با دعای ندبه در پگاه جمعه (3) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

با دعای ندبه در پگاه جمعه (3) - نسخه متنی

علی اکبر مهدی پور

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید



با دعاى ندبه در پگاه جمعه
قسمت‏سوم

اجتماعات پرشكوه شيعيان شيفته و عاشقان دلسوخته در بامدادان جمعه در محافل دعاى ندبه، دشمنان قسم خورده اهل‏بيت، عليهم‏السلام، را بشدت مى‏آزارد و خواب راحت را از ديدگانشان مى‏ربايد. هر بانگ «يابن‏الحسن‏» كه از اين اجتماعات بلند مى‏شود و در فضاى شهر طنين مى‏اندازد، چون تيرى خون‏آلود در سينه دشمن فرو مى‏رود و آسايش و آرامش را از آنها سلب مى‏نمايد.

از اين رهگذر پرسشهاى زيادى از ديرباز پيرامون دعاى ندبه، به عنوان اعتراض و براى ايجاد شبهه و ترديد از طرف دشمنان ابراز شده و احيانا توسط دشمنان ناآگاه انتشار يافته،غبار شك و ترديد در ميان نوجوانان برانگيخته، لامت‏سؤال در اذهان آنها پديد آورده است.

ما در اين نوشتار در پى آنيم كه اين پرسشها را مطرح نموده، پاسخهاى ساده و روشن و در عين حال مستدل و منطقى آنها را به خدمت‏خوانندگان گرامى مجله «موعود» تقديم نماييم.

قسمتى از اين پرسشها از اين قرار است:

1- آيا دعاى ندبه سند معتبرى دارد؟

2- آيا معقول است كه پيش از تولد فردى در فراقش گريه كنند؟

3- آيا دعاى ندبه با معراج جسمانى پيامبر، صلى‏الله‏عليه‏وآله، ناسازگار است؟

4- آيا دعاى ندبه از عقايد كيسانيه سرچشمه گرفته است؟

5- آيا دعاى ندبه حالت تخديرى دارد؟

6- آيا دعاى ندبه بدعت است؟

7- آيا دعاى ندبه با عقل منافات دارد؟

8- آيا دعاى ندبه با امامت دوازده امام هماهنگ نيست؟

9- آيا معقول است كه دعاى ندبه از معصوم صادر شود؟

10- آيا فرازهايى از دعاى ندبه با قرآن ناسازگار است؟

در مورد پرسش نخستين در شماره پيشين بتفصيل سخن گفتيم و سلسله اسناد دعاى ندبه را در طول قرون و اعصار بررسى كرديم و تاكيد شخصيتهاى برجسته‏اى چون علامه مجلسى را بر استحكام سند آن نقل كرديم و در اينجا اضافه مى‏كنيم كه:

سختگيريهاى رايج در فقه شيعه، در مورد اخبار و احاديثى است كه در مسير استنباط يك حكم الزامى (واجب يا حرام) قرار بگيرد، اما در مورد مسايل مستحبى، بويژه دعاها و زيارتها، آن سختگيرى و موشكافى سندى معمول نيست، بلكه همين مقدار كه مضامين آن مقبول و شرع‏پسند باشد و در يك كتاب مشهور نقل شود; كافى است.

پس اگر سند دعايى معتبر نباشد و صدور آن از معصوم - بالخصوص - ثابت نشود، چون به نحو عموم به دعا و نيايش امر شده و دعا از اعمال راجحه و از عبادات مؤكده است، خواندن آن بر حسب عمومات قرآنى و حديثى راجح و مستحب است و در مقام عمل نيازى به سخت‏گيرى سندى نيست، بلكه قاعده «تسامح در ادله سنن‏» در اينجا جارى است و همين مقدار براى درك پاداش اخروى كافى است.

قاعده تسامح در ادله سنن متكى بر احاديث فراوانى است كه به «احاديث من بلغ‏» شناخته مى‏شوند.

بر اساس اين احاديث، اگر در مورد يك عمل خير، اجر و پاداشى از خدا و پيامبر نقل شده باشد و اين نقل به فردى رسيده باشد و او براى رسيدن به آن پاداش، به آن عمل خير اقدام نمايد، خداوند منان آن پاداش را به او عنايت مى‏فرمايد، اگر چه چنين حديثى در واقع از معصوم صادر نشده باشد.

در اين رابطه احاديث فراوانى از معصومين، عليهم‏السلام، رسيده (1) و شيخ انصارى، قدس‏سره، رساله مستقلى در جواز تسامح در ادله سنن به رشته تحرير درآورده است.

قوت متن و استحكام الفاظ و مضامين دعا نيز بر اعتبار آن مى‏افزايد. سخن‏شناسان و آشنايان با شيوه گفتار معصومين، عليهم‏السلام، از بررسى مضمون و محتواى يك متن مى‏توانند بر صدور يا عدم صدور آن از معصوم، عليه‏السلام، اطمينان حاصل كنند.

هنگامى كه از مرحوم آية‏الله كاشف‏الغطاء در مورد سند «دعاى صباح‏» سؤال كردند فرمود:

براى هر يك از صاحبان دانش و فرهنگ اسلوبى هست و براى هر گروهى از جوامع بشرى، بلكه براى هر ملتى از اهالى يك كشور، شيوه و اسلوبى هست... براى ائمه، عليهم‏السلام، نيز در مقام نيايش، ستايش، حمد و ثناى پروردگار شيوه خاصى است كه هر كس با سخنان آنها مانوس باشد، برايش ملكه‏اى حاصل مى‏شود كه سخنان آنها را مى‏شناسد و چنين شخصى ترديد نمى‏كند كه «دعاى صباح‏» از آنها صادر شده است. (2)

بسيارى از بزرگان در مورد «دعاى ندبه‏» و «زيارت جامعه كبيره‏» نيز فرموده‏اند كه بررسى متن و مضامين عاليه آنها، به تنهايى براى اثبات اعتبار آنها كافى است و نيازى به بررسى سند ندارند. (3)

ابن ابى الحديد معتزلى، نيز در برابر كسانى كه در صدور برخى از فرازهاى نهج‏البلاغه از مولاى متقيان امير مؤمنان، عليه‏السلام، ابراز ترديد كرده‏اند، به همين طريق استدلال كرده و اثبات نموده كه همه فقرات نهج‏البلاغه از آن حضرت مى‏باشد.

وى در مورد خطبه «شقشقيه‏» از مصدق بن شبيب واسطى نقل مى‏كند كه او مى‏گفت:

به سال 603 ق. اين خطبه را در محضر شيخ ابومحمد، عبدالله بن احمد، معروف به «ابن خشاب‏» مى‏خواندم... از او پرسيدم: «آيا شما معتقد هستيد كه اين خطبه جعلى است؟». فرمود: «نه، به خدا سوگند، من يقين دارم كه اين خطبه از سخنان آن حضرت است، آنچنانكه يقين دارم كه تو مصدق هستى‏».

گفتم: «بسيارى از مردمان مى‏گويند كه اين خطبه از كلمات سيد رضى، قدس‏سره، مى‏باشد».

گفت: «نه، رضى و نه غير رضى، كجا اين توان، اين شيوه و اين اسلوب را داشتند؟! ما نوشته‏هاى رضى را ديده‏ايم، با سبك و اسلوب او در سخن نثر آشنا هستيم...». (4)

روى اين بيان، معارف والا، حقايق درخشان، معانى روشن و مطالب ژرفى كه با اسلوبى بديع، بيانى شيوا، منطقى گيرا و عباراتى بسيار بلند و فصيح در اين دعاى شريف آمده، ما را از ارايه هر گونه سند و منبع بى‏نياز مى‏سازد، كه چنين حقايق تابناك و دقايق درخشان هرگز از هيچ منبعى جز چشمه‏سار زلال ولايت‏سرچشمه نمى‏گيرد.

استاد فرزانه ما مرحوم آية‏الله حاج سيد مرتضى شبسترى، كه در مسايل قرآنى و حديثى، آيتى بى‏نظير بود، در مقطعى كه بحث ولايت ائمه اطهار، عليهم‏السلام، را بر اساس محكمات قرآن براى گروهى از فضلاى برجسته حوزه علميه قم تدريس مى‏كرد، روزى به فراز كرسى تدريس فرمودند:

من ادعا مى‏كنم كه هر فرازى از فرازهاى دعاى ندبه متواتر است و همه حوزه‏هاى علميه را در اين رابطه به بحث و گفتگو فرا مى‏خوانم.

كسانى كه با قدرت علمى آن استاد فرزانه آشنا بودند مى‏دانند كه او براحتى از عهده اثبات اين مطلب برمى‏آمد.

يكى از شارحان دعاى ندبه، اين راه را دنبال كرده، متن دعاى ندبه را به 124 فراز تقسيم نموده، منابع قرآنى و حديثى هر فرازى را در ذيل آن فراز، از كتب تفسير و مجامع حديثى آورده و سعى كرده كه اكثر آنها را از منابع اهل سنت‏بياورد. (5)

يكى ديگر از شارحان، در شرح فرازهاى اين دعاى شريف، سعى بليغ نموده كه فرازهاى آن را با آيات قرآنى تطبيق دهد و در تفسير و تاويل آنها، از كتب تفسير و منابع حديثى استفاده نموده است. (6)

يكى ديگر از نويسندگان معاصر در تفسير و تبيين اين شيوه پسنديده، تعبير ظريفى نموده و مى‏فرمايد:

اگر كسى خانه مسكونى دارد، از او مطالبه سند و قباله مى‏كنند، اگر او به دلايلى نتواند سند خانه را ارايه دهد، ولى سند خريد زمين، پروانه ساخت، پايان كار، و فاكتور خريد تك تك قطعات و مواد به كار رفته در آن ساختمان، از گچ، سيمان، آجر، تيرآهن، درب و پنجره و غيره را ارايه دهد، مالكيت او محرز مى‏شود، ديگر خانه را از او مطالبه نمى‏كنند.

روى اين بيان، اگر هر فرازى از فرازهاى دعاى ندبه، جزء عقايد حقه و تعاليم مسلم جهان تشيع باشد و به تعبير آن استاد گرانمايه هر فرازى از فرازهاى آن متواتر باشد و سند هر فرازى از آن در قرآن و سنت موجود باشد، و سبك انشاى آن از ديدگاه سبك‏شناسى دقيقا با ديگر دعاهاى صادره از خاندان عصمت و طهارت منطبق باشد و در كتابهاى مشهور و معتبر درج شده باشد، ديگر نيازى به ارايه سند نيست، در حالى كه در شماره پيشين مجله، سند معتبر و قابل استناد آن را به خدمت‏خوانندگان گرامى تقديم نموديم و تاكيد صريح شخصيت‏برجسته‏اى چون علامه مجلسى را بر اعتبار سند آن نقل كرديم كه فرمود:

و اما دعاى ندبه كه مشتمل است‏بر عقايد حقه و تاسف بر غيبت‏حضرت قائم، عليه‏السلام، به «سند معتبر» از حضرت امام جعفر صادق، عليه‏السلام، منقول است، كه مستحب است اين دعاى ندبه را در چهار عيد بخوانند، يعنى جمعه، عيد فطر، عيد قربان و عيد غدير. (7)

علامه مجلسى، اين غواص بحار علوم اهل‏بيت، عليهم‏السلام، در همين فراز كوتاه به نكات ارزشمندى اشاره فرموده:

1- دعاى ندبه از نظر محتوا مستقيم و مشتمل بر عقايد حقه است.

2- دعاى ندبه ماثور است و از معصوم رسيده است.

3- دعاى ندبه از نظر سند معتبر است.

4- سند دعاى ندبه به امام صادق، عليه‏السلام، مى‏رسد.

5- خواندن دعاى ندبه در چهار عيد بزرگ اسلامى مستحب است.

اما در مورد پرسش دوم كه گفته مى‏شود:

«آيا معقول است كه پيش از تولد يك فرد در فراقش گريه كنند و ناله‏ها سر دهند؟!».

توضيح اينكه: دعاى ندبه از امام صادق، عليه‏السلام، نقل شده است. امام صادق، عليه‏السلام، به سال 148 ق. به شهادت رسيده و حضرت بقية‏الله، ارواحنا فداه، به سال 255 ق. ديده به جهان گشوده است.

پس هنگامى كه امام صادق، عليه‏السلام، دعاى ندبه را انشا فرموده، بيش از يك قرن به تولد حضرت ولى‏عصر، عليه‏السلام، مانده بود، پس چگونه ممكن است انسان نسبت‏به انسانى كه بعد از يك قرن ديده به جهان خواهد گشود، گريه و زارى كند و در فراقش اشك بريزد و ناله سر دهد؟!

در پاسخ بايد عرض كنيم: اگر اين معنى در مورد افراد معمولى تصوير شود، حق به جانب معترض است و هرگز معقول نيست كه يك انسان عاقل در مورد ششمين نواده‏اش گريه و زارى كند و در فراقش اشك حسرت بريزد، ولى اگر فرد مورد نظر گل سرسبد جهان خلقت‏باشد و همه پيامبران الهى به فرمان پروردگار نويد او را به پيروان خود داده باشند، و به مت‏خود فرمان انتظار داده، از غيبت طولانى او گفتگو كرده باشند، بسيار طبيعى و منطقى خواهد بود كه افراد دردآشنا در طول قرون و اعصار، در انتظار آمدنش ثانيه شمارى كنند، در فراقش اشك حسرت بريزند و از طول غيبتش گريه‏ها سر دهند.

در قسمت اول از اين مقال، بتفصيل در اين رابطه سخن گفتيم و نمونه‏هاى ارزنده‏اى را از پيامبران گذشته، رسول گرامى اسلام و امامان معصوم، عليهم‏السلام، نقل كرديم (8) و از سدير صيرفى روايت نموديم كه با گروهى از اصحاب به محضر امام صادق، عليه‏السلام، شرفياب شده، حضرتش را ديده بودند كه روى خاكها نشسته، همانند مادر داغ فرزند ديده، سيل اشك روان كرده، ناله‏هاى جانسوز سر مى‏دهد، هنگامى كه از علت آن جويا شده بودند با يك بيان جانكاه فرموده بودند كه براى طولانى شدن غيبت‏حضرت قائم، عليه‏السلام، و پريشانى مؤمنان در دوران غيبت اشك مى‏ريزند. (9)

و اينك چند نكته در اين رابطه يادآور مى‏شويم:

1- امام باقر، عليه‏السلام، به زراره فرمود: در روز جمعه پيش از آنكه براى خود دعا كنى در قنوت نمازت بگو:

اللهم انا نشكو اليك فقد نبينا و غيبة ولينا و شدة الزمان علينا و وقوع الفتن و تظاهر الاعداء و كثرة عدونا و قلة عددنا، فافرج ذلك يا رب عنا بفتح منك تعجله و نصر منك تعزه و امام عدل تظهره، اله الحق آمين.

خدايا ما به تو شكايت مى‏كنيم از فقدان پيامبرمان، از غيبت ولى امرمان، از سختگيرى روزگار، از وقوع فتنه‏ها، از همدستى دشمنان، از فزونى دشمنان و كمى ياران، بار پروردگارا گشايشى فراهم ساز، با يك پيروزى نزديك، نصرت شكوهمند و پيشواى عادلى كه براى ما ظاهر فرمايى، اى خداى حق مستجاب فرما (10)

2- نظير همين عبارت از پيشواى متقيان امير مؤمنان حضرت على، عليه‏السلام، روايت‏شده كه در قنوت خود مى‏فرمود:

اللهم انا نشكو اليك فقد نبينا و غيبة امامنا ففرج ذلك اللهم بعدل تظهره و امام حق نعرفه...

خدايا ما به تو شكايت مى‏كنيم از رحلت پيامبرمان و غيبت پيشوايمان... خدايا گشايشى فراهم كن با عدالتى كه ظاهر سازى و پيشواى حقى كه از او شناخت داريم... (11)

3- شهيد اول را در كتاب «ذكرى‏» نقل كرده و فرموده است:

ابن ابى عقيل اين قنوت امير مؤمنان، عليه‏السلام، را از ميان دعاها برگزيده و فرموده است: به من رسيده است كه امام صادق، عليه‏السلام، به شيعيان خود امر مى‏كرد كه بعد از كلمات فرج اين دعا را در قنوت بخوانند. (12)

جالب توجه است كه حضرت على، عليه‏السلام، بيش از دو قرن پيش از ميلاد مسعود آن امام موعود، در قنوت نمازش از غيبت آن قبله موعود به خدا شكايت مى‏كند و گشايش همه مشكلات جهان اسلام را با ظهور آن مصلح جهانى از خداى منان درخواست مى‏نمايد. امام باقر، عليه‏السلام، همان متن را در قنوت نمازش مى‏خواند و به زراره فرمان داد كه آن را در قنوتهاى خود در روز جمعه بخواند و امام صادق، عليه‏السلام، به شيعيان دستور مى‏دهد كه آن را بعد از كلمات فرج در قنوت بخوانند.

4- امام هشتم شيعيان حضرت رضا، عليه‏السلام، نيز به شيعيان خود دستور مى‏دهد كه در روزهاى جمعه در قنوت نماز ظهر، دعايى را در همين رابطه بخوانند. (13)

5- امام جواد، عليه‏السلام، در قنوت نمازش براى تعجيل در امر فرج دعا كرده، در وصف پيروان آن كعبه مقصود مى‏فرمايد:

فاصبحوا ظاهرين و الى الحق داعين و للامام المنتظر القائم بالقسط تابعين...

آنها پيروز شده، به سوى حق فرا مى‏خوانند و از امام منتظرى كه قائم به قسط است پيروى مى‏كنند. (14)

6- امام هادى، عليه‏السلام، نيز در قنوت نمازش براى تعجيل در امر فرج دعا مى‏كرد. (15)

7- امام حسن عسكرى، عليه‏السلام، در قنوت نمازش دعاى بسيار شكوهمندى براى تعجيل در امر فرج فرزند دلبندش مى‏خواند و از خداوند درخواست مى‏كند كه پس از سپرى شدن شب ظلمانى غيبت، روز روشن عدالت را آشكار نمايد. (16)

8- هنگامى كه اهل قم از جنايات «موسى بن بغى‏» عامل متوكل بر قم به محضر امام حسن عسكرى، عليه‏السلام، شكايت كردند، امام، عليه‏السلام، به آنها فرمود كه نماز مظلوم را بخوانند و دعاى ياد شده را در قنوت آن بخوانند. (17)

9- امام باقر، عليه‏السلام، در قنوت نمازش از طول غيبت مى‏نالد و به محضر پروردگار عرضه مى‏دارد:

... اللهم فان القلوب قد بلغت الحناجر، و النفوس قد علت التراقى و الاعمار قد نفدت بالانتظار...

خدايا دلها به تنگناى گلوها رسيد، نفسها در سينه حبس گرديد و عمرها در اثر انتظار به پايان رسيد.

آنگاه از خداوند مى‏خواهد كه آرزوى باورداران را تحقق بخشد، مؤمنان را به آرزوى خود نائل سازد، دين را نصرت دهد، حجتش را آشكار نمايد و به دست نيرومندش از دشمنان انتقام بگيرد. (18)

10- يحيى بن فضل نوفلى گويد: در بغداد به محضر مقدس امام كاظم، عليه‏السلام، رسيدم، چون از نماز عصر بپرداخت، دستها را به سوى آسمان برافراشت و عرضه داشت...

دعاى مفصلى نقل كرده، در پايان عرضه مى‏دارد:

و ان تعجل فرج المنتقم لك من اعداءك و انجز له ما وعدته يا ذالجلال و الاكرام.

و اينكه تعجيل فرمايى در فرج منتقم، كه انتقام تو را از دشمنانت مى‏گيرد، پس آنچه را كه به او وعده فرموده‏اى به انجام برسان اى صاحب جلالت و كرم.

نوفلى پرسيد: اين دعا در حق چه كسى است؟

فرمود: در حق مهدى آل محمد، عليه‏السلام.

آنگاه برخى از ويژگيهاى آن حضرت را مى‏شمارد و در پايان مى‏فرمايد:

بابى القائم بامرالله.

پدرم به فداى آن بزرگوارى كه به فرمان خدا قيام مى‏كند. (19)

اينها نمى از يم، مشتى از خروار، و اندكى از موارد بى‏شمارى بود كه ائمه، عليهم‏السلام، در مواقع نيايش، در قنوت نمازها و يا در تعقيبات نمازها و يا در تعقيبات خود از يوسف گمگشته سخن گفته، از دوران غيبتش شكوه‏ها نموده، در فراقش ندبه‏ها سر داده، براى پريشانى مؤمنان در عصر غيبتش سيلاب اشك روان ساخته، براى تعجيل امر فرجش دست نياز به درگاه ربوبى برافراشته، از نثار تعبيراتى بسيار بلند دريغ نكرده‏اند. و اگر بخواهيم اين موارد را استقصا كنيم، مثنوى هفتاد من كاغذ شود.

در اينجا اضافه مى‏كنيم كه اين حال انتظار و اشتياق، به امامان، عليهم‏السلام، اختصاص ندارد، بلكه بسيارى از اصحاب، تحت تربيت رسول اكرم، صلى‏الله‏عليه‏وآله، و پيشوايان دين، با دولت كريمه حضرت بقية‏الله، ارواحنا فداه، آشنا گشته، عشقى جانسوز پيدا كرده، شب و روز در فراق آن حضرت اشك مى‏ريختند، كه يك نمونه آن، جناب سلمان است. (20)

جالب‏تر اينكه اين سوز و گداز به اصحاب پيامبر اكرم و ائمه هدى، عليهم‏السلام، نيز اختصاص نداشت، بلكه برخى از بزرگان اهل سنت نيز از اين عشق و علاقه بهره‏مند بودند، كه يك نمونه آن «عباد بن يعقوب رواجنى‏» است.

رواجنى از بزرگان اهل سنت‏بود، بخارى، ترمذى، ابن ماجه، ابوحاتم، بزاز و ديگر محدثان اهل سنت، از او روايت كرده‏اند و همه رجاليون بر وثاقت و صداقت او تاكيد كرده‏اند. (21)

اشتياق و انتظار و سوز و گداز او به گريه و زارى ختم نمى‏شد، بلكه شمشيرى تهيه كرده بود كه اگر عصر حضرت مهدى، عليه‏السلام، را درك كند با آن شمشير در ركاب آن حضرت پيكار نمايد.

نقل است كه قاسم بن زكريا براى استماع حديث‏به خدمت رواجنى رفت، بالاى سرش شمشيرى آويخته مشاهده كرد، پرسيد: اين شمشير از آن كيست؟ رواجنى پاسخ داد:

من آن را مهيا كرده‏ام كه در محضر حضرت مهدى، عليه‏السلام، با آن شمشير بزنم. (22)

نكته جالب توجه اين است كه رواجنى به سال 250 ق. وفات كرده (23) و حضرت بقية‏الله، ارواحنا فداه، به سال 255 ق. متولد شده است.

جالبتر اينكه از او كتابى به يادگار مانده به نام «اخبار المهدى المنتظر». (24) اهميت كتاب رواجنى در اين است كه آن را پيش از تولد حضرت بقية‏الله نوشته است.

در جايى كه يك فرد سنى پيش از ولادت آن مهر تابان به او عشق بورزد، در فراقش اشك بريزد و براى دفاع از حريمش اسلحه آماده كند، و در جايى كه شخصيتى چون سلمان قرنها پيش از ولادتش در فراق او اشك بريزد، و در جايى كه امامان معصوم از امير مؤمنان تا امام حسن عسكرى، عليه‏السلام، در قنوت نمازشان براى تعجيل در امر فرج دعا كنند و از غيبت طولانى‏اش شكوه كنند، و بيش از يكصد دعا به شيعيان تعليم كنند و دستور دهند كه در عصر غيبت‏به خواندن آن مواظبت كنند (25) اگر كسى در صدور دعاى ندبه از امام صادق، عليه‏السلام، ترديد كند و بگويد: «آيا معقول است كه امام صادق، عليه‏السلام، براى كسى كه هنوز به دنيا نيامده اشك بريزد؟!» چنين شخصى يا نادان است و يا مغرض، زيرا دعاى ندبه يكى از صدها دعايى است كه از معصومين، عليهم‏السلام، براى عصر غيبت توصيه شده است.

در پايان يادآور مى‏شوم كه هرگز كسى ادعا نكرده كه امام صادق، عليه‏السلام، دعاى ندبه مى‏خواند، بلكه به شيعيان امر فرموده كه اين دعا را در اعياد چهارگانه بخوانند. روى اين بيان دعاى ندبه يك دستورالعمل است‏براى شيعيان در عصر غيبت.

ولى بر اساس آنچه گفته شد، اگر كسى ادعا كند كه امامان، عليهم‏السلام، در زمان خودشان دعاى ندبه مى‏خواندند، هيچ مانعى ندارد، نه خلاف عقل است و نه خلاف ذوق.

مگر نه اين است كه امام سجاد، عليه‏السلام، در روز عرفه در صحراى عرفات، در دعاى معروف عرفات، بخشى از اين دعاى پر سوز و گداز را به حضرت بقية‏الله، ارواحنا فداه، اختصاص داده، عرضه مى‏دارد:

و اصلح لنا امامنا... اللهم املا الارض به عدلا و قسطا... و اجعلنى من خيار مواليه و شيعته... و ارزقنى الشهادة بين يديه...

خدايا امر امام ما را اصلاح كن... خدايا زمين را به دست او پر از عدل و داد كن... خدايا مرا از بهترين دوستان و شيعيان او قرار بده... و شهادت در ركاب او را به من ارزانى بدار... (26)

امام سجاد، عليه‏السلام، با يك سوز و گداز زايدالوصفى اين دعا را در صحراى عرفات خواند و همه ساله صدها هزار حاجى اين دعا را در روز عرفه با هزاران آه و سوز مى‏خوانند.

اين چه جرات و گستاخى است كه برخى از بدانديشان چون سخن از دعاى ندبه به ميان مى‏آيد، آن را غير معقول و غير منطقى مى‏شمارند و در مورد صدها دعاى ديگرى كه در اين رابطه از معصومين، عليهم‏السلام، رسيده شك و ترديدى ابراز نمى‏كنند.

بر عاشقان شيفته و شيعيان دلسوخته است كه با حضور فعال در مجالس دشمن‏شكن دعاى ندبه، پاسخ عملى كج‏انديشان را بدهند.

ادامه‏دارد

1. الكلينى، محمد بن يعقوب، اصول الكافى، چاپ بيروت، ج‏2، ص‏87; البرقى، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، چاپ قم، ج‏1، ص‏93; الشيخ الصدوق، محمد بن على بن بابويه، ثواب‏الاعمال، چاپ قم، ص‏132; الحلى، احمد بن فهد، عدة‏الداعى، چاپ بيروت، ص‏13; ابن‏الطاووس، على بن موسى، اقبال‏الاعمال، چاپ سنگى، ص‏627; همان، فلاح‏السائل، چاپ قم، ص‏12; الشيخ البهايى، محمد بن الحسين العاملى، مفتاح‏الفلاح، چاپ قم، ص‏406; المجلسى، محمدتقى، روضة‏المتقين، چاپ كوشانپور، ج‏1، ص‏455; العاملى، السيد محمد بن على الموسوى، مدارك‏الاحكام، چاپ قم، ج‏1، ص‏187; الحر العاملى، محمد بن الحسن، وسائل‏الشيعه، چاپ آل‏البيت، ج‏1، ص‏80; المجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، چاپ 110 جلدى، ج‏2، ص‏256; همان، مرآت‏العقول، چاپ تهران ج‏8، ص‏112.

2 . كاشف‏الغطاء، شيخ محمدحسين، الفردوس‏الاعلى، چاپ تبريز، ص‏50.

3 . السيد شبر، السيد عبدالله، الانوار اللامعة، چاپ مشهد، ص‏31.

4 . ابن ابى الحديد، ابوحامد بن هبة‏الله المدائنى، شرح نهج‏البلاغه، چاپ قاهره، ج‏1، ص‏205.

5. محب‏الاسلام، سيد على‏اكبر موسوى، شرح دعاى ندبه، چاپ تهران.

6 . زمرديان شيرازى، احمد، ندبه و نشاط، چاپ تهران.

7 . علامه مجلسى، مولى محمدباقر، زادالمعاد، چاپ سنگى، ص‏486.

8 . مجله موعود، شماره 14، ص‏30 - 35.

9 . الشيخ الصدوق، محمد بن على بن بابويه، كمال‏الدين، چاپ تهران، ج‏2، ص‏353.

10 . الشيخ الطوسى، محمد بن الحسين، مصباح المتهجد، چاپ بيروت، ص‏366.

11 . المحدث‏النورى، ميرزا حسين الطبرسى، مستدرك‏الوسايل، ج‏4، ص‏404.

12 . الشهيد الاول، محمد بن المكى، الذكرى، چاپ سنگى، ص‏184.

13 . ابن الطاووس، على بن موسى، جمال الاسبوع، چاپ سنگى، ص‏413.

14 . العلامة المجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، ج‏85، ص‏226.

15 . ابن الطاووس، على بن موسى، مهج‏الدعوات، چاپ سنگى، ص‏62.

16 . همان، ص‏64.

17 . الاصفهانى، محمدتقى الموسوى، مكيال المكارم، چاپ قم، ج‏2، ص‏85.

18 . ابن الطاووس، مهج‏الدعوات، ص‏52.

19 . همان، فلاح‏السائل، ص‏200.

20 . الطبرى، محمد بن جرير، دلائل‏الامامة، چاپ قم، ص‏449.

21 . الذهبى، محمد بن احمد بن عثمان، سير اعلام النبلاء، ج‏11، ص‏537.

22 . همان، ميزان‏الاعتدال، ج‏2، ص‏379.

23 . البخارى، محمد بن اسماعيل، التاريخ‏الكبير، ج‏6، ص‏44.

24 . الزركلى، خيرالدين، الاعلام، ج‏3، ص‏258.

25 . الاصفهانى، محمدتقى الموسوى، مكيال‏المكارم، ج‏2، ص‏2 - 103.

26 . الشيخ الطوسى، محمد بن الحسن، مصباح‏المتهجد، ص‏698.

/ 1