از اشرافيت يهودي تا صهيونيسم اسلامي
در طول تاريخ گروهي از اقليت يهودي كه به حضرت عيسي(ع) نگرويده بودند متكبرانه خدا را در انحصار خود ميپنداشتند و همواره خود را تافتهاي جدابافته احساس ميكردند. حس قدرتطلبي آنان موجب شده بود تا همواره عليه قدرتهاي زمان خود فتنهانگيزي كنند و آرزوي تجديد امپراطوري داوود و حكومت يهود را در دل بپرورانند و البته بر طبق اعتقادات آيين يهود بازگشت به سرزمين موعود بايد به مشيت پروردگار صورت گيرد. خصلت زراندوزي و پراكندگي آنان در جهان و مقيد نبودن به بعضي احكام همچون حرمت رباخواري اين اقليت را در جمعآوري هر چه بيشتر ثروت و سرمايه مادي به پيش برد. سرمايهداران يهودي به دليل اقدامات ناشايست از محبوبيتي در ميان ملتها برخوردار نبودند. تفرقه، فتنهانگيزي، رباخواري، دزديدن كودكان و فروختن آنها به عنوان برده به سرزمينهاي ديگر و... از آنان چهرهاي پليد و تنفرانگيز ساخته بود. (1) پيوند خاندانهاي اشرافي يهودي با اشرافزادگان ديگر و ثروتاندوزي آنان تا اوايل قرن هفدهم ادامه يافت. قرن هفده، آغاز تحولي عظيم در اروپا بود كه آن را رنسانس(2) ناميدند كه يافتن ريشههاي آن بحثي جداگانه ميطلبد. با شروع رنسانس اعتراضات جدي عليه دين صورت گرفت و از دل آن ديني جديد به نام امانيسم متولد شد. در اين مكتب ذهن غيبانديش انسانها به عالم مادي نزول كرد و انسان به جاي خدا بر كرسي نشست. ارزشهاي الهي در اين مكتب رنگ باخت و سعادت بشر در بهشت زميني رقم زده شد. اقتصاد نيز مانند ديگر شئون مكتب امانيسم قيود مذهبي را از خود باز كرد و تبديل به يك اقتصاد افسار گسيخته با هدف اندوختن هر چه بيشتر ثروت شد. اقتصادي كه در آن جايي براي ارزشهاي الهي و انساني نبود و فقيران بايد ميمردند تا مدينه فاضله غرب و زندگي بهشتي در روي زمين ساخته شود. امانيسم چنين مقرر داشت كه سعادت بشر به دست آوردن حداكثر ثروت و رسيدن به بيشترين لذت و رفاه است و انسان متمدن عصر جديد از نسل ميمون متولد شده تا مدتي عيش و نوش كند و سپس بميرد و دورنمايي بسيار زيبا را ترسيم نمود كه با پيشرفت علم ديگر كار نخواهيم كرد و ديگر مريض نخواهيم شد و روزي خواهد رسيد كه ديگر نخواهيم مرد!اقتصاد جديد افسار گسيخته غرب براي سرمايهداران يهودي چنان دلپذير بود كه به سرعت با آن خو گرفتند و در مسابقه ثروت اندوزي از رقيبان خود پيش افتادند. خاندانهاي اشرافي يهود اگر چه در اين زمانها در سياست تاثيرگذار بودند اما آنان تشنه قدرت بيشتري در صحنه سياست جهاني بودند. براي رسيدن به قدرت، پول وسيلهاي موثر و مناسب بود اما آنان بهتر ديدند تا به طور آشكار وارد صحنه سياست نشوند زيرا چهره پليد و تاريكي از خود به جا گذاشته بودند و از محبوبيتي نيز در ميان ملتها برخوردار نبودند بدين ترتيب انتخاب قدرت سياسي به صورت مخفي و پشتپرده براي آنان بهتر بود زيرا حساسيتي را بر نميانگيخت و مردم نيز از اهداف شوم آنان مطلع نميشدند.بنابراين با تكيه بر امكانات مادي خود براي نفوذ در حكومتها به تاسيس سازمانهاي مخفي دست زدند. قدرتمندترين اين سازمانها، سازمان فراماسونري(3) بود. اين سازمان در ابتدا چهره سياسي نداشت و تنها بناياني بودند كه فنون معماري را به صورت اسرار حفظ ميكردند اما با گذشت زمان معماري مخصوص ماسونها از رونق افتاد و نفوذ اشراف و سرمايهداران در طبقات مختلف فراماسونري، آموزههاي مهندسي ماسونها را به زبان پر رمز و راز و انديشههاي خرافي و انحرافي تبديل كرد. اين سازمان به صورت رسمي در سال 1717 ميلادي رنگ سياسي يافت و سياستگردانان آن سرمايهداراني بودند كه در اين سازمان نفوذ كرده و ماهيتا آن را تغيير داده بودند. اين سرمايهداران عموما از يهودياني بودند كه طي سالها از راه صرافي و تجارت صاحب ثروت شده بودند. از اين تاريخ به بعد سازمان فراماسونري با تشكيل لژهاي(4) متعدد در مناطق مختلف سعي در جذب سياستمداران، دانشمندان، صنعتگران و هنرمندان مختلف كرد و بدين ترتيب پنجههاي قدرت و نفوذ خود را در حاكميت كشورها فرود ميبرد. عملكرد اين سازمان كاملا مخفيانه بود تا آن جا كه تخلف از فرامين و افشاي اسرار از سوي اعضا مجازات مرگ را براي آنان در پي داشت. بدين شكل سالها امپراطوري مخفي سرمايهداران يهودي به حركت خود ادامه ميداد و انديشه حكومت بر جهان كه سرمايهداران براي رسيدن به هر چه بيشتر ثروت، آن را در دل ميپروراندند تقويت ميشد.با توسل به قدرت فراماسونري گروه سرمايهداري يهودي به قدرتي عظيم و هولناك تبديل شد و سرمايه و نفوذشان آنان را به چهرههايي موثر در سياست جهاني تبديل كرد. در سال 1897 ميلادي كنفرانسي با نام بال در اروپا تشكيل شد و همه سرمايهداران و متفكران يهودي در آن حضور يافتند تا قدرت سياسي مخفي خود را علني سازند. اين مكتب با نام صهيونيسم ظاهرا براي اسكان يهوديان و فراهم آوردن وطني براي آنان تاسيس ميشد اما هدف نهايي سرمايهداران يهودي در پشت پرده چيز ديگري بود. صهيونيسم جلوه علني همان قدرت مخفي بود كه ساليان سال در جهت تصرف و تسلط بر جهان كوشيده بود. اين قدرت مخفي براي آنان چنان اطمينانبخش بود كه در كنفرانس بال با جرات گفتند تا صد سال ديگر تمام جهان زير سلطه ما خواهد بود و براي رسيدن به اين هدف از هر وسيلهاي بايد استفاده كرد. از واژگان حقوق بينالملل تا به راه انداختن جنگهاي جهاني، و جنگهاي جهاني به راه افتاد و سرمايهداران يهودي آمريكا را در مسابقه ثروتاندوزي بيرقيب باقي گذاشت و واژگان حقوق بينالملل وضع شد معيارهايي كه نه براي خود بلكه براي انقياد كشورها ترسيم گرديد. اگر چه صهيونيسم در ابتدا سرزمين فلسطين را هدف گرفته بود اما خواست نهايي آنان نه فلسطين و نه حتي نيل تا فرات بلكه هدفي فراتر و حريصانهتر بود، نيل تا نيل.در عصر جديد سرمايهداران يهودي در اروپا و آمريكا چنان قدرت يافتهاند كه تسخير جهان را در آيندهاي نزديك به انتظار نشستهاند. چرا كه در غرب اين اقتصاد است كه سياست را به اين سو و آن سو ميكشاند و صاحبان تراستها(5) و كارتلها(6) و شركتهاي چند مليتي صاحبان اصلي سياست هستند كه از آن ميتوان به ديكتاتوري اقتصاد تعبير كرد. روژه گارودي در كتاب هشدار به زندگان مينويسد: جريان آشكار صهيونيسم به موازات حركت مخفي آن، با پشتوانه سرمايههاي مادي حركت خود را به پيش برد و از رسميت يافتن صهيونيسم در 1897 ميلادي تا تاسيس پايگاه آن در خاورميانه(7) بيش از 50 سال سپري شد اما قدرت صهيونيسم در طول اين سالها هيچگاه به سستي نگراييد. و يكي از جلوههاي آن را ميتوان در اعلاميه بالفور 1917 مشاهده كرد. در اين اعلاميه بالفور، وزير خارجه وقت انگلستان، تاسيس دولت يهودي را در فلسطين - كه آن زمان جز امپراطوري عثماني بود - را به يك سرمايهدار يهودي به نام روچليد قول ميدهد! صهيونيسم كه پايگاه اصلي آن امروز در آمريكاست تحقق حكومت جهاني خود را در كنترل، انحراف و يا استحاله انديشههاي ديگر مكاتب ميداند تا هر كه شعاري را سر ميدهد با انديشههاي زياديخواهانه صهيونيسم در تعارض قرار نگيرد. يكي از گامهاي سرمايهداران استحاله آموزههاي مسيحيت در انديشههاي مكتب صهيونيسم بود.نفوذ الهيان توراتي و فرهنگ صهيونيسم يهودي در گروههايي از مسيحيت در آمريكا، امروزه گروههاي مسيحي صهيونيسم را تشكيل داده كه كاملا معتقد به آموزههاي صهيونيسماند و قدرت بزرگي را در هيات حاكمه و احزاب آمريكا در اختيار دارند. امروز جبهه اصلي پيشروي صهيونيسم، تفكر سياسي اسلام است. صهيونيسم براي مقابله غيرمستقيم با اين تفكر، چهرههاي بدلي از آن را به نمايش گذاشت. اين چهرهها ماهيتا بر دو گونهاند:1) چهرههاي بدلي از اسلام كه صهيونيسم سعي در حفظ و تقويت آن را دارد. اينگونه چهرهها اولا باعث تهديد منافع صهيونيسم نخواهد بود و اسلامي است خنثي و بياثر. ثانيا وجود اين چهرهها تشديدكننده درگيري و اختلاف ميان مسلمانان خواهد شد. از اين نمونهها ميتوان به بهائيت و وهابيت اشاره كرد. 2) چهرههاي بدلي كه ساخته شد تا روزي نابود گردد. اين چهرهها صورتي كاملا بيمنطق، جنايتپيشه، پليد و زشت را از اسلام معرفي كردند تا اولا بازيگردانان صحنه بتوانند با تبليغات خود ذهن جهانيان را از مفهوم اصيل اسلامي و گرايش به سوي آن منحرف سازند. ثانيا برخورد خشن آنان با اسلام موجه جلوه كند و ثالثا شكست اسلامهاي بدلي از يك سو موجب نااميدي ملتهاي مسلمان شود و از سوي ديگر بر قدرت و يكهتازي صهيونيسم كه در لباس منجي جان گام برداشته افزوده گردد. و كاركرد اين مدلها را همچون واكسني ميدانند كه به بدن تزريق ميشود تا بدن نسبت به اصل بيماري پادتن توليد كند.اما صهيونيسم به روشني دريافته است كه جبهه اصلي مبارزه با اسلام تا وقتي كه پرچم جمهوري اسلامي ايران برافراشته است مبارزه با طالبان و القاعده يا صدام و ساف نيست و شكست آنها حتي به طور موقتي هم نميتواند حركت رو به رشد اسلام اصيل را بگيرد. اسلامي كه ماهيتا استكبار ستيز است و نميتواند با مستكبران بر سر يك سفره بنشيند. اسلام سياسي كه مرجعيت شيعي پرچمدان آن است و دو پرچم سرخ حسيني و سبز مهدوي ستونهاي آن را تشكيل ميدهند. و اين اسلامي است كه با لذات دين رحمت است اما هر گاه شدت ببيند با شدت برخورد ميكند اسلامي است كه براي تمام شئون زندگي انسان برنامه دارد و سعادت انسان را تسليم شدن در برابر خدا رقم زده است و نه حداكثر بهرهمندي از لذات و شهوات و انسان را نه ميموني برهنه بلكه خليفه خدا روي زمين قرار داده است. حركت رو به رشد اسلام اصيل، صهيونيسم را به اين نتيجه رسانده است كه بايد با اين حركت نه به صورت شبيهسازي بلكه با مفهوم اصيل آن وارد نبرد شود. كه استراتژي آنان در اين مواجهه به دو صورت اولويتبندي شده است. مواجهه اول با حركت اصيل اسلامي آن است كه به تدريج حركت اصيل را به قيد و بند خود بكشد كه اين را تحت عنوان جريان صهيونيسم اسلامي ميتوان ناميد . صهيونيسم اسلامي آغاز جرياني براي استحاله اسلام با كمك اهرمهايي چون حقوق بشر، دموكراسي، آزادي بيان، رفع تبعيض همه جانبه از زنان(فمينيزم) و... است. با ياري خدا، بيداري و تيزبيني رهبر انقلاب و مراجع شيعه و عموم مردم اين پروژه به سرانجام نخواهد رسيد و براي صهيونيسم تنها يك راه باقي ميماند و آن رويارويي مستقيم با اين نهضت است. اين همان نبرد سرخ حسيني است كه در طول تاريخ تكرار ميشود و آرزو ميكنيم اين بار با پرچم سبز مهدوي مقارن باشد. 1 زرسالاران يهودي و پارسي، ج 2، عبدالله شهبازي.
2 تولد دوباره.
3 بنايان آزاد،
free macom
4 پايگاههاي فراماسونري
5 اتحاد شركتهاي بازرگاني جهت كاهش تزاحم تجاري و كنترل قيمت.
6 مجموعه چند شركت بازرگاني براي كنترل بازار.
7 دولت صهيونيستي در 1948 ميلادي تاسيس شد.