با دعاى ندبه در پگاه جمعه
قسمت اول
اشاره:
در مورد دعاى ندبه و استناد آن سخنهاى بسيارى گفته شده و رسالهها و كتابهاى متعددى نيز در اين زمينه تاليف شده است. اما هنوز در گوشه و كنار كسانى هستند كه نسبتبه اين دعا ايجاد ترديد مىكنند و در سند آن خدشه وارد مىسازند. مقالهاى كه اينك تقديم شما خوانندگان عزيز موعود مىشود، ابتدا نگاهى اجمالى دارد به تاريخ ندبه سرايى براى آخرين حجتحق، حضرت مهدى، عليهالسلام، و در ادامه نيز بتفصيل سند دعاى ندبه را مورد بررسى قرار مىدهد. اى نور يزدان، اى مهر تابان، اى فروغ بى پايان، اى خورشيد هميشه فروزان! اى پرچم نجات در آغوش، اى چشمه سار عاطفه را نوش، اى غايب ناگشته فراموش. اى هركجا فساد، تو هادم، اى هر كجا نظام، تو ناظم، اى هر كجا قيام، تو قائم. اى همه غمها را تو پايان، اى همه دردها را تو درمان، اى همه نابسامانيها را تو سامان. هجر جانكاهتبه درازا كشيد، چشمها همه فرو خفتند، جز چشمان شيداى شيفتگان، كه در شب يلداى غيبت، طلوع خورشيد جهان آراى تو را مىجويند، اى خورشيد فروزان هستى! دريا طوفانى شد، زورقها همه در هم شكستند، جز زورق سرخ چشم بهراهان، كه بر فراز امواج فتنهها، كرانه رهايى بخش ترا مىطلبند، اى ساحل آرام بخش نجات! پهنه گيتى خشكيد، گل بوتهها همه پژمردند، جز لاله زار خونرنگ دلباختگان، اى چشمه جوشان حيات! آرى شب تيره غيبتبه درازا كشيد، درياى سياه زندگى طوفانى شد، پهندشت انسانيتبه كوير تفتان مبدل گشت و من در اين شب تار وحشت زا، لحظههاى ترا شماره كنم و در اين غار دهشت زا، خسته و دلتنگ، انتظار ترا ستاره كنم، اى زداينده غم و موعود امم! براستى در تاريخ «وصل و هجران» و در دفتر «عشق و حرمان»محبتى چنين ديرپا، محبانى چنين پاى برجا و محبوبى چنان گريز پاى، هيچ چشمى نديده و هيچ گوشى نشنيده است، كه يكهزار و يكصد و شصت و چهار سال است كه اين «جذبه و ناز» و اين «راز و نياز» ادامه دارد. اين تنها مردمان عصر غيبت نيستند كه از گسترش جور و ستم به ستوه آمده، در انتظار ظهور واپسين محب خدا ثانيه شمارى نموده، در آتش فراقش مىسوزند و از طولانى شدن غيبتش خون مىگريند، بلكه همه پيامبران از غيبت و ظهور يوسف زهرا سخن گفته، فضايل و مناقبش را ستوده، انتظار ظهورش را به امتخود توصيه نمودهاند. اين حضرت داود، عليهالسلام، است كه در هر فصلى از زبور از ظهور موفور السرور آن حضرت سخن گفته، از شادى آسمانها، مسرت خاكيان، غرش درياها، به وجد آمدن صحراها و ترنم درختان جنگلها به هنگام ظهور خبر داده، آبادانى جهان، آسايش انسان و آرامش همگان را در دولت كريمهاش به نمايش گذاشته، فرمان انتظار داده است. (1) اين حضرت دانيال، عليهالسلام، است كه گسترش عدل و برچشيده شدن ستم را به دستحضرت قائم، عليهالسلام، خبر داده، از رجعت مردگان سخن گفته و منتظران ظهور را ستوده است. (2) اين حيقوق نبى، عليهالسلام، است كه نويد ظهور داده،از طول غيبتش سخن گفته، به امتش فرموده: اگرچه تاخير نمايد برايش منتظر باش، زيرا كه البته خواهد آمد. (3) اين حضرت عيسى، عليهالسلام، است كه در بيش از پنجاه مورد از عهد جديد از ظهور ناگهانى حضرتش سخن گفته، به انتظار سازنده فرمان داده، از غفلت و بى توجهى بر حذر داشته مىفرمايد: كمرهاى خود را بسته، چراغهاى خود را افروخته بداريد... خوشا به حال آن غلامان كه آقاى ايشان چون آيد ايشان را بيدار يابد. (4) اين رسول گرامى اسلام، صلىاللهعليهوآله، است كه در شب معراج، انوار طيبه حضرت على و حضرت زهرا و ديگر امامان معصوم، عليهمالسلام، را مشاهده مىكند و نور مقدس حضرت بقيةالله، ارواحنا فداه، را مىبيند كه در ميان آنها چون ستارهاى درخشان نورافشانى مىكند. از خداوند منان مىپرسد: پروردگارا اينها چه كسانى هستند، خطاب مىشود: اينها امامان هستند و اين همان «قائم» است كه حلال مرا حلال مىكند و حرام مرا حرام مىنمايد، به دست او از دشمنان خود انتقام مىگيرم، او وسيله آرامش دوستان من و آرام بخش دلهاى شيعيان تو، از ستمگران، منكران و كافران است. همو لات و عزى (دو بتبزرگ قريش) را به صورت تر و تازه از دل خاك بيرون مىآورد و آنها را طعمه آتش مىسازد.. (5) . آنگاه در ضمن يك حديثبسيار طولانى مىفرمايد: طوبى لمن لقيه و طوبى لمن احبه و طوبى لمن قال به: خوشا به حال كسى كه او را ملاقات كند، خوشا به حال كسى كه او را دوستبدارد و خوشا به حال كسى كه به او معتقد باشد. (6) و اينگونه بود كه اشرف كائنات نيز به خيل منتظران پيوست و منطق وحى از اين انتظار و سوز و گداز پرده برداشت، آنجا كه فرمود: قل، انما الغيب لله، فانتظروا انى معكم من المنتظرين بگو براستى غيب از آن خداست، پس منتظر باشيد كه من نيز به همراه شما از منتظرانم. (7) امام به حق ناطق حضرت صادق، عليهالسلام، فرمود: منظور از «غيب» در اين آيه حجت غايب حضرت «قائم»، عليهالسلام، است. (8) و اين اميرمؤمنان، عليهالسلام، است كه در يك خطبه پرشور از حضرت مهدى، عليهالسلام، به عنوان: برترين قله شرف، درياى بيكران فضيلت، پناه بى پناهان، پيكارگر هميشه پيروز، شير بيشه شجاعت، قهرمان دشمن شكن، ويرانگر كاخهاى ستم، شمشير برنده خداوند و...» ياد مىكند، دست روى سينه مىگذارد و آهى از دل برمىكشد مىفرمايد: هاه، شوقا الى رؤيته آه، چقدر مشتاق ديدار اويم. (9) و در حديث ديگرى از سيصد و سيزده فرمانده لشكرى و كشورى حضرتش گفته، از اعماق دل مىفرمايد: و يا شوقاه الى رؤيتهم فى حال ظهور دولتهم. آه، چقدر مشتاقم كه آنها را در حال ظهور دولتشان ديدار نمايم. (10) اصبغ بن نباته گويد: روزى محضر مقدس امير مؤمنان شرفياب شدم، ديدم كه در درياى فكر غوطهور است و با انگشت مباركش بر زمين مىزند. عرض كردم: اى امير مؤمنان! چه شده؟ شما را انديشناك مىبينم؟ با انگشت مباركتان بر زمين مىزنيد، مگر به آب و گل علاقهمند شدهايد؟ فرمود: نه، هرگز، به خدا سوگند حتى يك روز هم به اين خاك و گل علاقهمند نشدم، ولى داشتم فكر مىكردم درباره مولودى كه از نسل من به دنيا خواهد آمد. او يازدهمين فرزند من است. او همان مهدى است كه زمين را پر از عدل و داد كند، آن چنانكه پر از جور و ستم شده است. براى او دوران غيبت و سرگردانى هست. در آن ايام اقوامى از راه حق منحرف مىشوند و اقوام ديگرى به راه راست هدايت مىگردند. (11) اين سوز و گداز و اظهار اشتياق منحصر به امير مؤمنان، عليهالسلام، نيست كه همه امامان از سويداى دل آرزوى ديدار آن خورشيد جهان افروز را داشتند و هر كدام به تعبيرى از اين عشق درونى پرده برداشتند. اين سبط اكبر امام حسن مجتبى، عليهالسلام، است كه پس از تشريح حكومتشكوهمند آن حضرت مىفرمايد: فطوبى لمن ادرك ايامه و سمع كلامه. خوشا به حال آنانكه روزگار همايونش را درك كنند و از اوامرش اطاعت نمايند. (12) و اين سالار شهيدان حضرت حسين، عليهالسلام، است كه همواره به ياد منتقم خون خود و خون ديگر مظلومان در راستاى تاريخ بود و به هنگام ترسيم قيام جهانى آن حضرت، از او به عنوان «الموتور بابيه» تعبير مىكرد. (13) «موتور» به معناى «صاحب خون» و «منتقم» است. (14) در تفسير آيه شريفه: و من قتل مظلوما فقد جعلنا لوليه سلطانا، فلا يسرف فى القتل، انه كان منصورا. كسى كه مظلومانه كشته شود، براى صاحب خون او فرمانروايى مقدر كردهايم، در كشتار زيادهروى نكند كه او پيروزست. (15) امام صادق، عليهالسلام، فرمود: اين آيه در حق قائم آل محمد، صلىاللهعليهوآله، مىباشد كه ظهور كرده، انتقام خون امام حسين، عليهالسلام، را مىگيرد. (16) و اين امام سجاد، عليهالسلام، است كه در خطبه معروف خود در مجلس يزيد ويژگيهاى خاندان عصمت و طهارت را مىشمارد و مىفرمايد: خداوند به ما علم، حلم، سخاوت، شجاعت و محبت در دل مؤمنان عطا كرده، رسول خدا از ماست، وصى او از ماست، سرور شهيدان (جناب حمزه) جعفر طيار و دو سبط امت از ماست و آن مهدى كه دجال را مىكشد از ماست. (17) و اين امام باقر، عليهالسلام، است كه در مقام ابراز اشتياق به ديدار آن حضرت مىفرمايد: و يا طوبى من ادركه. خوشا به حال آنكه او را درك كند. (18) و خطاب به «ام هانى» فرمود: فان ادركت زمانه قرت عينك. اگر زمان او را درك كنى، ديدگانت روشن گردد. (19) و اين امام صادق، عليهالسلام، است كه در همين رابطه مىفرمايد: فطوبى لمن ادرك ذلك الزمان. خوشا به حال كسى كه آن زمان را درك كند. (20) آنگاه تعبير بسيار بلندى دارد، كه از طرفى حاكى از عظمت فوقالعاده حضرت بقيةالله، ارواحنا فداه، و از طرف ديگر بيانگر نهايت عشق و علاقه امام صادق، عليهالسلام، به ششمين فرزند دلبند خويش است: و لو ادركته، لخدمته ايام حياتى. اگر من زمان او را درك مىكردم، همه عمر دامن خدمتبه كمر مىبستم. (21) آنگاه گرفتارى شيعيان را در عصر غيبتبازگو كرده، مىفرمايد: و لقد لتدمعن عليه عيون المؤمنين. از چشم مؤمنان سيل اشك براى آن حضرت سرازير خواهد شد. (22) اما شخص حضرت صادق، عليهالسلام، چقدر در فراق حضرت بقيةالله، ارواحنا فداه، اشك ريخته، جز خدا نمىداند. «سدير صيرفى» مىگويد: با همراهى «مفضل»، «ابوبصير» و «ابان» به محضر مقدس امام صادق، عليهالسلام، شرفياب شديم، او را مشاهده كرديم كه بر روى خاكها نشسته، يك جامه خيبرى، بى يقه و آستين كوتاه بر تن دارد، همانند مادر فرزند مرده گريه مىكند، سراسر وجود مقدس آقا را حزن و اندوه فرا گرفته، آثار غم و اندوه در وجنات صورت ظاهر گشته، رنگ چهره بكلى دگرگون شده، سيل اشك از دلى پر خون و قلبى پر التهاب برخاسته، بر گونههاى مباركش فرومىريخت و اينگونه زمزمه مىكرد: سيدى غيبتك نفت رقادى، و ضيقت على مهادى، و ابتزت منى راحة فؤادى... اى سيد و سرور من! غيبت تو خواب از ديدگانم ربوده، عرصه را بر من تنگ نموده، آسايش و آرامش را از دلم سلب كرده است... سدير مىگويد: هنگامى كه امام صادق، عليهالسلام، را اينچنين پريشان ديديم، دلهايمان آتش گرفت و هوش از سرمان پريد، كه چه مصيبت جانكاهى بر حجتخدا روى داده؟ چه فاجعه اسفبارى بر او وارد شده است؟! عرض كرديم: اى فرزند بهترين خلايق! چه حادثهاى بر شما روى آورده كه اين چنين سيل اشك از ديدگانتان فرو مىريزد؟! و اشك مباركتان چون ابر بهارى بر چهرهتان سرازير شده است؟! چه فاجعهاى شما را اين چنين بر سوك نشانده است؟! وجود مقدس حضرت صادق، عليهالسلام، چون بيد لرزيد و نفسهاى مباركشان به شماره افتاد، آنگاه آهى عميق به پهناى قفسه سينه از اعماق دل بركشيد و به ما روى كرد و فرمود: صبح امروز كتاب «جفر» را نگاه مىكردم و آن كتابى است كه همه مسايل مربوطه به مرگ و ميرها، بلايا و حوادث را تا پايان جهان در بر دارد. اين كتاب را خداوند به پيامبر خويش و پيشوايان معصوم از تبار او اختصاص داده است. در اين كتاب، تولد، غيبت، درازى غيبت و ديرزيستى قائم ما و گرفتارى و باورداران در آن زمان، راه يافتن شك و ترديد بر دل مردم در اثر طول غيبت و مرتد شدن مردم از آيين مقدس اسلام را خواندم و ديدم كه چگونه رشته ولايت را كه خداوند در گردن هر انسانى قرار داده، مىگسلند و از زمره اسلام بيرون مىروند، دلم به حال مردم آن زمان سوخت و امواج غم و اندوه بر پيكرم فرو ريخت. (23) مطالعه احوال شيعيان اين زمان، اين چنين امام صادق، عليهالسلام، را دگرگون كرده، سيل اشك بر چهره مباركشان روان ساخته، ولى ما كه آن صلابت و مقاومت امام، عليهالسلام، را نداريم، و سنگينى حوادث تلخ زمان را بر شانههاى خود لمس مىكنيم، چه حالى خواهيم داشت؟ اينكه سراسيمه سر به بيابان نمىگذاريم، و آتش دلمان جهان هستى را طعمه حريق نمىسازد، به اين دليل است كه عظمت فاجعه و عمق مصيبت را آنچنان كه بايد درك نمىكنيم. و اين امام كاظم، عليهالسلام، است كه از غيبت امام عصر، عليهالسلام، سخن مىگويد و خطاب به برادر بزرگوارش «على بن جعفر» مىفرمايد: انما هى محنة من الله عز و جل امتحن بها خلقه. آن يك آزمون الهى است كه خداوند متعال بندگانش را به اين وسيله آزموده است. و هنگامى كه على بن جعفر، عليهالسلام، توضيح بيشترى مىخواهد، مىفرمايد: يا بنى عقولكم تضعف عن هذا و احلامكم تضيق عن حمله و لكم ان تعيشوا فسوف تدركونه. پسر جان! عقلهاى شما از درك آن ناتوان است و استعدادهاى شما از حمل آن عاجز است، اگر زنده بمانيد آن را در مىيابيد. (24) و اين حضرت رضا، عليهالسلام، است كه از طول غيبت آن حضرت ياد كرده مىفرمايد: يبكى عليه اهل السماء و الارض و كل حرى و حران و كل حزين و لهفان. همه اهل آسمان و زمين، همه عاشقان و دلباختگان، و همه دردمندان و دلسوختگان براى او گريه مىكنند. (25) هنگامى كه «دعبل خزاعى» اشعار مشهورش را در محضر امام هشتم خواند، چون از بقيةالله و قيام شكوهمند آن حضرت ياد كرد، امام رضا، عليهالسلام، از جاى برخاست و دست مباركش را بر سر نهاد و در برابر نام حضرت ولىعصر، عليهالسلام، تواضع نمود و براى فرجش دعا كرد. (26) از امام صادق، عليهالسلام، سؤال شد: چرا به هنگام شنيدن نام «قائم» لازم استبرخيزيم؟ فرمود: براى آن حضرت غيبت طولانى هست و اين لقب يادآور دولتحقه آن حضرت و ابراز تاسف بر غربت اوست، و لذا آن حضرت از شدت محبت و مرحمتى كه به دوستانش دارد، به هر كسى كه حضرتش را با اين لقب ياد كند نگاه محبت آميزى مىكند. از تجليل و تعظيم آن حضرت است كه هر بنده خاضعى در مقابل صاحب (عصر) خود، هنگامى كه مولاى بزرگوارش به سوى او بنگرد از جاى برخيزد.پس بايد برخيزد و تعجيل در امر فرج مولايش را از خداوند منان سالتبنمايد». (27) و اين حضرت جواد، عليهالسلام، است كه در چهارسالگى بشدت در غم و اندوه غوطهور شده، پدر بزرگوارش از سبب هم و غمش مىپرسد، از مصيبتهاى مادرش حضرت زهرا، عليهاالسلام، و انتقام خون محسن زهرا در عصر ظهور ياد مىكند. (28) و در حديث ديگرى قيام شكوهمند امام عصر، عليهالسلام، را ترسيم مىكند و در پايان مىفرمايد: فاذا دخل المدينة اخرج اللات و العزى فاحرقهما. چون وارد مدينه منوره بشود، آن دو بت پليد قريش را از خاك بيرون مىآورد و طعمه حريق مىسازد. (29) و اين امام هادى، عليهالسلام، كه در زندان سامرا به ياد يوسف زهراست و به «صقر بن ابى دلف» مىفرمايد: روز سه شنبه به رسول خدا اختصاص دارد... روز پنجشنبه به پسرم حسن (امام حسن عسكرى) و روز جمعه به فرزند پسرم (حضرت مهدى، عليهالسلام) اختصاص دارد. (30) و اين امام حسن عسكرى، عليهالسلام، است كه در زندان سامرا به ياد فرزند دلبندش نغمه سرايى مىكند و اين بيت را زمزمه مىكند:
من كان ذا عضد يدرك ضلامته
ان الذليل الذى ليست له عضد
ان الذليل الذى ليست له عضد
ان الذليل الذى ليست له عضد
لعلك يوما ان ترانى
كانما بنى حوالى الاسود اللوابد
كانما بنى حوالى الاسود اللوابد
كانما بنى حوالى الاسود اللوابد
1. عهد عتيق، مزامير، مزمور،37 /9-18 و مزمور96 / 10-13. 2. عهد عتيق، اشعيا نبى، 11 / 4-10. 3. عهد عتيق، حيقوق نبى، 12 / 1-13. 4. عهد جديد، انجيل لوقا، 12 / 35 و36. 5. الشيخالصدوق، عيون اخبار الرضا، ج1، ص47. 6. همان، كمالالدين و تمامالنعمة، ج1، ص268. 7. سوره يونس (10)، آيه 20. 8. القندوزى، سليمان بن ابراهيم، ينابيع المودة، ص508، چاپ استانبول. 9. المجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، ج51، ص115; الكاظمى، السيد مصطفى، بشارةالاسلام، ص52. 10. الكلينى، محمدبنيعقوب، الكافى، ج1، ص270. 11. الخراز القمى، ابوالقاسم على، كفاية الاثر فى النص على الائمة الاثنى عشر، ص220; الشيخ الصدوق، همان، ج1، ص289. 12. سليمان، كامل، يوم الخلاص، ص 374، چاپ چهارم. 13. الشيخ الصدوق، همان، ح1، ص318. 14. ابن الاثير، النهاية فى غريب الحديث و الاثر، ج5، ص148. 15. سوره اسرا (17)، آيه33. 16. ابن قولويه، كامل الزيارات، ص63; البحرانى، السيد هاشم، البرهان فى تفسير القرآن، ج2، ص418. 17. قمى، شيخ عباس، نفس المهموم، ص285. 18. المجلسى، محمدباقر، همان، ص137. 19. الكلينى، محمدباقر، همان، ج1، ص276. 20. المجلسى، محمدباقر، همان، ص144. 21. النعمانى، محمد بن ابراهيم، كتاب الغيبة، ص245، چاپ تهران. 22. الشيخ الصدوق، همان، ح2، ص347; النعمانى، محمد بن ابراهيم، همان، ص152. 23. الشيخ الطوسى، كتاب الغيبة، ص167، چاپ جديد. 24. الشيخ الصدوق، همان، ج2، ص360. 25. المجلسى، محمدباقر، همان، ج51، ص153. 26. التسترى، قاموس الرجال، ج4، ص290. 27. الصافى الگلپايگانى، لطفاله، منتخبالاثر، ص506. 28. البحرانى، السيد هاشم بن سليمان، حلية الابرار فى فضايل محمد و آله الاطهار، ج2، ص598; بيتالحزان، ص100. 29. الشيخ الصدوق، همان، ح 2، ص383. 30. المجلسى، محمدباقر، همان، ج51، ص162. 31. الطبرسى، ابوعلى الفضل بن حسن، اعلام الورى باعلام الهدى، ص291. 32. الشيخ طوسى، همان، ص237. 33. الطبرسى، ابوعلى الفضل بن حسن، الاحتجاج، ج2، ص471; الشيخ الطوسى، كتاب الغيبة، ص292. 34. المجلسى، محمدباقر، همان، ج52، ص30. 35. الامين العاملى، السيد محسن، اعيان الشيعه، ح2، ص71، قطع رحلى. 36. الموسوى الاصفهانى، السيد محمدتقى، مكيالالمكارم، ح2، صص102-103.