سرمقاله
از اين جا تا دولت کريمه
دولتى پشت دولتى، بختى واسپس بختى ديگر مىآيد و مىرود. صف بلندى از آمدهها و رفتهها، دفترى قطور از اسامى حكمرانان مدعى و مدعيان حكمرانى، كاش جملگى مىدانستند چشمى نظارهگر و حسيبى حسابرس چنان در كاروبار روزگار است كه هيچ ديارالبشرى قادر به گريز از نگاه تيزبين و حسابگرى ريزبيناش نيست. آنكه مىرود جز حسرت و يادى كه بر جاى مىگذارد نخواهد داشت و آنكه مىآيد نيز جز اين برنخواهد داشت؛ حسرت از فرصت رفته و يادى كه هيچكس را ياراى زدودنش از صفحات كتاب هستى نيست. محصولش نيك سرانجامى باشد و چه بدفرجامى به قول سعدى شيرازى:
به نوبتند ملوك اندرين سپنج سراى
كنون كه نوبت توست اى ملك به عدل گراى
كنون كه نوبت توست اى ملك به عدل گراى
كنون كه نوبت توست اى ملك به عدل گراى