بررسی نقش مذهب در انتخاب مجدد جرج دبلیو بوش نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

بررسی نقش مذهب در انتخاب مجدد جرج دبلیو بوش - نسخه متنی

علیرضا محمدی‏

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید



بررسى نقش مذهب در انتخاب مجدد جرج دبليو بوش

سكولاريسم و جدايى دين از سياست، يكى از لوازم اساسى ليبراليسم است كه ساختارهاى‏ حقوقى، سياسى، اقتصادى و فرهنگى يك جامعه را فارغ از تأثيرگذارى و دخالت آموزه‏هاى دينى ومذهبى مى‏داند. از ديدگاه جان لاك، بنيان‏گذار ليبراليسم، «حكومت براى حفظ وحمايت ازجان، مال و آزادى به وجود آمده است. جامعه مدنى، وظيفه‏اى مدنى دارد و انسان را وا نمى‏دارد تا به آموزه مذهبى خاصى بگرود يا به گروه‏هاى مذهبى معينى بپيوندد. كاربرد زور براى دست يافتن به يكنواختى مذهبى هم غيرممكن است هم اين كه با اخلاق مسيحى مغايرت دارد».1 با اين همه، در عمل مشاهده مى‏شود كه مهم‏ترين كشور حامى‏ليبراليسم، يعنى ايالات متحده آمريكا، رويكردى مذهبى در خط و مشى‏هاى داخلى وخارجى خود در پيش گرفته است و با استفاده ابزارى از مذهب، در صدد سيطره صهيونيسم مسيحى بر جامعه آمريكا و تمام جهان مى‏باشد.

نوشتار زير، ضمن بررسى اجمالى وضعيت مذهبى جامعه آمريكا وتعامل سياست با مذهب در اين كشور، به بررسى‏شخصيت، عقايد و اقدامات مذهبى جرج بوش، رئيس‏جمهور آمريكا و ميزان تأثير گذارى اين مؤلفه‏ها در پيروزى مجدد وى در انتخابات اخير رياست جمهورى آمريكا مى‏پردازد.

الف) بررسى وضعيت مذهب در آمريكا

از نظر دينى، اكثريت مردم آمريكا مسيحى هستند. در اين كشور، هر سه فرقه اصلى دين مسيحيت، پروتستان، كاتوليك و ارتدوكس، با توجه به مهاجر پذير بودن آن، حضور دارند؛ ولى جمعيت گروه مذهبى پروتستان، بيش از ساير گروه‏هاست و بعد از آن، كاتوليك‏ها و ارتدوكس‏ها دومين و سومين گروه جمعيتى اين كشور را تشكيل مى‏دهند. مذهب پروتستان مانند مذهب كاتوليك، تمركزگرا نيست؛ چون كاتوليك‏هاى سراسر جهان، قيادت پاپ را مى‏پذيرند؛ ولى پروتستان مذهبى، داراى شاخه‏ها و تقسيمات مختلفى است و به طور مرتب، تشكيلات جديد، ساخته و منشعب مى‏شود و در عين حال، اين گروه‏ها پس از انشعاب، با همديگر خصومت، نزاع و جنگ فرقه‏اى ندارند؛ چون همه آنها پذيرفته‏اند كه همگى پيرو يك مذهب هستند. تعداد گروه‏هاى پروتستان به چند هزار تشكل مى‏رسد و هر يك، كليساهاى خاص خودشان را دارند و هر فرد مى‏تواند از يك تشكيلات مذهبى جدا شده، به تشكيلات ديگرى بپيوندد. در حال حاضر، بزرگ‏ترين شاخه‏هاى كليساى پروتستان در آمريكا، شامل پروسبيترين‏ها، متدوديست‏ها، اپيسكوپولين‏ها، باپتيست‏ها و انواع گروه‏هاى جديدتر بنيادگرا، مثل پنتكاستاليست‏ها، سونت‏دى‏ادونيست‏ها، انواع افوَنجليست‏ها و بالاخره مورمون‏ها هستند.2

علاوه بر بنيادگرايى يهودى كه تأثيرات آن بر سياست‏هاى آمريكا مشهود است، در سى سال اخير، به طور محسوسى شمار اعضاى كليساهاى ليبرال كاهش يافته و بر شمار كليساهاى محافظه كار و بنيادگرا افزوده شده است. علت اين موضوع، اين است كه كليساهاى سنتى ليبرال، تنها بر روى معنويات تأكيد مى‏كنند؛ ولى فعاليت مذهبى و مناسك كليساهاى بنيادگرا، به صورت پرشور و احساسى برگزار مى‏شود و در ضمن يك احساس عميق همبستگى بين اعضا به وجود مى‏آيد و حتى به طور جمعى به حالت خلسه فرو مى‏روند. گروه‏هاى اونجليست يا انجيلى ( Evangelist ) به شدت در عرصه تبليغ مذهب، فعال هستند و رسالت خودشان را در تبليغ دين و مسيحى نمودن ديگران تعريف كرده‏اند. يكى از بارزترين روش‏هاى مورد استفاده آنها، تبليغ از راه تلويزيون و شبكه‏هاى راديويى و حتى ماهواره‏اى به صدها زبان مختلف دنياست.3

اكثريت قريب به اتفاق 80000 كشيش بينادگراى پروتستان كه روزانه از 400 ايستگاه راديويى سخن‏پراكنى مى‏كنند، خواهان مشيت الهى‏گرايى هستند. در قرن گذشته در آمريكا، مبلغان مسيحى تلاش كردند تا نوعى احساس ترس از دنياى خارج را در مردم آمريكا القا كنند. فيلم‏هاى آرماگدون و طالع نحس از جمله فيلم‏هايى هستند كه در آنها مردم آمريكا با هجوم يك دشمن خارجى روبه‏رو مى‏شوند. هدف اصلى در اين فيلم‏ها، ايجاد نوعى حالت وحشت در مردم آمريكا بود تا بتوان از اين حالت وحشت براى هجوم استفاده كرد.4 آنها اعتقاد دارند كه پيروان كليساى پروتستان، براى ظهور دوباره مسيح بايد چند خواسته مسيح راكه در تفاسير انجيل در قرن بيستم به عنوان پيش‏گويى‏هاى انجيل بيان شده، عملى نمايند. اين جريان نوظهور در پروتستانيسم، با عنوان «صهيونيسم مسيحى» شهرت دارد.

طرفداران صهيونيسم مسيحى ( Christian Zionism ) مسيحيان پروتستانى هستند كه معتقد به آرماگدون « Armageddon » و نبرد آخرالزمان هستند و معتقدند براى ظهور دوباره مسيح بايد اقدامات و شرايط پيش از ظهور را فراهم كرد. اين جريان، يك پديده جديد دينى - سياسى در مسيحيت است كه براى اولين بار توسط كليساى انگليس در اواخر قرن نوزدهم ميلادى به وجود آمد.

به اعتقاد مسيحيان صهيونيست، در مرحله وقوع آرماگدون، جنگى فراگير در جهان رخ مى‏دهد كه در آن، همه زمين به سختى نابود خواهد شد. اصل اين كلمه، هارمجيدو (يا هارمگيدو) است. مكان وقوع اين جنگ، صحراى مگيدو در شمال اسرائيل و كرانه غربى رود اردن است. در اين مكان، در گذشته، شهرى استراتژيك بوده كه در مسير عبور از شمال به جنوب و شرق به غرب قرار داشته است. جنگ‏هاى زيادى در اين مكان رخ داده است. اين جنگ، ميان نيروهاى خير (يهوديان) و نيروهاى شر( مسلمانان از ايران و روسيه) رخ مى‏دهد و به همه دنيا كشيده مى‏شود.

ريگان، رئيس‏جمهور اسبق امريكا نيز بسيار تحت تأثير تعليمات دينى - كه توسط مادرش، نل ريگان ديده بود - قرار داشت. وى مى‏گويد: «اين نبى خشمگين، حزيقال است كه بهتر از هركسى، قتل عامى را كه عصر ما را به ويرانى خواهد كشاند، پيش‏گويى كرده است... اين علامت آن است كه فرا رسيدن آرماگدون، دور نيست». براى تبليغات تفكرات صهيونيست‏ها، ابزارهاى فراوانى وجود دارد. 85% سرمايه هاليوود، متعلق به صهيونيست‏هاست. از اين رو، آنها به راحتى مى‏توانند جهت رواج نظريات خود، به فيلم‏هاى سينمايى متوسل شوند. در فيلم‏هاى آرماگدون، ماتريكس، شمارش معكوس تا آرماگدون، امگا كد (يا مگيدو)و... بسيارى از كارگردانان و بازيگران معروف سينماى صهيونيست فعاليت مى‏كنند و در خدمت منافع اسرائيل هستند.6

مسيحيان بنيادگرا، با به خدمت گرفتن اصطلاح «قوم برگزيده» كه يهوديان، خودشان را با اين عنوان مى‏شناسانند، معتقدند در عصر حاضر، مسيحيان پروتستان آمريكا، رسالت ايجاد حكومت خدا را بر روى زمين بر عهده دارند و نه يهوديان معاصر. مسيحيان صهيونيسم، با تحريف مفاهيم دينى و سوء استفاده از عقايد مذهبى جامعه آمريكا، با شيطنتى خاص در صدد تعقيب منافع و اهداف نامشروع خود و ترسيم آينده‏اى با تسلط كامل صهيونيزم بين‏الملل بر ساير ملت‏ها و مذاهب جهان مى‏باشند. در يك جمع‏بندى، مى‏توان مهم‏ترين اهداف مسيحيان صهيونيست از ترويج چنين عقايدى را چنين بيان نمود:

1. تشويق و دلگرمى در گفت‏وگوهاى يهوديان و مسيحيان.

2. مقابله با افكار ضد يهودى.

3. آموزش با نگرش به ريشه‏هاى يهودى دين مسيح (اين برنامه در 200 مدرسه با 100000 دانشجو اجرا مى‏شود).

4. اقدامات بشردوستانه در ميان پناهندگان يهودى.

5. مخالفت با مقامات يهودى ميانه‏رو كه به دنبال روش‏هاى مصالحه‏جويانه براى صلح در فلسطين هستند.

6. سوء استفاده از مسيحيت براى توجيه اعمال ضد حقوق بشر.

7. با تبليغ تفكرات تدبيرگرايى (يا مشيت‏گرايى) در ميان عموم تلاش مى‏كنند تا اين باور را به وجود آورند كه مسائلى كه رخ مى‏دهد، همان است كه در كتاب مقدس آمده و ما نبايد با آنها مبارزه كنيم.7

قدرت‏هاى بزرگ جهان، سياست خارجى خود را بر مبناى حوادثى كه پيش از آن رخ مى‏دهد جهت داده، نقشه‏هاى نظامى خود را به شكلى سامان داده‏اند تا آمادگى‏هاى لازم براى اين حادثه در آن رعايت شود. اين در حالى است كه مؤسسات دينى و رسانه‏هاى اين دولت‏ها نيز مردم خود را براى استقبال از اين حادثه آماده مى‏سازند.

ب) تعامل سياست و مذهب در آمريكا

هر چند قانون اساسى آمريكا متضمن جدايى دين از سياست است، اما امروزه به وضوح شاهد حضور دين و ديدگاه‏هاى ايدئولوژيك در بين جامعه و دولت‏مردان آمريكايى هستيم. اگر از نگاهى تاريخى بخواهيم كاربرد مذهب در سياست‏هاى داخلى و خارجى آمريكا را مورد بررسى قرار دهيم، با موارد متعددى روبه‏رو خواهيم شد كه عبارتند از:

1. در جريان مقابله با خطر نفوذ كمونيسم، از آن جا كه كمونيست‏ها هميشه به ترويج بى‏خدايى و الحاد مى‏پرداختند، در نتيجه چنين تبليغى مورد پسند مسيحيان آمريكا هم نبود و همين عامل، يك انگيزه قوى را براى مبارزه با كمونيسم در جامعه مذهبى آمريكا ايجاد كرد.

2. در طول تاريخ آمريكا، بسيارى از رؤساى جمهور بر ريشه‏هاى مذهبى خود تأكيد ورزيده، در سخنرانى‏هاى خود به تورات اشاره كرده‏اند.

3. استفاده كردن از نمادهاى مذهبى در فعاليت‏هاى سياسى، بيشتر به زمانى بر مى‏گردد كه احساس شد راست مسيحى و خصوصاً گروه «اكثريت معنوى» به عنوان يك نيروى تأثيرگذار در صحنه انتخابات حضور يافته است. جيمى كارتر هم كه از لحاظ سياسى، آدمى ليبرال است، عضو كليساى محافظه‏كار برتيست جنوبى مى‏باشد.

4. درانتخاب رونالد ريگان به رياست جمهورى ايالات متحده آمريكا نيز جمعيت طرفدار ارزش‏هاى اخلاقى، نقش مهمى داشت. ريگان پس از رسيدن به قدرت، برخى از شخصيت‏هاى راست‏گراى مسيحى را در پست‏هاى مهم سياسى منصوب كرد. مسائلى از قبيل كاهش پرداخت ماليات از سوى اولياى دانش آموزانى كه در مدارس اسقفى و مذهبى تحصيل مى‏كردند ، اجازه خواندن دوباره نماز در مدارس و محكوم نمودن حكم دادگاه عالى، جهت دادن مجوز سقط جنين، برخى از اقدامات مذهبى ريگان در عرصه سياست داخلى آمريكا بود و در عرصه سياست خارجى نيز با تغييردادن گفتمان مذهبى، شخصاً اتحاد جماهير شوروى را «امپراتورى شيطانى» ناميد و صحبت از جنگ ستارگان به ميان آورد. ريگان به طور مرتب از اصطلاح «آرماگدون» استفاده مى‏كرد و با استفاده از چنين عقايد مذهبى، حمايت همه جانبه آمريكا از اسرائيل را به عنوان مهم‏ترين وظيفه ملت و دولت آمريكا ترسيم كرد.

5. گروه كوچكى متشكل از بنيادگرايان مسيحى بر هيئت حاكمه آمريكا تسلط يافته‏اند. اينان نه تنها عهده‏دار مناصب كليدى در دولت بوش هستند، بلكه تشكيل دهنده هسته‏ها و گروه مشاورانى‏اند كه هم در شكل دادن به سياست آمريكا و هم در تنظيم مطالب تأثيرگذارترين و مهم‏ترين روزنامه‏ها و نشريه‏هاى آمريكايى، بازى‏گر اصلى‏اند. سال‏ها بود كه اين گروه، در همه عرصه‏ها يك گروه حاشيه‏اى به شمار مى‏آمدند. آنها در اين دوران، عليه سقط جنين، همجنس‏بازى، هرزه‏گرى و مواد مخدر به مقابله پرداختند و با به قدرت رسيدن بنيامين نتانياهو در اسرائيل، در مورد نحوه مقابله اسرائيل با اعراب، پيشنهادهايى به وى ارائه نمودند.8 اعمال نفوذ لابى قدرتمند يهودى - صهيونيستى بر سياست‏مداران و مجامع سياست گذارى آمريكا، محور اصلى جهت‏گيرى سياست داخلى و خارجى اين كشور را در مسير دفاع و حمايت بى چون و چرا از دولت اسرائيل قرار داده است. تبليغات بنيادگرايان مسيحى به نفع اين دولت غاصب به حدى است كه 25% مردم آمريكا عملاً به اين فرقه پيوسته‏اند و اكثريت مردم آن كشور معتقدند كه به بركت حمايت دولتشان از رژيم صهيونيستى است كه خداوند به آنها روزى و نعمت مى‏دهد. ازسوى ديگر، آنها در فعاليت‏هاى خود تبليغ مى‏كنند كه صلح، نتيجه‏اى در بر ندارد و بايد به دنبال جنگ بود و با استناد به آيات انجيل اثبات مى‏كنند كه اكنون در آخرالزمان حضور داريم (نظريه جنگ تمدن‏ها و مخالفت با روند صلح خاورميانه). ساير مردم جهان نيز از آثار سوء اين تبليغات بى‏بهره نيستند. سربازان اسپانيايى شركت كننده در جنگ عراق، خود را نمايندگان مسيح مى‏دانند و از علائم جنگ‏هاى صليبى استفاده مى‏كنند.

6. اعمال نظر تشكل‏هاى مذهبى درمسائلى نظير طلاق، سقط جنين، حقوق همجنس بازان، اجراى مراسم مذهبى در مدارس، خانواده و جايگاه آن، همواره از موضوعات مهمى بوده‏اند كه هم در حوزه سياست‏گذارى و هم در حوزه عملكرد و جهت‏گيرى‏هاى مسئولين اجرايى آمريكا، تأثيرگذار بوده است.

7. در سال 2001م. نيز عليرغم آن كه غرب سه قرن شعار سكولاريزم و جدايى دين از سياست و زندگى اجتماعى را داده است، رئيس‏جمهور آمريكا جرج بوش دوم، در خطابه تحريك‏آميز خود كه پس از ويران شدن برج‏هاى دوقلوى تجارت جهانى در نيويورك ايراد نمود، همانند پاپ اوربان دوم، سخن از جنگ صليبى دوم، به ميان مى‏آورد. او به عنوان نماينده تمام عيار آمريكا، نه تنها ضرورتى در ادامه يك رفتار سكولار و غيردينى نمى‏بيند، بلكه علاوه بر سخنان حماسى مذهبى، كابينه‏اى تشكيل مى‏دهد كه اعضاى كليدى آن از چهره‏هاى كليسارو و مقدس‏مآب مسيحى هستند.

8. تربيت نسل آينده سياست‏مداران آمريكا بر اساس اصول واعتقادات مذهبى توسط بنيادگرايان مسيحى، شاهد ديگرى بر دخالت مذهب در سياست آمريكاست؛ به عنوان نمونه در دانشگاه ريجينت - كه دانشگاهى مسيحى است - رشته هاى حقوق، علوم سياسى و روزنامه‏نگارى تدريس و دانشجويان براساس آموزه‏هاى مذهبى يهودى - مسيحى پرورش مى‏يابند.9

ج) ابزار مذهبى بوش و نقش آن در پيروزى مجدد وى در انتخابات اخير آمريكا

همچنان كه گذشت، در طول تاريخ آمريكا دخالت مذهب در سياست - عليرغم سكولار بودن اين كشور- به صورت متعدد اتفاق افتاده است. بسيارى از رؤساى جمهور اين كشور چه در مبارزه انتخاباتى خود و چه در اعمال سياست داخلى و خارجى خويش، از عامل مذهب استفاده كرده‏اند؛ ولى بعد از ورود جورج دبليو بوش، مذهب نقش بسيار مهم و ارزنده‏اى در عرصه سياسى آمريكا، به ويژه در سياست خارجى آن پيدا نمود.

تفكرات جرج بوش، زاييده تفكر ايده‏هايى است كه از سال‏ها پيش به وسيله مبلغان انجيل در اذهان مردم آمريكا در حال تزريق شدن بود. خبرنگار كاخ سفيد در زمان جرج بوش پدر در كتابى در مورد خاطرات خود مى‏نويسد: پدر جرج واكر بوش در زمان به دنيا آمدن وى، نام او را جرج واكر بوش ( Goarge walker Boucsh ) گذارد؛ زيرا مى‏خواست و اعتقاد داشت كه فرزند او، همان ديكتاتور آخرزمان است كه به مدت هفت سال بر زمين حكومت خواهد راند. ديكتاتورى كه انجيل يوحنا وى را 666 معرفى مى‏كند. در كتاب يوحنا آمده است: در آينده ديكتاتورى ظهور خواهد كرد كه يك حكومت جهانى را رهبرى خواهد كرد و نوعى اتحاد نظامى و اقتصادى بين كشورهاى جهان به وجود خواهد آورد. انجيل يوحنا اين ديكتاتور آخرالزمان را با عدد 666 معرفى كرده است. همچنان كه پدر جرج بوش با افزودن نام ميانى «واكر» به اسم جرج بوش، تلاش كرد كه همان 666 آخرالزمان باشد.10 جورج بوش در ايام جوانى زندگى خود، كارنامه چندان درخشانى نداشته است. وى در سال 1985م. پس از حدود دو دهه مى‏گسارى و بطالت، وارد يك گروه مطالعاتى كتاب مقدس شد و طى مدت دو سال، موفق شد مطالعه هر دو كتاب مقدس (تورات و انجيل) را به پايان رساند. وى به مدد اين موفقيت بزرگ، توانست عيب بزرگ مى‏گسارى را از عادات شخصى خود پاك كند و گام در راه جديدى بگذارد.11

هوارد فاينمان در گزارشى كه در مجله نيويورك زير عنوان «بوش و خدا» به چاپ رساند، چنين توضيح داد: بوش كه ذوق كمى‏در مسائل تجريدى داشت، ولى در رابطه با مردم بسيار كنجكاو بود، به داستان تغيير مذهب پل، توجه بسيار نشان داد.

از آن جا كه بوش اعتقادات مذهبى را با بهره‏بردارى از وسايل ارتباط جمعى درهم مى‏آميزد، در دو دوره‏اى كه فرماندار بود، مرتباً همراه با چندين غيب‏گو در نمايش‏هاى تلويزيونى ظاهر مى‏شد. او علاقه فراوانى به جيمز دابسن يكى از اين غيب‏گوها و مجرى برنامه يك گروه دست راستى افراطى مذهبى، به نام «تمركز بر خانواده» و نيز جيمز رابينسن يك مبلغ تلويزيونى انجيل داشت و آنها را بسيار تحسين مى‏كرد.12

جورج دبليو بوش در سال 1993م. در زمان انتخابات فرماندارى تگزاس، چنين گفته بود: «تنها مؤمنان به عيسى مسيح، به بهشت مى‏روند». بوش، زمانى كه فرماندار تگزاس بود و تصميم گرفت براى كسب مقام رياست جمهورى به رقابت با ساير مدعيان برخيزد، تصميم شخصى خود را «مأموريتى از جانب خدا» ناميد كه بر دوش او نهاده شده است. او سعى خواهد كرد به اين مأموريت پيغمبرگونه، جامه عمل بپوشاند. در اين راستا، او تمامى‏كشيش‏هاى معروف منطقه را دعوت كرد تا طى يك مراسم روحانى كه در مورد سياست‏مداران چندان مسبوق به سابقه نيست، با وى «بيعت» كنند. او به كشيش‏هاى ميهمان گفت: وى (مشخصاً از جانب خدا) براى نامزدى پست رياست جمهورى برگزيده شده است. وقتى بوش تصميم گرفت كه در انتخابات رياست‏جمهورى دوره گذشته شركت كند، «كارل رووه»، استراتژيست سياسى آمريكايى به بوش نصيحت كرد كه بهتر است تا حد امكان درباره عقايد مذهبى‏اش با مردم آمريكا سخن بگويد. بوش در تمامى‏مراحل مبارزات انتخاباتى‏اش تأكيد ورزيده بود كه عيسى مسيح، متفكر محبوب اوست؛ «چون ناجى قلب او بوده است» وخود را «مردى با عشق مسيح در دل» معرفى مى‏كرد. وقتى يك خبرنگار از او درباره فيلسوف مورد علاقه‏اش پرسيد، بوش پاسخ داد: « مسيح؛ زيرا او قلب مرا تسخير كرده است».13 او در اولين سخنرانى‏اش به عنوان رياست‏جمهورى اعلام كرده بود كه « فرشته‏اى بر فراز گردباد قرار دارد و طوفان را هدايت مى‏كند»؛ قياسى غريب و متحيركننده، با الفاظى بيشتر شبيه به پيش‏گويى‏هاى تورات. او به محض آن كه قدرت را به دست گرفت، روز بيستم ژانويه را روز ملى نيايش اعلام كرد؛ در حالى كه چنين روزى قبلاً در ماه مى وجود داشت. چندى بعد نيز برنامه‏اى اعلام كرد كه طبق آن به كودكانى كه در مدارس دولتى تحصيل مى‏كردند و مشكلات تحصيلى داشتند كمك شود تا جذب مؤسسات مذهبى شوند. در 23 ژانويه 2000م. او در جمع مردم اعلام كرد كه قصد دارد بودجه مربوط به مؤسسات تنظيم خانواده‏اى را كه چه در خاك آمريكا و چه در خارج از آن با سقط جنين موافق هستند، قطع كند. در همان روز، هزاران طرفدار دست راستى افراطى مسيحى و كسانى كه به او رأى داده بودند، در واشنگتن جمع شدند و خواستار لغو لايحه قانونى شدن سقط جنين كه در سال 1973م. توسط دادگاه عالى تصويب شده بود، گشتند. آلن ليشمن، تاريخ‏دان دانشگاه واشنگتن در آن هنگام نوشت: «اختلاط سياست و مذهب، توسط يك رئيس‏جمهور، در دو هفته اول اشتغال، در تاريخ آمريكا بى‏سابقه بوده است».14

پس از وقايع يازده سپتامبر، اقدامات رياست‏جمهور به طور آشكارى رنگ مذهبى غليظترى به خود گرفت. كلمه «شيطان» كه در متون مذهبى بسيار رايج است، اغلب در گفته‏هاى وى به كار مى‏رفت؛ او در سال 2001م. در سخنرانى خود گفت: اهريمن در بين ماست( The evil is one among us ) از نظر او، اسامه بن لادن و گروهش، تجسمى از شيطان بودند. بوش زمانى كه در حال تدارك آغاز جنگ عليه عراق بود، اعلام كرد: «اين كشور [آمريكا] و دوستان ما همگى در برزخى ميان جهانى پر از صلح و صفا و جهنمى پر از آشوب و اختناق به سر مى‏برند و دائماً صداى زنگ خطر را مى‏شنوند. يك بار ديگر، اين وظيفه [از جانب خدا] بر دوش ما نهاده شد تا از آرامش و آسايش مردممان و اميدوارى‏هاى نوع بشر دفاع كنيم. ما اين مسئوليت را با جان و دل مى‏پذيريم... و ما با اطمينان به پيش مى‏رويم؛ زيرا اين مسئوليت تاريخى به دوش كشورى نهاده شده است كه شايستگى آن را كاملاً دارد». به نظر نمى رسد كه بوش ترديد چندانى در ابراز عقايد مذهبى‏اش داشته باشد. در يك سخنرانى ديگر در سپتامبر 2002م. بوش در رابطه با پروژه جنگى‏اش به بيان عباراتى ايدئولوژيك [از دين مسيحيت‏] پرداخت و گفت: «و نور [آمريكا] به تاريكى و ظلمت [دشمنان آمريكا] تابيده است و ظلمت هرگز بر نور فائق نخواهد آمد». بار ديگر، وقتى بوش در يك سوئيت پروازى در بيرون پايگاه هوايى «آبراهام لينكلن» حاضر شد، خطاب به نظاميان آمريكايى گفت: «هر جا كه برويد، حامل پيام اميدوارى و صلح هستيد... پيامى‏كه ازلى است و هنوز هم به قوت خود باقى است. به قول عيسى مسيح، اسيران و بردگان را آزاد كنيد! آنهايى را كه در قيد و بند تاريكى و ظلمت گرفتار آمده‏اند رهايى بخشيد».15 عبارات فوق و اصطلاحاتى نظير «مأموريت آسمانى» و يا «جنگ صليبى» و واژه «آرماگدون» كه دردوره رياست جمهورى بوش پسر به اوج خود رسيده و او دائماً خود را يك مسيحى باز تولد يافته، معرفى مى‏كند، ناشى از اعتقاد بوش به صهيونيسم مسيحى است كه شباهت بسيار زيادى به ادعاهاى پيغمبران دروغين عهد عتيق دارد.

در جريان مبارزات انتخاباتى اخير آمريكا، يكى از مهم‏ترين عواملى كه به پيروزى مجدد جورج بوش انجاميد، مسئله مذهب بود. او خود را يك مسيحى واقعى مى‏داند و در سخنانش به كرّات از عبارات انجيل استفاده مى‏كند. او كه به خاطر جنگ عراق محبوبيتش را از دست داده بود، با شعارهايى مانند مبارزه با سقط جنين و مقابله با فساد اخلاقى دولت‏مردان، از آن نوع كه كلينتون به آن دچار شده بود و مخالفت با ازدواج همجنس گرايان، بالاخره توانست رأى مسيحيان ديندار آمريكا را براى پيروزى به دست آورد. نتيجه انتخابات حاكى از اين بود كه بنيادگرايان مسيحى كه در ايالت‏هاى مركزى و تا حدى جنوب شرقى آمريكا متمركز هستند، بيشترين آراى را براى بوش كسب كردند.

بر پايه آمار به دست آمده از شركت‏كنندگان در انتخابات اخير رياست‏جمهورى آمريكا، 23 درصد آنان به خاطر عقايد مذهبى، 13 درصد به خاطر جنگ عراق و همچنين 17 درصد به خاطر مسائل اقتصادى در اين انتخابات شركت كرده‏اند. گفتنى است كه رقم بالايى از شركت‏كنندگان با اعتقادات مذهبى‏شان، نقطه ضعف جان كرى در انتخابات بودند. بيشتر آنان لاابالى‏گرى مذهبى را كه تا اندازه‏اى در عقايد جان كرى و تيم او در آن دخالت داشته است، دليل شكست كرى در انتخابات مى‏دانند.16

سرانجام اين كه بوش پسر بر خلاف پدرش، دائماً از سمبوليسم مذهبى استفاده مى‏كند و خودش را يك مسيحى متدين نشان مى‏دهد كه سياست را از دين جدا نمى‏داند.


1. عبدالرحمن عالم، تاريخ فلسفه سياسى غرب، تهران :وزارت خارجه،مركز چاپ وانتشار،1377، ص 289.

2. مذهب در آمريكا، گفت وگو با دكتر كاووس سيد امامى، روزنامه ايران، شنبه آبان، .

3. همان.

4. مسيحيان صهيونيست، جرج بوش و ديكتاتور آرماگدون، خبرگزارى مهر.

5. واقعه آرماگدون، غرب و آمادگيهاى پيش از ظهور،عبدالكريم زبيدى، ترجمه امين ميرزايى، فصلنامه موعود ش‏28.

6. محمد صالح مفتاح، سايت رهپويان.

7. به نقل از: مسيحيت صهيونيستى، سايت موعود.

8. يهودگرايى بوش،مرتضى شيرودى، ماهنامه پرسمان شماره 21 خرداد ماه 1383.

9. مسيح يهودى و فرجام جهان، همان، صص‏10-11.

10. مسيحيان صهيونيست، جرج بوش و ديكتاتور آرماگدون، خبرگزارى مهر.

16- زبان مذهبى بوش، على عبدالمحمدى، روزنامه شرق‏26 /1382/9 به نقل از Nation .

11. انجيل‏گراى مدرن، اريك لوران روزنامه‏نگار و كارشناس سياست خارجى -ترجمه ياسمن شيبانى، منبع: باشگاه‏انديشه.

12. زبان مذهبى بوش، همان.

13. انجيل‏گراى مدرن، همان.

14. زبان مذهبى بوش، همان.

15. مذهب برگ برنده بوش در انتخابات آمريكا!، سايت بازتاب، آبان‏ .

/ 1