضوعى دو برابرى لازم است: يكى برابرى متعلق يقين با واقع و ديگرى برابرى درجه تصديقى كه يقين نمايان گر آن است بادرجه اى كه روا كننده هاى واقعى آن را تعيين مى كنند.

/ 19