بهشت زمينى
رؤياهاى عهد عتيقى لوتر در پروتستانتيزم
قبل از آشنايى جوامع اروپايى با فلسفه روشنگرى، در ذهن انسانهاى اين جوامع، سؤالات بىپاسخ چندانى وجود نداشت. درباره اينكه «انسان كيست؟»، «زندگى چه مفهومى دارد؟»، «چگونگى دستيابى انسان به حقايق» و اينكه «چه چيزى درست و چه چيزى نادرست است»، نظريات چندان متفاوتى وجود نداشت. دين پاسخگوى اين گونه سؤالات بود و زعامت مردم بر عهده كسانى بود كه صلاحيت دينى داشتند. در رأس ارزشهايى كه توسط دين به انسان آموزش داده مىشد نيز «گذرا و بىارزش بودن دنيا»، «وجود حيات جاويد پس از مرگ» و ضرورت تلاش انسان براى دستيابى به آن ـ ايمان به آخرت ـ قرار داشت؛ اما روندى كه با پروتستانتيزم آغاز شد و با روشنگرى ادامه يافت، نفوذ دين1 را از ميان برداشت. در چنين شرايطى تلاشهاى جديد براى پاسخ به سؤالاتى كه در بالا مطرح شد آغاز گرديد و ايدئولوژيهايى چون ليبراليزم، سوسياليزم، فاشيزم و... پديد آمد. آنچه در اينجا جالب توجه است وجه اشتراك تمامى اين ايدئولوژيها است و آن نظر غيردينى آنها در ارتباط با چيستى انسان، زندگى و دنيا بود. به بيانى ديگر همه آنها از بهشتى كه دين به مثابه ارزشى پايه به انسان نشان مىداد، روى گردانيده، تحقق بهشتى زمينى يا بهشت دنيايى را وعده مىدادند و اين موضوع را كه انسان پس از مرگ با چه مسائلى روبهرو خواهد بود، ناديده انگاشته، تنها به زندگى دنيايى و رخدادهاى آن علاقه نشان مىدادند. معماران فلسفه روشنگرى ـ همانطور كه در صفحات بعدى با دلايل و مدارك به آنها خواهيم پرداخت ـ اصولاً با رد انديشه و اعتقادات مسيحى «بىدين» نمىشدند، بلكه دقيقا برعكس «دين» جديد و كاملاً متفاوتى را مىپذيرفتند. اين دين، دين «بىخدايى» نبود، بلكه غالبا «دئيست»ها2 روشنفكرانى بودند كه به خالق و پديدآورنده جهان معتقد بودند. تنها تفاوت اساسى و اصولى بين مسيحيت و اين دين جديد مردود شمردن آخرتگرايى و زندگى پس از مرگ بود. كوتاه سخن اينكه همراه با ايدئولوژيها دينهاى غيرآخرتگرا نيز سر برداشتند كه هدف آنها دستيابى به«بهشتهاى روى زمين» بود. «پروتستانتيزم» نيز به عنوان اولين عامل مهم در تضعيف آخرتگرايى، سردمدارى دينهاى غيرآخرتگرا را عهدهدار شد. حال بايد ديد كه عامل جذب روشنفكران به اين دين غيرآخرتگرا و انديشهاى كه آنها را در اين رابطه تحتتأثير قرار داد چه بود. گفته مىشود كه انديشمندانِ غربى پايهگذار رنسانس تحتتأثير تمدن يونان باستان قرار گرفتند. آيا دينى وجود داشته است كه از گذشتههاى دور به دنبال «بهشت زمينى» بوده و به عنوان «عامل تمدنى و اعتقادى» پروتستانها و روشنفكران را تحتتأثير خود قرار داده باشد؟ در اين رابطه سخنان «علىعزت بگوويچ»3 رئيسجمهور سابق بوسنى هرزگوين و يكى از انديشمندان جهان اسلام بسيار روشنگر است: در ميان تمامى اديان، يهوديت دينى دنيوى و داراى تمايلات چپ است. بهشت دنيوى موعود و كليه تئوريهاى يهودى مطروحه، از اين تمايل ناشى مىشود. «كتاب ايوب» رؤياى تحقق عدالتى است كه بايد در اين دنيا محقق شود. يعنى در آن دنيا نه، بلكه در اين دنيا فورا بايد تحقق يابد ...! يهوديان خبر از آمدن ملكوت خداوند، قبل از آمدن حضرت عيسى (ع) را دادهاند، اما آنها برخلاف مسيحيان نه در آن دنيا كه در همين دنيا آن را انتظار مىكشند. در ادبيات دينى يهود در اوان ظهور مسيحيت4، مسيح به عنوان شخصيتى كه عدالت را به اجرا درمىآورد مورد مدح و ستايش قرار مىگيرد ... براى كسانى كه اهل راستى و درستى هستند دنياى فاقد خوشبختى مفهومى ندارد. اين بنياد و اساس عدالت يهودى و هر عدالت «اجتماعى» است. ايده بهشت دنيايى در ذات خود يهودى است. نه تنها از نظر محتوا بلكه از نقطهنظر منبع و سرچشمه نيز چنين است. قالبى يهودى براى تاريخ گذشته و آينده، براى ستمديدگان تمامى دورانها و بدبختيها كه فراخوانى پرقدرت است. اين قالب را قديس آگوستين به مسيحيت و ماركس به سوسياليزم منتقل كرد.5 تمامى قيامها، اتوپياها، سوسياليزمها و ديگر جرياناتى كه خواستار ايجاد بهشت در روى زمين هستند، در بنيان و ماهيت خود داراى آبشخورى توراتى و عهد عتيقى بوده و ريشهاى يهودى دارند.»6 اين تحليل بسيار خردمندانه است. حقيقتا برخلاف اسلام و مسيحيت، در دين يهود ايمان به آخرت وجود ندارد، بلكه برعكس ميل و حسرت دستيابى به «بهشت زمينى» و به بيانى ديگر «وابستگى به دنيا» در آن وجود دارد. شدت اين وابستگى را قرآن كريم چنين بيان مىدارد: آنان را از مردم ديگر، حتى مشركان به زندگى اين جهانى حريصتر خواهى يافت و بعضى از كافران دوست دارند كه هزار سال در اين دنيا زندگى كنند، و اين عمر دراز عذاب خدا را از آنها دور نخواهد ساخت كه خدا به اعمالشان بيناست.»7 به همين علت رويكرد اين روند كه با پروتستانتيزم آغاز گرديده، با روشنگرى ادامه يافت، از «بهشت اخروى» به سوى «بهشت دنيوى» و از مسيحيت كاتوليك به يهوديت است. جريان روشنگرى كه به اوج قله لذتپرستى8 رسيده ـ تا آنجا كه وابستگى آن به دنيا در بالاترين حد خود است ـ از مسيحيت كاتوليك ـ كه به دست شستن از دنيا دعوت مىنمايد ـ بسيار فاصله دارد و به يهوديتى كه ويژگى آن در آيه قبل مشخص شده، بسيار نزديك است اما اين نقطه عطفى كه از نظر فلسفى تحتتأثير آشكار انديشههاى عبرانى است، عملاً چگونه قابل تغيير است؟ آيا اين رخداد امرى اتفاقى بوده است يا معماران پروتستانتيزم و روشنگرى در چمبره «يهوديزه شدن» گرفتار آمده بودند؟ پروتستانتيزم، عهد عتيق و لوتر
پروتستانتيزم حركتى بود كه نظام اروپايى ايجادشده تحت اقتدار كليساى كاتوليك را ويران ساخت. همراه با پروتستانتيزم دين از مفهوم حقيقى خود جدا شده، به كاتاليزورى اجتماعى تبديل شد كه اهداف نظام فكرى سكولار را تقديس نمود و بدينترتيب پيشاهنگ حركتى گرديد كه حيات دنيوى را به اساسىترين هدف انسان بدل ساخت. به عنوان يكى از دستاوردهاى اين فرآيند، اقتدار كاملاً از اتوريته الهى جدا گرديد. دين از مسئوليت «ايجاد و تأسيس نظام» خود منفك شده، خود تابعى از نظامى گرديد كه مستقر شده بود. يكى ديگر از دستاوردهاى پروتستانتيزم ـ كه با همه موارد ياد شده مرتبط بود ـ همانگونه كه از طرف «ماكس وبر»9 در اثر مشهور او مورد يادآورى قرار گرفته و از سوى تمامى علماى علوم اجتماعى پذيرفته شده، اخلاقى مناسب با نظام سرمايهدارى اروپا بود. بايد پرسيد آن چيزى كه معماران پروتستانتيزم را ضمن جدا نمودن از كليساى كاتوليك دچار چنين گمراهى بنيادى نمود چه بود؟ چگونه و از چه طريقى به سمت آرمان بهشت زمينى متمايل شده بودند؟ هنگامى كه چگونگى پيوستن لوتر به عنوان مهمترين رهبر و پيشواى پروتستانتيزم به اين باور را مورد مطالعه قرار مىدهيم، با تمايلات شديد و فوقالعاده او به دين عبرانى و منابع اين دين روبهرو مىشويم. لوتر به هنگام اعلام اساس دين جديد خود كه با سنتهاى كليساى كاتوليك كاملاً متفاوت بود، به عهد عتيق متمايل شده بود. او كه زبان عبرانى را آموخته بود، به مطالعه منابع عبرانى پرداخت. لذا او و همفكرانش در منابع يهودى چيزهاى بسيارى يافتند. در دانشنامه يهود10 درباره اين موضوع چنين آمده است: حركت اصلاحى مسيحى در حد بسيار وسيعى از ادبيات و فلسفه يهودى تأثير پذيرفته بود. به طورى كه به آن از جانب رقبا و مخالفين اين رفورم و حركت به عنوان «يهودىگرى» نگاه مىشد ... گروههاى مختلف پروتستان به فرمان تورات به عباداتى ازجمله آيين «شابات» كه از نظر كليساى كاتوليك مطرود و منسوخ اعلام شده بود، پرداختند و به عهد عتيق (تورات) بيش از عهد جديد (انجيل) وابسته شدند. تمامى رهبران شاخص و مهم اصلاحگرايى مسيحى در قرن پانزده و شانزده با زبان عبرى آشنايى داشتند و منابع يهودى را مورد مطالعه قرار مىدادند و بدون استثنا تمامى آنها به تئولوژى عهد عتيق بازگشتند. جان هاوس11، زوينگلى12، ميخائيل سروتوس13، كالوين14 و لوتر از جانب مخالفين خود متهم مىشدند كه يا يهودى شدهاند و يا يهوديزه گرديدهاند.تأثيرات قطعى عهد عتيق (تورات) در مذاهب پيورتانيزم و انگولو ـ آمريكن مشاهده شد.»15 تأثيرپذيرى لوتر و همفكران او از عهد عتيق، به طور طبيعى موجب بروز تغييرات در فهم دينى كليساى كاتوليك گرديد. تغييرات بزرگى كه پيش از اين در آن وجود نداشت. در عهد عتيق يك نمونه هم از ايمان به آخرت (آخرتگرايى) وجود ندارد. باور به بهشت و جهنم وجود ندارد. «هرچه هست» در همين دنياست. بهشت در دنيا ـ و همواره با آمدن مسيح ـ برپا خواهد گرديد. رويكرد به عهد عتيق دستاورد مهم ديگرى هم داشت. كليساى كاتوليك براساس تفسير آيه 35 از بخش ششم انجيل لوقا16 سود و ربا را «حرام» شمرده و آن را ممنوع نموده بود، در حالى كه در عهد عتيق (تورات) سود و ربا ممنوع نگرديده و برعكس مورد تشويق قرار مىگيرد. به همين علت نيز در عصر ميانه غير از يهوديان، كمتر مسيحى وجود داشت كه به رباخوارى اقدام نمايد. معماران پروتستانتيزم تحتتأثير عهد عتيق و با «اجتهاد»، ممنوعيت ربا و سود را لغو نمودند. كالوين در كتاب خود موسوم به سود و ربا17 آيه مذكور را كه ناظر بر حرمت ربا و سود بود، چنين تفسير كرد: «در اينجا هيچ دليلى در مذمت رباخوارى و سود وجود ندارد.»18 بدين ترتيب رباخوارى و بانكدارى كه در طول قرنها، حرفهاى يهودى محسوب مىشد، در تمامى منطقه شمال اروپا كه تحت تأثير و نفوذ پروتستانتيزم بود با سرعت گسترش يافت. لوتر و همفكران او با سرلوحه قرار دادن عهد عتيق و مطرح نمودن چنين نظريهاى به طور طبيعى حكم قابل توجه ديگرى را نيز پذيرا شده بودند: بنابر عهد عتيق، يهوديان «قوم برگزيده خداوند» بوده، از ديگر اديان و ملتها برترند. سرزمينهاى مقدس از سوى خداوند به آنها هديه شده است و «متعلق» به آنهاست. لوتر اين احكام عهد عتيق را از نظر دور نداشت. علىرغم اينكه اين نظريات و طرح آنها مىتوانست از جانب مخالفان، او را به يهودى شدن متهم نمايد، همچنان به ستايش يهوديان و پافشارى بر نظريه «قوم برگزيده خداوند» بودن آنها پرداخت. لوتر در كتابى كه در سال 1523 م تحت عنوان عيسى مسيح يك يهودى زاده شده19 به رشته تحرير درآورده بود، به تفصيل به طرح نظريات خود در اينباره پرداخت. وى به عنوان پيشواى بزرگ پروتستانتيزم اعلام داشت: يهوديان خويشاوندان خداوند ما (عيسى مسيح) هستند، برادران و پسرعموهاى اويند، روى سخنم با كاتوليكهاست، اگر از اينكه مرا كافر بنامند خسته شدهاند، بهتر است مرا يهودى بخوانند.20 اين تقربجويى قابل توجه لوتر به يهوديان به ابعاد جالب توجه ديگرى رسيد.
نيمه يهودى پنهانكار
دانشنامه يهود اين مسأله را چنين بيان مىدارد: لوتر ضمن طرح اينكه يهوديان جهت رسانيدن پيام خداوند به تمامى جهانيان انتخاب شدهاند، آنها را مورد ستايش قرار مىدهد. او مىگويد كه يهوديان حامل برترين خونها در رگهاى خود هستند. روحالقدس به واسطه آنها كتاب مقدس را به اقصى نقاط دنيا برد. آنها فرزندان خدايند. ما در مقايسه با آنها بيگانهايم. همانطور كه در داستان «زن كنعانى» آورده شده است ما همچون سگانى هستيم كه از خرده نانهاى بر زمين ريخته اربابان خود ارتزاق مىكنيم.21 نمىتوان لوتر را به خاطر هوادارى از يهود سرزنش كرد. هر كس هوادار و خواهان چيزى است كه مورد علاقه اوست، اما هوادارى و علاقه در اين حد نيز عجيب به نظر مىرسد. لوتر با طرح نظريات توجه برانگيز خود ـ همانطور كه انتظار آن نيز مىرفت ـ از سوى يهوديان آن عصر مورد «تقدير» گستردهاى قرار گرفت. آنها هم شخص لوتر و هم پروتستانتيزم پايهگذارى شده توسط او را از جان و دل مورد حمايت قرار دادند. دانشنامه يهود مىنويسد: ضربه ويرانگرى را كه لوتر بر كليساى كاتوليك وارد كرد در وهله اول از طرف يهوديان مورد حمايت قرار گرفت»22. همچنين مىافزايد: بعضى از شخصيتهاى دانشمند از يهوديان سفاردى پراكنده در دنيا مثل جوزفها ـ كوهن23 از جريان اصلاحات، هوادارى قابل توجهى به عمل مىآورند.24 و باز در ادامه مىخوانيم: آبراهام ب. اليزرهالوى»25، خاخام كابلائيست گفته كه لوتر در پنهان يهودى بود و تلاش مىكرد تا مسيحيان را آرام آرام به (سمت) يهوديت متمايل كند.»26 مجددا در دانشنامه يهود با چهره لوتر در قالب يك فرد يهودى روبهرو مىشويم: مارتين لوتر از طرف كليسا فردى «نيمه يهودى» ناميده مىشود. بعضى از يهوديان مثل آبراهام فارى سول27، لوتر را يهودى پنهانكار متجدد مىدانند كه تلاش نمود تا حقيقت دينى و عدالت را استوار سازد، نوآوريهاى او را اقدامى در راستاى بازگشت به يهوديت اعلام مىدارند.28 حركت آغاز شده توسط لوتر كه غيريهوديان را «سگان جيرهخوار اربابان حقيقى خود (كه با تغذيه از باقىمانده سفره آنها ادامه زندگى مىدهند.)» تلقى مىكرد، از سوى يهوديان خدمتى در راستاى تئولوژى دينى يهودى ـ مبنى بر ضرورت آمادهسازى و تحقق بهشت زمينى كه لازمه آن آمدن مسيح بود ـ عنوان شد: يهوديان مارتين لوتر را به عنوان فردى ديدند كه ضمن ايجاد انعطاف در مسيحيان براى رويگردانيدن از انديشههاى نادرست خويش، آنها را نجات داده و در راستاى آمدن مسيح راه را پيراست.29 لوتر در سالهاى پايانى عمر خود علىرغم تمامى اينها با نوشتن مطالبى عليه يهوديان موفق شد تا نام خود را به عنوان يك آنتى سميتيزم در تاريخ رسمى ثبت نمايد.30 فردى كه منزلت خود را تا حد سگان درگاه يهوديان تنزل داده و مبهوت و دلخسته يهوديان بود آيا مىتوانست ناگهان تغيير نظر داده، تبديل به دشمن يهوديان شود!؟ و يا اينكه براى متوقف كردن اعتراضات و مخالفتهاى ناشى از ارتباط تنگانگ مذهبى كه آورده بود، با يهوديت به صورت مصلحتى تغيير نظر داده بود؟ لوتر بعد از پاولس قديس31 دومين انحراف بزرگ را در مسيحيت موجب گرديد. بايد يادآور شويم كه پاولس همانند لوتر تحت نفوذ دين عبرانى بود. پاولس كه تثليث را در دين مسيح تعبيه نمود، يهودىاى بود كه نام حقيقى او شائول32 بود و قبل از مسيحى شدن در قدس مشغول تحقيق و مطالعه بر روى كتاب كابالا ـ منبع ميستيزم33 عبرانى بود.34 انحراف ديگرى كه توسط پاولس در مسيحيت ايجاد گرديده، به وسيله لوتر نهادينه گرديد، روانشناسى «تسليم محض» بود. پاولس پيش از اين اعلام داشته بود كه ايستادگى ولو در مقابل حكام جور هم كه باشد نادرست است. روژه گارودى در آخرين كتاب خود كه تحت عنوان Avons-nous besoin de Dieu انتشار يافته است اين سخنان پاولس را عامل نهادينه شدن استعمار عنوان مىكند. گارودى مىنويسد كه پاولس با اين سخن مردم مسيحى را در خدمت حكام ظالم قرار مىدهد. علاوه بر اين وى نهادينه نمودن اين روانشناسى توسط لوتر را نيز يادآور مىشود. زيرا لوتر با گفتن اينكه «تمامى قوانين از جانب خداوند صادر مىشود»، هرگونه مخالفت با هرگونه نظامى را هر قدر هم كه انحرافى باشد عصيان و شورش عليه خداوند عنوان مىنمود. تهى كردن مسيحيت از واكنش و مقابلهجويى، به عنوان يكى از مفاهيم بنيادى دين حق نيز اين چنين تحت القائات و نفوذ عبرانيگرى صورت پذيرفت. بدين ترتيب يهوديزه شدن تحت لواى جريان پروتستانيزم، اروپاى شمالى را در نورديد. بعد از آن نيز نوبت انگليس بود. انتظار «بهشت دنيايى» كه يكى از خصوصيات بارز خط فكرى يهودى ـ پروتستان35 بود و امكان انباشت سرمايه را فراهم نموده بود، در ميان تجار و صنعتكاران انگليسى نيز توسعه يافت. كليه علايق و ارتباطات با كليساى كاتوليك كه سود و بهره را ممنوع نموده بود قطع گرديد و ارتباط و پيوستن به پروتستانيزم و بويژه كالوين و طريقتهاى وابسته به او كه سود و ربا را تقديس مىنمود موجب افتخار بود. تأثيرپذيرى پيوريتانهاى انگليس و آمريكا از جريان يهوديزه شدن مسيحيت
«كالوين» نيز علايم و شواهد يهوديزه شدن را (در افكار و انديشههاى خود) داشت. حليت سود و بهره، پذيرش تورات مقدس به عنوان مرجع اصيل ـ بنابر بيان قرآن ـ انباشت سرمايه و مقبوليت آن، با ويژگيهاى دين عبرانى انطباق داشت. اصولاً كالوين نيز همانند لوتر سخنان ستايشآميزى در ارتباط با يهوديان بر زبان آورده بود (به طورى كه) بعضى از مذاهب ديگر، اين اظهارات كالوين را به عنوان دوستى او با يهوديان مورد استناد قرار داده، او را يهودى انگاشته و به يهوديگرى متهم نمودند.36 اشتراكات موجود بين يهوديان آن عصر و پروتستانيزم به عنوان مثال در هلند به طور واضح و آشكارى قابل مشاهده است: هلند اولين دولتى بود كه پروتستان شدن خود را رسما اعلام داشت. بلافاصله پس از اين موضوع تعداد زيادى از يهوديان سفاردى به هلند به ويژه آمستردام نقل مكان كردند. يهوديان آمستردام كه پس از مدت كوتاهى به قدرت اقتصادى بزرگى تبديل شدند، براى اولين بار سياستهاى كاپيتاليستى را به اجرا درآوردند. ويژگيها و خصوصيات يهوديان آمستردام را كه به عنوان قدس جديد مورد تجليل قرار مىگرفت در دايرةالمعارف يهود چنين مىخوانيم: از نقطهنظر اقتصادى تا سال 1648 يهوديان آمستردام از موقعيت قابل ملاحظهاى برخوردار نبودند اما از اين تاريخ به بعد تعداد زيادى از يهوديان مهاجر اسپانيا به آمستردام مهاجرت كردند و نفوذ جماعت يهودى به ميزان قابل توجهى افزايش يافت. تجار يهودى آمستردام براى اولين بار با استفاده از روشهاى مدرن سرمايهدارى آغاز به فعاليت نمودند. مناطق مورد علاقه آنها در تجارت خارجى شبهجزيره ايبرى، انگلستان، ايتاليا، آفريقا، هندوستان و جزاير شرقى و غربى هند را شامل مىشد. يهوديان آمستردام همچنين به فعاليتهاى صنعتى در ارتباط با توتون، چاپ و نشر و الماس نيز روى آوردند. به ويژه اينكه صنعت الماس كلاً در دست يهوديان قرار گرفته بود. در پايان قرن 17 ميلادى بخشى از يهوديان آمستردام در بازار بورس بسيار فعال بودند. آنها در سطح گستردهاى بر بازار بورس مسلط شدند و در توسعه و سازماندهى آن نقش پيشتازى داشتند. بعضى از نويسندگان، ثروتمندى قابل توجه آن زمان آمستردام را به قدرت اقتصادى يهوديان مربوط مىدانند.37 يهوديان آمستردام بخش بزرگى از سهام شركتهاى بزرگ عصر استعمار يعنى كمپانيهاى هلندى هند شرقى38 و غربى39 و مديريت آنها را در اختيار گرفتند.40 بازار الماس آمستردام هنوز هم در اختيار جماعت يهودى آن است. نتيجه اينكه پروتستانيزم با پذيرش عهد عتيق و جهانبينى عبرانى پروسه مهم يهوديزه شدن را آغاز كرد. اين روند يهوديزه شدن به طور شفاف و آشكار در مذهب پيوريتانيزم كه انگلستان و آمريكا را عميقا تحتتأثير خود قرار داد قابل مشاهده است. سوتيترها:
غالبا «دئيست»ها روشنفكرانى بودند كه به خالق و پديدآورنده جهان معتقد بودند. تنها تفاوت اساسى و اصولى بين مسيحيت و اين دين جديد مردود شمردن آخرتگرايى و زندگى پس از مرگ بود. «پروتستانتيزم» نيز به عنوان اولين عامل مهم در تضعيف آخرتگرايى، سردمدارى دينهاى غيرآخرتگرا را عهدهدار شد حقيقتا برخلاف اسلام و مسيحيت، در دين يهود ايمان به آخرت وجود ندارد، بلكه برعكس ميل و حسرت دستيابى به «بهشت زمينى» و به بيانى ديگر «وابستگى به دنيا» در آن وجود دارد لوتر به هنگام اعلام اساس دين جديد خود كه با سنتهاى كليساى كاتوليك كاملاً متفاوت بود، به عهد عتيق متمايل شده بود. او كه زبان عبرانى را آموخته بود، به مطالعه منابع عبرانى پرداخت. لذا او و همفكرانش در منابع يهودى چيزهاى بسيارى يافتند كليساى كاتوليك براساس تفسير آيه 35 از بخش ششم انجيل لوقا سود و ربا را «حرام» شمرده و آن را ممنوع نموده بود، در حالى كه در عهد عتيق (تورات) سود و ربا ممنوع نگرديده و برعكس مورد تشويق قرار مىگيرد رباخوارى و بانكدارى كه در طول قرنها، حرفهاى يهودى محسوب مىشد، در تمامى منطقه شمال اروپا كه تحت تأثير و نفوذ پروتستانتيزم بود با سرعت گسترش يافت پاولس كه تثليث را در دين مسيح تعبيه نمود، يهودىاى بود كه نام حقيقى او شائول بود و قبل از مسيحى شدن در قدس مشغول تحقيق و مطالعه بر روى كتاب كابالا ـ منبع ميستيزم عبرانى بود پروتستانيزم با پذيرش عهد عتيق و جهانبينى عبرانى پروسه مهم يهوديزه شدن را آغاز كرد. اين روند يهوديزه شدن به طور شفاف و آشكار در مذهب پيوريتانيزم كه انگلستان و آمريكا را عميقا تحتتأثير خود قرار داد قابل مشاهده است.1 .لازم به يادآورى است در اينجا منظور از دين، همان مسيحيت است؛ دينى كه حقيقت آن مورد تحريف قرار گرفته است. 2 .Diest كسى است كه به خدا معتقد بوده ولى پيامبران و شريعت آنها را قبول ندارد. 3 .Ali Izzet Begovic. 4 .نويسنده در اينجا از واژه Apocalyptic استفاده نموده است كه مفهوم اصطلاحى آن عبارت از ادبيات دينى اواخر دوره يهود (قبل از مسيحيت) و اوايل مسيحيت است؛ هرچند اين واژه در معناى تحتاللفظى خود معنى مكاشفه، الهام، وحى و همچنين عنوان كتاب مكاشفات يوحنا در انجيل است (به نقل از فرهنگ اصطلاحات دينى و عرفانى، دكتر عبدالرحيم گواهى، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1374). 5 .ر.ك: برتراند راسل، تاريخ فلسفه غرب. 6 .Ali izzetbegovic. Dogu ve Bati Arasinda Islam, Nehir yayin Lari Istanbul, 1992, SF 275-277. 7 .سوره مباركه بقره، آيه 96. 8 .Hedonizm. 9 .Max Weber. 10 .The universal jewish Encyclopedia. 11.John Huss. 12.Zewingli. 13.Michael Servetus. 14.Calvin. 15.The universal Jewish Encyclopedia, vol.3, P.185. 16.ترجمه اين آيه چنين است: اما شما، دشمنانتان را دوست بداريد و به ايشان خوبى كنيد! قرض بدهيد و نگران پس گرفتن (آن) نباشيد در اين صورت پاداش آسمانى شما بزرگ خواهد بود، زيرا همچون فرزندان خدا رفتار كردهايد، چون خدا نيز نسبت به حقناشناسان و بدكاران مهربان است. 17.Du Usuris. 18.Encyclopedia Judaica, Vol 5, P.66. 19.Jesus Christ was born a Jewish. 20.Leon Poliakov, History of Anti-Semitism, P.221. 21.The Jewish Encyclopedia, Vol 8, P.213. 22.Encyclopedia Judaica Vol.11, P.485. 23.Joseph Ha-Kohn. 24.همان منبع. 25.Abraham B.Eliezer Ha-Levi. 26.Ibid Vol.41, P.12. 27.Abraham Farissol. 28.Ibid Vol.11, P.585. 29.Ibid, P.1426. 30.اين اقدام لوتر نيز مىتوانست اقدامى در جهت حفظ و تداوم حركت پروتستانيزم در مسيحيت باشد چرا كه در صورت يهودى قلمداد شدن او و سكوت او در اين رابطه، اين حركت مىتوانست بعد از مرگ او دچار آسيبهاى جدى شده و حتى متوقف شود. احتمال اينكه اين اقدام لوتر بنابر توصيه جريان يهوديت بوده باشد، بسيار زياد است. 31.Paulus. 32.Saul. 33.Mistisizm. 34.(Edited by) James B. Prichavd, The concised Atlas of the Bible Times Book. London, 1991, P.421. 35.Judeo-Protestan. 36.Karen Armestrong, Holy War, Mecmillian London limited, 1988, P.344. 37.Encyclopedia Judaica, Vol.11, P.898. 38.Dutch East India Company. 39.Dutch West India Company. 40.Elie Kedourie Spain and the Jews: the Sephardi Experience 1492 and After. Thames and Hadson Ltd. London 1992, P.208.