ملا هادي سبزواري
َ زاد و زندگي
-1-8 هايد بن مهدي سبزواري نامدارترين و بزرگترين فيلسوف سده سيزدهم هجري است كه بيش از همه متفكران و فيلسوفان و عارفان اين دوره زبان زد خاص و عام گشته است.
اين فيلسوف بزرگ در سال 1212 هجري در سبزوار از مادر زاد و در سال 1288 هجري در همان جا درگذشت و ميرزا يوسف آشتياني، مستوفيالممالك (در گذشته 1303 ه ق) پس از درگذشت اين فيلسوف بزرگوار ساختمان آبرومندي بر روي قبر او بنا نهاد و صحن بزرگي مشتمل بر حجرههاي متعدد - كه اكنون به صورت مخروبهاي در آمده است بر مبناي مقبره افزود.
از زندگاني سبزواري تا دوران بيستسالگي اطلاعاتي در دست نيست، وليكن ميدانيم كه در سال 1232 هجري قمري به قصد زيارت خانه خدا از سبزوار بيرون آمد و در اين ضمن براي ديدن حوزههاي اصفهان به اين شهر سفر كرد و مدتي در حلقه درس شيخمحمدتقي اصفهاني طهراني معروف به رئيس اصوليان كه صاحب حاشيه بر معالمالاصول است، حاضر شد و از محضر اين دانشمند اصولي استفاده كرد.
در همين ايام، قضا را روزي از در مسجدي ميگذشته، گروهي از طالبان علم را ميبيند كه سرگرم استفاده از استاد خود هستند؛ او نيز بدان حلقه كشيده ميشود حسن بيان و زبانآوري آن مدرس، يعني: همان ملا اسمعيل سابقالذكر، چنان مجذوبش ميكند كه دامن اختيار از دستش ميرود و به قول خود او: تكليف شرعي خود را در اين ميبيند كه بدين جلسه درس حاضر شود. از اين رو حاجي هر چه پور و اثاث همراه داشته تا خرج راه علم و كسب دانش ميكند و مدت 6 سال تمام دست از طلب برنميدارد و چهار سال ديگر نيز همراه با استادش درب كوشكي به حلقه درس آخوند نوري حاضر ميشود تا بدين طريق در حكمت بحثي و ذوقي به كمال ورزيدگي و مهارت ميرسد.
در سال 1244 هجري كه آخوند ملا اسمعيل به طرف تهران حركت ميكرد، حاجي نيز عازم خراسان شد و در آنجا مدت ده سال در مدرسه حاج حسن علوم معقول و منقول را تدريس كرد و شاگردان برجستهاي پيدا كرد كه در مقام اجتهاد و تحقيق از بزرگان روزگار بودند.
حاجي - به عللي كه نميدانيم - در سال 1255 هجري به زادگاه خويش يعني سبزوار بازگشت و تا آخر عمر به تدريس و مطالعه و تحقيق اشتغال داشت و عمر خويش را يك سره وقف تدريس و عبادت كرده بود.
حكيم سبزواري پس از مراجعت از سفر حج به سبب ناامني راه و به مناسبت در گذشت محمدشاه قاجار مدتي نيز در كرمان توقف كرد و در اين مدت نيز همواره مشغول رياضت و مجاهدت در طريق تصفيه نفس بود.
َ آثار ملا هادي سبزواري
-2-8 هم خود سبزواري و هم استاد او كه از آنها ياد كرديم در واقع شارح كلمات و تابع افكار صدرالدين شيرازي (درگذشته 1050 ه ق) هستند. از اين رو چون دقيق شويم همه آثار سبزواري نيز دور افكار صدرا چرخ ميزند و مطلبي چندان تازه و بديع بيان نكرده است. آثار برجسته سبزواري به قرار زير است:
-1 منظومه، شناختهترين كتاب سبزواري منظومه اوست، كه خود وي آنرا شرح كرده است. وليكن چون اين كتاب را سبزواري در سنين جواني نوشته از اين رو نميتواند معرف مقام علمي او باشد. اين كتاب، اصولاً بسيار پيچيده است و تلفيق كتاب از نظم و نثر بر پيچيدگي آن افزوده است. با اين همه داراي مزايايي است، از جمله آنكه شامل يك دوره فلسفه و منطق است به نحو اختصار و حاوي امهات مباحث فلسفي. به همين مناسبت منظومه ئر مراكز علمي در سلسله كتابهاي درسي قرار گرفت و در عصر مؤلف نيز در طهران - كه مهمترين مركز تدريس فلسفه و صوفيگري بود-اين كتاب تدريس ميشد.
كتاب منظومه تلخيص مرتبي از اسفار اربعه ملاصدرا است و در بيشتر موارد تقريباً عين عبارتهاي اسفار را نقل كرده است. در چند مبحث مؤلف بر صدرا نكته گرفته، از قبيل اينكه در برهان تضايف و مبحث اتحاد عاقل و معقول و تركيب اتحادي ماده و صورت بر صدرا اشكال كرده، وليكن در واقع بيشتر آنها مناقشه است و وارد نيست. اين كتاب متجاوز از 1100 بيت دارد واز دو قسمت منطق به نام اللئالي المنتظه (= گوهرهاي در رشته كشيده) و قسمت فلسفه بنام غررالفرايد تشكيل يافته است.
حاجي پس از خطبه آغاز قسمت منطق، شروع به مقصود ميكند و در تعريف منطق ميپردازد و مقصود غايت آنرا بيان ميكند و در اين تعريف از عبارت مرسوم ميان اهل مدرسه در تعريف منطق تجاوز نميكند، ميگويد:
قانون آلي يقي رعايتهعن خطأالفكر و هذا غايته
يعني منطق، آلتي است قانوني، كه رعايت آن فكر را از خطا و لغزش باز ميدارد. بعد ميپردازد به بيان صناعات پنجگانه معروف و پيش از اين كار، در اقسام علم از تصور و تصديق و حدود و رسوم و قضايا و اقسام آنها و كليات پنجگانه يعني: جنس، نوع، فصل، عرض عام و خاص سخن ميگويد و قياسات و اقسام آن مانند باب برهان و خطابه و جدل و غيره را بيان ميدارد و در ضمن آن به عقايد برخي از حكيمان گذشته مانند ابنسينا (در گذشته 428 هق) و امام فخر رازي (در گذشته 606 ه ق) اشاره يا تعريض ميكند. منظومه حكمت با اين بيت آغاز ميگردد:
يا واهب العقل لك المحامدالي جنابك انتهي المقاصد
و پس از چند بيت، آغاز به بحث در وجود و تعريف آن ميكند و ميگويد: همه تعاريفي كه از وجود كردهاند نه به حد است كه از جنس و فصل تأليف مييابد و نه به رسم، كه از جنس و عرض، پس تعريف آن به نحو منطقي ممكن نيست بلكه شرح اسم ميكنيم و يك كلمه را به كلمهاي كه از آن روشنتر است تبديل ميكنيم:
معرف الوجود شرح الاسموليس بالحد ولا بالرسم82
مفهومه من اعرف الاشيأو كنهه في غاية الخفأ
سپس ميپردازد به اينكه اصيل است نه ماهيت، زيرا هر ممكني مركب از دو چيز است و آن عبارت است از وجود ماهيت و هيچ يك از حكيمان به اصالت هر دو نگفتهاند. پس يا بايد وجود اصيل باشد يا ماهيت. او قول نخستين را اختيار ميكند و به تأصل و تحقيق وجود ميگويد؛ زيرا ماهيت امري اعتباري است و مفهومي است كه از وجود تعبير ميشود و با آن يكي است و بيشتر اصحاب فلسفه مشائي بر آن رفتهاند:
ان الوجود عندنا اصيلدليل من خالفنا عليل
و براي اين منظور شش دليل اقامه ميكند. بعد از آن ميپردازد به شرح همه مباحث عامه كه لاحق مبحث وجود ميگردد و در اشتراك وجود و زيادت وجود بر ماهيت و اينكه: وجود واجب تعالي عين ذات او است؛ و وجود ذهني و وحدت وجود و برخي آرأ معروف فيلسوفان درباره آن، بحث ميكند و عقيده فهلويون را در مراتب وجود و شدت و ضعف آن ذكر ميكند.
آنگاه در مبحث اعاده معدوم وارد ميشود و آنرا از محالات ميشمارد و بر كساني كه آنرا ممكن ميدانند رد ميگويد:
اعادة المعدوم مما امتنعاو بعضهم فيه الضرورة ادعي
فانه علي جوازها حتم في الشخص تجويز تحليل العدم83
بعد از اين در لواحق وجود و عدم و قدم و حدوث و تعريف و تقسيم آن دو؛ و ماهيت و لواحق و تعريف و احكام و اعتبارات آن بحث ميكند، تقابل و اقسام آنرا بيان ميكند، علت و معلول و تعريف و اقسام آنها را ذكر ميكند و جواهر و اعراض را ذكر و اقسام و تعريفات آنها را بيان ميدارد.
همچنين كيفيت صدور كثرت را از واحد بسيط و نيز عقول عشره، نظريه فيض و انوار اسپهبديه شيخاشراق و انوار منعكسه اشراقيان را بيان ميكند. هيولي و اثبات آن و نيز مثل افلاطوني و ابطال جزء لايتجزا، نفس، حركت و جسم طبيعي و لواحق آن، حدوث اجسام، عقل نظري و علمي، ابطال تناسخ و اقسام آن، نبوات، معجزات، كرامات، معاد و ديگر مسائل عقلي را مطرح و بحث ميكند و با اين بيت كتاب را به پايان ميبرد كه:
ورخها يراعة الفصاحه ختامها كبدوها الفلاحة
شرح منظومه سبزواري اگر چه بسيار مختصر و كوتاه است. وليكن سخت مفيد است زيرا بدون آن اصلاً فهم برخي عبارات ممكن نيست. نگارنده عقيده دارد كه چون سبزواري از نوشتن و سرودن منظومه فارغ گشته و آنان را مفهوم و موجز يافته ناچار به شرح گشته است!
-2 حواشي بر اسفار، كه در حاضيه اسفار چاپ شده است. اين حواشي بر تمام كتاب غير از قسمت جواهر و اعراض به طور مرتب تأليف شده و مفصلترين تعليقهاي است كه بر اسفار نوشته شده است.
-3 رسالة الاجوبة الاسرارية، آن جوابهاي پرسشهايي است كه اسماعيل بجنوردي درباره اشتقاق قمر و معاد جسماني، عالم مثال، وجود بهشت و جهنم و عدم تناهي اَدوار از او پرسيده است.84
-4 كتاب اصول دين.
-5 رسالهاي در اشتراك وجود.
-6 اسرارالحكم، يكي از كتابهاي معتبر سبزواري به زبان فارسي است.اين كتاب را به خواهش ناصرالدينشاه قاجار نوشته است و مشتمل است بر يك دوره حكمت و اصول عقايد اسلامي.
اسرارالحكم را براي نخستين بار ميرزا يوسف آشتياني مستوفي الممالك چاپ كرد. اين مرد نيكوكار خود، از مريدان حاجي بود و ناصرالدينشاه را بر آن داشت كه حاجي را ملاقات كند. ناصرالدينشاه شخصاً به منزل حاجي رفت و چنان روحانيت سبزواري او را تحت تأثير قرار داد كه همواره از ملاقات مذكور شادمان بود و ميگفت: «... عالمي به روحانيت حاجي ملا هادي در عمر خود نديدم.» گويند: حاجي در بيان احساس خود نسبت به شاه و معذرت از كوچكيِ خانه فرمود:
گر خانه محقر است و تاريك
بر ديده روشنت نشانم!
بر ديده روشنت نشانم!
بر ديده روشنت نشانم!
-7 حواشي بر مفاتيج الغيب ملا صدراي شيرازي، اين حواشي در استواري، متانت نظير حواشي اسفار محسوب ميشود.
غير از اين حواشي و تعليقات و كتابها كه ياد كرديم، شرح دعاي جوشن كبير معروف به شرحالاسمأ و شرح دعاي صباح نيز حاوي نكاتي لطيف و عارفانه است و از ريختههاي قلم حاجي است.
سبزواري بر الهيات شفأ نيز تعليقهاي نوشته بود، كه گويا از ميان رفته است.
-8 يكي از بهترين و تحقيقيترين آثار سبزواري شرح مثنوي مولانا جلالالدين محمد بلخي است. از اين شرح احاطه حكيم بر آيات و اخبار و تفاسير و آثار عارفان، خواه نثر و خواه نظم، به خوبي معلوم ميگردد. از اين كتاب بر ميآيد كه حاجي همواره با مثنوي انس داشته و آنرا مورد مطالعه قرار ميداده، همچنين معلوم ميشود كه در زمان شرح نسخههاي متعددي از آن در دست داشته است.