با دعای ندبه در پگاه جمعه (1) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

با دعای ندبه در پگاه جمعه (1) - نسخه متنی

علی اکبر مهدی پور

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید



با دعاى ندبه در پگاه جمعه
قسمت اول

اشاره:

در مورد دعاى ندبه و استناد آن سخنهاى بسيارى گفته شده و رساله‏ها و كتابهاى متعددى نيز در اين زمينه تاليف شده است. اما هنوز در گوشه و كنار كسانى هستند كه نسبت‏به اين دعا ايجاد ترديد مى‏كنند و در سند آن خدشه وارد مى‏سازند.

مقاله‏اى كه اينك تقديم شما خوانندگان عزيز موعود مى‏شود، ابتدا نگاهى اجمالى دارد به تاريخ ندبه سرايى براى آخرين حجت‏حق، حضرت مهدى، عليه‏السلام، و در ادامه نيز بتفصيل سند دعاى ندبه را مورد بررسى قرار مى‏دهد.

اى نور يزدان، اى مهر تابان، اى فروغ بى پايان، اى خورشيد هميشه فروزان!

اى پرچم نجات در آغوش، اى چشمه سار عاطفه را نوش، اى غايب ناگشته فراموش.

اى هركجا فساد، تو هادم، اى هر كجا نظام، تو ناظم، اى هر كجا قيام، تو قائم.

اى همه غمها را تو پايان، اى همه دردها را تو درمان، اى همه نابسامانيها را تو سامان.

هجر جانكاهت‏به درازا كشيد، چشمها همه فرو خفتند، جز چشمان شيداى شيفتگان، كه در شب يلداى غيبت، طلوع خورشيد جهان آراى تو را مى‏جويند، اى خورشيد فروزان هستى!

دريا طوفانى شد، زورقها همه در هم شكستند، جز زورق سرخ چشم به‏راهان، كه بر فراز امواج فتنه‏ها، كرانه رهايى بخش ترا مى‏طلبند، اى ساحل آرام بخش نجات!

پهنه گيتى خشكيد، گل بوته‏ها همه پژمردند، جز لاله زار خونرنگ دلباختگان، اى چشمه جوشان حيات!

آرى شب تيره غيبت‏به درازا كشيد، درياى سياه زندگى طوفانى شد، پهندشت انسانيت‏به كوير تفتان مبدل گشت و من در اين شب تار وحشت زا، لحظه‏هاى ترا شماره كنم و در اين غار دهشت زا، خسته و دلتنگ، انتظار ترا ستاره كنم، اى زداينده غم و موعود امم!

براستى در تاريخ «وصل و هجران‏» و در دفتر «عشق و حرمان‏»محبتى چنين ديرپا، محبانى چنين پاى برجا و محبوبى چنان گريز پاى، هيچ چشمى نديده و هيچ گوشى نشنيده است، كه يكهزار و يكصد و شصت و چهار سال است كه اين «جذبه و ناز» و اين «راز و نياز» ادامه دارد.

اين تنها مردمان عصر غيبت نيستند كه از گسترش جور و ستم به ستوه آمده، در انتظار ظهور واپسين محب خدا ثانيه شمارى نموده، در آتش فراقش مى‏سوزند و از طولانى شدن غيبتش خون مى‏گريند، بلكه همه پيامبران از غيبت و ظهور يوسف زهرا سخن گفته، فضايل و مناقبش را ستوده، انتظار ظهورش را به امت‏خود توصيه نموده‏اند.

اين حضرت داود، عليه‏السلام، است كه در هر فصلى از زبور از ظهور موفور السرور آن حضرت سخن گفته، از شادى آسمانها، مسرت خاكيان، غرش درياها، به وجد آمدن صحراها و ترنم درختان جنگلها به هنگام ظهور خبر داده، آبادانى جهان، آسايش انسان و آرامش همگان را در دولت كريمه‏اش به نمايش گذاشته، فرمان انتظار داده است. (1)

اين حضرت دانيال، عليه‏السلام، است كه گسترش عدل و برچشيده شدن ستم را به دست‏حضرت قائم، عليه‏السلام، خبر داده، از رجعت مردگان سخن گفته و منتظران ظهور را ستوده است. (2)

اين حيقوق نبى، عليه‏السلام، است كه نويد ظهور داده،از طول غيبتش سخن گفته، به امتش فرموده:

اگرچه تاخير نمايد برايش منتظر باش، زيرا كه البته خواهد آمد. (3)

اين حضرت عيسى، عليه‏السلام، است كه در بيش از پنجاه مورد از عهد جديد از ظهور ناگهانى حضرتش سخن گفته، به انتظار سازنده فرمان داده، از غفلت و بى توجهى بر حذر داشته مى‏فرمايد:

كمرهاى خود را بسته، چراغهاى خود را افروخته بداريد... خوشا به حال آن غلامان كه آقاى ايشان چون آيد ايشان را بيدار يابد. (4)

اين رسول گرامى اسلام، صلى‏الله‏عليه‏وآله، است كه در شب معراج، انوار طيبه حضرت على و حضرت زهرا و ديگر امامان معصوم، عليهم‏السلام، را مشاهده مى‏كند و نور مقدس حضرت بقية‏الله، ارواحنا فداه، را مى‏بيند كه در ميان آنها چون ستاره‏اى درخشان نورافشانى مى‏كند. از خداوند منان مى‏پرسد: پروردگارا اينها چه كسانى هستند، خطاب مى‏شود:

اينها امامان هستند و اين همان «قائم‏» است كه حلال مرا حلال مى‏كند و حرام مرا حرام مى‏نمايد، به دست او از دشمنان خود انتقام مى‏گيرم، او وسيله آرامش دوستان من و آرام بخش دلهاى شيعيان تو، از ستمگران، منكران و كافران است. همو لات و عزى (دو بت‏بزرگ قريش) را به صورت تر و تازه از دل خاك بيرون مى‏آورد و آنها را طعمه آتش مى‏سازد.. (5) .

آنگاه در ضمن يك حديث‏بسيار طولانى مى‏فرمايد:

طوبى لمن لقيه و طوبى لمن احبه و طوبى لمن قال به:

خوشا به حال كسى كه او را ملاقات كند، خوشا به حال كسى كه او را دوست‏بدارد و خوشا به حال كسى كه به او معتقد باشد. (6)

و اينگونه بود كه اشرف كائنات نيز به خيل منتظران پيوست و منطق وحى از اين انتظار و سوز و گداز پرده برداشت، آنجا كه فرمود:

قل، انما الغيب لله، فانتظروا انى معكم من المنتظرين

بگو براستى غيب از آن خداست، پس منتظر باشيد كه من نيز به همراه شما از منتظرانم. (7)

امام به حق ناطق حضرت صادق، عليه‏السلام، فرمود: منظور از «غيب‏» در اين آيه حجت غايب حضرت «قائم‏»، عليه‏السلام، است. (8)

و اين اميرمؤمنان، عليه‏السلام، است كه در يك خطبه پرشور از حضرت مهدى، عليه‏السلام، به عنوان:

برترين قله شرف، درياى بيكران فضيلت، پناه بى پناهان، پيكارگر هميشه پيروز، شير بيشه شجاعت، قهرمان دشمن شكن، ويرانگر كاخهاى ستم، شمشير برنده خداوند و...» ياد مى‏كند، دست روى سينه مى‏گذارد و آهى از دل برمى‏كشد مى‏فرمايد:

هاه، شوقا الى رؤيته

آه، چقدر مشتاق ديدار اويم. (9)

و در حديث ديگرى از سيصد و سيزده فرمانده لشكرى و كشورى حضرتش گفته، از اعماق دل مى‏فرمايد:

و يا شوقاه الى رؤيتهم فى حال ظهور دولتهم.

آه، چقدر مشتاقم كه آنها را در حال ظهور دولتشان ديدار نمايم. (10)

اصبغ بن نباته گويد: روزى محضر مقدس امير مؤمنان شرفياب شدم، ديدم كه در درياى فكر غوطه‏ور است و با انگشت مباركش بر زمين مى‏زند. عرض كردم: اى امير مؤمنان! چه شده؟ شما را انديشناك مى‏بينم؟ با انگشت مباركتان بر زمين مى‏زنيد، مگر به آب و گل علاقه‏مند شده‏ايد؟ فرمود:

نه، هرگز، به خدا سوگند حتى يك روز هم به اين خاك و گل علاقه‏مند نشدم، ولى داشتم فكر مى‏كردم درباره مولودى كه از نسل من به دنيا خواهد آمد. او يازدهمين فرزند من است. او همان مهدى است كه زمين را پر از عدل و داد كند، آن چنانكه پر از جور و ستم شده است. براى او دوران غيبت و سرگردانى هست. در آن ايام اقوامى از راه حق منحرف مى‏شوند و اقوام ديگرى به راه راست هدايت مى‏گردند. (11)

اين سوز و گداز و اظهار اشتياق منحصر به امير مؤمنان، عليه‏السلام، نيست كه همه امامان از سويداى دل آرزوى ديدار آن خورشيد جهان افروز را داشتند و هر كدام به تعبيرى از اين عشق درونى پرده برداشتند.

اين سبط اكبر امام حسن مجتبى، عليه‏السلام، است كه پس از تشريح حكومت‏شكوهمند آن حضرت مى‏فرمايد:

فطوبى لمن ادرك ايامه و سمع كلامه.

خوشا به حال آنانكه روزگار همايونش را درك كنند و از اوامرش اطاعت نمايند. (12)

و اين سالار شهيدان حضرت حسين، عليه‏السلام، است كه همواره به ياد منتقم خون خود و خون ديگر مظلومان در راستاى تاريخ بود و به هنگام ترسيم قيام جهانى آن حضرت، از او به عنوان «الموتور بابيه‏» تعبير مى‏كرد. (13)

«موتور» به معناى «صاحب خون‏» و «منتقم‏» است. (14)

در تفسير آيه شريفه:

و من قتل مظلوما فقد جعلنا لوليه سلطانا، فلا يسرف فى القتل، انه كان منصورا.

كسى كه مظلومانه كشته شود، براى صاحب خون او فرمانروايى مقدر كرده‏ايم، در كشتار زياده‏روى نكند كه او پيروزست. (15)

امام صادق، عليه‏السلام، فرمود:

اين آيه در حق قائم آل محمد، صلى‏الله‏عليه‏وآله، مى‏باشد كه ظهور كرده، انتقام خون امام حسين، عليه‏السلام، را مى‏گيرد. (16)

و اين امام سجاد، عليه‏السلام، است كه در خطبه معروف خود در مجلس يزيد ويژگيهاى خاندان عصمت و طهارت را مى‏شمارد و مى‏فرمايد:

خداوند به ما علم، حلم، سخاوت، شجاعت و محبت در دل مؤمنان عطا كرده، رسول خدا از ماست، وصى او از ماست، سرور شهيدان (جناب حمزه) جعفر طيار و دو سبط امت از ماست و آن مهدى كه دجال را مى‏كشد از ماست. (17)

و اين امام باقر، عليه‏السلام، است كه در مقام ابراز اشتياق به ديدار آن حضرت مى‏فرمايد:

و يا طوبى من ادركه.

خوشا به حال آنكه او را درك كند. (18)

و خطاب به «ام هانى‏» فرمود:

فان ادركت زمانه قرت عينك.

اگر زمان او را درك كنى، ديدگانت روشن گردد. (19)

و اين امام صادق، عليه‏السلام، است كه در همين رابطه مى‏فرمايد:

فطوبى لمن ادرك ذلك الزمان.

خوشا به حال كسى كه آن زمان را درك كند. (20)

آنگاه تعبير بسيار بلندى دارد، كه از طرفى حاكى از عظمت فوق‏العاده حضرت بقية‏الله، ارواحنا فداه، و از طرف ديگر بيانگر نهايت عشق و علاقه امام صادق، عليه‏السلام، به ششمين فرزند دلبند خويش است:

و لو ادركته، لخدمته ايام حياتى.

اگر من زمان او را درك مى‏كردم، همه عمر دامن خدمت‏به كمر مى‏بستم. (21)

آنگاه گرفتارى شيعيان را در عصر غيبت‏بازگو كرده، مى‏فرمايد:

و لقد لتدمعن عليه عيون المؤمنين.

از چشم مؤمنان سيل اشك براى آن حضرت سرازير خواهد شد. (22)

اما شخص حضرت صادق، عليه‏السلام، چقدر در فراق حضرت بقية‏الله، ارواحنا فداه، اشك ريخته، جز خدا نمى‏داند.

«سدير صيرفى‏» مى‏گويد: با همراهى «مفضل‏»، «ابوبصير» و «ابان‏» به محضر مقدس امام صادق، عليه‏السلام، شرفياب شديم، او را مشاهده كرديم كه بر روى خاكها نشسته، يك جامه خيبرى، بى يقه و آستين كوتاه بر تن دارد، همانند مادر فرزند مرده گريه مى‏كند، سراسر وجود مقدس آقا را حزن و اندوه فرا گرفته، آثار غم و اندوه در وجنات صورت ظاهر گشته، رنگ چهره بكلى دگرگون شده، سيل اشك از دلى پر خون و قلبى پر التهاب برخاسته، بر گونه‏هاى مباركش فرومى‏ريخت و اينگونه زمزمه مى‏كرد:

سيدى غيبتك نفت رقادى، و ضيقت على مهادى، و ابتزت منى راحة فؤادى...

اى سيد و سرور من! غيبت تو خواب از ديدگانم ربوده، عرصه را بر من تنگ نموده، آسايش و آرامش را از دلم سلب كرده است...

سدير مى‏گويد: هنگامى كه امام صادق، عليه‏السلام، را اينچنين پريشان ديديم، دلهايمان آتش گرفت و هوش از سرمان پريد، كه چه مصيبت جانكاهى بر حجت‏خدا روى داده؟ چه فاجعه اسفبارى بر او وارد شده است؟! عرض كرديم:

اى فرزند بهترين خلايق! چه حادثه‏اى بر شما روى آورده كه اين چنين سيل اشك از ديدگانتان فرو مى‏ريزد؟! و اشك مباركتان چون ابر بهارى بر چهره‏تان سرازير شده است؟! چه فاجعه‏اى شما را اين چنين بر سوك نشانده است؟!

وجود مقدس حضرت صادق، عليه‏السلام، چون بيد لرزيد و نفسهاى مباركشان به شماره افتاد، آنگاه آهى عميق به پهناى قفسه سينه از اعماق دل بركشيد و به ما روى كرد و فرمود:

صبح امروز كتاب «جفر» را نگاه مى‏كردم و آن كتابى است كه همه مسايل مربوطه به مرگ و ميرها، بلايا و حوادث را تا پايان جهان در بر دارد. اين كتاب را خداوند به پيامبر خويش و پيشوايان معصوم از تبار او اختصاص داده است. در اين كتاب، تولد، غيبت، درازى غيبت و ديرزيستى قائم ما و گرفتارى و باورداران در آن زمان، راه يافتن شك و ترديد بر دل مردم در اثر طول غيبت و مرتد شدن مردم از آيين مقدس اسلام را خواندم و ديدم كه چگونه رشته ولايت را كه خداوند در گردن هر انسانى قرار داده، مى‏گسلند و از زمره اسلام بيرون مى‏روند، دلم به حال مردم آن زمان سوخت و امواج غم و اندوه بر پيكرم فرو ريخت. (23)

مطالعه احوال شيعيان اين زمان، اين چنين امام صادق، عليه‏السلام، را دگرگون كرده، سيل اشك بر چهره مباركشان روان ساخته، ولى ما كه آن صلابت و مقاومت امام، عليه‏السلام، را نداريم، و سنگينى حوادث تلخ زمان را بر شانه‏هاى خود لمس مى‏كنيم، چه حالى خواهيم داشت؟ اينكه سراسيمه سر به بيابان نمى‏گذاريم، و آتش دلمان جهان هستى را طعمه حريق نمى‏سازد، به اين دليل است كه عظمت فاجعه و عمق مصيبت را آنچنان كه بايد درك نمى‏كنيم.

و اين امام كاظم، عليه‏السلام، است كه از غيبت امام عصر، عليه‏السلام، سخن مى‏گويد و خطاب به برادر بزرگوارش «على بن جعفر» مى‏فرمايد:

انما هى محنة من الله عز و جل امتحن بها خلقه.

آن يك آزمون الهى است كه خداوند متعال بندگانش را به اين وسيله آزموده است.

و هنگامى كه على بن جعفر، عليه‏السلام، توضيح بيشترى مى‏خواهد، مى‏فرمايد:

يا بنى عقولكم تضعف عن هذا و احلامكم تضيق عن حمله و لكم ان تعيشوا فسوف تدركونه.

پسر جان! عقلهاى شما از درك آن ناتوان است و استعدادهاى شما از حمل آن عاجز است، اگر زنده بمانيد آن را در مى‏يابيد. (24)

و اين حضرت رضا، عليه‏السلام، است كه از طول غيبت آن حضرت ياد كرده مى‏فرمايد:

يبكى عليه اهل السماء و الارض و كل حرى و حران و كل حزين و لهفان.

همه اهل آسمان و زمين، همه عاشقان و دلباختگان، و همه دردمندان و دلسوختگان براى او گريه مى‏كنند. (25)

هنگامى كه «دعبل خزاعى‏» اشعار مشهورش را در محضر امام هشتم خواند، چون از بقية‏الله و قيام شكوهمند آن حضرت ياد كرد، امام رضا، عليه‏السلام، از جاى برخاست و دست مباركش را بر سر نهاد و در برابر نام حضرت ولى‏عصر، عليه‏السلام، تواضع نمود و براى فرجش دعا كرد. (26)

از امام صادق، عليه‏السلام، سؤال شد: چرا به هنگام شنيدن نام «قائم‏» لازم است‏برخيزيم؟ فرمود:

براى آن حضرت غيبت طولانى هست و اين لقب يادآور دولت‏حقه آن حضرت و ابراز تاسف بر غربت اوست، و لذا آن حضرت از شدت محبت و مرحمتى كه به دوستانش دارد، به هر كسى كه حضرتش را با اين لقب ياد كند نگاه محبت آميزى مى‏كند. از تجليل و تعظيم آن حضرت است كه هر بنده خاضعى در مقابل صاحب (عصر) خود، هنگامى كه مولاى بزرگوارش به سوى او بنگرد از جاى برخيزد.پس بايد برخيزد و تعجيل در امر فرج مولايش را از خداوند منان سالت‏بنمايد». (27)

و اين حضرت جواد، عليه‏السلام، است كه در چهارسالگى بشدت در غم و اندوه غوطه‏ور شده، پدر بزرگوارش از سبب هم و غمش مى‏پرسد، از مصيبتهاى مادرش حضرت زهرا، عليهاالسلام، و انتقام خون محسن زهرا در عصر ظهور ياد مى‏كند. (28)

و در حديث ديگرى قيام شكوهمند امام عصر، عليه‏السلام، را ترسيم مى‏كند و در پايان مى‏فرمايد:

فاذا دخل المدينة اخرج اللات و العزى فاحرقهما.

چون وارد مدينه منوره بشود، آن دو بت پليد قريش را از خاك بيرون مى‏آورد و طعمه حريق مى‏سازد. (29)

و اين امام هادى، عليه‏السلام، كه در زندان سامرا به ياد يوسف زهراست و به «صقر بن ابى دلف‏» مى‏فرمايد:

روز سه شنبه به رسول خدا اختصاص دارد... روز پنجشنبه به پسرم حسن (امام حسن عسكرى) و روز جمعه به فرزند پسرم (حضرت مهدى، عليه‏السلام) اختصاص دارد. (30)

و اين امام حسن عسكرى، عليه‏السلام، است كه در زندان سامرا به ياد فرزند دلبندش نغمه سرايى مى‏كند و اين بيت را زمزمه مى‏كند:




  • من كان ذا عضد يدرك ضلامته
    ان الذليل الذى ليست له عضد



  • ان الذليل الذى ليست له عضد
    ان الذليل الذى ليست له عضد



هم سنگرش مى‏پرسد: «آيا شما فرزندى داريد؟» مى‏فرمايد:

اى و الله سيكون لى ولد يملا الارض قسطا، فاما الان فلا.

آرى سوگند به خدا، براى من فرزندى خواهد بود كه روى زمين را پر از عدل و داد كند، اما در حال حاضر فرزندى ندارم.

آنگاه به شعر زير تمثل جست:




  • لعلك يوما ان ترانى
    كانما بنى حوالى الاسود اللوابد



  • كانما بنى حوالى الاسود اللوابد
    كانما بنى حوالى الاسود اللوابد



تو شايد روزى مرا ببينى كه فرزندانم همانند شيرهاى ژيانى كه يالشان روى هم ريخته است، در اطراف من گرد آمده باشند. (31)

و چون خورشيد امامت از افق سامرا طالع گرديد، به احمد بن اسحاق فرمود:

سپاس خداوندى را كه مرا از دنيا بيرون نبرد تا ديدار فرزندم را كه جانشين من است و شبيه‏ترين مردم از جهت‏خلقت و سيرت به رسول خدا مى‏باشد به من ارزانى فرمود. (32)

در دومين روز ولادت كه حكيمه خاتون گهواره را خالى ديد، پرسيد: سرور و مولايم چه شد؟ فرمود:

يا عمة استود عناه الذى استودعت ام موسى.

عمه جان! او را به خداوندى سپرديم كه مادر حضرت موسى، عليه‏السلام، فرزندش را به او سپرد. (33)

و اين حضرت بقية‏الله است كه همواره از طولانى شدن دوران غيبت در سوز و گداز و در غالب تشرفات فرمان دعا براى تعجيل در امر فرج صادر مى‏كند و در توقيع شريف مى‏فرمايد:

و اكثروا الدعاء بتعجيل الفرج، فان ذلك فرجكم:

براى تعجيل در امر فرج فراوان دعا كنيد كه فرج شما نيز در آن است. (34)

«محمد بن عثمان‏» دومين نائب خاص، آن حضرت را در «باب المستجار» مى‏بيند كه از استار كعبه آويخته، عرض مى‏كند:

اللهم انتقم من اعدائى.

بار خدايا انتقام مرا از دشمنانم بگير. (35)

و آخرين بار كه خدمت آن حضرت مى‏رسد، وجود اقدس حضرتش را در كنار خانه خدا مى‏بيند كه دست‏به سوى پروردگار برافراشته، عرضه مى‏دارد:

اللهم انجزلى ما وعدتنى:

بار الها! آنچه به من وعده فرمودى، امضا بفرما. (36)

ادامه دارد

1. عهد عتيق، مزامير، مزمور،37 /9-18 و مزمور96 / 10-13.

2. عهد عتيق، اشعيا نبى، 11 / 4-10.

3. عهد عتيق، حيقوق نبى، 12 / 1-13.

4. عهد جديد، انجيل لوقا، 12 / 35 و36.

5. الشيخ‏الصدوق، عيون اخبار الرضا، ج‏1، ص‏47.

6. همان، كمال‏الدين و تمام‏النعمة، ج‏1، ص‏268.

7. سوره يونس (10)، آيه 20.

8. القندوزى، سليمان بن ابراهيم، ينابيع المودة، ص‏508، چاپ استانبول.

9. المجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، ج‏51، ص‏115; الكاظمى، السيد مصطفى، بشارة‏الاسلام، ص‏52.

10. الكلينى، محمدبن‏يعقوب، الكافى، ج‏1، ص‏270.

11. الخراز القمى، ابوالقاسم على، كفاية الاثر فى النص على الائمة الاثنى عشر، ص‏220; الشيخ الصدوق، همان، ج‏1، ص‏289.

12. سليمان، كامل، يوم الخلاص، ص 374، چاپ چهارم.

13. الشيخ الصدوق، همان، ح‏1، ص‏318.

14. ابن الاثير، النهاية فى غريب الحديث و الاثر، ج‏5، ص‏148.

15. سوره اسرا (17)، آيه‏33.

16. ابن قولويه، كامل الزيارات، ص‏63; البحرانى، السيد هاشم، البرهان فى تفسير القرآن، ج‏2، ص‏418.

17. قمى، شيخ عباس، نفس المهموم، ص‏285.

18. المجلسى، محمدباقر، همان، ص‏137.

19. الكلينى، محمدباقر، همان، ج‏1، ص‏276.

20. المجلسى، محمدباقر، همان، ص‏144.

21. النعمانى، محمد بن ابراهيم، كتاب الغيبة، ص‏245، چاپ تهران.

22. الشيخ الصدوق، همان، ح‏2، ص‏347; النعمانى، محمد بن ابراهيم، همان، ص‏152.

23. الشيخ الطوسى، كتاب الغيبة، ص‏167، چاپ جديد.

24. الشيخ الصدوق، همان، ج‏2، ص‏360.

25. المجلسى، محمدباقر، همان، ج‏51، ص‏153.

26. التسترى، قاموس الرجال، ج‏4، ص‏290.

27. الصافى الگلپايگانى، لطف‏اله، منتخب‏الاثر، ص‏506.

28. البحرانى، السيد هاشم بن سليمان، حلية الابرار فى فضايل محمد و آله الاطهار، ج‏2، ص‏598; بيت‏الحزان، ص‏100.

29. الشيخ الصدوق، همان، ح 2، ص‏383.

30. المجلسى، محمدباقر، همان، ج‏51، ص‏162.

31. الطبرسى، ابوعلى الفضل بن حسن، اعلام الورى باعلام الهدى، ص‏291.

32. الشيخ طوسى، همان، ص‏237.

33. الطبرسى، ابوعلى الفضل بن حسن، الاحتجاج، ج‏2، ص‏471; الشيخ الطوسى، كتاب الغيبة، ص‏292.

34. المجلسى، محمدباقر، همان، ج‏52، ص‏30.

35. الامين العاملى، السيد محسن، اعيان الشيعه، ح‏2، ص‏71، قطع رحلى.

36. الموسوى الاصفهانى، السيد محمدتقى، مكيال‏المكارم، ح‏2، صص‏102-103.

/ 1