مسیح یهودی و فرجام جهان (6) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مسیح یهودی و فرجام جهان (6) - نسخه متنی

رضا هلال؛ مترجم: قبس زعفرانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید



مسيح يهودى و فرجام جهان

قسمت ششم

فصل سوم: احياى مذهبى و مسيحيت صهيونيستى

«تمام ساكنان اسراييل و آمريكا را مهاجران پيشاهنگ تشكيل مى‏دهند... بنابراين ما ميراث تورات را با شما قسمت مى‏كنيم».

از سخنان رئيس جمهور آمريكا «جيمى‏كارتر»
مقابل كنست اسراييل

«و ايمان داريم... كه كتاب مقدس، اورشليم را به عنوان پايتخت روحى و معنوى اسراييل به رسميت مى‏شناسد و مسيح يهودى به آن باز خواهد گشت».
«اسقف مايك‏ايوانز»

1. احياى مذهبى در دهه پنجاه و شصت

جنبش مسيحى صهيونيستى و اصولگراى آمريكا را در نيمه اول قرن بيستم مى‏توان «جنبشى پساسياسى» توصيف كرد و على‏رغم اينكه توانست، در بخش وسيع و گسترده‏اى از پروتستانهاى آمريكايى نفوذ كند، با اين حال هيچ تلاشى جهت رسيدن به قدرت چه در قوه مقننه و چه در قوه مجريه تا قبل از دهه هفتاد نكرد. آمريكا از زمان نشو و نماى خويش با اصولگرايى آشنا شد و در دهه چهل قرن نوزدهم پس از بيدارى بزرگ مذهبى با احياى اصولگرايى به حيات خود ادامه داد. منظور ما در اينجا از اصولگرايى، جريانى است كه به «عصمت كتاب مقدس» يا برداشت ظاهرى از انجيل و عهد قديم اعتقاد دارد، اين در واقع همان اصولگرايى صهيونيستى است كه در اعتقادات خويش پيرامون كتاب مقدس و پيشگويى‏هاى تورات به برانگيختگى يهود در فلسطين نيز ايمان دارد، در دهه هفتاد قرن نوزدهم بر اين جريان، نام جريان تدبيرى نهاده شد. اصطلاح «اصولگرايى» در دهه بيست قرن بيستم به دليل جدايى و دو دستگى به‏وجود آمده و ميان كليساها پيرامون نظريه «داروين» شايع شد و اصولگرايان اوانجيلى توانستند، افكار عمومى را به مسئله «جان اسكوبز» جلب نمايند. اسكوبز يكى از معلمان ايالت تنسى بود كه توانست حصار ممنوعيت دولت جهت تدريس نظريه داروين پيرامون خلقت انسان را بشكند، چون اين اعتقاد وجود داشت كه اين نظريه با آفرينش الهى انسان در تضاد است.

اسكوبز به اتهام زير پا گذاشتن قوانين ايالتى به ميز محاكمه كشانده شد، اما نتيجه دادگاه به سود اصولگرايان نبود و آنها به تعصب، بى‏فرهنگى و مخالفت با پيشرفت متهم شدند، اما اين، بدين معنا نبود كه جريان اصولگرايى جريانى بى‏اهميت در جامعه آمريكا باشد. دليل اين ادعا، مسرى بودن قانون «منع شرب خمر» بود كه از سال 1919 تا 1933 در ايالات متحده به مورد اجرا گذاشته شده بود و اين تعبيرى از اخلاق‏گرايى پروتستانيسم اصولگرا در سيستم اجتماعى آمريكا به شمار مى‏آمد.1

اصولگرايان از شرايط حاصل از ركود بزرگ اقتصادى سال 1929 استفاده كردند و مدارس و دانشگاههاى مذهبى چندى از جمله «مدرسه لاهوت» در دالاس و دانشگاه «پاپ جونز» را تأسيس كردند و به يارى پيشرفت و تمدن مدرن شتافتند.

در سال 1933 گروهى از اصولگرايان از كليساى ماشيحايى ايالات متحده جدا شده و به رهبرى «كارل ماكن تاير» كليساى ماشيحايى كتاب مقدس را تأسيس كردند.

تفاوت در اينجا بود كه ماكن‏تاير در ابتدا خود را با گروههاى راستگراى مسيحى، نژادپرستان نازيسم و مخالف ساميان مرتبط ساخت و سپس فعاليتهاى خود را بر دشمنى و ضديت با يهود و مخالفت با سوسياليسم متمركز نمود.2

در آن زمان احياى اصولگرايى در جامعه آمريكا به گونه‏اى تفسير مى‏شد كه تأثيرى منفى بر انتقال جامعه از نظام قديم به نظام نوين مى‏گذاشت و اين (احياى اصولگرايى) پديده‏اى است كه با پايان انتقال فرهنگى و از بين رفتن اسباب و علل اجتماعى به‏وجود آمدن آن، از بين خواهد رفت.3

«ارنست آر.ساندين» يكى از مورخان آمريكايى، احياى اصولگرايى را تعبيرى از جنگ ميان جامعه مدرن و نظام عقيدتى مى‏داند كه اساس و پايه‏هاى آن را «تدبيرگرايى» و «هزاره‏گرايى» تشكيل مى‏دهد، به عبارت ديگر خداوند، تاريخ را در مسير ظهور مسيح به حركت وامى‏دارد تا ظهور و هزار سال بر جهان حكومت كند، اما انسان از جهت اين حركت بى‏اطلاع است و مسير را نمى‏داند.

«ساندين» و يكى از روحانيان ايرلندى به نام «جان نلسون داربى» عنوان مى‏كنند كه «تدبيرگرايى» در پايان قرن نوزده تبديل به مكتب و جريان مستقلى شد و جريان «بى‏ارادگى» تاريخ را به چند مرحله تقسيم كرد. آخرين مرحله، مرحله ظهور مسيح منجى جهت نجات مسيحيان و بردن آنها به بهشت قبل از فرجام تاريخ (قيامت) است كه با نبرد آرمگدون ميان نيروهاى خير و شيطان شروع مى‏شود، پس از آن حضرت مسيح و پيروانش هزار سال با كاميابى بر جهان حكومت مى‏كنند، اما مرحله ماقبل آخر، مرحله‏اى است كه جهان در حال حاضر در آن به‏سر مى‏برد و مرحله قبل از ظهور مسيح است و از آنجا كه پيشگويى‏هاى كتاب مقدس به بازگشت يهود به فلسطين و ساخت هيكل اشاره مى‏كند، اصولگرايان آمريكا نيز تشكيل دولت اسراييل را مقدمه ظهور مسيح به شمار آوردند.4
«جيمز ديوسون هنتر» يكى از دانشمندان علوم اجتماعى مى‏گويد، اوضاع و احوال حاصل از ركود اقتصادى، توقع نزديك شدن ظهور مسيح و اين اعتقاد را كه ركود و كساد، كيفر الهى آمريكاى مرتد و از دين برگشته است، در ميان اصولگرايان آمريكايى قوت بخشيد.5

به همين دليل كليساهاى اصولگراى ماشيحايى و پنجاهيسم فعاليت خود را جهت مقابله با كليساهاى جريان عمومى پروتستانيسم كه مدافع پيشرفت و ترقى بودند، در حركتى مستقل كه منعكس كننده اخلاق گرايى سنتى و نجات فردى و كناره‏گيرى از زندگى مدرنيزه بود، آغاز كردند «كارل ماكن‏تاير» در سال 1941 «سازمان مجلس كليساهاى مسيحى آمريكا»6 را در مقابل «مجلس فدرال كليساها» و مجلس كليساهاى آمريكا كه خود را بشارتى تندرو و مخالف مدرنيسم معرفى مى‏كرد، تأسيس نمود.

مجلس كليساهاى مسيحى آمريكا بر كميسيون ارتباط فدرال فشار آورد، تا زمان پخش برنامه‏هاى پروتستانى ميان اصولگرايان و مجلس فدرال كليساها تقسيم شود.

يك سال بعد، «اتحاديه ملى اوانجيلى‏ها» تأسيس شد و در تفسير ظاهرى كتاب مقدس با مجلس كليساهاى آمريكا هم عقيده شد. در سال 1943 يك سال پس از تأسيس مقر اتحاديه درشيكاگو، اتحاديه ملى اوانجيلى‏ها جهت ارسال گروههاى مبلغ به خارج و باز كردن راهى جهت نفوذ اوانجيليسم در ميان كشيشان نيروهاى مسلح افتتاح شد.7

در اوايل دهه چهل، اتحاديه ملى اوانجيلى‏ها، 43 تجمع كليسايى و 100 كليسا را دربر مى‏گرفت8 و بدين ترتيب تأثير و نفوذ مجلس كليساهاى آمريكا در رشد و نمو راستگرايان مسيحى افزايش يافت و هنگام تأسيس مجلس جهانى كليساها و افتتاح شعبه‏اش در آمريكا، مجلس ملى كليساها، اين دو اتحاديه را ساخته و پرداخته كمونيسم جهانى تلقى كرد.9

همانطور كه در سطور بالا گفته شد، اصولگرايان از ركود اقتصادى به‏وجود آمده در آمريكا استفاده كردند، اما فرصت مناسب و تاريخى طى دهه چهل براى آنها دست داد. در اين زمان اصولگرايان به سياستهاى اجتماعى كه رئيس‏جمهور وقت آمريكا، روزولت جهت مقابله با ركود اقتصادى تحت عنوان «پيمان جديد» وضع كرده بود، حمله كردند. اما دشمنى و مخالفت با كمونيسم، بسترى بود كه باعث شد، جنبش اوانجيليسم تبديل به جنبشى مردمى شود.

پس از جنگ جهانى دوم، اتحاديه ملى اوانجيلى‏ها، سه مسئله را در رأس توجهات خويش قرار داد و اتحاديه آن را در چارچوب برنامه‏هايش گنجاند.

اولين مسئله اعتراض به روابط ديپلماتيك آمريكا و واتيكان بود. دومين مسئله حمله به اصل جدايى ميان كليسا و دولت «لاييك» و سومين مورد، فشار جهت جلوگيرى از موافقت مجلس سنا با اختصاص سه ميليون دلار به مدارس عمومى بود. چون اين امر باعث حاكميت واشنگتن (دولت) بر جريان و شيوه‏هاى آموزش و پرورش نسلهاى آينده آنهم براساس اصول ليبراليسم و لاييك مى‏شد.10

اتحاديه ملى اوانجيلى‏ها، ايدئولوژى‏اى را اتخاذ كرد كه با ديد حاكم بر ايالات متحده آن زمان كه همان مخالفت با كمونيسم بود، در تضاد نباشد. همچنين سعى كرد، موافقت دولت جهت دستيابى به امواج راديويى مستقل براى پخش برنامه‏هاى مذهبى را جلب كند. بدين ترتيب اتحاديه موفق شد، «اتحاديه مجريان مذهبى» را به‏وجود آورد، اين اتحاديه داراى 150 تن از مجريان واعظ بود و از سال 1956 سالانه همايشى مخصوص به خود منعقد مى‏كند، سپس اقدام به خواندن نماز افطار با كنگره نمود. در برخى مواقع شخص رئيس‏جمهور نيز در كنگره‏ها و همايشهاى سالانه اين اتحاديه شركت مى‏كرد.11

اوانجيلى‏ها موفق شدند با تحت فشار قرار دادن كميسيون ارتباطات فدرال، اين كميسيون را مجبور نمايند، در سال 1960 سياستهايش را تغيير دهد. به موجب اين تغييرات مراكز پخش مذهبى به جاى سيستم سهميه‏اى سابق، به دلخواه خويش اجازه خريد زمان از ايستگاههاى فرستنده را دريافت كردند. اتحاديه مجريان مذهبى (اوانجيلى‏ها) نيز اقدام به خريد زمان پخش در شبكه‏هاى محلى و بومى نمود، سپس به برنامه‏هاى ميزگرد و گفت‏وگو روى آورد كه شبكه كشيش «پت رابرتسون» در ابتداى دهه شصت پخش آن را آغاز كرد. به همان اندازه كه اين برنامه‏ها جهانى شدند، شبكه‏هاى مذهبى نيز به منبع و عامل محرك مهمى در جنبش راستگراى مسيحى تبديل شدند12. سپس نوبت تشكيل گروههاى تبشيرى بود تا به جنبش تكانى بدهد و آن را به حركت وادارد. اين گروهها تمام توجه خويش را به تبليغ و تبيين اينكه در ايالات متحده چه كسى واقعا مسيحى است و مسيحيان واقعى چه كسانى هستند، متمركز نمود. از جمله مهمترين اين گروهها، سازمان «جوانان مسيح» است كه رسالت بيشتر ميان جوانان آمريكاى شمالى و آموزش نسلهاى بعدى مجريان جهت فعاليت و كار در مراكز پخشى كه برنامه‏هاى خود را بر امواج كوتاه به آن سوى درياها (خارج از كشور) ارسال مى‏كردند، متمركز نمودند.


اما شهرت بيلى گراهام در ميان مبشرين «جوانان مسيح» چيز ديگرى بود، او سفر تبشيرى خويش را در اواخر دهه چهل آغاز كرد و توانست توجه دو تن از بزرگان جهان ارتباطات آمريكا را به خود جلب نمايد. اولين آنها، «ويليام راندولف هرست» بود كه براى نويسندگان مجلات و روزنامه‏هايش تلگراف زد: «گراهام را مطرح كنيد». اما دومين نفر «هنرى لاست» بود كه دشمنى گراهام با كمونيسم او را جذب لاست كرد، به همين دليل او صفحه جلد شماره 25 اكتبر 1954 «مجله تايم» را به گراهام به عنوان اينكه او يك «اوانجيلى جديد» است، اختصاص داد و گراهام محبوبيت بسيارى در ميان مردم پيدا كرد، به‏گونه‏اى كه هزاران نفر از ساكنان شهرهاى بزرگ آمريكا از لوس‏آنجلس گرفته تا نيويورك به موعظه‏هاى او گوش مى‏كردند. محبوبيت گراهام، فرصت لازم را به جنبش اوانجيلى‏ها بخشيد تا منابع درآمد جديدى به‏دست آورند و منابع موجود را گسترش دهند و در زمانى كه تلويزيون چندان بر عرصه ارتباطات حاكم نشده بود، مطبوعات توانستند، نقش مهمى در اين زمينه ايفا كنند. در سال 1950 مجله «اقتصاد مسيحيت» (كريستين اكونوميست) تأسيس شد تا آزادى اقتصادى، سرمايه‏دارى و مبارزه با كمونيسم را تبليغ كند13. در سال 1956 «بيلى گراهام» مجله «مسيحيت امروز» (كريستيانتى تودى) را تأسيس كرد. رسالت مسيحيت امروز، همانگونه كه در مقدمه اين مجله آمده است، اجراى فرامين كتاب مقدس در تمام مسائل اجتماعى زمانه و آماده ساختن مفاهيم رسالت اوانجيلى در تمام مراحل زندگى است.


شماره دوم مجله، به حمله به «چين سرخ» در سازمان ملل متحد اختصاص يافت، چون اين بخشى از رسالت اوانجيلى‏ها در مبارزه با كمونيسم به شمار مى‏آمد. غير از آن «مسيحيت امروز» اقدام به چاپ مقاله‏هايى از «بيلى‏گراهام» و «ادگار هوفر» مدير دفتر تحقيقات فدرال در مخالفت با كمونيسم با عنوانهاى مختلف نمود، از جمله «تبليغات كمونيستى و جوهر مسيحيت» كه در آن گفته شده بود، هدف تبليغات كافران ماركسيست ـ لنينيست ضربه زدن به جوهر مسيحيت و ايجاد آشفتگى و تشويشى در الگو بودن، اخلاقى بودن و مدينه فاضله بودن آمريكاست14. بيشترين و مهمترين مسئله‏اى كه اذهان راستگرايان مسيحى را طى دو دهه پنجاه و شصت به خود مشغول كرد، مسئله مبارزه با كمونيسم بود و اين مسئله‏اى است كه بعدها منبع مشروعيت و پايه‏هاى گسترش و پيشرفت اين اتحاديه را فراهم ساخت.

دهه شصت با حمله صليبى مبارزه با كمونيسم آغاز شد، اين حمله را اتحاديه ملى اوانجيلى‏ها با تدارك برنامه‏هايى براى گردهماييهاى كليسايى‏اش كه از 141 جمعيت و دهها ميليون پروتستانى را دربر مى‏گرفت، رهبرى و هدايت كرد. در سال 1961 «كار مشترك اوانجيلى» كه سلسله تحقيقات و پژوهشهايى تحت عنوان جواب مسيحى به كمونيسم بود، منتشر شد. بعدها اين مباحث جمع‏آورى و تبديل به كتاب شد. سپس فيلم «كمونيسم روى نقشه» را توليد و سازمان «جوانان مسيح» همايشى ضد كمونيستى منعقد كرد.

به درستى بايد گفت، راستگرايان مسيحى در سايه حمله صليبى خود به كمونيسم، تبديل به تكيه‏گاه مهمى براى دولت شدند و اين راه را براى اوانجيلى‏ها جهت دست يافتن به قدرت و فعاليتهاى سياسى هموار ساختند.15. در مقابل احتمال پيروزى نامزد كاتوليكها، «جان كندى» در انتخابات رياست جمهورى سال 1960 احساسات انقلابى اوانجيلى‏ها تحريك شد و خون آنها به جوش آمد، اين باعث شد، «بيلى‏گراهام» مبشر «جوانان مسيح» سخنرانى ويژه‏اى خطاب به «ريچارد نيكسون» معاون رئيس‏جمهور انجام و در آن هشدار دهد، مطمئن است كه نامزد دمكراتها «كندى» به آراء كاتوليكها دست نمى‏يابد، به همين دليل پيشنهاد داد، حزب جمهوريخواه، چهره‏اى مردمى ـ پروتستانى براى احراز پست رياست جمهورى معرفى كند و اين نامزد كسى نبود، جز «والترگاد» يكى از اعضاى كنگره كه قبل از ورودش به كنگره به عنوان مُبَلِّغ در چين فعاليت مى‏كرد. آنچه كه باعث اتفاق‏نظر ميان او و نيكسون مى‏شد، وجود دشمنىِ صليبى نسبت به كمونيسم ميان اين دو بود.

از جهت ديگر، نماينده دمكراتهاى كاتوليك، «كندى» در برنامه‏هاى خويش توجه و پايبندى به اصل جدايى دين (كليسا) از دولت و مخالفت با هر نوع تأمين بودجه مدارس مذهبى توسط دولت و مخالفت با فرستادن هيأت ديپلماتيك به واتيكان را اعلام كرد و بدين وسيله باعث شد، پروتستانها و يهوديان ليبرال جذب كاتوليكها شوند16. اتحاديه ملى اوانجيلى‏ها در مقابل حمله‏اى عليه نامزد كاتوليكها در همايشى كه در سال 1960 در واشنگتن منعقد شد، تدارك ديد و عنوان كرد، كانديدا شدن كندى به مثابه دخالت خطرناك واتيكان در عرصه سياسى آمريكاست و كندى به عنوان رئيس‏جمهور «قربانى» كليساى كاتوليك خواهد شد.

به محض اينكه «كندى» به عنوان رئيس‏جمهور آمريكا انتخاب شد، سعى كرد، اوضاع و احوال را آرام كند و ترس و هراسهاى اوانجيلى‏ها را از بين ببرد. او به همراه دستيارانش در كاخ سفيد (بيش از آنچه كه آيزنهاور حضور مى‏يافت) در نماز افطار سالانه اوانجيلى‏ها حضور يافت و قبل از مسافرتش به آمريكاى لاتين در سال 1962 كشيش بيلى‏گراهام را به كاخ سفيد دعوت كرد و با مزاح به او گفت: «براى تو يوحناى پيامبر خواهم بود»17.

اما اوانجيلى‏ها در همان سال (1962) اولين طرح قانونى خود را جهت تصويب به نفع راستگرايان مسيحى تحت عنوان «شهروند مسيحى» ارائه دادند. هدف اين طرح آموزش حملات و رقابتهاى انتخاباتى به اوانجيلى‏ها بود و بدين وسيله توانستند، هزار نفر را در هفده ايالت جهت بررسى و تحقيق درباره هيأتهاى انتخاباتى در يك سازمان به خدمت بگيرند.

در سال 1964 جناح راست مسيحى با كانديدا كردن «گولد واتر» وارد ميدان سياست شد، برنامه‏هاى انتخاباتى واتر بر تلاش جهت اصلاح دو قانون جهت لغو حكم دادگاه عالى در زمينه جلوگيرى از خواندن نماز در مدارس تمركز يافته بود. اما شكست حمله واتر، انعطافهايى را در جنبش راستگراى مسيحى طى نيمه دوم دهه شصت ايجاد كرد تا دوباره تمركز بر روى مبارزه با كمونيسم ـ به ويژه پس از گرفتارى آمريكا در زمان «جانسون»18 در باتلاق «ويتنام» ـ ادامه يابد و منجر به ظهور راست جديدى در زمان نيكسون در حزب جمهوريخواه شود كه مخالف و دشمن صليبى كمونيسم بود.

تغيير و تحولات اجتماعى و سياسى در دهه شصت انعطافهايى را طى تغيير و تحول جناح راست مسيحى ايجاد كرد. جنبش حقوق شهروند و ورود آمريكا به جنگ ويتنام شكاف بزرگى در جامعه آمريكا ايجاد كرد كه خود آن نيز باعث ايجاد شكاف بزرگ‏تر و عميق‏تر در مسيحيت آمريكايى شد. ليبرالها از ايده كار و تلاش مستقيم مانند اعتصاب و راهپيمايى حمايت مى‏كردند، در حالى كه محافظه‏كاران بر تأثير مذهب بر وجدان فرد تأكيد داشتند. به‏نظر مى‏رسد، تغيير و تحولات اجتماعى در آمريكا باعث بيدارى و آگاهى اوانجيلى‏ها شد تا به ستيزه‏جوييهاى عوام فريبانه اجتماعى پاسخ دهد، ستيزه‏جوييهايى از قبيل مساوات ميان زن و مرد، آزادى جنسى، اجازه سقط جنين، هم‏جنس‏بازى و غيره.

طبيعى بود كه در اين گير و دار راست مسيحى جهت رو در رويى با تغيير و تحولات سياسى و اجتماعى به راست سياسى روى آورد و اين باعث گردد، جناح راست مسيحى در دهه هفتاد وارد ميدان سياست شود و به قدرت برسد.

2. جنگ 1967 و احياى مسيحيت صهيونيستى

جنگ ژوئن 1967 و پيروزى نظامى جنجالى اسراييل در آن، سهم بسزايى در احياى «صهيونيسم مسيحى» اصولگراى آمريكا و گسترش و تحكيم روابط همكارى ميان سازمانهاى «صهيونيسم مسيحى» اصولگراى آمريكا و سازمانهاى صهيونيسم يهودى و دولت يهود داشت. مسيحيت صهيونيستى آمريكا، تشكيل اسراييل در سال 1948 را تأكيدى بر پيشگويى‏هاى تورات درباره فرجام جهان و تشكيل دولتى جديد با ظهور مسيح پس از بازگشت يهود به سرزمين مقدس به شمار آورد19 و مسيحيت صهيونيستى به انتظار پايان يافتن برنامه خداوند پس از تأسيس اسراييل باقى ماند و در آخر اينكه پيروزى اسراييل در جنگ ژوئن 1967 و اشغال مابقى سرزمين فلسطين، به‏ويژه قدس و ديگر سرزمينهاى عربى توسط اسراييل، تأكيدى بر اين نكته بود كه برنامه خداوند تكميل و پيشگويى‏هاى تورات محقق و پايان تاريخ نزديك است.

مجله «مسيحيت امروز»20 در 21 ژوئن سال 1967 اين حادثه را چنين تعبير كرد:

براى اولين بار پس از هزار سال و حتى بيشتر، قدس اكنون به‏طور كامل در دست يهوديان است و اين به پژوهندگان تورات، ايمانى عميق و نوين در صحت و درستى‏اش مى‏دهد.

جنبش مسيحى صهيونيستى و اصولگرا معتقد است، قدس شهرى است كه مسيح پس از دومين ظهورش از آنجا بر جهان حكومت خواهد كرد و با وجود اينكه اين جنبش به يارى كردن يهود اعتقاد دارد تا نجات و رهايى مسيح هنگام دومين ظهورش شامل آنها شود، با اين حال جنبش مسئله كمك به يهود را تا زمان تكميل پيشگوييهاى تورات كه همان برپايى مملكت هزار ساله خوشبختى است، به تعويق مى‏اندازد و تمام توجه و تلاش خويش را متوجه به رسميت شناساندن و مشروعيت بخشيدن دولت يهود و احقاق حق آن در سرزمين اسراييل به‏ويژه در كرانه باخترى مى‏نمايد. بنابراين اشغال قدس گامى قبل از فرجام تاريخ نيست، بلكه گام آخر ساخت معبد قديمى بر روى جايگاه تاريخى و كهن آن است... و اين همان مكانى است كه در حال حاضر «قبة‏الصخره» بر آن قرار دارد. ميراث يهود براى مسيحيت آمريكايى، بنا به گفته «پل‏فندلى» بسيارى از آمريكاييان را واداشت كه احساس كنند، برپايى و تأسيس دولت اسراييل در سال 1948 نتيجه پيشگويى‏هاى تورات بوده است و دولت يهود همچنان نقش مهمى در برنامه‏هاى آسمانى و زمينى خداوند ايفا خواهد كرد و پيروزى نظامى اسراييل در جنگ 1967 و اشغال قدس تأكيدى بر پيشگوييهاى تورات و گامى ماقبل آخر جهت دومين ظهور مسيح است.

فندلى نتيجه مى‏گيرد: تمركز و توجه به ميراث توراتى بسيارى از مسيحيان آمريكايى را واداشت تا به خاورميانه و جنگهاى داير در اين منطقه به عنوان انعكاس حوادثى كه عهد قديم آن را به تصوير كشيده نگاه كنند، بنابراين فلسطينى‏ها و اعراب قرن بيستم، «فلسطينى‏هايى» مى‏شوند كه قهرمان آنها «جوليات» است كه به جنگ داوود مى‏رود21.

به نظر مى‏رسد، جنبش مسيحى صهيونيستى با تأثير از پيروزى اسراييل در جنگ 1967 و اشغال قدس و پس از آن با تأثير از احياى مسيحيت اصولگرا در قرن هفده، شاهد تحولات بنيادين در دهه هفتاد بود، به‏سان تحولاتى كه در ربع آخر قرن نوزدهم، در زمان ويليام بلاكستون شاهد آن بود.

در سال 1970 «هال ليندسى» كتاب مشهور خويش تحت عنوان سياره بزرگ مهاجر زمين22 را منتشر كرد و به سرعت دهها ميليون نسخه از آن به فروش رفت و بعدها به فيلم سينمايى تبديل شد، در اين كتاب آمده است:

«مهم‏ترين نشانه فرجام تاريخ و دومين ظهور مسيح بازگشت يهود پس از هزاران سال به سرزمين اسراييل است»23.

و يادآورى مى‏كند:

«اتحاد جماهير شوروى همان يأجوج است كه ارباب و هم پيمانانش با آن همكارى كردند تا به اسراييل حمله كند... و پس از جنگ آرمگدون در دشت مجدل در فلسطين، نيروهاى اسراييلى بر نيروى شرّ پيروز خواهند شد و اين مقدمه دومين ظهور مسيح منجى است»24.

در سال 1973 نيز «اورال رابرتس» كتاب خويش به نام درام آخرالزمان25 را به حمايت از اسراييل منتشر ساخت، وى عقيده داشت كه «ملت اسراييل، ملت خداست كه در حال حاضر مى‏خواهد يك امپراتورى تأسيس كند»26.

در سال 1975 كشيش «بيلى‏گراهام» (سازمان جوانان مسيح) فيلم «سرزمين خداوند»27 را توليد كرد كه بيش از 20 ميليون آمريكايى آن را مشاهده كردند. فيلم به وعده خداوند جهت ساخت اسراييل در سرزمين فلسطين اشاره مى‏كرد و تصوير باشكوهى از ساخت شهرها و آباد ساختن صحراها و بيابانها در سرزمين موعود نشان مى‏داد.28

با به قدرت رسيدن اصولگرايان مسيحى آمريكايى در سال 1967 (سال اوانجيلى‏ها) رئيس‏جمهورى پاى به كاخ سفيد گذاشت كه گفته بود، «او يك مسيحى دوباره زاده شده است» و او كسى نبود، جز «جيمى كارتر» رئيس‏جمهور آمريكا كه در سخنرانيهاى انتخاباتى خويش گفته بود:

تأسيس كنونى اسراييل، تحقق پيشگويى‏هاى تورات است.

هم‏چنين كارتر اعلام كرد: «هر كس يهود را متهم به قتل مسيح و دشمنى با ساميان كند، محكوم مى‏نمايد». او اولين رئيس‏جمهورى بود كه كميسيون رياست جمهورى بررسى مسئله هولوكاست (سوزاندن يهود توسط نازيها) را در سال 1987 به نام (Presidents Commission of the Holocaust)تأسيس و هنگامى كه از اسراييل در مارس 1979 ديدار كرد، به مناسبت امضاى پيمان صلح ميان مصر و اسراييل، در سخنرانى خويش مقابل كنست اسراييل گفت:

من نيز به‏سان ساير رؤساى جمهورى سابق آمريكا، ايمان و اعتقاد كامل دارم كه روابط ايالات متحده با اسراييل بيش از روابط ويژه است، بى‏شك اين روابط، «روابطى بى‏همتاست، چون از وجدان، اخلاق، دين و اعتقادات ملت آمريكا نشأت مى‏گيرد، هر يك از دو كشور اسراييل و ايالات متحده را مهاجران مبلّغ تأسيس كردند، بنابراين با هم ميراث تورات را تقسيم خواهيم كرد29.

1 .Louis Gasper, The Fundmentalism Movement, The Hague 1963, p.13.

2 .James Davison Hunter, American Evangelicalism: Conservative Religion and the Quandary Of Modernity, NJ. Rutgers University Prass, 1993, p.40-41.

3 .Gasper. Op.Cit, p.23.

4 .Ernest R. Sandeen, The Roots of Fundamentalism, British And American Millenarism 1800-1930, Chicago, University Of Chicago Press. 1970, p.29.

5 .Hunter, Op.cit. p.39.

6 .American Council of christian Churchs-ACCC.

7 .Gasper, pp.25-29.

8 .Gasper, pp.38-39.

9 .New York Times, August 21, 1948.

10.Sara Diamond, Roads to Dominion: Rightwing Movements And Political Power In The U.S., New York, The Gulford Press, 1995. p.p95-7.

11.Diamond, Op.cit. p.96.

12.Diamond, Op.cit. p.98.

13.The New Evangelist, Time, Oct. 25, 1954.

14.Sara Diamond, Spiritual Warfare: The Politics of the Christian Right, Boston, South End Press, 1989, pp.10-12.

15.Diamond, Roads to Dominion, Op.cit, pp.104-5.

16.Diamond, Op.cit, p.105.

17.Christianity Today, Jan. 5, 1962.

18.Diamond, Op.cit. p.105-6.

19.Routh W. Mouly, Israel: Darling of the Religious Right, Humanist Magazine, May 1982.

20.Christianty today.

21.Paul Findley, They Dare to Speak Out: People and Institutions confront Israel''''s Lobby, Conn: Lawrance Hill and Co., 1985, pp.2383-9.

22.The Late Great Planet Earth.

23.Hal Lindsey, Thee Late Great Planet Darth, New York, Bantan Books, 1970, p.38.

24.منبع پيشين ص150.

25.Drama of the End-Time.

26.Oral Roberts, The Drama of the End Time, New York, Oral Pres, 1973, p.38.

27.His land.

28.Gerald Strober, American Jews: Community in Crisis, New York, Doubleday, 1974, p.90.

29.Grace Halsell, Prophecy and Politics: Miltant Evagelists on the Road to Nuclear War, Westport, Conn., Lawrence Hill and Co., 1986.

/ 1