امام زنده نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

امام زنده - نسخه متنی

جواد خرمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید



امام زنده




  • صفاي بـاغ رضوان داري اي دوست
    تويي يوسف كه در هر كوي و برزن
    هزاران پيـر كنعان داري اي دوسـت



  • نشان از روي جانان داري اي دوست
    هزاران پيـر كنعان داري اي دوسـت
    هزاران پيـر كنعان داري اي دوسـت



يكي از بزرگترين امتيازات مكتب تشيع اعتقاد به امام حيّ و زنده است. اديان و مذاهب ديگر يا رهبرانشان از دنيا رفته و يا هنوز متولد نشدهاند، و تنها مذهبي كه قائل است آخرين امام او زنده است و هستي به او ميچرخد و تمام مشخصات آن امام را، حتي لحظه تولد او را ضبط و ثبت نموده است، مكتب تشيّع است.

پروفسور «هانري كربن‌» فرانسوي ميگويد: «به عقيده من مذهب تشيّع تنها مذهبي است كه رابطه هدايت الهي را در ميان خدا و خلق براي هميشه نگه داشته است و به طور مستمر و پيوسته، ولايت را زنده و پا برجا ميداند. مذهب يهود، نبوت را ـ كه رابطهاي است واقعي ميان خدا و عالم انساني ـ در حضرت كليم ختم كرده، و پس از آن به نبوت مسيح ـ عليه السلام ـ وحضرت محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ اذعان ننموده و رابطه مزبور را قطع ميكند.

همچنين مسيحيان در حضرت مسيح متوقف شدهاند. اهل سنت از مسلمانان نيز در حضرت محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ توقف كرده و با ختم نبوت در ايشان ديگر رابطهاي ميان خالق و مخلوق موجود نميدانند. تنها مذهب تشيع است كه «نبوت» را به حضوت محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ ختم شده ميداند، ولي «ولايت» را كه همان رابطه هدايت و تكميل ميباشد، بعد از آن حضرت و براي هميشه زنده ميداند.»[1]

به همين جهت شيعه زمان ظهور آن يار غائب را لحظه شماري ميكند و ايران به عنوان مركز شيعه، مركز انتظار شمرده ميشود.

هانري كربن ميگويد: «سرزمين ايران از ديد اخروي، سرزمين انتظار است؛ قلمروي كه در آن امام غايب دست اندركار فرا رساندن ساعت موعود در زمان غيبت است.»[2]

آنچه پيش رو داريد بيان برخي ادلة عقلي و نقلي زنده بودن حضرت صاحب الزمان، مهدي موعود ـ عليه السلام ـ است، كه گرچه حيات آن حضرت بر شيعيان پوشيده نيست، اما به جهت پاسخگويي به مخالفان مطرح ميگردد.

الف. دلائل عقلي

لزوم بعثت انبيا در تمام اديان به اثبات رسيده است، در اسلام نيز دلائل عقلي فراواني بر لزوم بعثت انبيا ارائه گرديده است.



مانند برهان كمال مطلق بودن خداوند، و برهان لزوم هدايت بشر به سعادت ابدي، و دفع ظلم و...[3]

همان براهين در اثبات امامت نيز جاري و ساري است، مخصوصاً با توجه به اين نكته كه در اسلام، نبوت خاتمه يافته، حكمت الهي اقتضا ميكند كه اين خاتميت همراه با نصب امامي زنده براي هر دوره و زمان باشد.

اگر در اين دوران، امام زمان زنده و ناظر بر اعمال امت در كار نباشد، نظام احسن بودن هستي، و همين طور كمال مطلق بودن ذات احديت، و برهان لزوم دستگيري انسانها و هدايت بشر خدشه دار ميشود. به دليل اينكه براهين عقلي در كتب كلامي به تفصيل بيان شده ودر حوصله اين نوشتار نيست، از تفصيل آنها ميپرهيزيم.

ب. دلائل نقلي

ادله نقلي به دو دسته تقسيم ميشوند؛ يك گروه به صورت كلي وجود امام زنده را در هر عصر و زمان ضروري و لازم ميدانند، دسته دوم، به صورت خاص وجود امام زنده و حاضر در هستي، و غائب از ديدگان را به اثبات ميرسانند.

دلائل نقلي عام

دلائل نقلي كلي و فراگير كه وجود امام زنده را در هر زمان ضروري ميدانند، فراوان است كه اهم آنها از اين قرار ميباشد:

واسطه فيض الهي

از ديدگاه مذهب ژرف انديش تشيع، امام هر زمان واسطه فيض الهي و مجراي رحمت خداوندي، و قلب عالم هستي به شمار ميرود. اگر هستي و زمين لحظهاي از وجود حجت خدا و امام زنده خالي باشد، از هم ميپاشد، و زمين اهل خويش را فرو خواهد برد.

امام زين العابدين ـ عليه السلام ـ ميفرمايد: «نَحْنُ أئمّةُ الْمُسْلِمينَ، وَحُجَجَ الله عَلَي الْعالَمينَ وَسادَةُ المُؤْمِنينَ، وَقادَةُ الغُرِّ الْمُحَجَّلينَ وَمَوالِيَ المُؤمنينَ، نَحْنُ أمانُ أهْلِ الاَرْضِ كما أنَّ النُّجومَ أمانٌ لاهْلِ السَّماءِ وَنَحْنُ الذين بِنا يُمْسِكُ اللهُ السّماءَ أنْ تَقَعَ عَلَي الاَرْضِ إلاّ بِإذْنِهِ، وَبِنا يُمْسِكُ الارْضَ أنْ تَميدَ بِأهْلِها، وَبِنا يُنْزِلُ الغَيْثَ وَبِنا يَنْشُرُ الرَّحْمَةَ، وَيُخرِجُ بَرَكاتِ الاَرْضِ، وَلَوْلا ما في الاَرْضِ مِنّا لَساخَتْ بِأهْلِها؛[4] ما پيشوايان مسلمين، حجتهاي خدا بر جهانيان، آقاي مؤمنان، پيشواي رو سفيدان، و دوستداران و سرپرستهاي مؤمنين هستيم. ما امان اهل زمين هستيم، چنانكه ستارگان پناه آسمانياناند.

و ما كساني هستيم كه خداوند به وسيله ما آسمان را از اينكه بر زمين واقع شود نگه ميدارد؛ مگر با اجازه خودش، و به وسيله ما است كه زمين را از فرو بردن اهلش باز ميدارد، و به وسيلة ما باران نازل ميكند و به وسيلة ما رحمت را منتشر ميكند و بركات زمين را آشكار ميسازد. و اگر از ما كسي بر روي زمين نباشد، اهلش را فرو خواهد برد.‌»

و امام صادق ـ عليه السلام ـ نيز فرمود: «اگر زمين بدون وجود امام بماند، ساكنان خود را در كام خويش فرو ميبرد».[5]

ابن ابي الحديد نيز از امام علي ـ عليه السلام ـ نقل ميكند كه آن حضرت فرمودند: «اللهمّ بَلي لا تَخْلوا الاَرْضُ مِنْ قائِمٍ لِلّهِ بِحُجَّةٍ إمّا ظاهِراً أوْ خائِفاً مَغْموراً لِئَلاّ تَبْطُلَ حُجَجُ اللهِ وَبَيِّناتِهِ؛[6] زمين خالي از حجت قيام كنندة براي خدا نيست، خواه ظاهر و آشكار و يا بيمناك و پنهان، تا دلائل واسناد روشن الهي از بين نرود.»

همچنين ابن حجر عسقلاني، يكي ديگر از علماي اهل سنت، اين نظر راتأييد ميكند و ميگويد: «وَفي صَلاةِ عيسي خَلْفَ رَجُلٍ مِنْ هذِهِ الاُمَّةِ مَعَ كونِهِ في آخِرِ الزَّمانِ وقُرْبِ قِيامِ السّاعَةِ دَلالَةٌ لِلصَّحيحِ مِنَ الاَقْوالِ أنَّ الاَرْضَ لاتَخْلوا عَنْ قائِمٍ لِلّهِ بحُجّةٍ؛[7] و در نماز خواندن عيسي ـ عليه السلام ـ پشت سر مردي از اين امت در آخر الزمان و نزديك برپايي قيامت، نشانهاي است بر اين قول درست كه زمين [هيچگاه] خالي از حجت قيام كننده براي خدا نيست.»

2. همراهي قرآن و پاسداري از آيين خدا

از حديث ثقلين كه تواتر آن بين مسلمين قطعي است، ميتوان استفاده برد كه وجود امام زنده در كنار قرآن لازم و هميشگي است. در اين حديث ميخوانيم: «إنّي تارِكٌ فيكُمُ الثِقَلينِ كِتابَ اللهِ وَعِتْرَتي وَلَنْ يَفْتَرِقا حَتّي يَرِدا عَليَّ الْحَوْضَ[8]؛ دو چيز گرانبها در ميان شما باقي ميگذارم: كتاب خدا و عترم. اين دو از يكديگر جدا نميشوند تا در كنار حوض بر من وارد شوند.»

از اين حديث مبارك نكاتي استفاده ميشود، از جمله اينكه: قرآن و اهل بيت هميشه همراه يكديگر و جدايي ناپذيرند. از اين رو بايد هميشه امام زندهاي در هر زمان در كنار قرآن وجود داشته باشد، تا مضمون حديث تحقق پيدا كند.

همچنين پاسداري و صيانت از قرآن و آيين خدا ميطلبد كه هميشه امام زندهاي وجود داشته باشد. امام علي ـ عليه السلام ـ فرمودند: «هرگز روي زمين از قيام كنندهاي يا حجت و دليلي خالي نميماند ... تا دلايل و اسناد روشن الهي از بين نرود و به فراموشي نگرايد.»[9]

3. شب قدر

وجود شب قدر در ماه مبارك رمضان هر سال، از مسلمات بين مسلمين است. در اين شب حوادث يك سال تقدير ميشود، و نزول تقديرات در هر سال ميطلبد كه نبي و يا امام زندهاي باشد تا تقديرات يك سال را از عالم اعلي تلقي و دريافت نمايد.

پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ به ابابكر و عمر فرمودند: «تقديرات ‍‍‍‌‍]هر سال در شب قدر[ بر چه كسي نازل ميشود؟ گفتند: بر شما يا رسول الله. فرمود: آيا شب قدر بعد از من ادامه دارد؟ گفتند: بلي. فرمود: در آن وقت تقديرات بر چه كسي فرود ميآيد؟ گفتند: نميدانيم. حضرت فرمود: بدانيد بر قلب اين شخص (اشاره به امير المؤمنين علي ـ عليه السلام ـ ) نازل ميشود.»[10]

و بعد از امير مؤمنان، علي ـ عليه السلام ـ بر قلب ساير ائمه ـ عليهم السلام ـ به ترتيب نازل ميشده است.

امام علي ـ عليه السلام ـ فرمودند: «إنَّ لَيْلَةَ الْقَدْرِ في كُلِّ سَنَةٍ وَإنّهُ يُنَزَّلُ في تِلْكَ اللَّيْلَةِ أمْرُ السَّنَةِ وَإنَّ لِذلِكَ الاَمْرِ وُلاةً بَعْدَ رَسولِ اللهُ، فَقيلَ مَنْ هُمْ؟ فَقالَ أنَا وَأحَدَ عَشَرَ مِنْ صُلْبي أئِمّةً مُحَدَّثونَ؛[11] ليله القدر در هر سال وجود دارد كه تقديرات يك سال بر واليان بعد از پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ نازل ميشود. گفته شد: ولات امرچه كساني هستند؟ فرمود: من و يازده نفر از نسل من كه امامان محدث هستند ] كه صداي ملك را ميشنوند ولي او را نميبينند[.»

احاديث فوق و امثال آن به خوبي دلالت دارند بر اينكه امام زنده و حيّ در هر زمان ضروري و لازم است و آن امام در اين زمان مهدي موعود ـ عليه السلام ـ ميباشد، البته با توجه به اين نكته كه امام بعدي توسط امام سابق تعيين شده است، و آخرين امامي كه به شهادت رسيده و شهادتش از مسلمات تاريخ است، امام حسن عسکري ـ عليه السلام ـ ميباشد، بعد از ايشان بايد امام زندهاي باشد تا تقديرات بر قلب مباركش نازل شود، و حوادث يكسال را دريافت نمايد.

دلائل نقلي خاص

دلائلي كه به صورت خاص نشانگر تولد و زنده بودن مهدي موعود ـ عليه السلام ـ ميباشد متعدد است، كه برخي از آنها از اين قرار است:

1. ثبت تاريخ ولادت

در تاريخ و روايات، مسئله ولادت امام زمان ـ عليه السلام ـ به صورت متواتر ثابت شده است. مستندترين گزارش در اين زمينه، از طرف «حكيمه» خاتون، عمه حضرت عسكري ـ عليه السلام ـ رسيده كه از نزديك شاهد تولد حضرت مهدي ـ عليه السلام ـ بوده است. طبق اين گزارش، در آغاز سپيده دم روز جمعه، نيمه شعبان سال 255 (ه‍ ق)، مطابق 868 ميلادي، در شهر «سامراء»، در خانه امام حسن عسكري ـ عليه السلام ـ ، حضرت مهدي ـ عليه السلام ـ ديده به جهان گشود.[12]

2. ديدار با حضرت مهدي عليه السلام در زمان امام عسكري عليه السلام

با اينكه بر اثر اختناق شديد، ولادت حضرت مهدي ـ عليه السلام ـ پنهان بود و ملاقاتها بسيار حساب شده و با احتياط انجام ميگرفت، با اين حال عده زيادي در دوران حيات امام حسن عسكري ـ عليه السلام ـ به ملاقات مهدي موعود ـ عليه السلام ـ نائل شدهاند كه تاريخ نويسان، ماجراي اين ديدارها را به صورت گسترده گزارش كردهاند.[13]

از جمله آنها ديدار چهل تن از اصحاب امام حسن عسكري ـ عليه السلام ـ با آن حضرت است.

«حسن بن ايوب نوح» ميگويد: ما براي پرسش درباره امام بعدي، به محضر امام عسكري ـ عليه السلام ـ رفتيم. در مجلس آن حضرت چهل نفر حضور داشتند. عثمان بن سعيد عمري بپا خاست و عرض كرد: ميخواهم از موضوعي سؤال كنم كه دربارة آن از من داناتري...

حضرت فرمود: ميخواهيد به شما بگويم كه براي چه اينجا آمدهايد؟ همه گفتند: بفرماييد. فرمود: «براي اين اينجا آمدهايد كه از حجت و امام پس از من بپرسيد». گفتند: بلي. در اين هنگام پسري نوراني همچون پاره ماه كه شبيهترين مردم به امام عسكري ـ عليه السلام ـ بود، وارد مجلس شد. حضرت با اشاره به او فرمودند: «اين امام شما بعد از من و جانشين من در ميان شما است. فرمان او را اطاعت كنيد و پس از من اختلاف نكنيد كه در اين صورت هلاك ميشويد.»[14]

3. ا عتراف عدهاي از مورخان اهل سنت

تعداد قابل توجهي از مورخان اهل سنت نيز تولد حضرت مهدي ـ عليه السلام ـ را در كتب خود ذكر كردهاند و آن را يك واقعيت تحقق يافته دانستهاند. برخي از پژوهشگران، بيش از صد نفر از آنان را معرفي كردهاند.[15] مانند: ابن حجر هيثمي، شيراوي، محمد امين بغدادي، سويدي، مؤمن شبلنجي، ابن اثير، حمد الله مستوفي، ابن طولون، ابن صباغ مالكي، قندوزي[16] و...

4. وجود نائبان خاص در دوران غيبت صغري

نائبان خاص حضرت مهدي ـ عليه السلام ـ در دوران غيبت صغري، چهارتن از اصحاب باسابقه امامان پيشين و از علماي با تقوا و بزرگ شيعه بودند كه «نواب اربعه» ناميده شدهاند.

اين چهار نفر عبارتند از:

1. ابو عمرو عثمان بن سعيد عَمْري (260 ـ 267)

2. محمد بن عثمان بن سعيد عَمْري (267 ـ 305)

3. ابوالقاسم حسين بن روح نوبختي (305 ـ 326)

4. ابو الحسن علي بن محمد سمري (326 ـ 329)

چند روز پيش از وفات علي بن محمد سمري، از ناحيه امام زمان ـ عليه السلام ـ توقيعي به اين صورت خطاب به وي صادر شد:

«اي علي بن محمد سمري! خداوند در سوگ فقدان تو پاداشي بزرگ به برادرانت عطا كند. تو تا شش روز ديگر از دنيا خواهي رفت. كارهايت را مرتب كن و هيچ كس را به جانشيني خويش مگمار. دوران غيبت كامل فرا رسيده و من جز با اجازة خداوند متعال ظهور نخواهم كرد و ظهور من پس از گذشت مدتي طولاني و قساوت دلها و پر شدن زمين از ستم خواهد بود...»[17]

5. تشرف عدهاي از بزرگان در زمان غيبت

دليل ديگر بر زنده بودن آن حضرت، تشرف عده بيشماري از بزرگان و انسانهاي وارسته در طول تاريخ، خدمت آن حضرت است كه تعداد آنها فوق حد تواتر است.[18] نوعاً براي اثبات قضاياي تاريخي، به يك نقل و يا حداكثر چند نقل اكتفاء ميشود، ولي دربارة تشرف افراد وارسته خدمت آن حضرت، نقل بيشماري وجود دارد كه به يك نمونه اشاره ميشود. ناگفته پيداست كه اين دليل براي كساني مفيد است كه بزرگان مذهب را قبول داشته و آنان را در سخن خود صادق بدانند.

مرحوم ميرزا محمد تنكابني به واسطه مرحوم آخوند لاهيجي از آقا سيد محمد «فرزند آقا سيد علي» صاحب «مناهل» نقل ميكند كه علامه حلي در شب جمعه به تنهايي به زيارت سيد الشهداء ميرفت و بر الاغي سوار بود و تازيانهاي در دست داشت. در اثناء راه، شخص عربي پياده به همراه علامه به راه افتاد و با هم به مكالمه مشغول شدند. چون قدري با هم سخن گفتند، بر علامه معلوم شد كه اين شخص مرد فاضلي است و متبحر در علوم ميباشد؛ لذا مشكلاتي كه براي او در علوم حل نشده بود، يك به يك از آن شخص سؤال ميكرد و او حل مينمود تا اينكه سخن در مسئلهاي واقع شد و آن شخص فتوايي داد، علامه منكر آن شد و گفت: حديثي بر طبق اين فتوي نداريم.

آن مرد گفت: شيخ طوسي در «تهذيب» حديثي در اين باب ذكر كرده و شما از كتاب «تهذيب» فلان مقدار از اول بشماريد، در فلان صفحه و فلان سطر اين حديث مذكور است.

علامه در حيرت شد كه اين شخص كيست؟، از آن مرد پرسيد: آيا در زمان غيبت كبري، ميتوان حضرت صاحب الامر ـ عليه السلام ـ را ديد يا نه؟ در اين هنگام تازيانه از دست علامه افتاد. آن حضرت خم شد و تازيانه را از زمين برگرفت و در ميان دست علامه گذاشت و فرمود: «چگونه صاحب الزمان را نميتوان ديد و حال آنكه دست او در ميان دست توست؟»

علامه بياختيار خود را از مركب به زمين انداخت كه پاي آن حضرت را ببوسد، پس غش نمود و چون به هوش آمد كسي را نديد، و پس از آنكه به خانه بازگشت، رجوع به كتاب «تهذيب» نمود و آن حديث را در همان ورق و همان صفحه و همان سطر كه آن حضرت نشان داده بودند، يافت. و علامه به خط خود در حاشيه كتاب «تهذيب» نوشت:

اين حديث را حضرت صاحب الامر ـ عليه السلام ـ با ذكر صفحه و سطر، محل آن را نشان دادند.

مرحوم تنكابني ـ رحمه الله ـ ميگويد: آخوند لاهيجي ميگفت: من همان كتاب را ديدم و در حاشيه آن حديث، خط علامه را مشاهده كردم كه به مضمون سابق بود.[19]

حسن ختام كلام را شعر ذيل قرار ميدهيم:




  • داني كه انتظار تو با ما چه ميكند؟
    آشفتهام چو موج به درياي زندگي
    يكدم بپرس اين همه غم اين همه بلا
    دور از بهار روي تو بيبرگ ماندهام
    بنشين ز راه لطف دمي در كنار دل
    آخر بپرس اين دل تنها چه ميكند[20]



  • طوفان ببين به پهنه دريا چه ميكند
    آشفتگي ببين به دل ما چه ميكند
    در خاطر شكسته ز غمها چه ميكند
    بيبرگ و بارمانده به دنيا چه ميكند
    آخر بپرس اين دل تنها چه ميكند[20]
    آخر بپرس اين دل تنها چه ميكند[20]



[1]. سالنامه مكتب تشيع، مصاحبات استاد علامه طباطبائي با پروفسور هانري كربن دربارة شيعه، 1339، شماره2، ص 20؛ مهدي پيشوائي، سيرة پيشوايان، قم، مؤسسه امام صادق ـ عليه السلام ـ ، چاپ دوم، 1374 ه‍ ش، ص722.

[2]. مجلة انتظار، شماره2، سال اول، ص 129.

[3]. ر.ك: شيخ محمد رضا مظفر، بداية المعارف الالهية، شرح از سيد محسن خرازي، قم، مؤسسة النشر الاسلامي، چاپ اول، ج2، ص25؛ و ر.ك: محمد تقي مصباح، آموزش عقائد، تهران، شركت چاپ و نشر بين المللي سازمان تبليغات اسلامي، چاپ سوم، 1371، ص 177 ـ 180 و ر.ك: علامه حلي، كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد، قم، مؤسسه نشر اسلامي، چاپ پنجم، 1415، ه‍ ق، ص 353 ـ 355.

[4]. امالي الصدوق، لبنان، مؤسسة الاعلمي، ص156، ح15؛ محمدي ري شهري، اهل البيت في الكتاب والسنه، دار الحديث، ص 160.

[5]. صدوق، كمال الدين، قم، مؤسسة النشر الاسلامي، چاپ پنجم، 1405 ه‍ ق، ص 202، باب 21.

[6]. ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، قاهره، دار احياء الكتب العربيه، 1960م، ج 18، حكمت 1430.

[7]. علي بن حجر عسقلاني، فتح الباري، شرح صحيح البخاري، بيروت، دار المعرفه، ج6، ص 494.

[8]. حر عاملي، اثباة الهداة، قم، چاپخانه علميه، ج1، ص723.

[9]. شرح نهج البلاغه، همان، ج18، خطبه 147.

[10]. يعقوب كليني، اصول كافي، ترجمه سيد جواد مصطفوي، تهران، انتشارات علميه، چاپ چهارم، ج1، ص 363.

[11]. حر عاملي، اثباة الهداة، همان، ج2، ص298، بداية المعارف، محمد رضا مظفر، شرح از سيد محسن خرازي، قم، مؤسسة النشر الاسلامي، چاپ اول، ج2، ص127.

[12]. محمد باقر مجلسي، بحار الانوار، دار احياء التراث العربي، ج 51، ص15 ـ 16 و ص 25؛ ر.ك: ارشاد مفيد، ص 326، و اصول كافي، ج1، ص 514 و اكمال الدين، شيخ صدوق، ج2، ص 97 و 106 و غيبت شيخ طوسي، ص124 ـ 128.

[13]. صدوق، كمال الدين، قم، مؤسسة النشر الاسلامي، 1405 ه‍ ق، ص 475؛ و ر.ك: ينابيع المودّة، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، ج3، ص125؛ وارشاد مفيد، قم، مكتبة بصيرتي، بي تا، ص 350 ـ 351.

[14]. شيخ طوسي، الغيبة، تهران، مكتبة نينوي الحديثه، ص 141 و ر.ك: شيخ سليمان قندوزي، ينابيع المودة، بيروت، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، ج3، ص131، و منتخب الاثر، لطف الله صافي، تهران، مركز نشر كتاب، 1373 ه‍ ق، ص355.

[15]. مهدي فقيه ايماني، مهدي منتظر در نهج البلاغه، اصفهان، كتابخانه عمومي امير المؤمنين ـ عليه السلام ـ ، ص 23 ـ 39.

[16]. مهدي پيشوايي، سيرة پيشوايان، ص 667، برخي از منابعي را كه به اين حقيقت اعتراف دارند چنين نام ميبرد:

1. ابن حجر هيثمي، الصواعق؛ قاهره، چاپ دوم، ص 208.

2. شيراوي، الاتحاف بحب الاشراف، قم، منشورات الرضي، چاپ دوم. 1363 ه‍ ش، ص 179.

3. محمد امين بغدادي سويدي، سبائك الذهب في معرفة قبائل العرب، بيروت، دار صعب، ص78.

4. مؤمن شبلنجي، نور الابصار، قاهره، مكتبه المشهد الحسيني، ص168.

5. ابن اثير، الكامل في التاريخ، بيروت، دار صادر، ج7، ص274، حوادث سال 260.

6. حمدالله مستوفي، تاريخ گزيده، چاپ دوم، تهران، انتشارات امير كبير، 1362، ه‍ ش، ص 207.

7 . ابن طولون، الائمة الاثني عشر، قم، منشورات الرضي، ص 117.

8. ابن صباغ مالكي، الفصول المهمة، بي تا، ص 310.

9. شيخ سليمان قندوزي، ينابيع المودة، بيروت، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، ج3، ص 36.

[17]. طوسي، الغيبه، همان، ص 242 ـ 243؛ مجلسي، بحار الانوار، همان، ج51، ص 361.

[18]. ر.ك: بحار الانوار، ج52، ص 1 ـ 180.

[19]. ر.ك: حسين علي پور، جلوههاي پنهاني امام عصر ـ عليه السلام ـ ، قم، نشر فرهنگ شيعه، چاپ اول، 1376، و تنكابني، قصص العلماء، ص 359.

[20]. شعر از: ن. قدرتي.

/ 1