سبزترين پاسخ
آنان كه اسوهاند، هماره زندهاند. «اسوهاند»; كه زندهاند. و «زندهاند»; كه اسوهاند. و آنان نيز كه اينان را الگوىخويش قرار دهند به قدر خود زنده واسوه خواهند بود. خاندان رسالت را مىگويم ورهپويان كويشان را. خصوصا در اينايام، بزرگ بانوى اسلام، حضرتفاطمه زهرا، عليهاالسلام، را; و آنان كهحبل ولايتحضرتش به گردن افكندهو دل از معرفت و محبتش آكندهاند. و اكنون اگر من از تو - كه مىدانمدل به هواى او سپردهاى - بپرسم: آن حضرت براى ما و جامعه ما«چگونه اسوه است؟»و من و تو چه سان مىتوانيم دراين عصر، او را الگوى خويش قراردهيم؟ و جوان و دختر و پسر ما، چگونه؟ چه پاسخى خواهى داد؟ اين نوشتار مىكوشد اندكى بدينپرسش و پاسخ بپردازد و بابانديشه و تامل را براى تو خوانندهگرامى و صميمى در اين زمينهبگشايد. يك سؤال: ممكن است جوانامروز از من و شما بپرسد; يا حتى اينسؤال براى ما نيز پيش آيد كه: چرا الگوى امروز را از انسانهاىديروز انتخاب كنيم؟ چرا دخترى كه در اين قرن و دراين اجتماع زندگى مىكند، حضرتفاطمه را كه چهارده قرن قبلمىزيسته، اسوه قرار دهد؟ اين سؤال در واقع به همان سؤالنخستباز مىگردد كه مطرح كرديم: ما چگونه دخت گرانقدر پيامبر،صلىاللهعليهوآله، را مىتوانيم الگوقرار دهيم؟ بنابراين پاسخ اين سؤال،پرسش مذكور را نيز در بر خواهدگرفت; اما شايسته است اختصاصاقدرى بدان پرداخته شود. پاسخ در دينشناسى ودينباورى نهفته است. اسلام بهعنوان آخرين دين، گر چه چهاردهقرن پيش نازل شده، اما براى همهزمانها و تمامى انسانهاست. به همينسان، كسانى هم كه تجسم كامل دينو تبلور عينى قرآن و وحى الهىاند وما از آنان به عنوان الگوى هدايت واسوه تكامل نام مىبريم، براى همهزمانها و انسانهايند و در مورد آنهاديروز و امروز مطرح نيست. آنانهمواره اسوههاى روز و فراتر اززمانند; زيرا ما هر قدر مراتب رشد وكمال را بپيماييم، باز آنان جلوتر وكاملترند. به عبارت ديگر، آنان چون تمامىمدارج تكامل را پيمودهاند، در واقع درهر نقطه از مسير هدايت، حضوردارند، براى هر مرتبه تكامل و هرانسانى الگو و اسوهاند. بلى، البته جامعه و شرايط زندگىهر دوره با دوره ديگر تفاوت دارد;اما سخن بر سر شرايط نيست. اسوههاى انسانى هيچگاه محصوردر يك دوره و شرايطى خاصنيستند، و الاض نمىتوانستند اسوه والگو قرار گيرند. و از قضا، درس مهم آنان براىما، اين است كه انسان در هر شرايط ودورانى مىتواند راه تعالى و كمال رابيابد و بپيمايد و جوهره راستين خودرا شكوفا سازد. الگوپذيرى انسان امروز از آناننيز در واقع، يافتن راهها و چگونگىهمين شكوفاسازى است; و اين هم درخطوط اصلى زندگى اسوههاىمكتبى نهفته و ارتباطى با زمان ندارد. پس حضرت فاطمه يعنىشخصيت، تفكر و فرهنگ زندگى. ايشان در همين زمان نيز زنده وپوياست و در حقيقت، آن حضرتهماكنون و در اين عصر «زندگىمىكند»; شخصيتى است كهانسانساز است، بلكه امتى و جهانىرا نيز مىتواند بسازد و به سوىهدايت و سعادت رهنمون گردد. به سؤال نخستباز گرديم... آن حضرت براى من و تو وجامعهمان در اين عصر، چگونهمىتواند الگو باشد؟ اشاره كرديم كه الگوپذيرى ما ازشخصيتى چون حضرت زهرا،عليهاالسلام، شكوفاسازى جوهرهانسانى است كه در خطوط اصلىالگوهاى مكتبى نهفته است. چگونگى الگوپذيرى از نگاه رهبرى
در اين زمينه آنچه مقام معظمرهبرى بيان فرمودهاند، بسيار دلپذيرو روشنگر است. بدين روى جالبديديم آن را براى خوانندگان عزيز وگرامى نقل كنيم. در اين مطلب كه آنبزرگوار براى جوانان تبييننمودهاند، سخن دقيقا به سؤالى بازمىگردد كه مطرح كرديم. دانشجويى از ايشان سؤالمىكند: «به عنوان يك دختر دانشجو، ماچگونه مىتوانيم از زندگانى حضرتزهرا، عليهاالسلام، الگو بگيريم؟»و ايشان جواب مىدهند: «سؤال خوبى است. اولا من بهشما بگويم كه الگو را نبايد براى مامعرفى كنند و بگويند كه اين الگوىشماست. اين الگوى قراردادى وتحميلى، الگوى جالبى نمىشود. الگورا بايد خودمان پيدا كنيم; يعنى در افقديدمان نگاه كنيم و ببينيم از اين همهچهرهاى كه در جلوى چشممانمىآيد، كدام را بيشتر مىپسنديم;طبعا اين الگوى ما مىشود.حضرتفاطمه يعنى شخصيت، تفكر و فرهنگزندگى. ايشان در همين زمان نيززنده و پوياست و در حقيقت، آنحضرت هماكنون و در اين عصر«زندگى مىكند»; شخصيتى است كهانسانساز است، بلكه امتى و جهانىرا نيز مىتواند بسازد و به سوىهدايت و سعادت رهنمون گردد. من معتقدم كه براى جوانمسلمان، بخصوص مسلمانى كه بازندگى ائمه و خاندان پيامبر ومسلمانان صدر اسلام آشنايى داشتهباشد، پيدا كردن الگو مشكل نيست، والگو هم كم نيست. حالا خود شماخوشبختانه از حضرت زهرا،عليهاالسلام، اسم آورديد. من درخصوص وجود مقدس حضرتفاطمه زهرا، عليهاالسلام، چندجملهاى بگويم; شايد اين سر رشتهاىدر زمينه بقيه ائمه و بزرگان بشود وبتوانيد فكر كنيد. شما خانمى كه در دوره پيشرفتعلمى و صنعتى و تكنولوژى و دنياىبزرگ و تمدن مادى و اين همهپديدههاى جديد زندگى مىكنيد، ازالگوى خودتان در مثلا هزار وچهارصد سال پيش توقع داريد كه دركدام بخش مشابه وضع كنونى شمارا داشته باشد تا از آن بهره بگيريد؟ مثلا فرض كنيد مىخواهيد ببينيدچگونه دانشگاهى مىرفته است؟ ياوقتى كه مثلا در مسايل سياستجهانى فكر مىكرده، چگونه فكرمىكرده است؟ اينها كه نيست. يك خصوصيت اصلى درشخصيت هر انسانى هست; آنها رابايستى مشخص كنيد و الگو را درآنها جستجو نماييد. مثلا فرضبفرماييد در برخورد با «مسايلپيرامونى» انسان چگونه بايدبرخورد بكند؟ حالا حوادث پيرامونى، يك وقتمربوط به دورهاى است كه متروهست، قطار هست، جت هست، وكامپيوتر هست، يك وقت مربوط بهدورهاى است كه نه، اين چيزهانيست، اما حوادث پيرامونى بالاخرهچيزى است كه انسان را هميشهاحاطه مىكند. انسان دوگونه مىتواند با اينقضيه برخورد كند: يكى مسؤولانه،يكى بىتفاوت. مسؤولانه هم انواع واقسام دارد; با چه روحيهاى، با چهنوع نگرشى به آينده؟ آدم بايد اين خطوط اصلى را درآن شخصى كه فكر مىكند الگوى اومىتواند باشد، جستجو كند و از آنهاپيروى نمايد... الف: بعد اجتماعى
... حضرت زهرا، عليهاالسلام، درسنين شش سالگى، هفتسالگىبودند... كه قضيه شعب ابىطالب پيشآمد. شعب ابىطالب، دوران بسيارسختى در تاريخ صدر اسلام است;يعنى دعوت پيامبر شروع شده بود،دعوت را علنى كرده بودند، بتدريجمردم مكه - بخصوص جوانان،بخصوص بردهها - به حضرتمىگرويدند; بزرگان طاغوت، مثلهمان ابولهب و ابوجهل و ديگرانديدند كه هيچ چارهاى ندارند جز اينكهپيامبر و همه مجموعه دور و برش رااز مدينه اخراج كنند; همين كار را همكردند. تعداد زيادى از اينها را كه دههاخانوار مىشدند و شامل پيامبر وخويشاوندان پيامبر و خود ابىطالب -با اينكه هم جزو بزرگان بود - و بچه وبزرگ و كوچك مىشدند، همه را ازمكه بيرون كردند. اينها از مكه بيرونرفتند; اما كجا بروند؟ تصادفا جنابابىطالب در گوشهاى از نزديكى مكهدر شكاف كوهى ملكى داشت; اسمش«شعب ابىطالب» بود. شعب، يعنىشكاف كوه، يك دره كوچك... گفتند بهآنجا برويم. حالا شما فكرش را بكنيد،در مكه، روزها هوا گرم; شبهابىنهايتسرد بود; يعنى وضعيتىغير قابل تحمل. اينها سه سال در اين بيابانهازندگى كردند. چقدر گرسنگىكشيدند، چقدر سختى كشيدند، چقدرمحنتبردند، خدا مىداند. يكى ازدورههاى سخت پيامبر آنجا بود. پيامبر اكرم در اين دوران،مسؤوليتش فقط مسؤوليت رهبرى بهمعناى اداره يك جمعيت نبود; بايدمىتوانست از كار خودش پيشاينهايى كه دچار محنتشدهاند، دفاعكند. مىدانيد وقتى كه اوضاع خوباست، كسانى كه دور محور يكرهبرى جمع شدهاند، همه از اوضاعراضىاند، مىگويند خدا پدرش رابيامرزد، ما را به اين وضع خوبآورد. وقتى سختى پيدا مىشود، همهدچار ترديد مىشوند، مىگويندايشان ما را آوردند; ما كهنمىخواستيم به اين وضع دچارشويم! البته ايمانهاى قوى مىايستند; امابالاخره همه سختيها به دوش پيامبرفشار مىآورد. در همين اثنا، وقتى كهنهايتشدت روحى براى پيامبر بود،جناب ابىطالب كه پشتيبان پيامبر واميد او بود، و خديجه كبرى كه او همبزرگترين كمك روحى براى پيامبربود، در ظرف يك هفته از دنيا رفتند;حادثه خيلى عجيبى است; يعنى پيامبرتنهاى تنها شد. در اين شرايط من نمىدانم شماهيچ وقت رئيس يك مجموعه كارىبودهايد تا بدانيد معناى مسؤوليتيكمجموعه چيست. در چنين شرايطى،انسان واقعا بيچاره مىشود. در اينشرايط، نقش فاطمه زهرا،عليهاالسلام، را ببينيد! آدم تاريخ راكه نگاه مىكند، اين گونه موارد را درگوشه كنارها هم بايد پيدا بكند;متاسفانه هيچ فصلى براى اين طورچيزها باز نكردهاند. فاطمه زهرا، عليهاالسلام، مثل يكمادر، مثل يك مشاور، مثل يكپرستار، براى پيامبر بوده است. آنجابوده كه گفتند فاطمه «امابيها»; مادرپدرش است اين مربوط به آن وقتاست، يعنى وقتى كه يك دختر ششساله، هفتساله، اين طورى بودهاست. البته در محيطهاى عربى و درمحيطهاى گرم، دختران زودتر رشدجسمى و روحى مىكنند; مثلا بهاندازه رشد يك دختر ده، دوازده سالهحالاى ما. اين احساس مسؤوليت است. آيااين نمىتواند براى يك جوان الگوباشد، كه نسبتبه مسايل پيرامونىخودش زود احساس مسؤوليت كند،زود احساس نشاط كند؟ آن سرمايهعظيم نشاطى كه در وجود او هست،اينها را خرج كند، براى اينكه غباركدورت و غم را از چهره پدرى كهحالا حدود مثلا پنجاه سال از سنشمىگذشته و تقريبا پيرمردى شدهاست، پاك كند. آيا اين نمىتواند براىيك جوان الگو باشد؟ اين خيلى مهماست. ب: بعد خانوادگى
نمونه بعد، مساله همسردارى وشوهردارى است. يك وقت انسانفكر مىكند كه شوهردارى، يعنىانسان در خانه و آشپزخانه غذا راحاضر كند و اتاق را تر و تميز كند وپتو را پهن كند و مثل قديميها تشكچهرا بگذارد كه آقا از اداره يا از دكانبيايد. شوهردارى كه فقط اين نيست. شما ببينيد شوهردارى فاطمه زهراچگونه بود. در طول ده سالى كه پيامبر درمدينه بودند، حدود نه سالش حضرتزهرا و حضرت اميرالمؤمنين باهمديگر زن و شوهر بودند. در اين نهسال، جنگهاى كوچك و بزرگى ذكركردهاند - حدود شصت جنگ اتفاقافتاده - در اغلب آنها هم اميرالمؤمنينبوده است. حالا شما ببينيد او خانمىاست كه در خانه نشسته و شوهرشمرتب در جبهه است، و اگر در جبههنباشد، جبهه لنگ مىماند - اين قدرجبهه وابسته به اوست - از لحاظزندگى هم وضع رو به راهى ندارند;همان چيزهايى كه شنيدهايم: و يطعمون الطعام على حبهمسكينا و يتيما و اسيرا×انمانطعمكم لوجه الله... (1) يعنى حقيقتا زندگى فقيرانهمحض داشتند; در حالى كه دختررهبرى هم هست، دختر پيامبر همهست، يك نوع احساس مسؤوليت هممىكند. ببينيد انسان چقدر روحيه قوىمىخواهد داشته باشد تا بتواند اينشوهر را تجهيز كند; دل او را ازوسوسه اهل و عيال و گرفتاريهاىزندگى خالى كند; به او دلگرمى بدهد;بچهها را به آن خوبى كه او تربيتكرده، تربيت كند. حالا شما بگوييدامام حسن و امام حسين، امام بودندو طينت امامت داشتند، زينب كه امامنبود. فاطمه زهرا او را در همين مدتنه سال تربيت كرده بود. بعد از پيامبرهم كه ايشان مدت زيادى زندهنماندند. اين طور خانهدارى، اين طورشوهردارى و اين طور كدبانويىكردند و اين طور محور زندگى فاميلماندگار در تاريخ قرار گرفتند. آيااينها نمىتواند براى يك دختر جوان،يك خانم خانهدار الگو باشد؟ اينهاخيلى مهم است. ج: بعد سياسى و مبارزاتى
حالا بعد از قضيه وفات پيامبر،آمدن به مسجد و آن خطبه عجيب راخواندن، خيلى شگفتانگيز است. اصلا ماها كه اهل سخنرانى و حرفزدن ارتجالى هستيم، مىفهميم كهچقدر اين سخنان عظيم است. يكدختر هجده ساله... آن هم با آنمصيبتها و سختيها به مسجد مىآيد،در مقابل انبوه جمعيت، با حجابسخنرانى مىكند; كه آن سخنرانىكلمه به كلمهاش در تاريخ مىماند. كلمات مفت در تاريخ نمىماند، هرحرفى نمىماند. اينقدر حرفها زدهشده، اينقدر سخنرانى شده، اينقدرمطلب گفته شده، اينقدر شعر گفتهشده; اما نمانده است و كسى به آنهااعتنا نمىكند. آن چيزى كه تاريخ دردل خودش نگه مىدارد و بعد از هزارو چهارصد سال هر انسان كه نگاهمىكند، احساس خضوع مىكند، اينيك عظمت را نشان مىدهد، به نظر مناين براى يك دختر جوانالگوست...» (2) نگاهى به شرايط روز جامعهاكنون شرايط روز جامعه نيزخود، زمينه بسيار مناسب و مهمىبراى پيمودن راه آن اسوه بزرگاسلام است. در اين راستا آنچه مىسزدرهروان مكتب ولايت در اين زمان،نيك بدان عنايت ورزند، علاوه برآنچه گذشت عبارتست از: در زمينه فكرى: شناخت صحيحو ژرف مبانى معرفتى دين، انقلاباسلامى و ولايت. در زمينه اجتماعى: مردمگرايى،همكارى و تعاون، محبت و دوستى،ايثار و... در زمينه فرهنگى و اخلاقى: تقوا،عفاف، كرامت نفس، خودشناسى،خودسازى در زمينه سياسى: حركت درمسير انقلاب و ولايت، شناخت ومبارزه فكرى و عملى در قبالجريانات مخالف اين مسير;بخصوص گروهها و جرياناتى كه باتوطئههاى فرهنگى و مطبوعاتى،ايمان، معنويت، انقلاب، صلابت،يكپارچگى و ولايت مردم را هدفقرار داده و بلندگوى دشمن در اينمملكت امام عصر، عليهالسلام،شدهاند. حضرت فاطمه، عليهاالسلام،يگانه شخصيتى بود كه در اين بعدمقابل جريان مخالف اسلام و ولايت،يعنى سقيفه ايستاد، فرياد زد،روشنگرى كرد دشمنان را مفتضح ورسوا ساخت و از اسلام ناب و خطولايت تا سرحد شهادت، فداكارىنمود. و از آن سوى نيز، با ارائه عملىوالاترين ارزشها و فضيلتهاىانسانى و مكتبى، راه روشن تعالى وتكامل را به روى همه انسانها وبخصوص دختران و زنان گشود وبراستى «روز زن» را براى آنان بهارمغان آورد. آرى «فاطمه»، عليهاالسلام،«سبزترين پاسخ» به روح تشنهانسانها در اين عصر و دوران است. 1. سوره انسان (76)، آيه 8 و 9. 2. برگرفته از جزوهاى تحت عنوان «حديثشورانگيز جوانى»، ص13 - 8 كه از سوىدبيرخانه شوراى عالى جوانان در بهار1377 منتشر شده است.