استقراء در اصطلاح ارباب منطق عبارت است از اثبات حكمى در مورد يك كلّى به دليل ثبوت آن در جزئيات آن كلّى; مثلا ما با ديدن انبساط آهن مس و نقره در حرارت حكم انبساط را روى همه فلزها برده و مى گوييم: همه فلزها در اثر حرارت منبسط مى شوند. اين استدلال يك استدلال استقرايى است و براساس منطق ارسطويى استقراء بر دو گونه است:استقراى تام و استقراى ناقص. در استقراى تام تمام گونه هاى وابسته به يك جنس ديده مى شود و حكم هر يك را به دست آورده و درباره همه يك حكم داده مى شود. در اين گونه استقراء گذر از مقدّمه به نتيجه وجود ندارد ولى در استقراء ناقص شمار اندكى از يك مجموعه بى شمار كه پاره اى از آنها موجود نيستند مورد مطالعه قرار مى گيرند و حكم مربوط به آن شمار اندك به همه اعضاء گسترش داده مى شود.فرق استدلال قياسى و استقرايى در منطق ارسطوارسطو فرق استدلال استقرايى و قياسى را در (حد وسط) بازشناخته و آن را چنين بيان مى كند: استقراء بيان گر رابطه (حد اكبر) با (حد وسط) از راه (حدّ اصغر) است در حالى كه قياس نمايان گر رابطه (حد اكبر) با (حد اصغر) از راه (حد وسط) است.به ديگر سخن مى توان گفت كه حكم استقرايى پيوستگى حد اكبر با حد وسط از راه (حد اصغر) است كه به ثبوت مى رسد. حد اكبر با حد وسط به مانند محمول پيوستگى دارند.استدلال قياسى:اين سنگ ماده است.هر ماده اى تحت تأثير جاذبه است.اين سنگ تحت تأثير جاذبه است.استدلال استقرايى:اين افراد تحت تأثيرجاذبه اند.اين افراد همه اجزاء ماده اند.همه اجزاء ماده تحت تأثير جاذبه اند.سير انديشه در استدلال استقرايى نسبت به استدلال قياسى فرق مى كند. فكر در استدلال قياسى از عام به سوى خاص حركت مى كند ولى در استدلال استقرايى عكس قضيه صادق است; يعنى حركت فكر از خاص به سوى عام است.به همين دليل در يك استدلال قياسى نتيجه بايد پذيرفته شود و اگر نتيجه را نپذيريم ناسازگارى لازم خواهد آمد ولى در استدلال استقرايى چنين نيست چون در دليل استقرايى نتيجه گسترده تر از دو مقدمه است و نمى توان مدعى شد كه نتيجه تنها از دو مقدمه به دست آمده است.
نارساييهاى استقراى تام
به روايت شهيد صدر ارسطو هر استدلالى را كه مبتنى بر شمارش حالتها و افراد باشد استقراء مى داند و بر همين اساس آن را به تام و ناقص تقسيم مى كند ولى بنا به تعريفى كه شهيد صدر از استقراء به دست مى دهد استقراء در خور تقسيم به تام و ناقص نيست.استقراء در بينش علمى صدر هر استدلالى است كه از خاص به عام راه يابد بنابراين چون استقراى تام هرگز از خاص به عام سير نمى كند و نتيجه آن مانند دليل قياسى با مقدماتش برابر است پس استقراى تام در واقع قياس است نه استقراء.تعريف شهيد صدر از استقراء فقط استقراى ناقص را در برمى گيرد چون اين نوع از استقراء است كه از خاصّ به عام حركت مى كند.2به طور كلى نارساييهاى استقراء تام به قرار زير است: