گفتگو درباره مهدى، عليه‏السلام (طول عمر و اعجاز) - گفتگو درباره امام مهدی (علیه السلام) (07) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

گفتگو درباره امام مهدی (علیه السلام) (07) - نسخه متنی

سید محمدباقر صدر؛ تحقیق: عبدالجبار شراره؛ مترجم: مصطفی شفیعی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

گفتگو درباره مهدى، عليه‏السلام (طول عمر و اعجاز)

سيد محمد باقر صدر، ترجمه: مصطفى شفيعى

اشاره:

در قسمت پيشين مقاله، اين پرسش مطرح شد كه چگونه ممكن است كه امام عصر، عليه‏السلام، از عمرى چنين طولانى برخوردار باشند؟ در پاسخ اين پرسش شهيد صدر ابتدا به بررسى اين موضوع پرداخته كه از نظر علمى چنين عمر طولانى امرى ممكن است. اگرچه علم بشر تاكنون نتوانسته است در عمل اين امكان را تحقق بخشد و اينك ادامه پاسخ ايشان به پرسش مزبور...

قسمت هفتم

دانستيم كه عمر طولانى از نظر علم، ممكن است. حال اگر فرض كنيم از نظر علم امكان نداشته باشد و قانون پيرى و شكستگى قانونى حتمى باشد كه بشريت هرگز نتواند آن را تغيير دهد، در اين صورت چه مى‏شود؟

بايد گفت: در اين صورت طول عمر افرادى چون نوح و مهدى كه قرنها بر خلاف قوانين طبيعى كه در علم جديد به اثبات رسيده است زنده مانده‏اند از موارد اعجاز محسوب مى‏گردد.

معجزه، در مقطع خاصى قانون طبيعت را از كار مى‏اندازد تا زندگى شخصى را كه رسالت آسمانى به وجود او بستگى دارد حفظ كند.

معجزه طول عمر از نظر يك مسلمان كه عقيده خود را از قرآن و سنت‏برگرفته است دور از انتظار و منحصر به فرد نيست. (1)

مثلا قانون طبيعت اين است كه جسمى كه حرارت بيشترى دارد در جسمى كه حرارت كمترى دارد اثر مى‏گذارد تا برسد به جايى كه هر دو يكسان شوند و قاطعيت اين قانون از قانون پيرى هم بيشتر است; در حالى كه مى‏دانيم اين قانون براى حفظ زندگى حضرت ابراهيم، عليه‏السلام، از تاثير افتاد زيرا تنها راه براى نگهدارى او بود; وقتى آن حضرت به آتش در افتاد وحى آمد: «يا نار كونى بردا و سلاما» اى آتش بر ابراهيم سرد و گوارا باش!. (2)

و ابراهيم سالم بدون هيچ گزندى از آتش بيرون آمد!

و ديگر قوانين طبيعى كه براى شمارى از پيامبران و حجتهاى الهى در روى زمين از كار افتاد; دريا براى موسى شكافته شد، (3)

روميان تصور كردند عيسى را دستگير كرده‏اند (4)

در حالى كه اشتباه مى‏كردند و پيامبر اسلام، صلى‏الله‏عليه‏وآله، در حالى كه گروه زيادى از قريش خانه‏اش را در محاصره داشتند و ساعتها در كمين او بودند، از خانه بيرون آمد و از ميان آنان گذشت در حاليكه خداوند وى را از ديد آنان پنهان داشت. (5)

در همه اين نمونه‏ها قانون طبيعت‏براى حمايت و حفاظت‏يك شخص از كار مى‏افتد زيرا حكمت الهى اقتضاى زنده ماندن او را داشته است و قانون پيرى هم مى‏تواند در زمره يكى از اين نمونه‏ها باشد.

شايد بتوان از آنچه تا به حال اتفاق افتاده يك نتيجه كلى به دست آورد و آن اينكه: هر وقت‏حفظ جان حجتى الهى در روى زمين نياز به تعطيل قانونى طبيعى داشته باشد و هرگاه ادامه زندگى آن شخصيت‏براى انجام يك طرح مهم، ضرورى باشد در اين هنگام لطف الهى باعث مى‏شود كه آن قانون طبيعى موقتا از كار بيفتد ولى وقتى شخصيتى وظيفه الهى خود را به انجام رساند، مطابق قوانين طبيعى مى‏ميرد و يا به شهادت مى‏رسد.

در اينجا هم ما با يك سؤال روبرو مى‏شويم و آن اينكه چگونه ممكن است‏يك قانون از كار بيفتد؟ (6)

چگونه مى‏شود پيوند حتمى و ضرورى ميان پديده‏ها گسسته شود؟ آيا اين با علم تناقض ندارد؟ علمى كه قوانين طبيعى را كشف و بر اساس آزمايش و استقراء منطقى، پيوندهاى ضرورى آن را شناسايى كرده است.

در جواب بايد گفت كه خود علم با عقب نشينى از انديشه ضرورى بودن قوانين طبيعى به اين پرسش، پاسخ داده است.

توضيح اينكه، علم بر اساس آزمايش و مشاهدات، قوانين طبيعى را كشف مى‏كند; هرگاه پديده‏اى طبيعى هميشه دنبال پديده‏اى بيايد از اين پيوستگى به يك قانون كلى پى مى‏بريم و آن اينكه هر جا آن پديده اولى پيدا شد دنبالش پديده دومى مى‏آيد. ولى علم نمى‏گويد بايستى ميان آن دو پديده، يك وابستگى ذاتى حتمى وجود داشته باشد كه از ژرفاى آنها سرچشمه گرفته است. زيرا حتميت و ضرورت، يك حالت غيبى است كه وسايل آزمايشگاهى و علمى نمى‏تواند آن را اثبات كند. از اين رو منطق علم جديد تاكيد مى‏كند كه قانون طبيعى - آنگونه كه علم تعريف مى‏كند - سخن از ارتباط و علاقه حتمى ندارد بلكه سخن از مقارنه دائمى ميان دو پديده دارد. (7)

پس اگر معجزه آمد و اين دو پديده طبيعى را از هم جدا كرد چنين چيزى هرگز گسستن يك رابطه ضرورى و حتمى نيست. حقيقت اين است كه معجزه به معنى دينى كلمه در پرتو منطق علم جديد بيش از آنچه نقطه نظر علم قديم بود، قابل فهم شده است. زيرا نقطه‏نظر گذشتگان اين بود كه هر پديده‏اى اگر با پديده ديگر مقارنه داشت، رابطه آندو ناگسستنى بود و معنايش اين بود كه محال است‏يكى از ديگرى جدا شود. ولى در منطق علم روز اين رابطه به قانون «مقارنه‏» يا قانون «تتابع شايع‏» (8)

تعبير مى‏شود. بدون اينكه رابطه غيبى و حتمى ميان آن دو لازم شمرده شود.

با اين ديد معجزه يك حالت استثنايى براى اين عموم مى‏گردد بدون اينكه با يك ضرورت، اصطكاك پيدا كند يا منجر به يك امر محال و نشدنى گردد.

و ما بنابر آنچه به عنوان اساس استقراء در منطق (9)

پذيرفته‏ايم با نظر

علم جديد موافقيم و مى‏گوييم: استقراء دليلى بر رابطه ضرورى ميان دو پديده اقامه نمى‏كند بلكه تنها دلالت‏بر وجود يك تفسير مشترك در تقارن دائمى و تعاقب دائمى ميان دو پديده دارد و همانطور كه مى‏شود اين تفسير مشترك را برا اساس يك رابطه ذاتى تصور كرد مى‏شود آن را بر اساس حكمتى فرض كرد كه باعث‏شده نظم آفرين جهان، رابطه مستمرى ميان پديده‏هاى خاصى برقرار كرده باشد. و همين حكمت احيانا ممكن است‏خود، دعوت به استثنا كند كه در اين صورت معجزه رخ مى‏دهد.


. يعنى در اين صورت معجزه است كه در قرآن و سنت آمده است. دعوت انبيا و ادعاى رسالت از طرف خدا هميشه با اعجاز همراه بوده است و اين چيزى نيست كه مسلمان بتواند آن را انكار يا در آن شك كند بلكه غير مسلمانان نيز به معجزه عقيده دارند و از اين جهت‏با مسلمانان مشترك‏اند.

2. سوره انبيا، آيه‏69.

3. اشاره است‏به قول خداوند متعال: «فاوحينا الى موسى ان اضرب بعصاك‏البحر فانفلق فكان كل فرق كالطورالعظيم; به دنبال آن به موسى وحى كرديم عصايت را به دريا بزن (عصايش را به دريا زد) و دريا از هم شكافته شد و هر بخشى همچون كوه عظيمى بود»، سوره شعراء، آيه‏63.

4. اشاره است‏به قول خداوند متعال: «و ما قتلوا و ما صلبوه و لكن شبه لهم...; در حالى كه نه او را كشتند و نه بر دار آويختند، لكن امر بر آنها مشتبه شد» (سوره نساء، آيه‏157).

5. رجوع كنيد به سيره ابن هشام، ج‏2، ص‏127، كه اين حادثه را نقل كرده و اين قضيه اجماعى است.

6. گفته مى‏شود قانون از حيث اينكه قانون است‏بايستى فراگير باشد و تصور تعطيلى و از كار افتادگى در آن راه نيابد در حاليكه خود مى‏دانند گاهى قانون با قانون ديگرى از كار مى‏افتد مثل قانون جاذبه كه ايجاب مى‏كند همه چيز به مركز زمين جذب شود در حاليكه در گياهان آب از ريشه به طرف بالا مى‏رود و البته اين از خواص مويرگهاست كه خود يك قانون دارد. رجوع شود به كتاب «القرآن محاولة لفهم عصرى‏» از دكتر مصطفى محمود.

7. شهيد صدر در كتاب «فلسفتنا»، ص‏259 و299، در اين زمينه مفصلا بحث كرده است.

8. به كتاب «فلسفتنا» ص‏282 به بعد مراجعه شود.

9. براى توضيح بيشتر درباره اين نظريه به كتاب «الاسس المنطقيه للاستقراء» مراجعه كنيد; شهيد صدر در آنجا به كشف مهمى راجع به نظريه شناخت، دست‏يافته است.

/ 1