سرگذشت نیکبختان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سرگذشت نیکبختان - نسخه متنی

علی کریمی جهرمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید



سرگذشت نيكبختان

اشاره :

موضوع تشرف خدمت حضرت صاحب‏الامر(ع) از موضوعاتى است كه درباره آن بحث و گفت‏وگوهاى فراوانى شده و موافقان و مخالفان مطالب بسيارى را در اين زمينه مطرح ساخته‏اند. در مقاله حاضر نويسنده پس از بررسى اجمالى امكان تشرف و اينكه از نظر عقلى مانعى براى تحقق اين موضوع وجود ندارد، به بررسى مقتضى تشرف پرداخته و بيان مى‏دارد كه به دليل فوايد و آثار ارزشمندى كه بر تشرف مترتب است، لطف الهى اقتضا مى‏كند كه راه وصول به تشرف در دوران غيبت كبرا براى بندگان باز باشد.

امكان تشرف

يكى از صدها موضوع و مطالب متنوعى كه در رابطه با ولىّ دوران حضرت صاحب‏العصر والزمان، ارواحنا فداه، مطرح است، موضوع تشرف به آستان مبارك ايشان و نيل به شرف لقاى آن حضرت در دوران غيبت كبرا است.

اصل موضوع تشرف فى الجمله امتناع عقلى ندارد و مستلزم محالى نيست. ديدار با امام غايب، در موارد استثنايى و احيانى، امرى ممكن است؛ چنان‏كه در جهانِ ماده، اجسام و عناصرى كه براى توده مردم نامريى است براى افرادى مخصوص، در تحت شرايط خاص و با ابزار خاصه، قابل رؤيت است.

مقتضى تشرف

اكنون كه امتناع و استحاله عقلى براى رؤيت ولى خدا و تشرف به حضور آن بزرگوار در كار نيست، اين بحث پيش مى‏آيد كه آيا علاوه بر امكان تشرف، مقتضى آن هم موجود است، يا خير؟

در پاسخ اين پرسش نيز بايد گفت كه: حضرت ولى‏عصر«ع» امام و پيشواى جامعه و نقطه اتكاى آنان است، از اين رو لطف الهى درباره بندگان و لطف امام زمان«ع» درباره امت، اقتضا مى‏كند كه اگر بنا به مصلحت عاليه و حكمت بالغه، ملاقات مطلق و آزاد و تشرف عمومى، تعطيل شد، ملاقات استثنايى و تشرف احيانى براى افراد ويژه‏اى جريان داشته باشد؛ زيرا اين موضوع در استحكام و تقويت پايه‏هاى ايمان و تزلزل ناپذيرى اركان عقيده و يقين و ثبات امر دين در جامعه اثرى بسزا و چشمگير دارد. و مشكلات عقيدتى و دينى و اجتماعى زيادى از اين رهگذر حل خواهد شد.

نظريه بزرگان دين

رجال و بزرگان و استوانه‏هاى دينى نيز برآنند كه اصل تشرف، امكان‏پذير بوده و امرى تحقق يافته است.

ما در اين فرصت كم و مجال مختصر اكتفا به كلام مبارك سيدبن طاووس، اعلى‏اللّه‏ مقامه الشريف، مى‏كنيم.

وى خطاب به فرزند برومند خود مى‏فرمايد:

والطريق مفتوحة إلى إمامك، عليه السلام، لمن يريداللّه‏، جلّ شأنه، عنايته به و تمام احسانه إليه.1

راه به سوى امام زمان تو، براى كسى كه خدا بخواهد عنايتش را شامل حال او گردانيده و احسان خود را بر او كامل فرمايد، باز است.

هماهنگى در ادوار مختلف

آن چه ذكر كرديم اختصاص به زمان غيبت كبرا ندارد، در دوران غيبت صغرا و آغاز عمر آن حضرت نيز مطلب به همين صورت بوده است. احمدبن اسحاق قمى كه از اصحاب حضرت امام حسن عسكرى(ع) و از وكلاى آن بزرگوار بوده است، مى‏گويد:

من وارد بر امام عسكرى(ع) شدم و مى‏خواستم از آن حضرت راجع به امام بعد از ايشان پرسش كنم ولى آن بزرگوار قبل از آن كه من سؤال كنم فرمودند:

«اى احمدبن اسحاق! خداى تبارك و تعالى از آنگاه كه آدم(ع) را آفريد تا قيام قيامت زمين را از حجت خود بر مخلوقاتش ـ كه به وسيله او دفع بلا از اهل زمين كرده و به بركت او باران را فرو مى‏فرستد و در پرتو او بركات از درون زمين بيرون مى‏آورد ـ خالى نگذاشته و نخواهد گذاشت».

من عرض كردم: «اى پسر رسول خدا! پس امام و خليفه بعد از شما كيست؟» در اين هنگام امام عسكرى(ع) با سرعت برخاسته و به داخل خانه رفتند، سپس بيرون آمدند و بر دوش آن حضرت پسر بچه‏اى بود همچون پاره ماه در شب چهارده و در حد كودك سه ساله، آقا فرمودند:

«اى احمدبن اسحاق! اگر تو در پيش خدا و حجتهاى او گرامى نبودى من چهره [زيباى [فرزندم را به تو نشان نمى‏دادم.»2

از اين فقرات كلام حضرت عسكرى(ع) استفاده مى‏شود كه معيار تشرف اين است كه انسان مورد اكرام و لطف خداوند قرار بگيرد و اگر كسى به اين مقام رسيد امكان دارد كه به حضور مبارك امام زمان، ارواحنا فداه، نايل گردد.

اكنون اگر در زمان غيبت كبرا نيز كسى به اين مقام و مرتبه رسيد و انسانى پاك و صالح و دور از تعلقات و آلودگيهاى مادى شد، ممكن است براى او تشرف حاصل گردد.

نمونه‏اى از نيكبختان

در زمان عالم بزرگ و فقيه گرانقدر، حاج‏ملامحمد اشرفى مازندرانى،3 يكى از ثروتمندان آن سامان املاك و ثروت خود را از دست داده و دچار فقر و تنگدستى گرديده بود. راه گذران زندگى او منحصر به حق‏التوليه يك ملك وقفى بود كه متولى شرعى آن بود. اتفاقا يكى از ثروتمندان آن نواحى، مدعى ملكيت آن گرديد و ادعا كرد كه اين ملك جد من بوده و غصب شده و وقفيت آن مورد ندارد. چون فرد مدعى قدرتمند بود، جماعتى را به عنوان شاهد ترتيب داد و در هر محضرى كه طرح مرافعه مى‏شد به اعتماد بر شهادت شهود، حكم به حقانيت او و ملكيت آن قريه مى‏شد و متولى شرعى از اجراى آن امتناع مى‏ورزيد. چون اين مشاجره به طول انجاميد و طرفين خسته شدند، مصلحان خيرانديش آن دو را وادار كردند كه اين دعوا را در محضر عالم ربانى حاج اشرفى طرح كنند و هر چه را كه او حكم كرد بپذيرند و اجرا نمايند. هنگامى كه در نزد حاج اشرفى نيز طرح دعوا و اقامه شهود بر ملكيت شد بر متولى آن قريه ظاهر گرديد كه ايشان هم حكم به ملكيت خواهند كرد، لذا با ناراحتى به اميد اين‏كه‏راهى پيدا شود خود را به مدرسه علميه شهر رسانيد و اندوهگين در گوشه‏اى نشست.

يكى از طلاب نزد او آمد و سبب حزن و اندوه او را پرسش كرد. او شرح حال خود را گفت و راه چاره اين مشكل را از او خواست.

او گفت: «اكنون چاره مشكل تو اين است كه بيرون شهر بروى، و نماز حضرت حجت را بخوانى و متوسل به آن بزرگوار شوى، شايد از اين مشكل تو را برهاند.»

آن مرد بر اساس اين راهنمايى به بيابانى خلوت رفت، نماز امام زمان(ع) خواند و متوسل به آن حضرت گرديد. در اين اثنا مردى در هيأت رعاياى آن سامان در پيش او ظاهر شد و از سبب اندوه و آمدن او به آن بيابان پرسيد.

متولى مزبور مشكل خود را بيان كرد. آن بزرگوار فرمود: «مشكل تو آسان شد و اندوه تو به پايان رسيد. خدمت حاجى اشرفى برو و عرض كن كه از جانب شخص بزرگى مأمورى كه حكم به وقفيت اين قريه كنى.»

متولى ياد شده عرض كرد: «با وجود شهودى كه شهادت بر ملكيت داده‏اند، چگونه آن جناب حكم به وقفيت خواهد كرد؟»

آن شخص فرمود: «اگر آن جناب دغدغه در حكم وقفيت كرد، به ايشان عرض كن كه از جانب آن بزرگ، نشانه‏اى آورده‏ام و آن اين است كه وقت تشرف به مكه معظمه در مقام ابراهيم مشغول نماز بودى و در قنوت فلان دعا را خواندى و يك كلمه از آن دعا راغلط خواندى و من آهسته در گوشت گفتم كه اين كلمه، غلط است و صحيح آن چنين است و ازنظرت ناپديد شدم.»

آن‏گاه آن شخص غايب گرديد، به طورى كه متولى وقف ندانست كه آن شخص به آسمان، بالا رفت و يا به زمين، فرو رفت.

شخص متولى شادمان و مسرور به حضور حاجى اشرفى آمده و جريان را خدمت ايشان عرضه داشت و آن جناب به‏فرموده امام منتظر حكم به وقفيت را صادر كرد و بدين ترتيب نزاع خاتمه يافت.4

1 .كشف المحجه، ص 153.

2 .شيخ صدوق كمال‏الدين و تمام‏النعمة، ص 384.

3 .صاحب «المآثر و الآثار» مى‏نويسد: «حاج مولى محمد اشرفى از مفاخر مذهب جعفرى و حجج فرقه ناجيه است. گروهى از اهالى ايران از او تقليد مى‏كنند.»

4 .على‏اكبر نهاوندى، العبقرى الحسان. ضمنا يكى از بزرگان نقل كردند كه مرحوم آيت‏اللّه‏ آقاى شيخ مرتضى حايرى، قدس‏سره، فرموده بودند: «من از كسانى از اهل مازندارن راجع به آن ملك تحقيق كردم و بر حسب تحقيق آن ملك هنوز باقى است.»

/ 1