مدينه در زمان هجرت رسول خدا ـ ص ـ - مدینه در زمان هجرت رسول خدا (ص) (1) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مدینه در زمان هجرت رسول خدا (ص) (1) - نسخه متنی

رسول جعفریان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مدينه در زمان هجرت رسول خدا ـ ص ـ

درباره هجرت به عنوان «نقطه آغاز دولت اسلامى»، به وسيله محقّقان به طور مفصّل بررسى و تحقيق شده است. بيشتر اين تحقيقات، فاقد تحليل و تبيين روشن از رشد و گسترش اسلام در جامعه مدينه، در سالهاى حول و حوش هجرت است. جنبشِ اسلام در مدينه، دوّمين جنبش در طول تاريخ آن است; انقلاب و جنبش نخستين، در مكه بود كه كمتر توانست در جذب رهبران و متنفذان آن موفقيتى به دست آورد. به عكس، دومين جنبش كه در مدينه واقع شد، توانست جامعه اين ديار را زير نام خدا و رسول متّحد كند.

در نوشته حاضر، برخى از مسائل جنبش آغازين اسلام در مدينه، با توجه به شرايط نامساعد آن جامعه، بحث و بررسى مى شود.

در اينجا يك قرارداد مكتوب با عنوان «قانون اساسى مدينه» هست كه پيامبر ـ ص ـ بعد از هجرت با مردم مدينه بر آن توافق كرد. در ميان نوشته هاى بسيارى از محقّقان در شرح خود از مدينه، نامشان را يادكرده است. ديگر نامهاى اشخاص حذف شده اما با علامت [ * ] مشخص شده است. علامت [ * ] براى كسانى است كه خود در ميدان نبرد حاضر شده اند.

بنو زيد، فرزندان و نوادگان زيد هستند كه نامشان در سمتِ راستِ نمودار آمده و بخش اصلى بدنه اين گروه را تشكيل مى دهند. بيشتر آنها در ناحيه غرب منطقه قبا در بخش جنوبى مدينه زندگى مى كردند. سمهودى نوشته است كه بنو زيد چهارده أُطم (قلعه كوچك) داشتند كه به آنها صياصى گفته مى شد. ابن سعد نام شركت كنندگان در بدر را از طوايف زير مجموعه بنو زيد مانند بنو اميه، بنو ضبيه و بنو عبيد مى آورد. سمهودى(1) ياد آورد شده كه جداى از آن چهارده اطم، بنو اميه دو اطم داشتند كه به زور از بنو جحجبا گرفته بودند; طايفه اى هم نسب با آنها كه نامشان در مركز نمودار ـ بخش بالاى آن ـ ديده مى شود. رئيس بنو ضبيه، ابوسفيان بن حارث، يك اطم داشت، چنانكه بنو عبيد يك اطم داشتند كه از ديگران گرفته بودند. جداى از اين سه طايفه، بنو زيد شامل طايفه ديگرى به نام بنو عجلان مى شد كه حلفاى آنها از بنو بليع بودند. افراد آنها به احتمال زياد سالها قبل، از جنوب به شمال آمده به مدينه مهاجرت كرده بودند.

على رغم آن كه در نمودار نيامده، شش نفر از اين طايفه در جنگ بدر شركت كردند. بنوعجلان از سه طايفه ذكر شده جدا و در اصل به خود بنو زيد متعلّق بودند. بايد سكونت آنها در قبا، پيش از سكونت بنوزيد در آنجا بوده باشد.

بنوجحجبا، طايفه ياد شده زمانى به تنهايى در بخش شرقى قبا، همراه بنو زيد زندگى مى كرد. دو نسل پيش از آمدن حضرت محمّد ـ ص ـ ، ميان احيحة بن جُلاح از بنوجحجبا با رفاعة بن زبير از بنوزيد درگيرى بود. نتيجه اين جنگ آن شد كه بنوجحجبا، حركت خود را به سمت غرب قبا آغاز كرد و اطم هاى خود را براى بنو زيد گذاشت. آنها در غرب اطم هاى جديدى ساختند و در كنار بنوأنيف، مردم بومى اين ناحيه، و حلفاى بنوجحجبا به زندگى مشغول شدند. تعدادى يهودى نيز وابسته به بنوانيف بودند.

بنومعاويه كه جدّ مشترك آنها برادر زيد بود، براى مدتى قبا را ترك كردند و به بخش شرقى مدينه رفتند. دليل مهاجرت آنها ممكن است شكست آنها در جنگ با بنوزيد باشد. بنولوذان كه در قسمت چپِ نمودار هستند، نيز از قبا رفتند و در محلّ ديگرى سكونت گزيدند.

به جاى قبايلى كه قبا را ترك كردند، تازهواردانى قرار گرفتند كه از نظر نسبى ـ پدرى ـ پيوندى با بنوزيد نداشتند. بنوغنم كه يك بار از هم طايفه اى خود; يعنى بنوواقف شكست خورده بود، محل بومى خود را ترك كرد و در منطقه بنوزيد سكونت گزيد. نسب شناسان تأكيد بر آن دارند كه پدر بزرگ امرءالقيس برادر عمرو بن عوف بوده است اما نظر آنها جاى مناقشه فراوان دارد. بنو اوزارا بن جشم كه يك بار توسط هم طايفه اى خود شكست خورده بود، به سمت قبا رفت و همانجا ساكن شد اما بار ديگر پيش از آمدن حضرت محمّد ـ ص ـ به نقطه ديگرى در قبا رفت; زيرا توسط بنو عمرو بن عوف بيرون رانده شد.

درباره تاريخ پيش از اسلامِ ديگر طوايف بنو عمرو بن عوف; مانند بنو حنش، بنوثعلبه، و بنوحبيّب، آگاهيهاى اندكى در دست داريم.

همانطور كه گذشت مردم مدينه براى چند دهه مشغول جنگهاى داخلى بودند. البته در طى جنگهاى داخلى، از ميان بنوعمرو بن عوف هيچگونه رهبرى سياسى يا نظامى وجود نداشت.

(2)زمانى شمارى از آنها از حضير بن سماك پيروى كردند. اما او از لحاظ نسبى ـ پدرى ـ متعلّق به آنها نبود بلكه وابسته به بنوعبدالأشهل بود. در ميان هيچ يك از افراد زير مجموعه بنوعمرو بن عوف، رهبر قبيله ثابتى را در خلال جنگهاى داخلى و دوره حضرت محمّد ـ ص ـ نمى بينم.

بنابراين مى توانيم نتيجه بگيريم كه بنوعمرو بن عوف و طوايف وابسته، فاقد تشكيلاتى در موضوع رياست قبيله بوده اند. بر اساس اين بررسى، به ندرت مى توانيم اظهار كنيم كه بنوعمرو بن عوف داراى نظم سازمانى بوده اند. زندگى روزمره و فعاليت سياسى آنها، خارج از چارچوب قبيله اى انجام مى گرفت. به سراغ هر يك از طوايف ياد شده در قانون اساسى مزبور برويم، مشابه همين مسأله را مى بينيم. طوايف وابسته به اين هشت قبيله ممكن بود نامشخص و عشايرى بوده باشند، چنانكه ممكن بود جنگ داخلى ميان آنها به وجود آمده از يكديگر جدا شوند.

اين واقعيت، كه جامعه مدينه رياست قبيله اى نداشته و نااستوار و غير ثابت بوده اين حدس را تقويت مى كند كه حركت به سمت اسلام در اين جامعه بر اساس حركت فردى صورت گرفته نه بر پايه تصميم گروههاى اجتماعى.

اساس روايت ابن اسحاق)(3) آغاز شد. بعد از نخستين بيعت در عقبه كه در سال 621 (دوازدهمين سال بعثت) اتّفاق افتاد و طى آن دوازده مسلمان شركت كردند، جنبش اسلامى گسترش يافت. سال بعد هفتاد و پنج مسلمان در دوّمين بيعت در عقبه شركت كردند. پيامبر ـ ص ـ در اين سال دوازده نفر نقيب را از ميان مؤمنان مدينه برگزيد. يك سال و نيم بعد از هجرت، جنگ بدر اتفاق افتاد كه 238 نفر از مؤمنان مدينه در آن شركت كردند. شمار شركت كنندگان در دو بيعت ذكر شده، مى تواند نشانگر شمار همه مؤمنان در هر مرحله باشد. جدولى كه در ادامه خواهد آمد (جدول شماره 2)، شمار شركت كنندگان در اولين و دوّمين بيعت عقبه و نيز شركت كنندگان در جنگ بدر را در هر يك از طوايف نشان مى دهد.

ستون نام گروهها، بر اساس جلد دوّم كتاب طبقات ابن سعد است. در ستون دوّم نام طوايف هشتگانه ذكر شده در قانون اساسى آمده و بعد از نام هر يك از آنها، نام طايفه زير مجموعه آمده، چنانكه نام طايفه ريزتر نيز فهرست، شده است.

علامت [ ح ] به معناى حلفاء است. ديگر حلفا و موالى كه قبيله مستقلى را تشكيل نداده و وابسته به برخى از قبايل معينى هستند، در شمارش، جزو قبيله اى كه به آن بستگى دارند آورده شده اند. شمارش افراد شركت كننده در عقبه اول و دوم، بر اساس متن ابن اسحاق است.(4) در اين متن نام شصت نفر از هفتاد و پنج نفر آمده و نام پانزده نفر ديگر نامشخص است. رقم 1 در ستون رهبران، به معناى هر نقيبى است كه در عقبه انتخاب شده كه در ادامه، شرح زندگى او در زير همان شماره خواهد آمد.

نگاهى به اين ستون بندى، ممكن است در نشان دادن اين نكته كه جنبش، رشد مستمر عمومى خود را، نه بر پايه قبايلى معين، بلكه بر اساس تمامى افراد جامعه مدينه مستقر كرد كافى باشد. تنها بايد گروههاى وابسته به اوس بن منات را كه نه در بيعت عقبه و نه در بدر شركت كردند استثنا كرد.

به اين نكته بايد توجه داشت كه حتى شركت كنندگان در بدر، كمتر از ده درصد همه مردان بالغى بودند كه در مدينه زندگى مى كردند و حدود سه هزار نفر مى شدند. با توجّه به آمار فوق، مسلمانان در اين مراحل در اقلّيت بوده اند. بنابراين چه كسانى افتخار توسعه جنبش را داشته اند؟!

اكنون شرحى از دوازده نفر نقيب، كه در بيعت عقبه دوم توسط حضرت محمّد ـ ص ـ انتخاب شدند، ارائه مى دهيم:

1ـ اُسَيد بن حُضَير: پدرش حضير فرمانده جنگ بعاث، آخرين جنگ داخلى مدينه قبل از اسلام بود. او دارايى پدرش را به ارث برد و بنابراين مردى ثروتمند بود. او پس از انتخاب شدن، هيچگاه به منصبى گماشته نشد و در دوره خلافت در گذشت.

2ـ سعد بن خَيْثمه: از فعاليتهاى نظامى ـ سياسى او جز شهادتش در جنگ بدر آگاهى نداريم.

3ـ رفاعة بن عبدالمنذر: از فعاليتهاى او چيزى ياد نشده، اما خبر شركت او در بدر و شهادتش در احد در دست است.

3ـ ابوالهيثم بن التّيهان: ابن اسحاق او را به جاى نام بالا ـ رفاعه ـ در شمار نقباء آورده است. او حليف يكى از افراد بنوعبداشهل بود و پس از گشوده شدن خيبر مأمور جمع ماليات آنجا شد و در زمان عمر در گذشت.

4ـ سعد بن ربيع: اين همان شخص است كه پس از هجرت، يكى از همسرانش را به برادر (دينى) خود عبدالرحمن بن عوف ـ بر اساس عقد مؤاخاة ـ كه از مهاجرين بود داد. از وى چيزى جز اين گزارش نشده كه در بدر شركت كرد و در احد شهيد شد.

5ـ عبدالله بن رواحه: يكبار وقتى كه حضرت محمد ـ ص ـ با لشكرى از مدينه بيرون رفت، امور مدينه را به وى سپرد. او فرمانده بخشى از سپاه در جنگ خيبر بود. او نيز يكى از سه فرمانده جنگ موته بود كه همانجا شهيد شد.

6ـ سعد بن عباده: زمانى كه پيامبر ـ ص ـ در گذشت، انصار (ساكنان بومى مدينه) كوشش كردند تا او را به عنوان امير جديد مدينه انتخاب كنند. او مرد ثروتمندى بود. يكبار در زمانى كه پيامبر با سپاهش از مدينه خارج شد امور مدينه را به او سپرد و به جز اين مورد، كار ديگرى به وى واگذار نشد. در زمان درگذشت حضرت محمّد ـ ص ـ او محترم بود اما در زمينه مسائل سياسى و نظامى، دستاورد قابل ملاحظه اى نداشت. نتيجه آن كه وى رهبر جديد نشد، بلكه ابوبكر براى اين كار انتخاب گرديد.

7ـ منذر بن عمرو: بعد از شركت در بدر و اُحد، در يك هيأت تبليغى چهل نفره عازم بئر معونه شد و در آنجا شهيد گرديد.

8ـ براء بن معرور: وى پيرمردى بود كه قبل از رسيدن پيامبر ـ ص ـ به مدينه درگذشت.

9ـ عبدالله بن عمرو: تنها شركت وى در بدر و شهادتش در اُحد گزارش شده است.

10ـ عبادة بن صامت: درباره وى جز فعّاليتش بعد از درگذشت پيامبر ـ ص ـ چيزى گزارش نشده است. وى در دوره معاويه در گذشت.

11ـ رافع بن مالك: فرزندانش در بدر شركت كردند اما او نه. وى در اُحد شهيد شد.

12ـ اسعد بن زراره: يك پير مرد كه بلافاصله بعد از رسيدن پيامبر ـ ص ـ به مدينه درگذشت.

وقتى به مشاغل دوازده نفر(5) فوق بنگريم، درمى يابيم كه بجز عبدالله بن رواحه، بقيه پس از انتخابشان به عنوان نقيب، در فعاليتهاى سياسى و نظامى خاص شركت نداشته اند. به اين نكته بايد توجه داشت كه تنها شش نفر از دوازده نفر بعد از احد زنده ماندند. با اين حال، اين نيز يك حقيقت است كه پيامبر ـ ص ـ كارهاى مردم را به افرادى از انصار، به جز نقبا واگذار كرد. اين مسأله گوياى اين نكته است كه نقبا چهره هاى ريش سفيد مؤمنان مدينه بودند كه در عقبه بيعت كردند اما رهبران نيرومند و مؤثّر در تمامى جامعه نبودند. زمانى كه حضرت محمّد ـ ص ـ با مشكلات سياسى و نظامى روبرو مى شد، بايد بر افرادى كه اهل عمل بودند تكيه مى كرد.

بنابراين ممكن است اين نتيجه را بگيريم كه حركت اسلام در مدينه، در آغاز به وسيله اشخاص با نفوذ شهر اوج نگرفت. در واقع هيچيك از آن دوازده نفر و نيز ديگر مؤمنانى كه فعاليتهاى آنها گزارش شده، از فرماندهانى نبودند كه دسته اى را در جنگهاى داخلى پيش از اسلام فرماندهى كرده باشند.

على رغم سرعت رشد اسلام در فاصله سالهاى 620 تا 624 (سال دوم هجرت)، حركت اسلامى كار خود را بدون داشتن فرماندهان نيرومند آغاز كرد. وحتّى در جنگ بدر در سال 624 ميلادى كمتر از ده درصد مردم جامعه را به سوى خود جذب كرد. به هر حال، حركت اسلام مهمترين رخداد سياسى در مدينه آن زمان بود.

يك مشكل كه براى چند سال در مدينه حل ناشده باقى مانده بود، مسأله صلح بود. نه يك رهبر نيرومند و نه يك گروه نيرومند نتوانسته بودند آرامش را بر مدينه حاكم كنند. شعار اين نهضت براى توقف جنگ تحت نام الله و پيامبرش، صرفنظر از مؤمنان، مورد حمايت بيشتر مردم بود.

در منابع تاريخى، نام چهار نفر از رهبران جنگهاى داخلى را مى بينيم كه در جريان آغاز حركت اسلامى نيز زنده بودند. سعد بن معاذ يكى از آنها بود كه به اسلام گرويد و قبل از آمدن رسول خدا ـ ص ـ به مدينه در سال 622 ميلادى (سيزدهمين سال بعثت) به حمايت از اسلام پرداخت.

عمرو بن جموح هم رهبر متنفّذى بود. اوائل در برابر اسلام ايستاد، اما با ترغيب فرزندان و نوادگانش پس از آمدن پيامبر ـ ص ـ به مدينه حامى اسلام شد.

ابوقيس بن اسلت يكى ديگر از رهبران متنفّذ جنگهاى داخلى بود كه به مخالفت با اسلام برخاست. او كاهن و مانع مهمّى بر سر راه رشد حركت اسلامى بود.

درواقع به اين خاطر بود كه ـ همانطور كه در جدول قبل روشن شد ـ كسى از بنو اوس بن منات در بيعت عقبه و بدر شركت نكرد. اما او ده ماه بعد از رسيدن حضرت محمّد ـ ص ـ به مدينه درگذشت.

عبدالله بن ابىّ كه متنفّذترين فرد در مدينه بود، نه به حمايت از اسلام برخاست و نه در برابر آن ايستاد. بنابراين مؤمنان نمايندگان كليت جامعه بوده و قرارداد صلح را، كه نخستين بخش قانون اساسى مدينه بود، امضا كردند. اين قسمت ميان محمّد ـ ص ـ و مؤمنان منعقد شد، اما موارد مربوط به پرداخت ديه و فديه مورد توافق همه مردم مدينه قرار گرفت.

اين نكته، به خوبى اين حقيقت را نشان مى دهد كه جنبش اسلام مهمترين رخداد سياسى آن جامعه بوده، با اين حال از لحاظ جمعيت در اقليت بوده، رهبران نيرومندى از ميان قبايل نداشته و البته توانسته است جامعه را به سرعت تحت نام الله و پيامبرش متّحد كند.

/ 3