رجعت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

رجعت - نسخه متنی

حسین الهی‏نژاد

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

رجعت

حسين الهى‏نژاد

پيشگفتار:

يکى از اعتقادات در مکتب تشيع، مسئله رجعت مردگان به دنيا، قبل از شروع قيامت است. عالمان شيعه با عنايت‏به قرآن و روايات معصومين‏عليهم السلام اعتقاد به چنين پديده‏اى را يکى از ضروريات مذهب شيعى، تلقى نموده‏اند.

مفهوم رجعت

«رجعت‏» در لغت‏به معناى بازگشت است که در قرآن و روايات اسلامى با واژه‏هاى گوناگونى نظير کره، رد، حشر، اياب، که همه اين واژه‏ها در معناى «بازگشت‏» مشترکند، استعمال مى‏شود.

مرحوم سيد مرتضى در بيان معناى اصطلاحى رجعت مى‏فرمايد:

«معناى رجعت چنين است که خداى تعالى به هنگام ظهور امام زمان حضرت مهدى‏عليه السلام، گروهى از شيعيان را که پيش از قيام آن حضرت از دنيا رفته‏اند، به دنيا باز مى‏گرداند تا آنان به پاداش ياورى و همراهى و درک حکومت آن وجود مقدس نائل آيند، و نيز برخى از دشمنان حضرتش را زنده مى‏کند تا از ايشان انتقام گيرد، بدين ترتيب که آشکارى حق و مرتبه بالاى پيروان حق را بنگرند و اندوهگين شوند.»

آثار رجعت

يکى از سؤالات مطرح در بحث رجعت اين است که چرا بايد عده‏اى از انسانها اعم از خوب و بد، قبل از قيامت، در دوران ظهور حضرت مهدى‏عليه السلام به دنيا برگردند؟ رجعت چه اهميتى دارد که تا اين مقدار حضرات معصومين‏عليهم السلام در روايات، ادعيه و زيارات بر آن تاکيد کرده‏اند، تا حدى که بعضى از علماء و بزرگان دين، رجعت را از ضروريات مذهب شيعه برشمرده‏اند؟

رجعت‏به دنيا تنها با اذن و اراده الهى قابل تحقق است و چون خداى حکيم تمام کارها را از روى حکمت انجام مى‏دهد، پس رجعت نيز داراى حکمت‏خواهد بود. در اينجا به مواردى از آثار رجعت اشاره مى‏کنيم:

1 ـ انتقام گرفتن از ستمگران:

در رجعت، گروهى از منافقان و ستمگران تاريخ که در حق انسانها از هيچ ظلم و ستمى دريغ نکرده و نيز غصب کنندگان خلافت اهل بيت پيامبرصلى الله عليه وآله به دنيا برمى‏گردند تا به بخشى از مجازاتهاى خويش قبل از قيامت‏برسند.

امام صادق‏عليه السلام فرمود: «لما کان من امر الحسين ما کان ضجت الملائکة الى الله تعالى، فاقام الله لهم ظل القائم وقال: بهذا انتقم له من ظالميه؛

هنگامى که کار حسين‏عليه السلام خاتمه يافت، ملائکه به درگاه خدا تضرع کردند. پس خداوند سايه حضرت قائم را بر پا داشت و [به آنها] فرمود: بوسيله اين از آنان که به او ستم کردند (قاتلين امام حسين‏عليه السلام) انتقام مى‏گيرم.»

و معلوم است که در صورتى مى‏شود امام زمان‏عليه السلام از قاتلين امام حسين‏عليه السلام انتقام بگيرد که آنها در دنيا و در قيد حيات باشند و اين با رجعت تحقق خواهد يافت.

2 ـ نصرت دين:

يکى از اهدافى که رجعت مؤمنان بر آن استوار است، نصرت و يارى رساندن به دين الهى در عصر طلائى ظهور امام زمان‏عليه السلام است. بزرگى و عظمت قيام جهانى حضرت مهدى‏عليه السلام، مى‏طلبد که ياران آن حضرت از حيث تعداد و نيرو به فراخور آن نهضت‏باشند. رجعت، زمينه را براى همه افرادى که لايق يارى رساندن بوده و قبلا از دنيا رفته‏اند، فراهم مى‏سازد. در برخى از دعاها از خداى بزرگ مى‏خواهيم که ما را در دوران ظهور امام زمان‏عليه السلام ـ در صورتى که مرده باشيم ـ زنده گرداند تا او را يارى دهيم؛ چنانکه در دعاهاى ماه ذيقعده چنين مى‏خوانيم:

«اللهم عجل فرج اوليائک وارد عليهم مظالمهم واظهر بالحق قائمهم... اللهم صل عليه وعلى آبائه واجعلنا من صحبه وابعثنا فى کرته حتى نکون فى زمانه من اعوانه؛

خداوندا! فرج دوستانت را نزديک کن، آنچه به ستم از آنان گرفته‏اند به ايشان برگردان و قائمشان‏عليه السلام را به حق ظاهر کن... خداوندا، بر آن بزرگوار و پدرانش درود فرست و ما را از يارانش قرار ده و در رجعتش محشورمان کن تا جزء يارى کنندگان آن حضرت باشيم.»

3 ـ لذت بردن مؤمنان از حاکميت اسلام:

بسيارى از مؤمنان در طول تاريخ، آرزوى حاکميت دين در سراسر جهان را داشتند و در اين راه مبارزه کردند، اما دشمنان دين با ظلم و جور خود نگذاشتند دين در تمام ابعاد حاکميت‏يابد. در دوران رجعت، مؤمنان برمى‏گردند تا عزت دين و خفت و خوارى ظالمان را ببينند.

امام باقرعليه السلام فرمود: «فاما المؤمنون فينشرون الى قراة اعينهم واما الفجار فينشرون الى خزى الله اياهم، ان الله يقول: «وليذيقنهم من العذاب الادنى دون العذاب الاکبر»؛

اما مؤمنان به سوى روشنيهاى چشمانشان برمى‏گردند [تا چشمشان با ديدن حکومت عدل امام زمان‏عليه السلام روشن شود] و اما ستمگران برمى‏گردند تا دچار عذاب الهى گردند، چنانکه خداوند مى‏فرمايد: عذاب نزديکتر را پيش از عذاب بزرگتر به آنها مى‏چشانيم.»

براهين رجعت

پيش از آنکه به دلائل قرآنى و حديثى رجعت‏بپردازيم، ابتدا امکان چنين پديده‏اى را از نظر عقلى بررسى مى‏کنيم و آنگاه به سراغ قرآن و حديث رفته و موضوع را از نظر وقوع و تحقق، مورد کنکاش قرار مى‏دهيم.

مسئله رجعت در اين دنيا با مسئله حيات مجدد در روز رستاخيز مشابهت دارد. رجعت و معاد دو پديده همگون هستند، با اين تفاوت که رجعت‏با افق محدود و با قلمرو دنيايى قبل از قيامت‏به وقوع مى‏پيوندد ولى در رستاخيز اکبر همه انسانها از ابتداء تا انتهاى خلقت، برانگيخته خواهند شد. بنابراين کسانى که امکان حيات مجدد را در روز رستاخيز پذيرفته‏اند، بايد رجعت را که زندگى دوباره در اين جهان است ممکن بدانند.

معاد يعنى برگشت روح انسان به همين بدن مادى، حال اگر چنين بازگشتى در آن مقطع زمانى (قيامت) ممکن باشد، طبعا بازگشت آن به اين جهان قبل از قيامت ممکن خواهد بود؛ چرا که امر محال در هيچ زمانى امکان وقوع ندارد.

فيلسوف بزرگ اسلامى، صدر المتالهين‏رحمه الله مى‏فرمايد:

«در باب اعتقادات، آنچه قابل پيروى است، يا دليل و برهان است و يا نقل صحيح و قطعى که از اهل بيت‏عليهم السلام رسيده باشد. روايات صحيح و فراوانى از امامان و سرورانمان درباره درستى عقيده به رجعت و وقوع آن به هنگام ظهور قائم آل محمدصلى الله عليه وآله به ما رسيده است، عقل نيز اين موضوع را غيرممکن نمى‏داند، چرا که نمونه‏هاى فراوانى به اذن خداوند به دست پيامبرانى چون عيسى‏عليه السلام و شمعون‏عليه السلام و ديگر پيامبران انجام يافته است.»

بعد از بيان امکان رجعت از منظر عقل، وقوع آن را با استناد به آيات و روايات مورد تحليل و بررسى قرار مى‏دهيم.

استدلال به آيات قرآنى

1 ـ «واذا وقع القول عليهم اخرجنا لهم دابة من الارض تکلمهم ان الناس کانوا باياتنا لا يوقنون ويوم نحشر من کل امة فوجا ممن يکذب باياتنا فهم يوزعون‏»؛

«و هنگامى که فرمان [عذاب] بر آنها رسد، جنبنده‏اى را از زمين براى آنها خارج مى‏کنيم که با آنان سخن مى‏گويد، که مردم به آيات ما يقين ندارند. و [به خاطرآور] روزى را که ما از هر امتى گروهى را از کسانى که آيات ما را تکذيب مى‏کنند محشور مى‏کنيم و آنها نگه داشته مى‏شوند [تا به يکديگر ملحق شوند ].»

با بيان چند نکته، دلالت آيه بر رجعت روشن مى‏شود.

الف) حشر گروهى از هر امتى غير از حشر در روز قيامت است. حشر در آيه فوق حشر همگانى نيست در حالى که حشر در روز قيامت‏شامل همه انسانها مى‏گردد، چنانکه در آيه‏اى در وصف حشر روز قيامت چنين آمده است:

«وحشرناهم فلم نغادر منهم احدا»؛«و همه را محشور کرده و احدى از آنان را فرو نخواهيم گذاشت.»

ب) در صدر آيه خداوند مى‏فرمايد: «اذا وقع القول عليهم‏»، و مورد اتفاق همه مفسران است که وقوع قول (فرمان) از علائم قيامت است و روشن است که علامت‏يک شى‏ء غير از خود آن شى‏ء است.

ج) آيات قبل از اين آيه از نشانه‏هاى قبل از رستاخيز در پايان جهان سخن گفته‏اند و در آيات آينده نيز به همين موضوع اشاره مى‏شود. بنابراين بعيد به نظر مى‏رسد که آيات قبل و بعد، از حوادث پيش از رستاخيز سخن گويند، اما آيه وسط از خود رستاخيز. هماهنگى آيات ايجاب مى‏کند که همه درباره حوادث قبل از قيامت‏باشند.

مفسران اهل سنت معمولا اين آيه را ناظر به قيامت مى‏دانند، و مى‏گويند کلمه «فوج‏» به رؤسا و سردمداران هر گروه و جمعيت اشاره دارد. آنان در مورد ناهماهنگى آيات ـ که از اين تفسير برمى‏خيزد ـ گفته‏اند: آيات در حکم تاخير و تقديم است و گوئى آيه 83 بعد از آيه 85 قرار گرفته باشد.ولى مى‏دانيم که هم تفسير «فوج‏» به معناى مزبور خلاف ظاهر است، و هم تفسير ناهماهنگى آيات به تقديم و تاخير.

د) شاهد ديگر بر دلالت آيه بر رجعت، «خروج دابة الارض‏» است که يکى از نشانه‏هاى رستاخيز به شمار مى‏رود؛يعنى از نشانه‏هايى است که قبل از رستاخيز رخ مى‏دهد.

«دابه‏» به معناى «جنبنده‏» و «ارض‏» به معناى «زمين‏» است. قرآن کريم از اين کلمه بطور سربسته گذشته، و گوئى بنابر اجمال و ابهام بوده است. تنها وصفى که قرآن براى آن ذکر کرده اين است که با مردم سخن مى‏گويد، و افراد بى‏ايمان را اجمالا مشخص مى‏کند.

در بيان شخصيت و وصف «دابة الارض‏» دو قول مطرح است:

1 ـ گروهى آن را يک موجود جاندار و جنبنده غيرعادى از غير جنس انسان با شکلى عجيب دانسته‏اند، و براى آن عجائبى نقل کرده‏اند که شبيه خارق عادات و معجزات انبياءعليهم السلام است. اين جنبنده در آخر الزمان ظاهر مى‏شود و از کفر و ايمان سخن مى‏گويد و منافقين را رسوا مى‏سازد و بر آنها علامت مى‏نهد.

2 ـ جمعى ديگر به پيروى از روايات متعددى که در اين زمينه وارد شده، او را يک انسان مى‏دانند؛ يک انسان فوق العاده، متحرک و جنبنده و فعال که يکى از کارهاى اصليش جدا ساختن صفوف مسلمين از منافقين و علامت گذارى آنهاست. حتى از برخى روايات استفاده مى‏شود که عصاى موسى‏عليه السلام و خاتم سليمان‏عليه السلام با او است.

پيامبر اکرم‏صلى الله عليه وآله فرمود: «لا يدرکها طالب ولا يفوتها هارب فتسم المؤمن بين عينيه ويکتب بين عينيه مؤمن وتسم الکافر بين عينيه وتکتب بين عينيه کافر، ومعها عصا موسى‏عليه السلام و خاتم سليمان‏عليه السلام؛

[دابة الارض بقدرى نيرومند است که] هيچکس به او نمى‏رسد و کسى نمى‏تواند از دست او فرار کند، بين دو چشم مؤمن علامت مى‏گذارد و مى‏نويسد: «مؤمن‏» و بين دو چشم کافر علامت مى‏گذارد و مى‏نويسد: «کافر!» و عصاى موسى و انگشتر سليمان با او است.»

امام صادق‏عليه السلام فرمودند: مردى به عمار گفت: آيه‏اى در قرآن است که فکر مرا پريشان ساخته و مرا در شک انداخته است. عمار گفت: کدام آيه؟ گفت آيه «واذا وقع القول عليهم اخرجنا لهم دابة من الارض...»

عمار گفت: به خدا سوگند من روى زمين نمى‏نشينم و غذا و آبى نمى‏خورم تا «دابة الارض‏» را به تو نشان دهم! سپس همراه آن مرد به خدمت امام على‏عليه السلام آمد، در حالى که غذا مى‏خورد. هنگامى که چشم امام به عمار افتاد، فرمود: بيا. عمار جلو رفت و نشست و با امام‏عليه السلام غذا خورد. آن مرد سخت در تعجب فرو رفت و با ناباورى به اين صحنه مى‏نگريست، چرا که عمار به او قول داده بود و قسم خورده بود که تا به وعده‏اش وفا نکند غذا نخورد، گوئى قول و قسم خود را فراموش کرده است. هنگامى که عمار برخاست و با على‏عليه السلام خداحافظى کرد، آن مرد رو به او کرد و گفت: عجيب است، تو سوگند ياد کردى که غذا و آب نخورى و بر زمين ننشينى مگر اينکه «دابة الارض‏» را به من نشان دهى. عمار در جواب گفت: «اريتکها ان کنت تعقل؛من او را به تو نشان دادم، اگر مى‏فهميدى.»

2 ـ «انا لننصر رسلنا والذين آمنوا فى الحيوة الدنيا ويوم يقوم الاشهاد»؛

«بى‏گمان ما رسولان خود و کسانى را که ايمان آورده‏اند، در زندگى دنيا و روزى که گواهان به پا مى‏خيزند، يارى مى‏دهيم.»

با بيان چند نکته روشن خواهد شد که اين آيه اشاره به رجعت دارد:

الف) مفهوم و سياق آيه دلالت‏بر فعلى دارد که در آينده بطور حتمى، به وقوع خواهد پيوست.

ب) نصرت و پيروزى که در اين آيه وعده داده شده، تا کنون تحقق نيافته است و خداوند هرگز خلف وعده نمى‏کند، پس ناگزير بايد در آينده تحقق پيدا کند.

ج) همه پيامبران (به جز حضرت عيسى‏عليه السلام و حضرت خضرعليه السلام) و مؤمنان هنگام نزول قرآن در قيد حيات نبوده و در اين دنيا يارى نشده‏اند، پس به مقتضاى اين آيه بايد آنها زنده شوند تا در همين دنيا يارى شوند.

د) لفظ نصرت در مواردى به کار مى‏رود که دو گروه مشغول مخاصمه و جنگ باشند و شخصى يا گروهى ديگر يکى از طرفهاى درگير را کمک کند تا برطرف مقابل چيره شود. طبيعى است که چنين معنايى با يارى کردن خداوند به انبياء و مؤمنان در آخرت، سازگارى ندارد بلکه مصداق آيه، با رجعت و نصرت انبياء و اولياء در همين دنيا، تحقق پيدا مى‏کند.

شيخ مفيد در تفسير اين آيه مى‏فرمايد: «شيعيان عقيده دارند که خداى تبارک و تعالى وعده نصرت خود را در مورد دوستانش پيش از آخرت تحقق خواهد بخشيد و آن هنگامى است که قائم‏عليه السلام قيام کند که در پايان آن مؤمنين رجعت مى‏کنند و وعده الهى تحقق مى‏يابد.»

مؤيد چنين برداشتى از آيه مورد نظر، حديثى است که از امام صادق‏عليه السلام در تفسير آيه نقل شده است. آن حضرت فرمودند: «والله فى الرجعة، اما علمت ان انبياء الله کثير لم ينصروا فى الدنيا وقتلوا والائمة من بعدهم قتلوا ولم ينصروا، ذلک فى الرجعة؛

به خدا سوگند [اين آيه] در مورد رجعت است، مگر نمى‏دانى که پيامبران خدا زيادند، در اين دنيا يارى نشدند و کشته شدند، امامان بعد از آنان [نيز] کشته شدند و يارى نگشتند. اين آيه در مورد رجعت است.»

استدلال به روايات معصومين‏عليهم السلام

اخبار و رواياتى که پيرامون رجعت از معصومين‏عليهم السلام نقل شده، به قدرى زياد است که بسيارى از بزرگان و علماى دين در طول تاريخ شيعه درباره آنها ادعاى تواتر کرده‏اند.

علامه مجلسى مى‏گويد: «نزديک به 200 حديث صريح از امامان‏عليهم السلام به طور متواتر به دست ما رسيده است.»

مرحوم شيخ حر عاملى مى‏گويد: «هيچ شکى نيست که اين احاديث مذکور به حد تواتر معنوى رسيده است و تعداد آن 520 ديث‏خواهد بود.»

مرحوم طبرسى مى‏گويد: «از امامان‏عليهم السلام به طور متواتر روايت‏شده که خداوند به هنگام قيام مهدى‏عليه السلام گروهى از دوستان و دشمنان آن حضرت را... برمى‏گرداند.»

«محدث جزايرى‏» در شرح تهذيب ادعا کرده است که 620 حديث پيرامون رجعت ديده است.

آنچه از معصومين‏عليهم السلام در مورد رجعت‏به ما رسيده است در سه قالب احاديث، ادعيه و زيارات مطرح شده‏اند. از اين رو در ذيل هر يک از اين عناوين برخى از سخنان آنان را نقل مى‏کنيم.

الف) رجعت در احاديث:

1 ـ از امام صادق‏عليه السلام نقل شده است که: «من اقر بسبعة اشياء فهو مؤمن وذکر منها الايمان بالرجعة؛

هر کس به هفت چيز اعتقاد داشته باشد، مؤمن است و در ميان آن هفت چيز ايمان به رجعت را ذکر فرمودند.»

2 ـ امام صادق‏عليه السلام فرمودند: «ليس منا من لم يؤمن بکرتنا؛

کسى که ايمان به رجعت ما نداشته باشد از ما نيست.»

3 ـ امام صادق‏عليه السلام فرمود: «ايام الله ثلاثة: يوم يقوم القائم ويوم الکرة ويوم القيامة؛

روزهاى خداوند سه تاست: روزى که قائم [آل محمدصلى الله عليه وآله] قيام کند و روز رجعت و روز قيامت.»

4 ـ مامون به حضرت رضاعليه السلام عرض کرد: اى اباالحسن! در مورد رجعت چه مى‏گويى؟ آن حضرت فرمودند: «انها الحق قد کانت فى الامم السالفة ونطق بها القرآن وقد قال رسول الله: يکون فى هذه الامة کل ما کان فى الامم السالفة حذو النعل بالنعل والقذة بالقذة؛

رجعت‏حق است و در امتهاى گذشته نيز بوده و قرآن آن را بيان کرده است. و رسول خداصلى الله عليه وآله فرمودند: آنچه در امتهاى گذشته واقع شده در اين امت نيز بدون کم و کاست واقع خواهد شد.» (حذو النعل بالنعل و القذة «بالقذة‏» يعنى برابرى و يکسانى فعلى که در دو زمان با شباهت کامل، گام به گام و مو به مو، تحقق پيدا مى‏کند).

5 ـ ابوالصلاح کنانى نقل مى‏کند که مى‏خواستم مسائلى را از امام باقرعليه السلام بپرسم و در ضمن مايل نبودم صريحا سؤال را مطرح کنم، امام باقرعليه السلام فرمودند: «لعلک تسال عن الکرات؛ گويا مى‏خواهى از رجعتها سؤال کنى؟» گفتم: آرى، فرمود: «تلک القدرة ولا ينکرها الا القدرية؛اين از قدرت [خدا است و جز «قدريه‏» کسى آن را انکار نمى‏کند.»

6 ـ ابوبصير مى‏گويد: امام صادق‏عليه السلام فرمودند: «اينکر اهل العراق الرجعة؟؛ آيا اهل عراق رجعت را انکار مى‏کنند؟» گفتم: بله. فرمودند: «سبحان الله، اما يقراون القرآن «ويوم نحشر من کل امة فوجا»؛سبحان الله! مگر قرآن نمى‏خوانند که مى‏فرمايد: روزى که از هر جمعى دسته‏اى را محشور مى‏کنيم.»

7 ـ امام صادق‏عليه السلام فرمود: «والله لا تذهب الايام واليالى حتى يحيى الله الموتى ويميت الاحياء ويرد الحق الى اهله ويقيم دينه الذى ارتضاه لنفسه؛

به خدا سوگند که روزها و شبها به سر نيايد و قيامت‏بر پا نشود تا آنکه خداوند مردگان را زنده کند و زندگان را بيمراند و حق را به اهلش برگرداند و دين برگزيده خود را بر پا دارد.»

ب: رجعت در زيارات معصومين‏عليهم السلام:

1 ـ در زيارت جامعه مى‏خوانيم: «واشهدکم انى مؤمن بکم وبما آمنتم به... معترف بکم مؤمن بايابکم مصدق برجعتکم منتظر لامرکم مرتقب لدولتکم؛

شما را گواه مى‏گيرم که من به همه آنچه شما به آن مؤمن هستيد ايمان دارم... به شما معترف و به بازگشت‏شما معتقد هستم و رجعت‏شما را تصديق مى‏نمايم، به انتظار فرمان و دولت‏شما به سر مى‏برم.»

2 ـ در زيارت وارث امام حسين‏عليه السلام مى‏خوانيم: «واشهد الله وملائکته وانبيائه ورسله انى بکم مؤمن وبايابکم موقن؛

خدا و ملائکه و انبياء و رسولان را گواه مى‏گيرم که به [امامت] شما مؤمن هستم و به بازگشت‏شما يقين دارم.»

3 ـ در زيارتنامه‏اى که به امام صادق‏عليه السلام براى زيارت پيامبرصلى الله عليه وآله و هر يک از ائمه‏عليهم السلام دستور فرمودند، آمده است: «انى لمن القائلين بفضلکم مقر برجعتکم، لا انکر لله قدرة ولا ازعم الا ما شاء الله؛

من از جمله کسانى هستم که قائل به فضل شما و اقرار کننده به رجعت‏شما هستم و [در اين مورد،] منکر قدرت خدا نبوده و جز آنکه خدا مى‏خواهد اعتقادى ندارم.»

4 ـ در زيارت حضرت ابوالفضل‏عليه السلام مى‏خوانيم: «انى بکم وبايابکم من المؤمنين؛

من به شما و بازگشت [و رجعت] شما ايمان دارم.»

5 ـ در زيارت اربعين مى‏خوانيم: «واشهد انى بکم مؤمن وبايابکم مؤمن بشرايع‏دينى وخواتيم عملى وقلبى لقلبکم سلم؛

گواهى ده که من نسبت‏به شما مؤمنم و به بازگشتتان يقين دارم، به واسطه دستورهاى دينم و پايان کارهايم، و دل من در برابر دل شما تسليم است.»

6 ـ در زيارت عسکريين آمده است: «مؤمنا بايابکما مصدقا بدولتکما مرتقبا لامرکما معترفا بشانکما؛

در حالى که به بازگشت [و رجعت] شما اعتقاد دارم و دولت‏شما را تصديق مى‏کنم و چشم به راه امر [و حکومت] شمايم و به مقام و منزلت‏شما اعتراف مى‏کنم.»

7 ـ در زيارتى که خطاب به حضرت مهدى‏عليه السلام خوانده مى‏شود، آمده است:

«فان ادرکت ايامک الزاهرة واعلامک الظاهرة ودولتک القاهرة فعبد من عبيدک... وان ادرکنى الموت قبل ظهورک فاتوسل بک الى الله سبحانه ان يصلى على محمد وآل محمد وان يجعل لى کرة فى ظهورک ورجعة فى ايامک لابلغ من طاعتک مرادى واشفى من اعدائک فؤادى؛

اگر دوران درخشان و پرچمهاى برافراشته و حکومت قدرتمند تو را درک کردم، بنده‏اى از بندگان تو خواهم بود... و اگر پيش از ظهورت، مرگ مرا فرا رسيد، با توسل به تو از خدا مى‏خواهم که بر محمد و آل محمدصلى الله عليه وآله درود فرستد و براى من بازگشتى در دوران ظهورت و رجعتى در زمان [حکومتت] قرار دهد تا با فرمانبردارى تو مراد خويش را دريابم و دلم را [با انتقام] از دشمنانت‏شفا بخشم!»

ج) رجعت در ادعيه معصومين‏عليهم السلام:

1 ـ در دعاى عهد آمده است:

«اللهم ان حال بينى وبينه الموت الذى جعلته على عبادک حتما مقضيا فاخرجنى من قبرى مؤتزرا کفنى شاهرا سيفى مجردا قناتى ملبيا دعوة الداعى؛

پروردگارا! اگر مرگى که بر تمام بندگانت قضاى حتمى قرار دادى ميان من و او (حضرت مهدى‏عليه السلام) جدايى افکند، پس مرا [در هنگام ظهور مهدى‏عليه السلام] از قبر برانگيز، در حالى که کفنم را ازار خود کرده و شمشيرم را از نيام برکشيده و نيزه‏ام را برهنه ساخته‏ام و دعوت دعوت کننده را لبيک مى‏گويم.»

2 ـ در دعاى روز سوم شعبان که مقارن با ميلاد سيد الشهداءعليه السلام است، چنين مى‏خوانيم:

«اسئلک بحق المولود فى هذا اليوم... قتيل العبرة وسيد الاسرة الممدود بالنصرة يوم الکرة؛

[خدايا] به حق‏زاده اين روز... که کشته اشک و آقاى قوم بود و در روز بازگشت (رجعت) به نصرت [الهى] يارى مى‏شود.»

وقوع رجعت در امتهاى گذشته

بازگشت در ميان امتهاى گذشته، بسان رجعت اصطلاحى که در عقايد شيعه مطرح است نمى‏باشد، ولى بازگشت انسان به اين دنيا پس از مرگ در امتهاى گذشته اتفاق افتاده است که مواردى از آن را در ذيل مى‏آوريم. وقوع چنين مواردى، دليل بر امکان وقوع رجعت است.

1 ـ قرآن کريم مى‏فرمايد: «الم تر الى الذين خرجوا من ديارهم وهم الوف حذر الموت فقال لهم الله موتوا ثم احيهم‏»؛

«آيا نديدى جمعيتى را که از ترس مرگ، از خانه‏هاى خود فرار کردند و آنان هزارها نفر بودند؟ (آنان به بهانه بيمارى طاعون، از شرکت در ميدان جهاد خوددارى کردند). خداوند به آنها گفت: بميريد! [و به همان بيمارى که آن را بهانه قرار داده بودند، مردند]، سپس خدا آنها را زنده کرد.»

در تفسير آيه فوق، امام باقرعليه السلام فرمودند: «ان هؤلاء اهل مدينة من مدائن الشام وکانوا سبعين الف بيت... قال لهم الله: موتوا جميعا، فماتوا من ساعتهم وصاروا رميما وکانوا على طريق المارة، فجمعوهم فى موضع فمر بهم نبى من انبياء بنى اسرائيل يقال له: حزقيل. فلما راى تلک العظام بکى واستعبر وقال رب لو شئت لاحييتهم الساعة... فعادوا احياء؛

آنها اهل يکى از شهرهاى شام و هفتاد هزار خانوار بودند،... و خداوند به آنها امر فرمود: همگى بميريد. همه در يک ساعت مردند، و کم‏کم پوسيدند. چون در راه عابرين بودند همه را در محلى جمع کردند. يکى از پيامبران بنى اسرائيل به نام حزقيل از کنار آنان عبور کرد، وقتى که آن استخوانها را ديد گريست و اشک ريخت و گفت: پروردگارا! اى کاش اينها را اکنون زنده مى‏کردى [... با دعاى آن پيامبر] آنها زنده شدند.»

2 ـ قرآن کريم مى‏فرمايد: «و اذ قلتم يا موسى لن نؤمن لک حتى نرى الله جهرة فاخذتکم الصاعقة وانتم تنظرون ثم بعثناکم من بعد موتکم لعلکم تشکرون‏»؛

«و هنگامى که گفتيد: اى موسى! به تو ايمان نمى‏آوريم تا خداى را آشکارا ببينيم! پس صاعقه شما را گرفت، در حاليکه مشغول نظاره بوديد. سپس شما را پس از مرگتان زنده کرديم؛ شايد شکرگزار شويد.»

در کتابهاى تفسيرى آمده است: آنها هفتاد نفر بودند که حضرت موسى‏عليه السلام ايشان را براى شنيدن سخنان‏خداوند برگزيد. هنگامى که سخنان خدا را شنيدند، گفتند: ما ايمان نمى‏آوريم تا خدا را آشکارا ببينيم.» خداوند بر آنها صاعقه‏اى فرستاد و همگى سوختند و از بين رفتند. حضرت موسى‏عليه السلام از اين ماجرا سخت ناراحت‏شد، چرا که از بين رفتن هفتاد نفر از سران بنى اسرائيل در اين ماجرا بهانه خوبى بدست ماجراجويان بنى اسرائيل مى‏داد. از اينرو از خداوند متعال بازگشت آنها به زندگى را تقاضا کرد. اين تقاضا پذيرفته شد و همه آنها زنده شدند و به زندگى خود ادامه دادند.

3 ـ قرآن کريم مى‏فرمايد: «واذ قتلتم نفسا فادارءتم فيها والله مخرج ما کنتم تکتمون فقلنا اضربوه ببعضها کذالک يحى الله الموتى ويريکم اياته لعلکم تعقلون‏»؛

«و [به ياد آوريد] هنگامى را که فردى را به قتل رسانديد، سپس درباره [قاتل] او به نزاع پرداختيد. و خداوند آنچه را مخفى مى‏داشتيد، آشکار مى‏سازد. سپس گفتيم: قسمتى از آن [گاو] را به مقتول بزنيد [تا زنده شود، و قاتل را معرفى کند ]. خداوند اين گونه مردگان را زنده مى‏کند، و آيات خود را به شما نشان مى‏دهد، شايد انديشه کنيد.»

در تفسير اين آيه آورده‏اند که: يک نفر از بنى اسرائيل به طرز مرموزى کشته مى‏شود، در حالى که قاتل به هيچ وجه معلوم نيست. درميان قبائل بنى اسرائيل نزاع رخ مى‏دهد، هر يک آن را به طايفه و افراد قبيله ديگر نسبت مى‏دهد و خويش را تبرئه مى‏کند. داورى را براى فصل خصومت نزد موسى‏عليه السلام مى‏برند و حل مشکل را از او درخواست مى‏کنند، و چون از طريق عادى حل اين قضيه ممکن نبود، و از طرفى ممکن بود ادامه اين کشمکش منجر به فتنه عظيمى در ميان بنى اسرائيل گردد، حضرت موسى‏عليه السلام با استمداد از لطف پروردگار دستور داد که گاو ماده‏اى را بکشند و يکى از اعضاء گاو ذبح شده را به جسد مقتول بزنند، در اينجا بود که مقتول زنده شد و گفت: فلان کس مرا کشت و پس از گفتن اين کلام، مجددا فوت کرد.

داستان فوق بطور اجمال و کوتاه در کتاب تورات، سفر تثنيه، فصل 21 نيز بيان شده است.

4 ـ در قرآن کريم آمده است: «ورسولا الى بنى اسرائيل انى قد جئتکم بآية من ربکم انى اخلق لکم من الطين کهيئة الطير فانفخ فيه فيکون طيرا باذن الله وابرى‏ء الاکمه والابرص واحيى الموتى باذن الله‏»؛

«و پيامبرى (عيسى) به سوى بنى اسرائيل [فرستاديم که به آنان گفت:] من با نشانه‏اى از پروردگارتان نزد شما آمده‏ام، من براى شما از گل [موجودى] مثل شکل پرنده مى‏سازم، پس در آن مى‏دمم و به اذن خدا پرنده واقعى مى‏شود. کور و پيسى را شفا مى‏دهم و مردگان را به اذن خدا زنده مى‏کنم.»

در کتابهاى تفسير آمده است که حضرت عيسى‏عليه السلام چهار نفر را زنده کرد.

الف) عازر: که يکى از دوستانش بود و سه روز از فوت او مى‏گذشت، عيسى‏عليه السلام به خواهر وى فرمود: مرا بر سر قبر او ببر. سپس گفت: خداوندا! اى پروردگار آسمانهاى هفتگانه و اى پروردگار زمينها! تو مرا به سوى بنى اسرائيل فرستادى تا آنان را به دين تو بخوانم و به آنان خبر دهم که من مردگان را زنده مى‏سازم؛ پس عازر را زنده کن! در اين هنگام عازر از قبرش بيرون آمد و ساليانى زندگى کرد و داراى فرزندانى شد.

ب) ابن العجوز (پسر پيرزن): او مرده بود و او را در تابوت نهادند که عيسى‏عليه السلام بر او گذر کرد و از خدا درخواست نمود تا او را زنده نمايد، خدا دعايش را مستجاب کرد و مرده، زنده شد.

ج) دختر عاشر: از عيسى‏عليه السلام درخواست کردند که او را زنده کند و حضرت دعا کرد و زنده شد.

د) سام پسر نوح: حضرت عيسى‏عليه السلام خدا را به اسم اعظمش خواند تا سام زنده شود. سام زنده شد و گفت: آيا رستاخيز برپا شده است؟

عيسى‏عليه السلام فرمود: نه، بلکه من تو را به اسم اعظم زنده کردم.

رجعت کنندگان

رجعت جنبه عمومى و همگانى ندارد، بلکه اختصاص به مؤمنان خاص و کافران ستمگر دارد، چنانکه امام صادق‏عليه السلام مى‏فرمايد:

«ان الرجعة ليست‏بعامة وهى خاصة، لايرجع الا من محض الايمان محضا او محض الشرک محضا؛

رجعت امرى همگانى نيست، بلکه اختصاصى است و تنها کسانى رجعت مى‏کنند که ايمان خالص و يا شرک خالص داشته باشند.»

در ذيل به برخى از رجعت کنندگان اشاره مى‏شود.

الف) پيامبران گذشته:

عبد الله بن مسکال از امام صادق‏عليه السلام نقل مى‏کند که آن حضرت در تفسير آيه «و اذ اخذ الله ميثاق النبيين لما آتيتکم من کتاب وحکمة ثم جاءکم رسول مصدق لما معکم لتؤمنن به‏»؛

«و زمانى که خدا از پيامبران پيمان گرفت که شما را کتاب و حکمت داده‏ام، به پيامبرى که آيين شما را تصديق مى‏کند و با رسالت نزد شما مى‏آيد بگرويد و يارى‏اش کنيد.» فرمود: «ما بعث الله نبيا من لدن آدم وهلم جرا ويرجع الى الدنيا فينصر رسول الله وامير المؤمنين؛

خداوند هيچ پيامبرى را از آدم تا ساير انبياء، مبعوث نکرد، جز آنکه به دنيا بازگشته و رسول خداصلى الله عليه وآله و اميرالمؤمنين‏عليه السلام را يارى خواهند کرد.»

ب) پيامبر اکرم‏صلى الله عليه وآله و امامان‏عليهم السلام:

ابن خالد کابلى از امام سجادعليه السلام نقل مى‏کند که آن حضرت در تفسير آيه «ان الذى فرض عليک القرآن لرادک الى معاد»؛«آن کسى که قرآن را بر تو فرض نمود، تو را به بازگشتگاهى برمى‏گرداند.» چنين فرمود: «يرجع اليکم نبيکم وامير المؤمنين والائمة؛پيامبرصلى الله عليه وآله و اميرالمؤمنين‏عليه السلام و همه امامان‏عليهم السلام به سوى شما باز مى‏گردند.»

ج) امام حسين‏عليه السلام اولين رجعت کننده:

امام صادق‏عليه السلام فرمود: «اول من يکر فى رجعته الحسين بن على، يمکث فى الارض حتى يسقط حاجباه على عينيه؛

اولين شخصى که به دنيا رجعت‏خواهد کرد، امام حسين‏عليه السلام است. ايشان آنقدر در زمين زندگى خواهد نمود تا آنکه از فرط پيرى دو ابروى او بر چشمانش بيفتد.»

د) مؤمنان:

مفضل بن عمر مى‏گويد: در مورد قائم‏عليه السلام و اينکه برخى از اصحاب ما که منتظر ظهور ايشان بودند از دنيا رفتند گفتگو مى‏کرديم که امام صادق‏عليه السلام فرمودند: «اذا قام اتى المؤمن فى قبره فيقال له: يا هذا انه قد ظهر صاحبک فان تشا ان تلحق به فالحق؛

هنگامى که [حضرت مهدى‏عليه السلام] قيام کند، [کسانى] در قبر مؤمن داخل شده و به او گفته مى‏شود: اى فلانى! مولاى تو ظهور کرده است، اگر مى‏خواهى که به او بپيوندى، پس به او ملحق شو.»

ه). قوم موسى‏عليه السلام و اصحاب کهف:

امام صادق‏عليه السلام فرمودند: «يخرج القائم من ظهر الکعبة مع سبعة وعشرين رجلا خمسة عشر من قوم موسى‏عليه السلام الذين کانوا يهدون بالحق وبه يعدلون وسبعة من اهل الکهف ويوشع بن نون وسلمان وابو دجانة الانصارى، والمقداد ومالک الاشتر؛

حضرت مهدى‏عليه السلام از پشت کعبه قيام مى‏کند و همراه او بيست و هفت نفر مرد هستند. پانزده نفر از قوم حضرت موسى هستند يعنى همان کسانى که به حق راهنمايى مى‏کردند و به حق داورى مى‏نمودند، و هفت نفر از اصحاب کهف مى‏باشند و يوشع بن نون و سلمان و ابودجانه انصارى و مقداد و مالک اشتر [نيز از آنان] هستند.»

/ 1