عمر با بركت
اشاره: استاد علىاكبر غفارى را بحق مىتوان حلقه واسط نسل امروز با ميراث كهن و پرارزش شيعى دانست. او عمر پر بركتخود را صرف احيا و تحقيق منابع اصلى شيعه نموده و تاكنون حدود پنجاه عنوان كتاب را در زمينههاى مختلف فقهى، تفسير، روايت، تاريخ و عقايد مورد تحقيق و تصحيح قرار داده است، كه تعداد مجلدات آنها به 160 جلد بالغ مىشود. مهمترين آثارى كه ايشان به تنهايى آنها را مورد تحقيق قرار دادهاند عبارتند از: الكافى (محمد بن يعقوب كلينى)، تهذيبالاحكام (شيخ طوسى)، من لا يحضرهالفقيه (شيخ صدوق)، تحفالعقول (ابن شعبه حرانى)، جامعالمدارك (سيد احمد خوانسارى)، الخصال (شيخ صدوق)، كمالالدين و تمامالنعمة (شيخ صدوق)، الغيبة (محمد بن ابراهيم نعمانى)، اعلامالورى باعلامالهدى (فضل بن حسن طبرسى) و... اما تعدادى از آثار كه ايشان با همكارى ديگران آنها را مورد تحقيق قرار دادهاند عبارتند از: شرحالكافى (ملا صالح مازندرانى)، تفسير منهجالصادقين (فتحالله كاشانى)، توحيد (شيخ صدوق) و... او اكنون در آستانه 75 سالگى پرتلاش و مصمم به كار خود ادامه مىدهد و تحقيق كتابالاستبصار (شيخ طوسى) را در دست دارد. با توجه به اينكه استاد غفارى چند مورد از منابع اصلى موضوع «غيبت» را مورد تحقيق قرار داده و حاشيه و تعليق زدهاند، مناسب ديديم كه خدمتشان برسيم و در اين زمينه با ايشان گفتگو داشته باشيم. آنچه پيش روى شماستحاصل گفتگوى ما با ايشان است، اميدواريم كه مورد استفاده شما عزيزان واقع شود. موعود: يكى از كتابهايى كه حقيقتا بايد گفت جنابعالى آن را احيا كردهايد كتاب معروف «كمالالدين و تمامالنعمة» شيخ صدوق است. با توجه به اينكه نسل امروز ما كمتر با كتابهاى اصلى كه در باب مهدويت نوشته شده آشنا هستند; لطفا بفرماييد چه انگيزهاى باعثشد كه اين كتاب را انتخاب كرديد و ويژگيهاى اين كتاب چيست؟ استاد غفارى: من چهار پنج تا بچه كوچك داشتم كه همسرم مريض شد اطباء گفتند سرطان است، اما به او نگفتند، به خواهرم گفته بودند، خوب مىدانيد كه وقتى كسى در سن چهل سالگى باشد و چهار، پنج تا بچه داشته باشد و يك نفر هم كه اينقدر به او كمك كرده باشد و حالا ابتلاء بيابد به اصطلاح خيلى برايش سنگين است، برادر همسرم طرف عبدالعظيم و ابنبابويه سكونت داشت. يك روز ايام عيد بود و ما بايد مىرفتيم ديدن آنها، همگى سوار ماشين شديم تاء برويم ديدن برادرش من توى راه كه مىرفتيم بشدت غمگين بودم و ذهنم متوجه ابنبابويه و حضرت صاحب، عليهالسلام، بود و كتابهايى كه در اين موضوع نوشته شده است و نمىدانم چطور شد كه يك مرتبه دعا كردم و گفتم: خدايا اگر مريضى زنم را شفا بدهى من همه هم خودم را مىگذارم و يكى از كتابهايى كه مربوط به حضرت است و مورد علاقه ايشان است و مرحوم مجلسى اين كتاب را ارزشمندتر از كتابهاى ديگر مىداند، تصحيح كرده و چاپ مىكنم و از حضرت صاحب هم تقاضاى من اين است كه حاجت مرا از خدا بخواهد تا برآورده شود اين را در دلم نيت كردم بدون اينكه بر زبان بياورم. يكى دو ماه گذشت. همسرم را مرتب پيش دكتر مىبردند و برمىگرداندند. در يكى از اين روزها كه نتيجه يكى از آزمايشها را پيش دكتر برده بودند دكتر گفته بود «من اين جواب آزمايش را قبول ندارم. حتما اشتباه شده ببريد به فلان آزمايشگاه». اين بار بردند آنجا اما باز هم جواب گرفتند كه هيچ موردى ندارد و اثرى از سرطان نيست. خلاصه حالش بهتر شد و راه افتاد. من هم شروع كردم به تصحيح «كمالالدين» آن مقدار كه در امكانم بود. حدود 30 يا 35 سال پيش بود. وقتى كار تصحيح كتاب به پايان رسيد من تقريبا هيچ پولى براى چاپ آن نداشتم. يكى از دوستان كه كار آزاد داشتبه من پيشنهاد كرد با ماشين او برويم شاه عبدالعظيم. زمانى كه به ابنبابويه رسيديم ماشين را متوقف كرد و رفتبراى زيارت. من هم در كنار در ايستادم در حالى كه كتاب در دستم بود فاتحهاى براى شيخ صدوق فرستادم و خطاب به او گفتم: «از خدا بخواه كه پولى برسد و من كتاب شما را چاپ كنم. من نذرى كرده بودم كه ادا كردم اما الان در چاپش درماندهام.» پس از زيارت وقتى آمديم دوباره سوار ماشين شديم كه برويم زيارت حضرت عبدالعظيم. دوستم پرسيد با مرحوم صدوق خيلى حرف زدى. آنجا كه امامزاده نيستيك فاتحه كافى است. گفتم ايشان براى من بسيار والامقاماند. امامزادهها سيداند اما ايشان از بزرگان و اركان عالم تشيع است. مبلغ اخبارى است كه از ائمه، عليهمالسلام، رسيده. درست است كه سيد نيست ولى مؤمن حقيقى است. او پرسيد: مگر شيخ صدوق چه كرده؟ گفتم كتابهايى نوشته كه من مىخواهم چاپ كنم ولى كار آسانى نيست و هزينه دارد. گفت: من همه هزينهاش را پرداخت مىكنم و هنوز ما به حرم نرسيده بوديم كه گفت الان چكش را مىنويسم فقط بگو چقدر؟ من چون حساب كردم كه يك حالت روحى بر او عارض شده و ممكن است فردا پشيمان شود گفتم به من قرض بده! گفت: هر كارى مىخواهى بكن و خلاصه پول را داد. هزينه چاپ كتاب 28هزار تومان شد. ولى روزى كه مىخواستيم كتاب را منتشر كنيم و صحاف پيغام داده بود كه كتابها آمادهاند و بياييد ببريد. حسب اتفاق به منزل شخصى دعوت داشتم كه از تجار بازار بود. كتاب را در دست من ديد و چون مرد باسوادى بود گفت: «چه كتاب خوبى است. همه اينها را به من بفروشيد تا من از ثلث اموال پدرم اينها را منتشر كنم». بالاخره آن قدر اصرار كرد كه همه را خريد و من طلب دوستى را كه از او قرض كرده بودم پرداخت كردم. همين قدر بگويم كه اين امور در نظام عالم در درجه اول است و خارج از نظام نيست. نيازى هم به ديدن اين و آن نيست; رو به خدا كه بكنى كار درست مىشود. موعود: با توجه به اينكه خودتان هم به عظمت و رتبه اين كتاب اشاره كرديد لطفا از ويژگيهاى آن بگوييد. استاد غفارى: مرحوم مجلسى مىگويد كتاب كمالالدين از همه كتابهايى كه درباره حضرت نوشته شده عاليتر است. مؤلف در اين كتاب آنچه را كه مربوط به حضرت است از همه طريق، اماميه و غير اماميه جمع كرده است و جامعيت دارد. در مقدمه نوشته است: «شبى خواب ديدم كه در حال طواف هستم. شخص بزرگوارى كنار حجرالاسود نشسته است. فهميدم كه اين خود حضرت صاحب است، با من مخاطب شد و گفت قرار بود درباره غيبت من كتابى بنويسى، كو پس چرا ننوشتى؟ من گفتم كتابى در فلان جا، مقالهاى در فلان جا نوشتهام. گفتند: نه به آن ترتيبى كه من مىگويم بنويس. يعنى، آن كسانى كه از طرف خدا هستند و غيبتى برايشان رخ داده همه را يك به يك بگو تا به من برسى. من ديگر از خواب پريدم، فهميدم كه بايد ديگر اين كار را بكنم، ديگر همه كارها را كنار گذاشتم». اينها مطالبى است كه مرحوم شيخ صدوق مىگويد. بعد در اواخر كتاب هم مىگويد من نمىخواهم بگويم تمام اخبار اين كتاب از نظر سند صحيح است، اما اخبارى كه صحيح است همهاش را در اين كتاب آوردهام و به آنها تمسك مىجويم و نه به اخبارى كه ضعيف است. پس از تصحيح كتاب به فكر ترجمه آن افتاديم و با كمك برخى دوستان اين كار را شروع كرديم. جلد اول تمام شده است. مرحوم كمرهاى آن نسخه قديمى پر غلط را ترجمه كردهاند كه خيلى به هم خوردگى دارد، اما نسخه ما نه، آن نسخه كه ما مقابله كرديم غلط ندارد. و بهترين نسخه كتاب «كمالالدين»، نسخهاى موجود در كتابخانه مرحوم آيتالله مرعشى است كه خود ايشان فرمودند من پنجشش تا نسخه دارم ولى اين نسخه عاليترين نسخه است كه به شما مىدهم با شش تا نسخه آن مقابله كنيد، ما هم با آنها مقابله كرديم. موعود: يك اشارهاى هم به كتاب «غيبت» نعمانى كه آن را احيا فرمودهايد داشته باشيد و در مورد ويژگيهاى خود كتاب و مؤلف، لطفا توضيح بدهيد، چون نعمانى به نسبت مؤلفين ديگر شيعه ناشناختهتر است. مردم با شيخ طوسى و شيخ صدوق بيشتر آشنا هستند اما نعمانى را كمتر مىشناسند، لطفا از جايگاه كتاب غيبت نعمانى در مجموعه معارف مهدويتبفرماييد. استاد غفارى: نعمانى از شخصيتهاى بزرگ و شاگردان كلينى است، نعمانى، نسخهاى از كتاب «كافى» را براى مرحوم كلينى قرائت كرده و با نسخه خود كلينى مقابله كرده است. در همين «كافى»هايى كه الان چاپ شده است در بخشهايى از آن احاديثى وجود دارد، كه در ذيل آنها گفته شده است. در نسخه نعمانى اين حديث هست در نسخههاى ديگر نيست. نعمانى و چند نفر ديگر از شاگردان كلينى هستند كه در مقدمه كافى ذكر شدهاند. نعمانى از آنهاى ديگر جلوتر است از نظر فهم و فراست و فكر جلوتر است. نعمانى مسافرت كرده و رفته استشامات و در آنجا ظاهرا در مقدمه «غيبت» مىنويسد: «كه وقتى به لبنان رفتم، در اواخر عمرم از من تقاضا كردند راجع به حضرت ولى عصر، عليهالسلام، مطالبى را نقل كنم و بنويسم من هم كتابخانهاى همراهم نبود اما آنچه كه مىدانستم راجع به حضرت صاحب، آنها را نقل كردم; از اصل بحثخود امامت تا وقتى كه حضرت مىآيد و ظهور مىكند چه اعمالى انجام مىدهد و آنجا چه مىشود، و دنيا چطور مىشود». كتاب غيبت نعمانى كتاب بسيار خوبى است و من هم آن مقدارى كه امكان داشته است آن را تصحيح كردهام و پسرم هم ترجمهاش كرده است. علىاىحال اين كتابها درجه اول كتابهايى است كه مربوط به حضرت مىشود يعنى اصلا اصول است اگر كتابهايى ديگر تا قرن پنجم، ششم، هفتم، هشتم نوشته شده است آنها اصل است. اينها اگر مغاير با آنهاستبايد در اينها حرف زد، آنها اساس هستند. موعود: اگر بخواهيد مقايسهاى داشته باشيد بين «غيبت» شيخ طوسى و غيبت نعمانى از جهت اتقان مطالب كدام يك را ترجيح مىدهيد؟ از نظر زمان تاليف كه ظاهرا غيبت نعمانى زودتر تاليف شده است. استاد غفارى: غيبتشيخ طوسى غيبت كلامى است، يعنى مانند ديگر كتابهاى كلامى، موضوعات مرتبط با حضرت مهدى و غيبت را مطرح و براى اثبات آنها استدلال مىكند. كتابهاى ديگر تنها نقل روايات مىكنند، شيخ طوسى عناوينى را كه مطرح كرده آن وقت اخبارش را آورده است، در واقع دارد برهان مىآورد به آن مطالبى كه شيعه معتقد است. يعنى از معصومين و رسول خدا برهان مىآورد، يعنى وقتى مىگويد اينها معتقدند كه وقتى مىآيد چنين مىكند آن وقتبرهانش را از اخبار نقل كرده است. آن عنوانهايى كه در غيبتشيخ طوسى است عنوانهاى خيلى علمى و درجه بالاست، يعنى دانشمندان روى اين عناوين كار مىكنند همهشان همينطور هستند، شيخ مفيد هم همين طور استشيخ مفيد آن اشكالهايى را كه گرفته شده، رفع كرده است، او در كتاب «غيبت» خود مطالب را به صورت برهانى و استدلالى آورده است و اينها همه قابل استفاده است. موعود: يكى ديگر از كتابهايى كه شما احيا كردهايد كتاب «البرهان فى علامات مهدى آخرالزمان» متقى هندى است; با توجه به اينكه اين كتاب از كتب اهل سنت استبفرماييد چه انگيزهاى باعثشد كه اقدام به تصحيح آن كنيد؟ استاد غفارى: «البرهان فى علامات مهدى آخرالزمان» با آن پانوشتهايى كه من بر آن نوشتهام براى آنكه اثبات كنم كه اين را كه على متقى هندى در قرن دهم دارد مىگويد در قرن ششم هم گفتهاند در قرنچهارم هم گفتهاند، در قرن پنجم هم گفتهاند، من به آن كتابها تمسك كردهام يعنى پانوشتها آوردهام. على متقى هندى شخصيت علمى بسيار بزرگى است تا جايى كه زمان او چندين نفر كه كتابهايى داشتهاند درباره احكام از علما سؤال مىكنند همه آن علما مىگويند آنچه كه على متقى هندى نگفته باشد به آنها اعتنا نكنيد. او راجع به حضرت مهدى، عليهالسلام، نوشته است، درباره غيبتش چيزى ننوشته است در اينكه مهدى ظهور مىكند و اين كارها را مىكند. غيبت و اينكه حضرت زنده است، و غايب است، را فقط شيعه اثنىعشرى معتقدند. على متقى هندى آن اخبارى كه راجع به حضرت است همه را آورده است و به صورت اخبار از پيغمبر نقل كرده، كه مهدىاى هست، مىآيد و دنيا را اينطور مىكند، اما غيبت او را روايت نمىكند. من آن مقدار كه امكان داشته است اين را تصحيح كردهام. ما اگر مطلبى در متن بوده كه با كتابهاى ديگر كم و زياد داشته است ما اينجا آوردهايم. موعود: ما شما را خيلى خسته كرديم. من به عنوان آخرين سؤال مىخواستم اين نكته را بفرماييد كه چه توصيهاى براى پژوهشگران حوزه و دانشگاه و كسانى كه در زمينه مهدويت مىخواهند كار بكنند داريد؟ آيا در زمينه موضوع مهدويت اولا ما آثار احيا نشدهاى داريم كه لازم است احياء بشود يا نه و در ثانى كارهايى كه الان بايد در زمينه مهدويت صورت بگيرد (قدما كار خودشان را انجام دادند و رسالتخودشان را در باب مهدويتبه كمال رساندند) الان پژوهشگرانى كه مىخواهند در باب مهدويت قلم بزنند و كار كنند چه عرصههايى به نظرتان مىرسد كه بايد كار شود و جاى خالىاش احساس مىشود؟ استاد غفارى: عقيده من شايد مورد قبول بعضى از روحانيون نباشد اما اين را بايد توجه داشته باشيم كه ائمه ما دوازده نفر بعد از رسول خدا بودهاند كه دين مقدس اسلام را معرفى و حفظ كردهاند. اين دينى كه آخرين درجه اديان از نظر عظمت است و احكامش انسانساز است. اما متاسفانه ائمه ما را نگذاشتند كار كنند آنها را يا خانهنشين كردند و يا كشتند، دوازدهمى هم اگر مىآمد يا خانهنشين مىكردند، چنان كه بود يا مىكشتند. خداوند او را غايب كرد تا اين مردم روى زمين آماده براى او باشند يعنى آن نوع خودشان را درست كنند، يعنى بفهمند كه اين طرز حكومتى كه درست مىكنند، سلطنتى، جمهورى و از اين قبيل كه هزارها هست اينها نمىتواند انسان را به واقعيت انسانيتبرساند، مگر آن حكومت الهى كه انبيا دارند. يعنى حكومتبايد در اختيار او باشد كه نبوى است. چون آن افراد را يازده نفرشان را يا خانهنشين كردند يا كشتند كه به عقيده بعضيها همه را كشتند، آن دوازدهمى را خدا غايب كرد، آنچه ما از روايات مىفهميم اين است كه وقتى آماده براى آن حكومتشدند خداوند آن حضرت را و مىفرستد.ولو همه مردم نه، اما لااقل يك جمعيتى كه پشتيبان او باشند كه وقتى او دعوت مىكند حاضر باشند از همه اطراف عالم به هر صورتى كه هستخودشان را به او برسانند تا آن حكومتسر كار بيايد. آن افرادى كه منتظر حكومت آن حضرتاند بايست اين طور باشند كه تنها آنچه را كه خدا مىخواهد بخواهند و انتظار آن را داشته باشند نه انتظار آن چيزى كه خودشان مىخواهند و دوست دارند. امام زمان بيا فلان كار را بكن، امام زمان بيا اين طور كن، اينها نه. بيا اى دست واقعى خدا، اى يدالهى بيا اين زمينه و اين جهان را آن طور كن كه تمام اين افراد به مرحله انسانيت واقعى برسان. همه را خدا بر اساس فطرت الهى آفريده است «فطرة الله التى فطر الناس عليها» منتها فطرتها پوشيده مىشود، منحرف مىشود وقتى آن حضرت بيايد همه مردم را به سوى آن سرشت واقعى سوق مىدهد، و همه به حق واقعى خودشان مىرسند، انتظار آن حكومت، ولو خونمان در آن راه ريخته شود، براى ايجاد آن حكومت ما حاضريم، لذا شما مىبينيد در دعاهايى كه ما داريم، وقتى از خدا چيزى مىخواهيم مىگوييم، از تو مىخواهيم، «خاضعا خاشعا متزللا» و امثال اينها، اما در دعاى افتتاح وقتى كه آن حكومت را مىخواهد چون انتظار آن حكومت را مىكشد مىگويد: «اسئلك مستانسا، لا خائفا و لا وجلا مدلا عليك» يعنى آمادهام ولو اينكه خونم ريخته شود آن حكومتبيايد، افراد تا به آن درجه نرسند، آن حكومت نمىآيد. اگر واقعا يك جماعتى بگويند ولو خون ما ريخته شود اما آن حكومت روى كار بيايد و آن فردوس اعلا روى زمين نقش بگيرد، ما حاضريم خون هم بدهيم آن وقت امام زمان هم شبانهروز آماده است، ما آماده آن حكومتبشويم او مىآيد، تا ما آماده آن حكومت نشويم آن حضرت نمىآيد.
من آنچه را كه از روايات مىفهمم اين است كه ما بايد آن حكومت آماده باشيم، وقتى كه از خدا مىخواهيم كه خدايا فقر را از بين ببر، يعنى اينكه خدايا كارى كن كه آن نوع بشويم كه نگذاريم فقر بيايد، خدايا نادرستىها را از بين ببر، يعنى آن نوع بشويم كه از نادرستى هم بدمان بيايد، آن جماعتى كه اين طور مىشوند كه به اين حد مىرسند و انتظار آن حكومت را دارند، آن وقت امام زمان مىآيد تا آن طور نشود نمىآيد با دعاى ما نمىآيد با خواست ما، مىآيد. يعنى از خدا بخواهيم، آن دولت واقعى را كه انسانها را به مرحله واقعيت انسانيت مىرساند به نحوى كه حقوق هيچ كس پايمال نمىشود. چقدر افراد هستند كه استعداد دارند ولى اين دانشكدهها دانشگاهها و مدارس و حوزهها نمىتواند استعداد آنها را به مرحله فعليتبرساند عمرها تلف مىشود، ما اگر واقعا او را مىخواهيم آن وقت او را مىرساند. موعود: نقش اهل تحقيق و پژوهش در زمينهسازى ظهور چيست؟ استاد غفارى: بايد اين حرفها را بزنند بايد مردم را آماده كنند براى آن حكومت. بايد كارى كنند كه واقعا از بد، بدشان بيايد، و ناراحتبشوند، يعنى مردم را توجه بدهند به اينكه چه جايگاهى دارند، اينكه آنها مسجود ملائكه هستند، همه ملائكه به انسان سجده كردند، نه اينكه حالا همه فرشتگان به انسان لعن كنند. همه اين افراد كه كتاب مىنويسند بايد انسان را بسازند خودشان و مردم ساخته بشوند. من يك كتاب مىنويسم كه به من بگويند آفرين نمرهات بيست است. اين غير از آن است. خدا اين انسان را همينطور كه دلش خواسته استخلق كند كه نيست، حقيقت انسانيت در انسان است كه مىتواند وجود پيدا كند در حيوانات نيست. صد هزار سال پيشتر هم زنبور عسل اين كار را مىكرده است اما انسان اين طور نيست، انسان سراسر استعداد است، استعدادش در صراط مستقيم به كار مىافتد، نه در كارهاى ديگر. يك دفعه بمب مىسازد و ميليونها نفر از بين مىروند. اگر همه انسانها را مثل خودش بداند، و همه انسانها را مثل خودش دوستبدارد، هيچ وقت ظلم و ستم و نادرستى رخ نمىدهد. از اين رواياتى كه در كتابهاى اهلبيت هست ما اينها را فهميدهايم كه نبى اكرم، صلىاللهعليهوآله، و امامان مىخواستند انسان درست كنند. اما همه ائمه را كشتند و خداوند هم آخرين آنها را غايب كرد. گفت هر وقت آماده شديد براى شما امام مىفرستم و حكومت مىفرستم آقايان هم بايد در نوشتههايشان هميشه مردم را براى آن حكومت آماده كنند موعود: از اينكه وقتتان را در اختيار ما گذاشتيد سپاسگزاريم.