اهل بیت آفتاب‏ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اهل بیت آفتاب‏ - نسخه متنی

محمدجواد‏ محدثی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید



اهل بيتِ آفتاب‏

محمّد ساقى بزم وجود است‏ جهان مست از مىِ جود و شهود است‏ ولايت همچو مى در جام هستى است‏ غدير خم، خُم اين شور و مستى است‏ على عطر و جهان گُلخانه اوست‏ حقيقت، برگى از افسانه اوست‏ محمد دين عقل و فطرت آموخت‏ مرام دوستى با عترت آموخت‏ شما اى عترتِ مبعوثِ خاتم‏ شما اى برترين اولادِ آدم‏ شما از اهل بيتِ آفتابيد گل جان محمد را گلابيد جهان جسم و شما جان جهانيد شما هم آشكار و هم نهانيد شما اسرار هستى را امينيد فروغ آسمان، روى زمينيد امير كشور دلها شماييد شما آئينه‏هاى حق نماييد شما يك نور در چندين رواقيد شما نور حجازيد و عراقيد فروزان مشعل همواره جاويد شماييد و شماييد و شماييد ديانت بى شما كامل نگردد بجز با عشقتان، دل، دل نگردد كدام عاشق در اين ره، در بلا نيست؟



كدامين دل شما را مبتلا نيست؟ اگر در سوگتان شد ديده نمناك‏ اگر از عشقتان دل گشت غمناك‏ گواه عشق ما اين ديده و دل‏ رساند «اشك» و «غم» ما را به منزل‏ شما راه سعادت را دليليد شما مقصودِ هر ابن السّبيليد شما حقّيد و دشمن‏ها سرابند كفى پوچند و چون نقشى برآبند شما تفسير «نور» و «والضحى» ييد شما معناى قرآن و دعاييد اماميد و شهيديد و گواهيد مصون از هر خطا و اشتباهيد شما راه خدا را باز كرديد شهادت را شما آغاز كرديد فدا كرديد جان، تا دين بماند به خون خفتيد، تا آئين بماند شما نور خدا در روى خاكيد صراط مستقيم و راه پاكيد توّلاى شما فرض خدايى است‏ قبول و ردّ آن مرز جدايى است‏ هر آنكس را كه در دين رسول است‏ ولايت، مُهر و امضاى قبول است‏ ولايت با برائت ختم گردد پس از «لبّيك»، شيطان رجم گردد اگر پيمان مردم با «ولى» بود اگر پيوند با «آل على» بود نه فرمان نبى از ياد مى‏رفت‏ نه رنج و زحمتش برباد مى‏رفت‏ نه بر روى زمين ميماند قرآن‏ نه «قدرت» تكيه مى‏زد جاى «برهان» نه حق، بى ياور و مظلوم مى‏ماند نه امّت از على محروم مى‏ماند نه زهرا كشته مى‏شد در جوانى‏ نه مى‏شد خسته از اين زندگانى‏ نه از دست ستم مى‏خورد سيلى‏ نه رويش مى‏شد از بيداد، نيلى‏ نه بازويش كبود از تازيانه‏ نه دفن او شبانه، مخفيانه‏ نه تيغ كينه در دست جنون بود نه محراب على رنگين زخون بود نه خون دل نصيب مجتبى بود نه پرپر لاله‏ها در كربلا بود نه زينب بذر غم مى‏كاشت در دل‏ نه مى‏زد سر زغم بر چوب محمل‏ بقيع ما نه غم افزاى جان بود نه ويران و چنين بى سايه‏بان بود كنون ماييم و درد داغدارى‏ كنون ماييم و اشك و سوگوارى‏ غدير ما محرّم دارد امروز محرّم بذر غم مى‏كارد امروز ولايت گنج عشقى در دل ماست‏ محبّت هم سرشته با گِل ماست‏ شما آل رسولِ خاتم استيد كه با جود و كرم ميثاق بستيد كريمان با بدان هم بد نكردند كسى را از در خود ردّ نكردند اگر ناقابليم و شرمساريم‏ بجز عشق شما چيزى نداريم‏ شما در ظاهر و باطن اميريد عنايت كرده، ما را دست گيريد (مدينه - غدير 1411) تير 1370 *

/ 2