اهل بيتِ آفتاب
محمّد ساقى بزم وجود است جهان مست از مىِ جود و شهود است ولايت همچو مى در جام هستى است غدير خم، خُم اين شور و مستى است على عطر و جهان گُلخانه اوست حقيقت، برگى از افسانه اوست محمد دين عقل و فطرت آموخت مرام دوستى با عترت آموخت شما اى عترتِ مبعوثِ خاتم شما اى برترين اولادِ آدم شما از اهل بيتِ آفتابيد گل جان محمد را گلابيد جهان جسم و شما جان جهانيد شما هم آشكار و هم نهانيد شما اسرار هستى را امينيد فروغ آسمان، روى زمينيد امير كشور دلها شماييد شما آئينههاى حق نماييد شما يك نور در چندين رواقيد شما نور حجازيد و عراقيد فروزان مشعل همواره جاويد شماييد و شماييد و شماييد ديانت بى شما كامل نگردد بجز با عشقتان، دل، دل نگردد كدام عاشق در اين ره، در بلا نيست؟كدامين دل شما را مبتلا نيست؟ اگر در سوگتان شد ديده نمناك اگر از عشقتان دل گشت غمناك گواه عشق ما اين ديده و دل رساند «اشك» و «غم» ما را به منزل شما راه سعادت را دليليد شما مقصودِ هر ابن السّبيليد شما حقّيد و دشمنها سرابند كفى پوچند و چون نقشى برآبند شما تفسير «نور» و «والضحى» ييد شما معناى قرآن و دعاييد اماميد و شهيديد و گواهيد مصون از هر خطا و اشتباهيد شما راه خدا را باز كرديد شهادت را شما آغاز كرديد فدا كرديد جان، تا دين بماند به خون خفتيد، تا آئين بماند شما نور خدا در روى خاكيد صراط مستقيم و راه پاكيد توّلاى شما فرض خدايى است قبول و ردّ آن مرز جدايى است هر آنكس را كه در دين رسول است ولايت، مُهر و امضاى قبول است ولايت با برائت ختم گردد پس از «لبّيك»، شيطان رجم گردد اگر پيمان مردم با «ولى» بود اگر پيوند با «آل على» بود نه فرمان نبى از ياد مىرفت نه رنج و زحمتش برباد مىرفت نه بر روى زمين ميماند قرآن نه «قدرت» تكيه مىزد جاى «برهان» نه حق، بى ياور و مظلوم مىماند نه امّت از على محروم مىماند نه زهرا كشته مىشد در جوانى نه مىشد خسته از اين زندگانى نه از دست ستم مىخورد سيلى نه رويش مىشد از بيداد، نيلى نه بازويش كبود از تازيانه نه دفن او شبانه، مخفيانه نه تيغ كينه در دست جنون بود نه محراب على رنگين زخون بود نه خون دل نصيب مجتبى بود نه پرپر لالهها در كربلا بود نه زينب بذر غم مىكاشت در دل نه مىزد سر زغم بر چوب محمل بقيع ما نه غم افزاى جان بود نه ويران و چنين بى سايهبان بود كنون ماييم و درد داغدارى كنون ماييم و اشك و سوگوارى غدير ما محرّم دارد امروز محرّم بذر غم مىكارد امروز ولايت گنج عشقى در دل ماست محبّت هم سرشته با گِل ماست شما آل رسولِ خاتم استيد كه با جود و كرم ميثاق بستيد كريمان با بدان هم بد نكردند كسى را از در خود ردّ نكردند اگر ناقابليم و شرمساريم بجز عشق شما چيزى نداريم شما در ظاهر و باطن اميريد عنايت كرده، ما را دست گيريد (مدينه - غدير 1411) تير 1370 *