راز بقای ایران، عنایات اهل بیت (علیهم السلام) (2) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

راز بقای ایران، عنایات اهل بیت (علیهم السلام) (2) - نسخه متنی

علی ابوالحسنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید



راز بقاى ايران عنايات اهل بيت،عليهم‏السلام(2)

اينجا شيعه خانه ماست! مى‏شكند، خم مى‏شود، خطر هست، ولى ما نمى‏گذاريم سقوط كند.

ماندگارى عجيب ايران!

براستى كدام كشور نظير ايران (ايران اسلامى شيعه) سراغ داريم كه در دو قرن اخير آن همه مورد طمع وتجاوز قدرتهاى سلطه‏جوى جهانى قرار داشته و هر روز با يك يا چند توطئه و تعرض خانمانسوز نظامى يا سياسى يا اقتصادى يا فرهنگى و يا همه‏اينها روبرو شده باشد، و در عين حال، از همه اين امواج سهمگين بسلامت جسته و بر خلاف نوع كشورهاى اسلامى و شرقى، حتى يك آن هم «استعمار رسمى‏» نشود و يك لرد انگليسى يا پرنس روسى يا كنت فرانسوى يا صاحب منصب پرتغالى وهلندى و اسپانيولى وايتاليايى يا مستر امريكايى رسما بر وى حكومت نكند. و اين درحالى است كه مى‏توان ليستى دراز از نام كشورهاى اسلامى درآسيا وآفريقا راتهيه كرد كه هر يك، مدتى كوتاه يا مديد، تحت الحمايه يا مستعمره ومستملكه رسمى رسمى استعمار بوده‏اند.روسهاى تزارى در اوايل قرن 19 به شمال ايران حمله كردند تا ... راهى به آبهاى گرم جنوب گشايند; اما نشد و در پشت رود ارس متوقف شدند. مسلما قدرت پيشروى تا قلب ايران را داشتند و عملا نيز آذربايجان شرقى تا اردبيل در اشغال آنان بود و عوامل گوناگونى چون نوريشگى حكومت قاجاريه، سيستم شبه ملوك الطوايفى موجود در سراسر كشور، كينه‏هاى فرو خفته در قلب رقباى سركوب شده آغا محمد خان قاجار، وبالاخره چشم و همچشمى‏ها وتضادهاى سياسى موجود در دستگاه حكومت فتحعليشاه و شاهزادگان قاجار نيز با پيشروى روسهابه سمت تهران و سرنگونى فتحعليشاه و تجزيه كشور مساعدت داشت ولى... به دلايلى و از آن جمله، شروع درگيرى عثمانيها با روسهاى تزارى; همان عثمانيهاى كه در دوران جنگ ايران و روس، طبق عهدنامه‏بخارست 1814 متعهد شده بودند محرمانه براى روسها اسلحه و مهمات و آذوقه ارسال دارند - چنين نشد.

انگليسها در طول همان قرن بارها كوشيدند تا منطقه سيستان وكرمان و خوزستان را به متصرفات خويش بيفزايند و صدها دسيسه نيز در اين راه چيدند; اما نشد. روس و انگليس در سال 1907 ايران را به سه منطقه (نفوذ روسها در شمال، نفوذ انگليسها در جنوب، ومنطقه پوشالى بيطرف در وسط ) تقسيم كردند و در بحبوبه جنگ جهانى اول نيز تكمله‏هاى سرى ديگرى به آن زدند و ايران را هم عملااشغال كردند; اما نشد. پس از آن، انگليسها، به عنوان فاتح عمده‏جنگ جهانى مزبور، در خلا فروپاشى امپراتورى تزارى وخلافت عثمانى در مقام آن برآمدند كه ايران را تحت الحمايه خويش قرار دهند و براى اين كار نيز قرارداد 1919 وثوق الدوله - كاكس را منعقد كردند و در راه پيشبرد آن رشوه‏ها دادند و داغ و درفشها به كار بردند; اما... نشد; امپراتورى مغرور تزارى وخلف بلند پرواز بالشويك آن ،و بريتانياى كبير (كه آفتاب در مستعمراتش غروب نمى‏كرد)همگى رفتند و عثمانى نيز صد پاره شد و هر پاره آن لقمه‏اى در كام يك قدرت استعمارى، ولى ايران مانده است و به خواست‏خداى متعال مى‏رود كه كيان و شكوه گذشته خويش را نيز از سرگيرد! به قول يكى از سياستمداران قديمى كشورمان: «ايران به بار پنبه‏اى مى‏ماند; از هر سو بيفتد عيب نمى‏كند! »چرا؟!

به قول يكى از نويسندگان معاصر:

گويى روزگار همه بلاها و بازيهاى خود را بر ايران آزموده وآن را تا لب پرتگاه نيستى برده و از افتادن بازش داشته است. ايران از سخت جان‏ترين كشورهاى دنياست، دوره‏هايى بوده كه با نيم جانى زندگى كرده ولى از نفس نيفتاده، چون بيمارانى كه مى‏خواهند نزديكان خود رابيازمايند درست در همان لحظه كه همه از او اميد برگرفته بودند چشم گشوده و زندگانى را از سر گرفته است!

راستى، هرگز به رمز «بقاى ايران‏»، و «دوام استقلال‏» آن در اين فضاى سرشار از توطئه و تجاوز قدرتهاى خارجى انديشيده‏ايم؟! آن هم قدرتهايى كه در عين تضاد منافع با يكديگر، همواره بر سر تجزيه وبلع ايران اسلامى شيعه با هم «اشتراك منافع‏» و«وحدت نظر و عمل‏» داشته‏اند؟!

ژنرال پاسكيويچ، فرمانده كل ارتش تزارى در عصر فتحعليشاه كه دوره دوم جنگهاى ايران و روس را با پيروزى كامل روسيه وشكست فاحش ايران به پايان برد، زمانى كه پس از گذشت مدتى از آن جنگ، احساس كرد كه ايرانيها، با مشاهده درگيرى ميان تركان عثمانى با روسهاى تزارى، در مقام تجديد حمله به قفقازند، در تابستان 1828 به عباس ميرزا چنين نوشت:

تكيه بر مواعيد سياسى دولت انگلستان و اعتماد به اقوال تركها، هر دو باعث زيان وخسران ايران است. انگلستان قدمى براى دفاع از ايران در مقابل روسيه برنمى‏دارد و تنها منظور وى محافظت هندوستان است.

سپس افزود:

سياستمداران جهان، وجود دولت عثمانى را براى حفظ موازنه و تعادل اروپا لازم مى‏دانند. ليكن هيچ نظر وتوجهى ندارند كه حكومت ايران از چه قرار است و سلطنت آن با كى و چه خانواده‏اى است؟

در ميان انگليسها نيز كم نبوده‏اند كسانى همچون گرگور، كه بر تز «به نفع همه كس; به زيان ايران!» معتقد و مصر بوده‏اند.

قراردادهاى اقتصادى - استعمارى كه در دو قرن اخير ميان ايران وبيگانگان بسته شده، و نوعا هم تحميلى بوده (نظير قرارداد امتيازات رويتر وقرارداد رژى و دارسى و...) و نيز وامهايى كه دولت ايران، با شروط سخت و كمر شكن، از همسايگان قدرتمند و سلطه‏جوى خويش ستانده و پاره‏اى از تاسيسات مهم كشور را به عنوان وثيقه بازپرداخت آنها گرو قرار داده (نظير دو وام سنگين دولت ايران از روسهاى تزارى در عهد مظفرالدينشاه)، هر يك به تنهايى مى‏توانست كشورى را در حلقوم استعمار فرو برد و آن را «مستعمره رسمى‏» قدرتهاى بزرگ قرار دهد. چنانكه در پاره‏اى از كشورهاى بزرگ آسيا و آفريقا همين جريان اتفاق افتاد. استعمار بريتانيا، شبه قاره عظيم ووسيع هند را با «كمپانى تجارى هند شرقى‏» گرفت و حدود دو قرن كمابيش بر آن حكومت كرد. مصر نيز در دهه‏هاى پايانى قرن 19 و اوايل قرن 20، از طريق وامهايى كه خديوان مصر از دول غربى گرفته و در بازپرداخت آن درمانده بودند، گرفتار سلطه مستشاران انگليسى شد وكسانى چون لرد كرومر، دهها سال حاكم و آمر مطلق بر آن ديار شدند. اما در ايران، با مصائبى كه براى روسيه‏تزارى در فاصله سالها 1905 تا 1917 پيش آمد و به زوال هميشگى خاندان رومانف انجاميد، خوشبختانه اين فاجعه تكرار نگشت.

از قراردادهاى استعمارى و مضرات آن براى كشورها سخن گفتيم. بر اساس قرارداد امتيازات رويتر كه در سال 1290 قمرى ميان صدر اعظم فراماسون و انگلوفيل ناصرالدينشاه (ميرزا حسين خان سپهسالار قزوينى) و جوليوس دورويتر (يك مسيحى يهودى الاصل آلمانى نژاد نور چشم ملكه ويكتوريا، و مؤسس خبرگزارى امپرياليستى رويتر) منعقد شد، امتياز انحصار كشيدن راه آهن و ترامواى در تمام ايران به علاوه انحصار استخراج تمام معادن - غير از طلا و نقره - ونيز امتياز جنگلها و انحصار آباد كردن كليه‏زمينهاى باير وحفر قنوات در تمام ايران و كندن مجارى آب و... ساختن آسياب وكارخانجات و داير كردن بانك دولتى و امتياز ساختن هرگونه راه وكشيدن خط تلگراف در سراسر ايران، يكجا به رويتر (و در حقيقت، به بريتانيا) واگذار شد! و زمانى هم كه مرحوم آية الله حاج ملا على كنى - مرجع متنفذ پايتخت‏با همراهى علماى دين و برخى از رجال صالح سياسى و پشتيبانى مردم، با قرارداد و صدر اعظم عاقد قرارداد درافتاد و اجراى قرارداد را متوقف ساخت، بر سر لغو آن، بيش از 15 سال بين دولت ايران با شخص رويتر و سفارت انگليس كشمكش و درگيرى سياسى وجود داشت تا آن كه پس از مرگ مرحوم كنى، و گرايش عقربه سياست‏خارجى ايران (در اثر سختگيريها وتحكمات بيش از حد سفير روسيه در ايران، و دانه پاشيهاى لرد ساليسبورى) به سمت لندن، انگليسها با تحصيل امتيازاتى نظير حق انحصارى چاپ و نشر اسكناس در ايران و آزادى كشتيرانى در كارون و... امتياز تنباكو، رضايت دادند كه قرارداد امتيازات رويتر كان لم يكن تلقى شود.و در اين ميان، اگر همان يك امتياز كشت و برداشت وخريد و فروش تنباكو (امتياز رژى) در كشورمان اجرا مى‏شد ونهال كمپانى رژى (و در حقيقت استعمار بريتانيا) در اين سرزمين ريشه مى‏دوانيد، با دسايس بسيارى كه ديپلماسى لندن به بهانه اجراى‏قرارداد مزبور چيده بود، بزودى از ايران يك هند يا مصر ثانى مى‏ساختند.

آگاهان به تاريخ قرن اخير ايران مى‏دانند كه تنها، يك قرارداد دارسى و كمپانى نفت ايران و انگليس، در نيمه اول قرن بيستم، چه مشكلات عظيم و پيچيده‏اى را در كشورمان به وجود آورد و چه كابينه‏هايى را سرنگون كرد. و انگليسيها، با چه تمهيداتى، سردار اسعد بختيارى (سهامدار نفت جنوب) را از لندن به خوزستان شيخ خزعل و از آنجا به تهران فرستادند تا دولت مركزى را سرنگون سازد... ونيز چگونه برخورد تند آنها در شهريور 1320 با رضاخانى كه خود آورده بودند ريشه در كشاكش وى در نيمه دوم عصر حكومت‏خويش با انگليسها بر سر نفت داشت؟ وبالاخره مى‏دانند كه ملى كردن صنعت نفت چه هزينه سنگينى براى ملت ما (كه يكى از آنها، كشتار 28 مرداد 1332 و تجديد موج اختناق و سركوب پس از آن بود) دربرداشت. بنابراين، اگر قرارداد امتيازات رويتر يا رژى، كه قلمرو اجراى آن تمام ايران بود، در بخشى از خوزستان، پياده مى‏شد، چه فجايعى را به وجود مى‏آورد و كار ايران واسلام را به كجا مى‏كشانيد؟!

و شگفتا كه، نه تنها قرارداد اجرا نشد، بلكه دولت مقتدر لردساليسبورى (نخست‏وزير وقت انگليس) نيزكه حامى قرارداد بود سرنگون گشت!

انگليسيها با عقد قراردادد 1919 وثوق الدوله - سر پرسى كاكس در زمانى كه از قدس و عراق و عربستان گرفته تا ايران و قفقاز و حتى خانه استالين (گرجستان) در اشغال قواى نظاميشان قرار داشت، بر آن بودند كه يكباره به همه آرزوهاى استعمارى ديرين خويش در ايران جامه تحقق بپوشانند و در اين راه فكر همه چيز را نيز كرده بودند، اما در فرجام، لرد كرزن (وزير خارجه قهار انگليس، وطراح و مبتكر قرارداد 1919) چه بهره‏اى از اين همه تلاش و ترفند و دسيسه در راه تحت الحمايه ساختن ايران، برد؟ هيچ! ملعنت تاريخ، وسقوط كامل حيثيت و نفوذ انگليس در ايران! او خود، در 30 مه 1922 م به «سر پرستى لورين‏»، سفير قت‏بريتانيا در ايران، با تلخكامى اعتراف مى‏كند:

ما در مدت ده سال اخير، ميليونها ليره در ايران خرج كرده‏ايم يا آن را به هدر داده‏ايم... در اينجا [ انگلستان] شما وزير خارجه‏اى داريد كه در گذران 35 سال، در مقايسه با كسانى كه روزها و ساعتهاى زيادى را صرف تماميت و آزادى [!]ايرانيان كرده‏اند، سالهاى زيادى را صرف اين كار كرده است.

نتيجه همه اين تلاشها چه بود؟ سقوط كامل حيثيت و نفوذ بريتانيا در ايران; و بدان گونه كه داورى مى‏كنم، بيزارى دوستان انگليسى از ما!

آنچه گفتيم، بخشى از توطئه‏هاى سياسى يا حملات نظامى استعمار به كشورمان بود. تهاجم فرهنگى و ايجاد مرامهاى ساختگى استعمارى نيز نظير بابيگرى و ازليگرى و بهائيگرى وكسرويگرى و... يا تبليغات الحادى گروههاى چپ و نيز فعاليتهاى تبليغى ميسيونهاى تبشيرى و تاسيس انجمنهاى ماسونى وابسته به انگليس و فرانسه و امريكا و امثال آن - كه موريانه‏وار به جان وحدت ملى، مذهبى مردم اين ديار افتاده و تار وپودآن را مى‏جوند - جاى خود را دارد.

در همين زمينه، درخور ذكر است كه: در تاريخ قرون اخير ايران، كرارا به مواردى برمى‏خوريم كه كشورمان دچار هرج و مرج بوده و در گرداب ملوك الطوايفى دست و پا زده، و در همان حال يك يا چند قدرت طماع و مقتدر خارجى به تمام يا بخشهايى از آن چشم دوخته وبا توجه به فقدان يك حكومت مقتدر مركزى، بسيج‏حمله مى‏ديده‏اند، و در چنين شرايط حساسى ناگهان فرد قاطع و مقتدرى در افق سياسى اين كشور ظاهر شده و با ايجاد وحدت و يكپارچگى سياسى - نظامى، نقشه قدرتهاى مزبور را نقش بر آب كرده است.

فى‏المثل، در ابتداى قرن دهم كشور ما از دهها حكومت پراكنده وملوك الطوايفى تشكيل مى‏شد و قدرتهاى مختلفى از خارج ايران، با ملاحظه اين وضع، براى بلع و هضم اين سرزمين تلاش و فعاليت داشتند. بايزيد ثانى(امپراتور مقتدر عثمانى) كه بر خلاف فرزندش، سلطان سليم، با پنبه سر مى‏بريد وكار استثمار ايران را با حكمت و درايت پيش مى‏برد از سمت غرب; و ازبكها كه خود را فرزند خلف و وارث بحق چنگيز! مى‏شمردند از شمال شرقى; وبالاخره آلبوكرك، دريادار مشهور پرتغالى كه گلوگاه خليج فارس را در دست داشت، از سمت جنوب; در انديشه‏بلع ايران بودند و هريك به شيوه خاص خويش در اين راه تلاش مى‏كردند. ولى در همين زمان، ناگهان جوانى 13ساله، كه برادران و پدر و جدش همگى به دست قدرتهاى موجود در كشور به قتل رسيده بودند، به‏پا خاست و دست در كمر يكايك قدرتهاى ريز و درشت‏حاكم بر ايران - كه نوعا ضد شيعه بودند افكند و همه را به نحوى سريع و محير العقول از اين كشور بيرون ريخت، به گونه‏اى كه پاره‏اى از شاهان فرارى، با آنكه به خارج از ايران گريخته و از حمايت‏سلطان مقتدر عثمانى نيز - كمابيش - بهره‏مند بودند، در مخفيگاه خود از شاه اسماعيل در هول و اضطراب بودند و دستشان در نامه‏نگارى محرمانه با هواداران خويش در ايران مى‏لرزيد! بى‏جهت نيست كه بايزيد ثانى در نامه‏اش به شاه اسماعيل، دست غيبى را يار و مددكار آن جوان سيزده ساله دانسته است:

مملكت ايران، مانند پلى است كه ميان دو اقليم بسيار وسيع اسلام‏نشين قرار دارد. اين پل، محتاج يك محافظ با اقتدار است كه هنگام لزوم در سر پل، جلو دشمن اسلام را بگيرد و به امداد غازيان [ مجاهدان] نگذارد كه حمله آوران،از پل به اقليم ديگر بگذرند و به خرابى بپردازند. از روش كارهاى فوق‏الطبيعه استنباط مى‏شود كه حضرت مالك الملك، شما را به جهت محافظت آن پل انتخاب كرده و موفق به فتح و نصرت مى‏نمايد....

نظير همين وضعيت (هرج و مرج داخلى، و بسيج‏حمله قدرتهاى خارجى) در اواخر قرن 12 هجرى نيز در كشورمان تجديد شد. قتل نادر و آشوب خونينى كه در پى مرگ او سراسر ايران را فراگرفت و مرگ كريمخان زند دوباره آن را تجديد كرد، بنيه سياسى - نظامى كشورمان را شديدا رو به تحليل برد ومع‏الاسف اين آشوب و اغتشاش روز افزون، مصادف با سلطه فزاينده انگليسها بر هند و خليج فارس و نيز شروع پيشروى فرزندان پتر كبير به سمت ايران و اشغال گرجستان بود...ولى از قضاى روزگار، در اينجا نيز مى‏بينيم كه شخصى چون آغامحمد خان قاجار (كه اتفاقا برخى از برادران ونيز پدر و جد وى به دست دشمن كشته شده و خود هم سالها تحت نظر بود) در افق تاريك سياست ايران بپا مى‏خيزد و با در هم كوفتن قدرتهاى متضاد موجود كشور، از ايران، به ضرب آهن و آتش، كشورى يكپارچه و متحد مى‏سازد(شيوه عملكرد و بررسى صحت و سقم آن، مسئله ديگرى است. نكته مورد نظر در بحث ما، نتيجه عملى كار آنان است كه وحدت و يكپارچگى ايران اسلامى را تامين كرده و بالملازمه، از هضم و بلع رسمى ايران يا تجزيه آن توسط دشمن تيزچنگ و مترصد خارجى مانع شده است).

مى‏دانيم كه استعمار بريتانيا، پس از پايان جنگ جهانى اول (با استفاده از خلا فروپاشى روس تزارى، و ضعف شديد امپراتورى عثمانى) براى دستيابى به مقاصد شوم خويش در خاورميانه، دو عنصر وابسته مشهور را در آسياى صغير وايران علم كرد تا اجراى مقاصد بريتانيا را (در پوشش يك ناسيوناليزم افراطى) در اين دو منطقه حساس مسلمان‏نشين بر عهده گيرند: مصطفى كمال (آتاتورك) در تركيه، و رضاخان سوادكوهى (پهلوى) در ايران.

هر دو تن، عامل استعمار بودند و در راه پيشبرد مقاصد آن گام برمى‏داشتند. اما در عين حال جالب است كه بدانيم آتاتورك با عزل آل عثمان وتبعيد و كشتار ارمنيها وكردها و ديگر اقدامات، زمينه تجزيه و تلاشى امپراتورى وسيع عثمانى را تثبيت كرد، ولى رضاخان با تلاش وحشيانه‏اى كه در جهت‏يك كاسه كردن قدرت و ايجاد تمركز در ايران انجام داد و نيز خشونتى كه در مقابله با شيخ خزعل در پيش گرفت و تضاد موجود در ميان دوائر و جناحهاى متنفذ درون هيئت‏حاكمه بريتانيا (نظير شركت نفت ايران وانگليس، وزارت جنگ، و احيانا دولت هند بريتانيا) همراه با گرفتاريهاى وقت انگلستان در مصر، به رضاخان در آن قضيه حساب شده كمك داد و مانع عمل انگليسها به مواعيد كهن خويش به خادم قديميشان (خزغل) گشت، عملا به پايان گرفتن نظام ملوك الطوائف انجاميد و بالملازمه تماميت ارضى ايران را تثبيت كرد. «لا زال يؤيد هذا الدين بالرجل الفاجر»!

براستى راز بقاى ايران، و سر حفظ استقلال آن چيست؟!

جالب آن است كه اين سؤال، و در حقيقت، اين معماى عجيب و حيرت‏انگيز، براى خود غربيهاى مطلع (بويژه كارشناسان استعمارى آنان) نيزمطرح شده است.

آقاى سيد عبدالهادى فاطمى، دبير محترم رشته رياضى در مدارس قم، نقل كرد: اوايل سال 69 شمسى، نزد استاد دكتر حسين پديدار نيا در دانشكداه علوم تربيتى دانشگاه اصفهان تحصيل مى‏كردم. ايشان، در يكى از جلسات درس روانشناسى تربيتى كه صبحهاى چهارشنبه تشكيل مى‏شد، به مناسبت‏بحث در باب علل انحطاط و پيشرفت‏يك جامعه چنين فرمودند:

زمانى كه در امريكا تحصيل مى‏كردم از استادم - كه امريكايى بود پرسيدم علل عقب ماندگى ايران از قافله علم و تمدن پيشرفته غرب امروز چيست؟ استاد پاسخى به سؤال من نداد ولى من مطلب را دنبال كرده و در گرفتن پاسخ اصرار ورزيدم، تا آنكه روزى سر ميز ناهار مجددا موضوع را با وى در ميان گذاشتم. او گفت:

- من نمى‏خواستم در كلاس، سؤال شما را پاسخ بدهم، ولى اينجا كه حالت‏خصوصى دارد و شما هم اصرار دارى، مى‏گويم. راستش اين است كه اصلا ما (امريكائيها) در تعجبيم كه شما چطور تاكنون باقى مانده‏ايد، وكشورتان از صفحه روزگار محو نشده است؟! آن وقت‏شما از من مى‏پرسى كه چرا كشور ايران در پيشرفت و ترقى به پاى كشورهاى پيشرفته دنيا نرسيده است؟!

دكتر پديدار نيا مى‏گفت: مطلب برايم روشن نشد، توضيح بيشترى خواستم. وى گفت:

- با توجه به جريانات مختلفى كه هر روزه در كشور شما رخ داده و مى‏دهد، چه جاى رسيدن به قافله تمدن است؟! اصولا كشورى چون كشور شما كه يك روز دچار حمله وسيع مغول شده و پس از آن نيز تقريبا هميشه دچار كشمكشهاى سخت درونى و فشارهاى حاد خارجى بوده است و نوعا وضع ثابتى نداشته چطور مى‏تواند حيات و موجوديت اجتماعى سياسى خود را حفظ كند چه رسد به اينكه پيشرفت هم بكند؟! شما خيلى هم هنر كرده‏ايد كه، با وجود اين همه بلاها و مصائب، باز زنده و باقى مانده‏ايد! پيشرفت پيشكشتان! ما كه مى‏بينيد امروز تازه به اينجا رسيده‏ايم، در سايه حدود دويست‏سال ثبات و امنيت در سياست داخلى و خارجى بوده است (و خلاصه اظهار مى‏داشت كه وضعيت ايران براى اوپيچيده مى‏نمايد).

حجة‏الاسلام والمسلمين حاج سيد عبدالرسول موسوى تهرانى، استاد محترم حوزه علميه قم، در اوايل شهريور 1374 شمسى نيز نقل كردند:

در اوايل پيروزى انقلاب اسلامى ايران پيرمردى - كه اكنون نام وى را در خاطر ندارم - براى من نقل كرد كه، من با سفير انگليس دوستى و مراوده داشتم. يك روز سفير به من گفت: فلانى، من از كار ايران در حيرتم. با مطالعات دقيقى كه من در ادوار اخير تاريخ ايران داشته‏ام به اينجا رسيده‏ام كه، گذشته از مشكلات گوناگونى كه در مواقع مختلف گريبانگير اين كشور بوده است، 17 بار مسائل و پيشامدهاى مختلف (فشارهاى خارجى ومشكلات داخلى) كار را به جايى رسانده است كه نزديك بوده است كشور ايران اساسا از روى نقشه جغرافيا محو شود. ولى بزودى حوادثى رخ داده و اوضاع در داخل و خارج كشور به گونه‏اى پيش رفته كه اين خطر برطرف شده است! حال چه سرى در اين امر نهفته است معلوم نيست!

آرى ، سر بقاى ايران در فضاى توطئه‏بار دو قرن اخير چيست؟

راز بقاى ايران چيست؟!

در پاسخ به سؤال فوق، نكات مختلفى به نظر مى‏رسد كه به مهمترين آنها اشاره مى‏كنيم:

1. مجاهدات و جانفشانيهاى مردم شجاع و غيور اين سرزمين به رهبرى علماى دين وهميارى برخى از رجال مستقل سياسى، كه نهضتهايى چون نهضت مبارزه با قرارداد رويتر، نهضت تحريم تنباكو، نهضت عدالتخواهى منتهى به مشروطيت، رستاخيز ملت ايران در جنگ جهانى اول، نهضت ملى كردن صنعت نفت ، و... انقلاب اسلامى اخير از آن جمله‏اند.

2. بهره‏گيرى رندانه رجال سياسى هوشمند (و احيانا علماى دين) از تضاد سياسى قدرتهاى خارجى در جهت‏حفظ منافع و پيشبرد مصالح ايران واسلام.

نقش آن مجاهدات ملى - اسلامى، و نيز اين بهره‏گيريهاى رندانه از تضاد قدرتهاى خارجى، در خنثى كردن بسيارى از توطئه‏ها و تجاوزها، امرى آشكار و انكارناپذير است، و بيگمان بايستى آنها را نيك شناخت و براى بهروزى حال و آينده كشور، از درسها و عبرتهاى بسيارى كه در آنها نهفته است‏بهره جست.

اما حقيقت اين است كه دو عامل فوق - با همه اهميت و تاثير تاريخى آن چنانكه بايد، گره از معماى فوق نمى‏گشايد، زيرا اولا، قدرتهاى مزبور، به رغم تضاد منافع با يكديگر، در محو اسلام و تشيع و سركوبى ايران شيعه با هم وحدت نظر دارند و عملا نيز درمواقع متعدد و بسيار حساسى نظير جنگ جهانى اول و دوم با هم بر سر تجزيه‏ايران به توافق رسيده‏اند. و ثانيا، در عرصه جنگ نابرابرى كه ملت و روحانيت اين كشور با استعمار داشته‏اند، موارد مكررى پيش آمده است كه قشون بيگانه قوه مقاومت آنان را بسختى درهم شكسته وبه دلايل گوناگون داخلى و خارجى، سير حوادث به شكست فاحش دولت و ملت ايران انجاميده است.

شكست‏سخت ايران از روسهاى تزارى در عصر فتحعليشاه، زخم زبانها را بناحق - متوجه فقهاى صادر كننده حكم جهاد ساخت و سبب شد كه شخصيتى چون سيد محمد مجاهد (مرجع تقليد وقت‏شيعه) از فشار اندوه آن شكست وآسيب اين زخم زبانها، جان بازد و در حقيقت دق‏مرگ شود. در جنگ جهانى اول نيز كسانى چون حاج آقا نورالله‏اصفهانى نه تنها نتوانستند جلوى هجوم قشون روسها را در حومه تهران و قم بگيرند، بلكه اصفهان نيز به دست ژنرال باراتوف افتاد و حاج آقا نورالله ناگزير از مهاجرت به نجف شد و آن گونه كه سرپرسى سايكس در تاريخ ايران نوشته عناصر روسى و انگليسى دراصفهان اشغال شده جشن و پايكوبى به راه انداختند . جاى دورى نرويم، در همين جنگ تحميلى عراق با ايران در سالهاى اخير نيز، كه روحانيت در راس قواى سه‏گانه كشور قرار داشت و ملت نيز گوش به‏فرمان رهبر قاطع ونستوه انقلاب بود، صدام (كه به صورت «يد واحده‏» استكبار جهانى، و «نماينده مشترك‏» امريكا و انگليس و روسيه و فرانسه و... اذناب آنان در كويت وعربستان و... عمل مى‏كرد) توانست‏سالها بخشى از خاك كشورمان را اشغال كند وحتى پس از پايان جنگ نيز تا مدتى رجز بخواند و در پى تحميل مطامع خويش به دولت ايران باشد(ومعلوم نيست كه اگر، به خيال تمهيد مقدمات سلطه بر كويت، آن اراضى را به ما پس نمى‏داد و حتى با كشيدن منت، باب دوستى با ايران را نمى‏گشود و بعد هم آن گونه كه ديديم توسط دوستان و حاميان قبلى امريكايى و انگليسى و كويتى وسعودى خويش تار و مار نمى‏شد، با ما كه در موضع ضعف بوده و دوران نقاهت‏شديد پس از جنگ با صدام، و در حقيقت‏با استكبار جهانى، را مى‏گذرانديم، چه مى‏كرد؟!).

به‏هرحال،با همه آن مجاهدتها و جانفشانيهاى ملت ايران و نيز بند بازيهاى هنرمندانه رجال سياسى اين سرزمين، بحرانها و طوفانهاى سخت‏بسيارى پيش آمده كه مردم ايران (از زبده و توده، و پير و جوان) دست‏به آسمان برده و از سوز دل و عمق جان به درگاه الهى ناليده‏اند كه:

اللهم انا نشكو اليك... كثرة عدونا وقلة عددنا وشدة الفتن بنا وتظاهر الزمان علينا...

افزون بر اين همه، پاره‏اى از اين توطئه‏ها، دقيقا در زمانى خنثى شده كه ملت ايران اسير چنگ دشمن بوده وامكان يا آمادگى تجهيز قوا و جنگ با خصم را نداشته است (نظير توطئه تجزيه ايران بين روس و انگليس در كمسيون سه جانبه منعقد درمسكو به سال 1324 ش، كه غائله حزب دموكرات در آذربايجان جزئى از همان توطئه بود) بلكه گاه پايتخت از توطئه بى‏خبر بوده وخداوند «سبب ساز و سبب سوز» ، هواپيماهاى دشمن را در خاك طبس با طوفان شديد شن برخاسته از كوير يزد خاكستر ساخته است! در ماجراى خاكستر شدن هواپيماهاى امريكايى در طبس (اوايل پيروزى انقلاب) مرحوم شهيد دكتر سيد رضا پاك نژاد، نويسنده‏معروف سرى كتابهاى «اولين دانشگاه و آخرين پيامبر» و نيز «مظلومى گمشده در سقيفه‏» كه آن زمان وكيل مردم يزد در مجلس شوراى اسلامى بود، مى‏فرمود:

ناگهان ما شاهد برخاستن طوفانى از شن و خاك شديم كه با سرعت‏به سمت كوير مركزى مى‏رفت و پيرمردان كهنسال شهر مى‏گفتند در 70-80 سال اخير چنين طوفانى سابقه ندارد... وبعدا فهميديم كه به سراغ هواپيماهاى امريكايى در حدود طبس مى‏رفته‏اند!(و سخن در اين مقوله‏ها بسيار است).

پس باز بايد پرسيد: راز بقاى ايران چيست؟

ادامه دارد

/ 1