يکى از اعتقادات در مکتب تشيع، مسئله رجعت مردگان به دنيا، قبل از شروع قيامت است. عالمان شيعه با عنايتبه قرآن و روايات معصومينعليهم السلام اعتقاد به چنين پديدهاى را يکى از ضروريات مذهب شيعى، تلقى نمودهاند.
مفهوم رجعت
«رجعت» در لغتبه معناى بازگشت است که در قرآن و روايات اسلامى با واژههاى گوناگونى نظير کره، رد، حشر، اياب، که همه اين واژهها در معناى «بازگشت» مشترکند، استعمال مىشود. مرحوم سيد مرتضى در بيان معناى اصطلاحى رجعت مىفرمايد: «معناى رجعت چنين است که خداى تعالى به هنگام ظهور امام زمان حضرت مهدىعليه السلام، گروهى از شيعيان را که پيش از قيام آن حضرت از دنيا رفتهاند، به دنيا باز مىگرداند تا آنان به پاداش ياورى و همراهى و درک حکومت آن وجود مقدس نائل آيند، و نيز برخى از دشمنان حضرتش را زنده مىکند تا از ايشان انتقام گيرد، بدين ترتيب که آشکارى حق و مرتبه بالاى پيروان حق را بنگرند و اندوهگين شوند.»
آثار رجعت
يکى از سؤالات مطرح در بحث رجعت اين است که چرا بايد عدهاى از انسانها اعم از خوب و بد، قبل از قيامت، در دوران ظهور حضرت مهدىعليه السلام به دنيا برگردند؟ رجعت چه اهميتى دارد که تا اين مقدار حضرات معصومينعليهم السلام در روايات، ادعيه و زيارات بر آن تاکيد کردهاند، تا حدى که بعضى از علماء و بزرگان دين، رجعت را از ضروريات مذهب شيعه برشمردهاند؟ رجعتبه دنيا تنها با اذن و اراده الهى قابل تحقق است و چون خداى حکيم تمام کارها را از روى حکمت انجام مىدهد، پس رجعت نيز داراى حکمتخواهد بود. در اينجا به مواردى از آثار رجعت اشاره مىکنيم:
1 ـ انتقام گرفتن از ستمگران:
در رجعت، گروهى از منافقان و ستمگران تاريخ که در حق انسانها از هيچ ظلم و ستمى دريغ نکرده و نيز غصب کنندگان خلافت اهل بيت پيامبرصلى الله عليه وآله به دنيا برمىگردند تا به بخشى از مجازاتهاى خويش قبل از قيامتبرسند. امام صادقعليه السلام فرمود: «لما کان من امر الحسين ما کان ضجت الملائکة الى الله تعالى، فاقام الله لهم ظل القائم وقال: بهذا انتقم له من ظالميه؛ هنگامى که کار حسينعليه السلام خاتمه يافت، ملائکه به درگاه خدا تضرع کردند. پس خداوند سايه حضرت قائم را بر پا داشت و [به آنها] فرمود: بوسيله اين از آنان که به او ستم کردند (قاتلين امام حسينعليه السلام) انتقام مىگيرم.» و معلوم است که در صورتى مىشود امام زمانعليه السلام از قاتلين امام حسينعليه السلام انتقام بگيرد که آنها در دنيا و در قيد حيات باشند و اين با رجعت تحقق خواهد يافت.
2 ـ نصرت دين:
يکى از اهدافى که رجعت مؤمنان بر آن استوار است، نصرت و يارى رساندن به دين الهى در عصر طلائى ظهور امام زمانعليه السلام است. بزرگى و عظمت قيام جهانى حضرت مهدىعليه السلام، مىطلبد که ياران آن حضرت از حيث تعداد و نيرو به فراخور آن نهضتباشند. رجعت، زمينه را براى همه افرادى که لايق يارى رساندن بوده و قبلا از دنيا رفتهاند، فراهم مىسازد. در برخى از دعاها از خداى بزرگ مىخواهيم که ما را در دوران ظهور امام زمانعليه السلام ـ در صورتى که مرده باشيم ـ زنده گرداند تا او را يارى دهيم؛ چنانکه در دعاهاى ماه ذيقعده چنين مىخوانيم: «اللهم عجل فرج اوليائک وارد عليهم مظالمهم واظهر بالحق قائمهم... اللهم صل عليه وعلى آبائه واجعلنا من صحبه وابعثنا فى کرته حتى نکون فى زمانه من اعوانه؛ خداوندا! فرج دوستانت را نزديک کن، آنچه به ستم از آنان گرفتهاند به ايشان برگردان و قائمشانعليه السلام را به حق ظاهر کن... خداوندا، بر آن بزرگوار و پدرانش درود فرست و ما را از يارانش قرار ده و در رجعتش محشورمان کن تا جزء يارى کنندگان آن حضرت باشيم.»
3 ـ لذت بردن مؤمنان از حاکميت اسلام:
بسيارى از مؤمنان در طول تاريخ، آرزوى حاکميت دين در سراسر جهان را داشتند و در اين راه مبارزه کردند، اما دشمنان دين با ظلم و جور خود نگذاشتند دين در تمام ابعاد حاکميتيابد. در دوران رجعت، مؤمنان برمىگردند تا عزت دين و خفت و خوارى ظالمان را ببينند. امام باقرعليه السلام فرمود: «فاما المؤمنون فينشرون الى قراة اعينهم واما الفجار فينشرون الى خزى الله اياهم، ان الله يقول: «وليذيقنهم من العذاب الادنى دون العذاب الاکبر»؛ اما مؤمنان به سوى روشنيهاى چشمانشان برمىگردند [تا چشمشان با ديدن حکومت عدل امام زمانعليه السلام روشن شود] و اما ستمگران برمىگردند تا دچار عذاب الهى گردند، چنانکه خداوند مىفرمايد: عذاب نزديکتر را پيش از عذاب بزرگتر به آنها مىچشانيم.»
براهين رجعت
پيش از آنکه به دلائل قرآنى و حديثى رجعتبپردازيم، ابتدا امکان چنين پديدهاى را از نظر عقلى بررسى مىکنيم و آنگاه به سراغ قرآن و حديث رفته و موضوع را از نظر وقوع و تحقق، مورد کنکاش قرار مىدهيم. مسئله رجعت در اين دنيا با مسئله حيات مجدد در روز رستاخيز مشابهت دارد. رجعت و معاد دو پديده همگون هستند، با اين تفاوت که رجعتبا افق محدود و با قلمرو دنيايى قبل از قيامتبه وقوع مىپيوندد ولى در رستاخيز اکبر همه انسانها از ابتداء تا انتهاى خلقت، برانگيخته خواهند شد. بنابراين کسانى که امکان حيات مجدد را در روز رستاخيز پذيرفتهاند، بايد رجعت را که زندگى دوباره در اين جهان است ممکن بدانند. معاد يعنى برگشت روح انسان به همين بدن مادى، حال اگر چنين بازگشتى در آن مقطع زمانى (قيامت) ممکن باشد، طبعا بازگشت آن به اين جهان قبل از قيامت ممکن خواهد بود؛ چرا که امر محال در هيچ زمانى امکان وقوع ندارد. فيلسوف بزرگ اسلامى، صدر المتالهينرحمه الله مىفرمايد: «در باب اعتقادات، آنچه قابل پيروى است، يا دليل و برهان است و يا نقل صحيح و قطعى که از اهل بيتعليهم السلام رسيده باشد. روايات صحيح و فراوانى از امامان و سرورانمان درباره درستى عقيده به رجعت و وقوع آن به هنگام ظهور قائم آل محمدصلى الله عليه وآله به ما رسيده است، عقل نيز اين موضوع را غيرممکن نمىداند، چرا که نمونههاى فراوانى به اذن خداوند به دست پيامبرانى چون عيسىعليه السلام و شمعونعليه السلام و ديگر پيامبران انجام يافته است.» بعد از بيان امکان رجعت از منظر عقل، وقوع آن را با استناد به آيات و روايات مورد تحليل و بررسى قرار مىدهيم.
استدلال به آيات قرآنى
1 ـ «واذا وقع القول عليهم اخرجنا لهم دابة من الارض تکلمهم ان الناس کانوا باياتنا لا يوقنون ويوم نحشر من کل امة فوجا ممن يکذب باياتنا فهم يوزعون»؛ «و هنگامى که فرمان [عذاب] بر آنها رسد، جنبندهاى را از زمين براى آنها خارج مىکنيم که با آنان سخن مىگويد، که مردم به آيات ما يقين ندارند. و [به خاطرآور] روزى را که ما از هر امتى گروهى را از کسانى که آيات ما را تکذيب مىکنند محشور مىکنيم و آنها نگه داشته مىشوند [تا به يکديگر ملحق شوند ].» با بيان چند نکته، دلالت آيه بر رجعت روشن مىشود. الف) حشر گروهى از هر امتى غير از حشر در روز قيامت است. حشر در آيه فوق حشر همگانى نيست در حالى که حشر در روز قيامتشامل همه انسانها مىگردد، چنانکه در آيهاى در وصف حشر روز قيامت چنين آمده است: «وحشرناهم فلم نغادر منهم احدا»؛«و همه را محشور کرده و احدى از آنان را فرو نخواهيم گذاشت.» ب) در صدر آيه خداوند مىفرمايد: «اذا وقع القول عليهم»، و مورد اتفاق همه مفسران است که وقوع قول (فرمان) از علائم قيامت است و روشن است که علامتيک شىء غير از خود آن شىء است. ج) آيات قبل از اين آيه از نشانههاى قبل از رستاخيز در پايان جهان سخن گفتهاند و در آيات آينده نيز به همين موضوع اشاره مىشود. بنابراين بعيد به نظر مىرسد که آيات قبل و بعد، از حوادث پيش از رستاخيز سخن گويند، اما آيه وسط از خود رستاخيز. هماهنگى آيات ايجاب مىکند که همه درباره حوادث قبل از قيامتباشند. مفسران اهل سنت معمولا اين آيه را ناظر به قيامت مىدانند، و مىگويند کلمه «فوج» به رؤسا و سردمداران هر گروه و جمعيت اشاره دارد. آنان در مورد ناهماهنگى آيات ـ که از اين تفسير برمىخيزد ـ گفتهاند: آيات در حکم تاخير و تقديم است و گوئى آيه 83 بعد از آيه 85 قرار گرفته باشد.ولى مىدانيم که هم تفسير «فوج» به معناى مزبور خلاف ظاهر است، و هم تفسير ناهماهنگى آيات به تقديم و تاخير. د) شاهد ديگر بر دلالت آيه بر رجعت، «خروج دابة الارض» است که يکى از نشانههاى رستاخيز به شمار مىرود؛يعنى از نشانههايى است که قبل از رستاخيز رخ مىدهد. «دابه» به معناى «جنبنده» و «ارض» به معناى «زمين» است. قرآن کريم از اين کلمه بطور سربسته گذشته، و گوئى بنابر اجمال و ابهام بوده است. تنها وصفى که قرآن براى آن ذکر کرده اين است که با مردم سخن مىگويد، و افراد بىايمان را اجمالا مشخص مىکند. در بيان شخصيت و وصف «دابة الارض» دو قول مطرح است: 1 ـ گروهى آن را يک موجود جاندار و جنبنده غيرعادى از غير جنس انسان با شکلى عجيب دانستهاند، و براى آن عجائبى نقل کردهاند که شبيه خارق عادات و معجزات انبياءعليهم السلام است. اين جنبنده در آخر الزمان ظاهر مىشود و از کفر و ايمان سخن مىگويد و منافقين را رسوا مىسازد و بر آنها علامت مىنهد. 2 ـ جمعى ديگر به پيروى از روايات متعددى که در اين زمينه وارد شده، او را يک انسان مىدانند؛ يک انسان فوق العاده، متحرک و جنبنده و فعال که يکى از کارهاى اصليش جدا ساختن صفوف مسلمين از منافقين و علامت گذارى آنهاست. حتى از برخى روايات استفاده مىشود که عصاى موسىعليه السلام و خاتم سليمانعليه السلام با او است. پيامبر اکرمصلى الله عليه وآله فرمود: «لا يدرکها طالب ولا يفوتها هارب فتسم المؤمن بين عينيه ويکتب بين عينيه مؤمن وتسم الکافر بين عينيه وتکتب بين عينيه کافر، ومعها عصا موسىعليه السلام و خاتم سليمانعليه السلام؛ [دابة الارض بقدرى نيرومند است که] هيچکس به او نمىرسد و کسى نمىتواند از دست او فرار کند، بين دو چشم مؤمن علامت مىگذارد و مىنويسد: «مؤمن» و بين دو چشم کافر علامت مىگذارد و مىنويسد: «کافر!» و عصاى موسى و انگشتر سليمان با او است.» امام صادقعليه السلام فرمودند: مردى به عمار گفت: آيهاى در قرآن است که فکر مرا پريشان ساخته و مرا در شک انداخته است. عمار گفت: کدام آيه؟ گفت آيه «واذا وقع القول عليهم اخرجنا لهم دابة من الارض...» عمار گفت: به خدا سوگند من روى زمين نمىنشينم و غذا و آبى نمىخورم تا «دابة الارض» را به تو نشان دهم! سپس همراه آن مرد به خدمت امام علىعليه السلام آمد، در حالى که غذا مىخورد. هنگامى که چشم امام به عمار افتاد، فرمود: بيا. عمار جلو رفت و نشست و با امامعليه السلام غذا خورد. آن مرد سخت در تعجب فرو رفت و با ناباورى به اين صحنه مىنگريست، چرا که عمار به او قول داده بود و قسم خورده بود که تا به وعدهاش وفا نکند غذا نخورد، گوئى قول و قسم خود را فراموش کرده است. هنگامى که عمار برخاست و با علىعليه السلام خداحافظى کرد، آن مرد رو به او کرد و گفت: عجيب است، تو سوگند ياد کردى که غذا و آب نخورى و بر زمين ننشينى مگر اينکه «دابة الارض» را به من نشان دهى. عمار در جواب گفت: «اريتکها ان کنت تعقل؛من او را به تو نشان دادم، اگر مىفهميدى.» 2 ـ «انا لننصر رسلنا والذين آمنوا فى الحيوة الدنيا ويوم يقوم الاشهاد»؛ «بىگمان ما رسولان خود و کسانى را که ايمان آوردهاند، در زندگى دنيا و روزى که گواهان به پا مىخيزند، يارى مىدهيم.» با بيان چند نکته روشن خواهد شد که اين آيه اشاره به رجعت دارد: الف) مفهوم و سياق آيه دلالتبر فعلى دارد که در آينده بطور حتمى، به وقوع خواهد پيوست. ب) نصرت و پيروزى که در اين آيه وعده داده شده، تا کنون تحقق نيافته است و خداوند هرگز خلف وعده نمىکند، پس ناگزير بايد در آينده تحقق پيدا کند. ج) همه پيامبران (به جز حضرت عيسىعليه السلام و حضرت خضرعليه السلام) و مؤمنان هنگام نزول قرآن در قيد حيات نبوده و در اين دنيا يارى نشدهاند، پس به مقتضاى اين آيه بايد آنها زنده شوند تا در همين دنيا يارى شوند. د) لفظ نصرت در مواردى به کار مىرود که دو گروه مشغول مخاصمه و جنگ باشند و شخصى يا گروهى ديگر يکى از طرفهاى درگير را کمک کند تا برطرف مقابل چيره شود. طبيعى است که چنين معنايى با يارى کردن خداوند به انبياء و مؤمنان در آخرت، سازگارى ندارد بلکه مصداق آيه، با رجعت و نصرت انبياء و اولياء در همين دنيا، تحقق پيدا مىکند. شيخ مفيد در تفسير اين آيه مىفرمايد: «شيعيان عقيده دارند که خداى تبارک و تعالى وعده نصرت خود را در مورد دوستانش پيش از آخرت تحقق خواهد بخشيد و آن هنگامى است که قائمعليه السلام قيام کند که در پايان آن مؤمنين رجعت مىکنند و وعده الهى تحقق مىيابد.» مؤيد چنين برداشتى از آيه مورد نظر، حديثى است که از امام صادقعليه السلام در تفسير آيه نقل شده است. آن حضرت فرمودند: «والله فى الرجعة، اما علمت ان انبياء الله کثير لم ينصروا فى الدنيا وقتلوا والائمة من بعدهم قتلوا ولم ينصروا، ذلک فى الرجعة؛ به خدا سوگند [اين آيه] در مورد رجعت است، مگر نمىدانى که پيامبران خدا زيادند، در اين دنيا يارى نشدند و کشته شدند، امامان بعد از آنان [نيز] کشته شدند و يارى نگشتند. اين آيه در مورد رجعت است.»
استدلال به روايات معصومينعليهم السلام
اخبار و رواياتى که پيرامون رجعت از معصومينعليهم السلام نقل شده، به قدرى زياد است که بسيارى از بزرگان و علماى دين در طول تاريخ شيعه درباره آنها ادعاى تواتر کردهاند. علامه مجلسى مىگويد: «نزديک به 200 حديث صريح از امامانعليهم السلام به طور متواتر به دست ما رسيده است.» مرحوم شيخ حر عاملى مىگويد: «هيچ شکى نيست که اين احاديث مذکور به حد تواتر معنوى رسيده است و تعداد آن 520 ديثخواهد بود.» مرحوم طبرسى مىگويد: «از امامانعليهم السلام به طور متواتر روايتشده که خداوند به هنگام قيام مهدىعليه السلام گروهى از دوستان و دشمنان آن حضرت را... برمىگرداند.» «محدث جزايرى» در شرح تهذيب ادعا کرده است که 620 حديث پيرامون رجعت ديده است. آنچه از معصومينعليهم السلام در مورد رجعتبه ما رسيده است در سه قالب احاديث، ادعيه و زيارات مطرح شدهاند. از اين رو در ذيل هر يک از اين عناوين برخى از سخنان آنان را نقل مىکنيم.
الف) رجعت در احاديث:
1 ـ از امام صادقعليه السلام نقل شده است که: «من اقر بسبعة اشياء فهو مؤمن وذکر منها الايمان بالرجعة؛ هر کس به هفت چيز اعتقاد داشته باشد، مؤمن است و در ميان آن هفت چيز ايمان به رجعت را ذکر فرمودند.» 2 ـ امام صادقعليه السلام فرمودند: «ليس منا من لم يؤمن بکرتنا؛ کسى که ايمان به رجعت ما نداشته باشد از ما نيست.» 3 ـ امام صادقعليه السلام فرمود: «ايام الله ثلاثة: يوم يقوم القائم ويوم الکرة ويوم القيامة؛ روزهاى خداوند سه تاست: روزى که قائم [آل محمدصلى الله عليه وآله] قيام کند و روز رجعت و روز قيامت.» 4 ـ مامون به حضرت رضاعليه السلام عرض کرد: اى اباالحسن! در مورد رجعت چه مىگويى؟ آن حضرت فرمودند: «انها الحق قد کانت فى الامم السالفة ونطق بها القرآن وقد قال رسول الله: يکون فى هذه الامة کل ما کان فى الامم السالفة حذو النعل بالنعل والقذة بالقذة؛ رجعتحق است و در امتهاى گذشته نيز بوده و قرآن آن را بيان کرده است. و رسول خداصلى الله عليه وآله فرمودند: آنچه در امتهاى گذشته واقع شده در اين امت نيز بدون کم و کاست واقع خواهد شد.» (حذو النعل بالنعل و القذة «بالقذة» يعنى برابرى و يکسانى فعلى که در دو زمان با شباهت کامل، گام به گام و مو به مو، تحقق پيدا مىکند). 5 ـ ابوالصلاح کنانى نقل مىکند که مىخواستم مسائلى را از امام باقرعليه السلام بپرسم و در ضمن مايل نبودم صريحا سؤال را مطرح کنم، امام باقرعليه السلام فرمودند: «لعلک تسال عن الکرات؛ گويا مىخواهى از رجعتها سؤال کنى؟» گفتم: آرى، فرمود: «تلک القدرة ولا ينکرها الا القدرية؛اين از قدرت [خدا است و جز «قدريه» کسى آن را انکار نمىکند.» 6 ـ ابوبصير مىگويد: امام صادقعليه السلام فرمودند: «اينکر اهل العراق الرجعة؟؛ آيا اهل عراق رجعت را انکار مىکنند؟» گفتم: بله. فرمودند: «سبحان الله، اما يقراون القرآن «ويوم نحشر من کل امة فوجا»؛سبحان الله! مگر قرآن نمىخوانند که مىفرمايد: روزى که از هر جمعى دستهاى را محشور مىکنيم.» 7 ـ امام صادقعليه السلام فرمود: «والله لا تذهب الايام واليالى حتى يحيى الله الموتى ويميت الاحياء ويرد الحق الى اهله ويقيم دينه الذى ارتضاه لنفسه؛ به خدا سوگند که روزها و شبها به سر نيايد و قيامتبر پا نشود تا آنکه خداوند مردگان را زنده کند و زندگان را بيمراند و حق را به اهلش برگرداند و دين برگزيده خود را بر پا دارد.»
ب: رجعت در زيارات معصومينعليهم السلام:
1 ـ در زيارت جامعه مىخوانيم: «واشهدکم انى مؤمن بکم وبما آمنتم به... معترف بکم مؤمن بايابکم مصدق برجعتکم منتظر لامرکم مرتقب لدولتکم؛ شما را گواه مىگيرم که من به همه آنچه شما به آن مؤمن هستيد ايمان دارم... به شما معترف و به بازگشتشما معتقد هستم و رجعتشما را تصديق مىنمايم، به انتظار فرمان و دولتشما به سر مىبرم.» 2 ـ در زيارت وارث امام حسينعليه السلام مىخوانيم: «واشهد الله وملائکته وانبيائه ورسله انى بکم مؤمن وبايابکم موقن؛ خدا و ملائکه و انبياء و رسولان را گواه مىگيرم که به [امامت] شما مؤمن هستم و به بازگشتشما يقين دارم.» 3 ـ در زيارتنامهاى که به امام صادقعليه السلام براى زيارت پيامبرصلى الله عليه وآله و هر يک از ائمهعليهم السلام دستور فرمودند، آمده است: «انى لمن القائلين بفضلکم مقر برجعتکم، لا انکر لله قدرة ولا ازعم الا ما شاء الله؛ من از جمله کسانى هستم که قائل به فضل شما و اقرار کننده به رجعتشما هستم و [در اين مورد،] منکر قدرت خدا نبوده و جز آنکه خدا مىخواهد اعتقادى ندارم.» 4 ـ در زيارت حضرت ابوالفضلعليه السلام مىخوانيم: «انى بکم وبايابکم من المؤمنين؛ من به شما و بازگشت [و رجعت] شما ايمان دارم.» 5 ـ در زيارت اربعين مىخوانيم: «واشهد انى بکم مؤمن وبايابکم مؤمن بشرايعدينى وخواتيم عملى وقلبى لقلبکم سلم؛ گواهى ده که من نسبتبه شما مؤمنم و به بازگشتتان يقين دارم، به واسطه دستورهاى دينم و پايان کارهايم، و دل من در برابر دل شما تسليم است.» 6 ـ در زيارت عسکريين آمده است: «مؤمنا بايابکما مصدقا بدولتکما مرتقبا لامرکما معترفا بشانکما؛ در حالى که به بازگشت [و رجعت] شما اعتقاد دارم و دولتشما را تصديق مىکنم و چشم به راه امر [و حکومت] شمايم و به مقام و منزلتشما اعتراف مىکنم.» 7 ـ در زيارتى که خطاب به حضرت مهدىعليه السلام خوانده مىشود، آمده است: «فان ادرکت ايامک الزاهرة واعلامک الظاهرة ودولتک القاهرة فعبد من عبيدک... وان ادرکنى الموت قبل ظهورک فاتوسل بک الى الله سبحانه ان يصلى على محمد وآل محمد وان يجعل لى کرة فى ظهورک ورجعة فى ايامک لابلغ من طاعتک مرادى واشفى من اعدائک فؤادى؛ اگر دوران درخشان و پرچمهاى برافراشته و حکومت قدرتمند تو را درک کردم، بندهاى از بندگان تو خواهم بود... و اگر پيش از ظهورت، مرگ مرا فرا رسيد، با توسل به تو از خدا مىخواهم که بر محمد و آل محمدصلى الله عليه وآله درود فرستد و براى من بازگشتى در دوران ظهورت و رجعتى در زمان [حکومتت] قرار دهد تا با فرمانبردارى تو مراد خويش را دريابم و دلم را [با انتقام] از دشمنانتشفا بخشم!»
ج) رجعت در ادعيه معصومينعليهم السلام:
1 ـ در دعاى عهد آمده است: «اللهم ان حال بينى وبينه الموت الذى جعلته على عبادک حتما مقضيا فاخرجنى من قبرى مؤتزرا کفنى شاهرا سيفى مجردا قناتى ملبيا دعوة الداعى؛ پروردگارا! اگر مرگى که بر تمام بندگانت قضاى حتمى قرار دادى ميان من و او (حضرت مهدىعليه السلام) جدايى افکند، پس مرا [در هنگام ظهور مهدىعليه السلام] از قبر برانگيز، در حالى که کفنم را ازار خود کرده و شمشيرم را از نيام برکشيده و نيزهام را برهنه ساختهام و دعوت دعوت کننده را لبيک مىگويم.» 2 ـ در دعاى روز سوم شعبان که مقارن با ميلاد سيد الشهداءعليه السلام است، چنين مىخوانيم: «اسئلک بحق المولود فى هذا اليوم... قتيل العبرة وسيد الاسرة الممدود بالنصرة يوم الکرة؛ [خدايا] به حقزاده اين روز... که کشته اشک و آقاى قوم بود و در روز بازگشت (رجعت) به نصرت [الهى] يارى مىشود.»
وقوع رجعت در امتهاى گذشته
بازگشت در ميان امتهاى گذشته، بسان رجعت اصطلاحى که در عقايد شيعه مطرح است نمىباشد، ولى بازگشت انسان به اين دنيا پس از مرگ در امتهاى گذشته اتفاق افتاده است که مواردى از آن را در ذيل مىآوريم. وقوع چنين مواردى، دليل بر امکان وقوع رجعت است. 1 ـ قرآن کريم مىفرمايد: «الم تر الى الذين خرجوا من ديارهم وهم الوف حذر الموت فقال لهم الله موتوا ثم احيهم»؛ «آيا نديدى جمعيتى را که از ترس مرگ، از خانههاى خود فرار کردند و آنان هزارها نفر بودند؟ (آنان به بهانه بيمارى طاعون، از شرکت در ميدان جهاد خوددارى کردند). خداوند به آنها گفت: بميريد! [و به همان بيمارى که آن را بهانه قرار داده بودند، مردند]، سپس خدا آنها را زنده کرد.» در تفسير آيه فوق، امام باقرعليه السلام فرمودند: «ان هؤلاء اهل مدينة من مدائن الشام وکانوا سبعين الف بيت... قال لهم الله: موتوا جميعا، فماتوا من ساعتهم وصاروا رميما وکانوا على طريق المارة، فجمعوهم فى موضع فمر بهم نبى من انبياء بنى اسرائيل يقال له: حزقيل. فلما راى تلک العظام بکى واستعبر وقال رب لو شئت لاحييتهم الساعة... فعادوا احياء؛ آنها اهل يکى از شهرهاى شام و هفتاد هزار خانوار بودند،... و خداوند به آنها امر فرمود: همگى بميريد. همه در يک ساعت مردند، و کمکم پوسيدند. چون در راه عابرين بودند همه را در محلى جمع کردند. يکى از پيامبران بنى اسرائيل به نام حزقيل از کنار آنان عبور کرد، وقتى که آن استخوانها را ديد گريست و اشک ريخت و گفت: پروردگارا! اى کاش اينها را اکنون زنده مىکردى [... با دعاى آن پيامبر] آنها زنده شدند.» 2 ـ قرآن کريم مىفرمايد: «و اذ قلتم يا موسى لن نؤمن لک حتى نرى الله جهرة فاخذتکم الصاعقة وانتم تنظرون ثم بعثناکم من بعد موتکم لعلکم تشکرون»؛ «و هنگامى که گفتيد: اى موسى! به تو ايمان نمىآوريم تا خداى را آشکارا ببينيم! پس صاعقه شما را گرفت، در حاليکه مشغول نظاره بوديد. سپس شما را پس از مرگتان زنده کرديم؛ شايد شکرگزار شويد.» در کتابهاى تفسيرى آمده است: آنها هفتاد نفر بودند که حضرت موسىعليه السلام ايشان را براى شنيدن سخنانخداوند برگزيد. هنگامى که سخنان خدا را شنيدند، گفتند: ما ايمان نمىآوريم تا خدا را آشکارا ببينيم.» خداوند بر آنها صاعقهاى فرستاد و همگى سوختند و از بين رفتند. حضرت موسىعليه السلام از اين ماجرا سخت ناراحتشد، چرا که از بين رفتن هفتاد نفر از سران بنى اسرائيل در اين ماجرا بهانه خوبى بدست ماجراجويان بنى اسرائيل مىداد. از اينرو از خداوند متعال بازگشت آنها به زندگى را تقاضا کرد. اين تقاضا پذيرفته شد و همه آنها زنده شدند و به زندگى خود ادامه دادند. 3 ـ قرآن کريم مىفرمايد: «واذ قتلتم نفسا فادارءتم فيها والله مخرج ما کنتم تکتمون فقلنا اضربوه ببعضها کذالک يحى الله الموتى ويريکم اياته لعلکم تعقلون»؛ «و [به ياد آوريد] هنگامى را که فردى را به قتل رسانديد، سپس درباره [قاتل] او به نزاع پرداختيد. و خداوند آنچه را مخفى مىداشتيد، آشکار مىسازد. سپس گفتيم: قسمتى از آن [گاو] را به مقتول بزنيد [تا زنده شود، و قاتل را معرفى کند ]. خداوند اين گونه مردگان را زنده مىکند، و آيات خود را به شما نشان مىدهد، شايد انديشه کنيد.» در تفسير اين آيه آوردهاند که: يک نفر از بنى اسرائيل به طرز مرموزى کشته مىشود، در حالى که قاتل به هيچ وجه معلوم نيست. درميان قبائل بنى اسرائيل نزاع رخ مىدهد، هر يک آن را به طايفه و افراد قبيله ديگر نسبت مىدهد و خويش را تبرئه مىکند. داورى را براى فصل خصومت نزد موسىعليه السلام مىبرند و حل مشکل را از او درخواست مىکنند، و چون از طريق عادى حل اين قضيه ممکن نبود، و از طرفى ممکن بود ادامه اين کشمکش منجر به فتنه عظيمى در ميان بنى اسرائيل گردد، حضرت موسىعليه السلام با استمداد از لطف پروردگار دستور داد که گاو مادهاى را بکشند و يکى از اعضاء گاو ذبح شده را به جسد مقتول بزنند، در اينجا بود که مقتول زنده شد و گفت: فلان کس مرا کشت و پس از گفتن اين کلام، مجددا فوت کرد. داستان فوق بطور اجمال و کوتاه در کتاب تورات، سفر تثنيه، فصل 21 نيز بيان شده است. 4 ـ در قرآن کريم آمده است: «ورسولا الى بنى اسرائيل انى قد جئتکم بآية من ربکم انى اخلق لکم من الطين کهيئة الطير فانفخ فيه فيکون طيرا باذن الله وابرىء الاکمه والابرص واحيى الموتى باذن الله»؛ «و پيامبرى (عيسى) به سوى بنى اسرائيل [فرستاديم که به آنان گفت:] من با نشانهاى از پروردگارتان نزد شما آمدهام، من براى شما از گل [موجودى] مثل شکل پرنده مىسازم، پس در آن مىدمم و به اذن خدا پرنده واقعى مىشود. کور و پيسى را شفا مىدهم و مردگان را به اذن خدا زنده مىکنم.» در کتابهاى تفسير آمده است که حضرت عيسىعليه السلام چهار نفر را زنده کرد. الف) عازر: که يکى از دوستانش بود و سه روز از فوت او مىگذشت، عيسىعليه السلام به خواهر وى فرمود: مرا بر سر قبر او ببر. سپس گفت: خداوندا! اى پروردگار آسمانهاى هفتگانه و اى پروردگار زمينها! تو مرا به سوى بنى اسرائيل فرستادى تا آنان را به دين تو بخوانم و به آنان خبر دهم که من مردگان را زنده مىسازم؛ پس عازر را زنده کن! در اين هنگام عازر از قبرش بيرون آمد و ساليانى زندگى کرد و داراى فرزندانى شد. ب) ابن العجوز (پسر پيرزن): او مرده بود و او را در تابوت نهادند که عيسىعليه السلام بر او گذر کرد و از خدا درخواست نمود تا او را زنده نمايد، خدا دعايش را مستجاب کرد و مرده، زنده شد. ج) دختر عاشر: از عيسىعليه السلام درخواست کردند که او را زنده کند و حضرت دعا کرد و زنده شد. د) سام پسر نوح: حضرت عيسىعليه السلام خدا را به اسم اعظمش خواند تا سام زنده شود. سام زنده شد و گفت: آيا رستاخيز برپا شده است؟ عيسىعليه السلام فرمود: نه، بلکه من تو را به اسم اعظم زنده کردم.
رجعت کنندگان
رجعت جنبه عمومى و همگانى ندارد، بلکه اختصاص به مؤمنان خاص و کافران ستمگر دارد، چنانکه امام صادقعليه السلام مىفرمايد: «ان الرجعة ليستبعامة وهى خاصة، لايرجع الا من محض الايمان محضا او محض الشرک محضا؛ رجعت امرى همگانى نيست، بلکه اختصاصى است و تنها کسانى رجعت مىکنند که ايمان خالص و يا شرک خالص داشته باشند.» در ذيل به برخى از رجعت کنندگان اشاره مىشود.
الف) پيامبران گذشته:
عبد الله بن مسکال از امام صادقعليه السلام نقل مىکند که آن حضرت در تفسير آيه «و اذ اخذ الله ميثاق النبيين لما آتيتکم من کتاب وحکمة ثم جاءکم رسول مصدق لما معکم لتؤمنن به»؛ «و زمانى که خدا از پيامبران پيمان گرفت که شما را کتاب و حکمت دادهام، به پيامبرى که آيين شما را تصديق مىکند و با رسالت نزد شما مىآيد بگرويد و يارىاش کنيد.» فرمود: «ما بعث الله نبيا من لدن آدم وهلم جرا ويرجع الى الدنيا فينصر رسول الله وامير المؤمنين؛ خداوند هيچ پيامبرى را از آدم تا ساير انبياء، مبعوث نکرد، جز آنکه به دنيا بازگشته و رسول خداصلى الله عليه وآله و اميرالمؤمنينعليه السلام را يارى خواهند کرد.»
ب) پيامبر اکرمصلى الله عليه وآله و امامانعليهم السلام:
ابن خالد کابلى از امام سجادعليه السلام نقل مىکند که آن حضرت در تفسير آيه «ان الذى فرض عليک القرآن لرادک الى معاد»؛«آن کسى که قرآن را بر تو فرض نمود، تو را به بازگشتگاهى برمىگرداند.» چنين فرمود: «يرجع اليکم نبيکم وامير المؤمنين والائمة؛پيامبرصلى الله عليه وآله و اميرالمؤمنينعليه السلام و همه امامانعليهم السلام به سوى شما باز مىگردند.»
ج) امام حسينعليه السلام اولين رجعت کننده:
امام صادقعليه السلام فرمود: «اول من يکر فى رجعته الحسين بن على، يمکث فى الارض حتى يسقط حاجباه على عينيه؛ اولين شخصى که به دنيا رجعتخواهد کرد، امام حسينعليه السلام است. ايشان آنقدر در زمين زندگى خواهد نمود تا آنکه از فرط پيرى دو ابروى او بر چشمانش بيفتد.»
د) مؤمنان:
مفضل بن عمر مىگويد: در مورد قائمعليه السلام و اينکه برخى از اصحاب ما که منتظر ظهور ايشان بودند از دنيا رفتند گفتگو مىکرديم که امام صادقعليه السلام فرمودند: «اذا قام اتى المؤمن فى قبره فيقال له: يا هذا انه قد ظهر صاحبک فان تشا ان تلحق به فالحق؛ هنگامى که [حضرت مهدىعليه السلام] قيام کند، [کسانى] در قبر مؤمن داخل شده و به او گفته مىشود: اى فلانى! مولاى تو ظهور کرده است، اگر مىخواهى که به او بپيوندى، پس به او ملحق شو.»
ه). قوم موسىعليه السلام و اصحاب کهف:
امام صادقعليه السلام فرمودند: «يخرج القائم من ظهر الکعبة مع سبعة وعشرين رجلا خمسة عشر من قوم موسىعليه السلام الذين کانوا يهدون بالحق وبه يعدلون وسبعة من اهل الکهف ويوشع بن نون وسلمان وابو دجانة الانصارى، والمقداد ومالک الاشتر؛ حضرت مهدىعليه السلام از پشت کعبه قيام مىکند و همراه او بيست و هفت نفر مرد هستند. پانزده نفر از قوم حضرت موسى هستند يعنى همان کسانى که به حق راهنمايى مىکردند و به حق داورى مىنمودند، و هفت نفر از اصحاب کهف مىباشند و يوشع بن نون و سلمان و ابودجانه انصارى و مقداد و مالک اشتر [نيز از آنان] هستند.»