بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدیدنقدي بر آراي گروه آذر كيواني (بروايت دكتر ابراهيمي دنيايي) مدعيات نارواي آذر كيوانيان 3-1- گفتيم پيروان آذر كيوان از لحاظ فلسفي خود را پيرو فلسفهي اشراقي شهابالدين سهرودي قلمداد ميكنند. اين گروه از آن جهت خود را پيرو شيخ اشراق ميدانند كه معتقدند اين فيلسوف الهي به حكمت خسرواني ايران باستان اتصال داشته و در تأييد حكماي اين سرزمين و بهرهمندي از خرد جاويدان از هيچ كوششي دريغ نكرده است. نويسندهي دبستان مذاهب برخي از شاگردان آذر كيوان را صاحب كمالات و فضايل عاليه دانسته و معتقد است آنان در علوم معقول و منقول و فراگرفتن زبانهاي مختلف از تبحر و مهارت كافي برخوردار بودهاند. چنان كه فرزانه بهرامبنفرهاد از يكي شاگردان جلالالدين دواني كسب فيض كرده است. او ميرابوالقاسم فندرسكي و شيخ بهاءالدين عاملي را نيز در زمرهي معتقدان و علاقهمندان به آذر كيوان ذكر كرده است. عين عبارت مؤلف كتاب دبستان مذاهب در اين باب چنين است: «روزي شيخ بهاءالدين محمد عاملي كه از مجتهدين مردم اماميه است به آذر كيوان رسيد و با او صحبت داشت و چون به كمال او پيبرد به غايت خرّم و شادان گشت و اين رباعي بخواند: در كعبه و دير عارف كامل سير / گرديد و نشان نيافت از هستي غير چون در همه جا جمال حق جلوهگر است/ خواهي درِ كعبه كوب و خواهي درِ دير بعد از اين خود را پژوهندهي كيوان ميگرفت و جوياي شاگردان ذوالعلوم ميبود. ميرابوالقاسم فندرسكي آفتابپرستي و ترك آزار جانداران از صحبت شاگردان كيوان پيش گرفت چنان كه مشهور است كه از ميرزابوالقاسم پرسيدند «با وجود استطاعت» چرا به حج نميروي؟ جواب داد براي آن نميروم كه آنجا گوسپندي به دست خود بايد كشت». بنا به نظر استاد ابراهيمي ديناني در اين خصوص، آنچه در اينجا مورد اشكال واقع ميشود داستاني است كه به ميرابوالقاسم فندرسكي منسوب گشته و اين حكيم مسلمان به عنوان يك شخص آفتابپرست و تارك فريضهي حج معرفي شده است. ميرفندرسكي يك فيلسوف مسلمان است كه در عين تعهّد و پايبند بودن به اداي فرايض و ترك محرمات ديني از حريت فكري و آزادي انديشه برخوردار است. او با فرهنگ و فلسفهي هندوستان آشنايي كامل داشته و با انديشمندان مذاهب مختلف به بحث و گفتگو مينشسته است. گفتگوي او با شاگردان و پيروان آذر كيوان به هيچوجه يك امر خلاف انتظار به شمار نميآيد ولي حريت فكر و آزادي انديشه به معني اين نيست كه يك شخص آزاد و انديشمند به فرايض ديني و مذهبي خود التزام نداشته باشد. ساختگي بودنها بررسي سخنان آذر كيوان و آثاري كه از طريق شاگردان و پيروان او به دست ما رسيده است به روشني نشان ميدهد كه اين اشخاص براي درك مسائل عميق و ژرف فلسفي آمادگي كامل نداشتهاند. آثاري كه از طريق فرقهي آذر كيواني به ارث رسيده بسيار است و نام تعداد قابل ملاحظهاي از اين آثار در كتاب دبستان مذاهب ذكر شده است. در ميان همهي اين آثار كتاب دساتير اصل و اساس بوده و در درجهي اول اهميت قرار دارد. به نظر ميرسد كتاب دبستان مذاهب نيز بيش از ساير آثار مربوط به اين گروه، مورد توجه و استناد قرار گرفته است. 3-2- كتاب دساتير صحيفهاي است كه به زبان ساختگي نوشته شده و مطالب آن نيز تركيبي است ساختگي از آراء هندي، يوناني و ايراني كه حتي ترجمهي مطالبي از قرآن و احاديث و اقوال صوفيه نيز در بخشهايي از آن ديه ميشود. در اين كتاب از اشخاص و وقايعي سخن ميرود كه غالباً جنبهي تاريخي ندارد. دساتير شامل 16 «نامه» است كه به پيامبران باستاني از مهاباد و جيافرام تا ساسان پنجم نسبت داده شده است. نام اشخاصي چون سيامك، هوشنگ طهورث، جمشيد، فريدون، منوچهر و كيخسرو نيز در زمرهي نام پيغمبران قرار گرفته است. بنابر آنچه در نوشتههاي فرقهي آذر كيواني آمده است اين 16 نامه به وسيلهي پيامبر شانزدهم كه ساسان پنجم است و معاصر خسرو پرويز بوده به زبان فارسي جديد كه آميخته به واژههاي ساختگي ديگر است ترجمه و تفسير شده و در ذيل عبارت «اصل نامهها» درج گرديده است. به اين ترتيب كتاب دساتير داراي دو بخش جداگانه است. بخش اول متن «نامه»ها است كه گفتههاي پيامبران شانزدهگانه به همان زبان ساختگي دساتيري را تشكيل ميدهد. بخش دوم ترجمه و تفسير همان نامههاست كه به فارسي آميخته با لغات مجعول منسوب به ساسان پنجم نوشته شده است. در ميان نامههاي شانزدهگانهي دساتير نامهي و خشور (رشو) زردشت از همه مفصلتر است. همان طور كه در اين عبارت مشاهده ميشود تعداد نامههاي مندرج در كتاب دساتير پانزده نامه ذكر شده و نامهي مربوط به زردشت نامهي سيزدهم قلمداد گشته است. اگر كسي به كتاب دساتير مراجعه كند به آساني درمييابد كه آنچه در اين كتاب آمده شانزده نامه است كه البته نامهي مربوط به اسكندر نيز در زمرهي نامههاي شانزدهگانه قرار گرفته است. بيترديد اين ذيل، توسط يكي از بزرگان گروه آذر كيواني نوشته شده است. اكنون معلوم نيست كه آيا اين نويسنده در تعداد نامهها مرتكب اشتباه شده يا اينكه به منظوري خاص شمار نامهها را به پانزده نامه تقليل داده است. البته جاي اين پرسش هست كه چگونه ممكن است كسي از تاريخ حيات و زندگي اسكندر آگاهي داشته باشد و درعين حال بتواند او را در زمرهي پيامبران محسوب نمايد؟ هرچه در اين باب گفته شود در اين مسئله ترديد نيست كه آنچه در صحيفهي دساتير آمده بيشتر به آراء و عقايد مختلف ايراني، هندي و يوناني مربوط بوده و گاهي از اشخاص و ذكر وقايع نيز سخن به ميان آمده است. كتاب دبستان مذاهب نيز دربارهي آراء و عقايد مختلف و متعدد نوشته شده و به كتابي كه مربوط به ملل و نحل است بيشتر شباهت دارد تا به هر كتاب ديگر. ضعفهاي فلسفي دساتير 3-3- در اين كتاب مسائل عميق فلسفي كمتر مطرح شده و آنچه در آن جنبهي فلسفي پيدا ميكند بسيار سطحي و در حدود مطالب متعارف قرار ميگيرد. اين كتاب در دوازده تعليم نوشته شده و در تعليم دوم شرح احوال شيخالرئيس ابوعليسينا نيز به رشتهي تحرير درآمده است. در اين شرح احوال كوچكترين اشارهاي به مباني فكري و انديشههاي فلسفي ابنسينا نشده است. دانش پزشكي ابنسينا و كارهايي كه او در مورد معالجهي انجام داده بيشتر نظر نويسنده را به خود جلب كرده است. تعليم يازدهم اين كتاب در عقايد حكما نوشته شده و مشتمل بر سه نظر است. نظر اول در عقايد حكما و بعضي از رئوس مطالب ايشان است، نظر دوم در ناموس و حقيقت نبوت است، نظر سوم در حكما و فلاسفهي متأخر است. بخش نخست اين تعليم كه تحت عنوان نظر اول مطرح شده به بررسي دربارهي عقل و نفس و جسم و ترتيب نظام جهان ميپردازد. آنچه در اين بخش آمده همان مطالبي است كه در بسياري از آثار فلاسفهي اسلامي اعم از مشائي و اشراقي مطرح شده است. نويسندهي كتاب دبستان مذاهب در اين بخش از كتاب از مجموعهي رسائل اخوانالصفا نيز بهره گرفته و سخنان اخوانالصفا را به مذاق و مشرب خويش نزديكتر ديده است. او در نقل مطالب فلسفي گاهي دچار اشتباه گشته و دربارهي امور خلاف واقع سخن ميگويد. ازجمله موارد اشتباه يكي اين است كه فلاسفهي رواقي را با فلاسفهي اشراقي يك گروه دانسته و گفته است اشراقيان همان رواقيان شناخته ميشوند كه در لغت پارسي به آنان كشيشي و پرتوي و روشندل گفته ميشود. نويسندهي كتاب دبستان مذاهب در همين مورد اشتباه ديگري مرتكب شده و گفته است: «فرزانگان يونان باستان تا زمان افلاطون همگي اشراقي بودهاند و بعد از آن شاگرد او ارسطو طريق نظر پيش گرفته است». (1) تكرار برهان ابنسينا 3-4- مؤلف كتاب دبستان مذاهب در بخش دوم از تعليم يازدهم كتاب خود كه تحت عنوان نظر دوم مطرح شده به بحث و بررسي در حقيقت نبوت پرداخته و از مواضع حكما در اين باب دفاع كرده است. او در باب اثبات نبوت بدون اينكه نام ابنسينا را ذكر كند از نظريهي اين فيلسوف بزرگ استفاده كرده و برهان او را براي اثبات نبوت تقرير نموده است. اين نويسندهي آذر كيواني در هنگام مطالعهي آثار فلاسفه به جستجوي مطالبي ميپردازد كه با خواستههاي گروه او سازگار باشد. او به و مسئلهي بسيار مهم و اساسي در باب نبوت اشاره كرده و كوشيده است با بهرهگيري از سخنان فلاسفه آنها را تأويل نمايد. اين دو مسئله به ترتيب عبارتند از: 1- مسئلهي شقالقمر. 2- مسئلهي ختم نبوت و پيغمبري. در كتاب دبستان مذاهب مسئلهي شقالقمر به ترتيب زير مطرح شده و در عين عبارت آن كتاب چنين است: «در نامهي محققين حكما ديده و از زبان عقلا شنيده شد كه قمر كه يكي از فرشتگان بزرگ است و مقرب خداي به واسطهي آنكه جرمي از فلك است شكافته نگردد و استيلاي قدرت بر محالات صورت نبسته و نميبندد. پس شقالقمر كه در قرآن آمده رمزي است صريح و اشارتي است واضح زيرا كه هر ستاره و سپهري را باطني اثبات شده و آن را عقل خوانند و باطن ماه را از آن جمله عقل فعّال مينامند و هم در اصول اين طايفهي والا مقرر است كه غايت مرتبه و كمال آدمي كه مرتبهي جسميت است آن است كه به عقل فعّال پيوندد و با او يكي شود. هر كه بدين مرتبه رسد به هر چه متوجه شود معلوم كند بيآنكه فكري از نو كند و هيچ مرتبه در كمال آدمي وراي اين نيست. پس هرگاه اين مقدمه معلوم شد شقالقمر كنايت باشد از گذشتن از ظاهر او به باطن كه عقل فعّال است و چون حضرت نبي (ع) سركردهي دور قمر است شكافتن قمر اين باشد كه به باطن قمر رسيد و اين مذهب حكماي مشّائين است. (2) اين تعابير آشكارا گوياي آن است كه نويسندهي كتاب دبستان مذاهب بيپايهترين مطالب را با تحريف و سوء تعبير در كلمات فلاسفهي اسلامي ابراز داشته و آن را مقتضاي تحقيق و حكمت پنداشته است. حكيم الهي و بينش شيخ اشراق 3-5- اين نويسندهي آذر كيواني در بخش دوم از تعليم يازدهم كتاب خود مسئلهي مهم ختم نبوت را نوعي اتصال به عقل فعال تفسير كرده است و سپس در بخش سوم از تعليم يازدهم همان كتاب به شرح احوال حكما پرداخته و برخي از آنان را متصل به عقل فعال دانسته است. منظور او از مطالب مندرج در اين دو بخش و ترتب آنها بر يكديگر اين است كه باب ادعاي نبوت را بر برخي از انديشمندان مورد علاقهي خود بگشايد. ترديدي نيست كه اين نويسنده صرفنظر از هرگونه نسبت و قرابتي كه با آذر كيوان دارد به شخص او علاقهمند بوده و تا سرحدّ يك انسان والامقام از او ستايش و تمجيد به عمل ميآورد. مؤلف دبستان مذاهب در بخش سوم كتاب از هيربدنامي به عنوان يك حكيم الهي سخن ميگويد و معتقد است او از نژاد زردشت و خشور يزدان بوده است. او براي اين حكيم الهي كمالاتي را ذكر ميكند كه دانش پارسي و تحصيل عربيت و رياضت و پارسايي در زمرهي آن كمالات قرار دارد. آخرين كمالي كه براي اين حكيم الهي ذكر ميكند اين است كه ميگويد: او اجسام فروغ بخش را قبلهي خود ميشمارد و تصانيف شيخ اشراق شهابالدين سهروردي را به حال و قال در نيكوترين وجه دريافته است. (3) استاد ابراهيمي ديناني مخالف اين نظر بوده و قائلند به اينكه انديشهي آذر كيوانيان ادامهي انديشههاي سهروردي نيست و بين آنچه اين گروه ابراز ميدارند با آنچه شيخ اشراق در صدد تحقق بخشيدن به آن بود فرسنگها فاصله وجود دارد. از ديدگاه ديناني، فلسفهي سهروردي نظام فلسفي منسجم و هماهنگي است كه بر يك سلسله اصول و ضوابط مبتني است. او طبق گفتهي خودش كار فلسفه را از جايي آغاز كرد كه ابنسينا كار فلسفه را در آنجا به پايان رسانده بود. او از خرد جاويدان و نور سخن ميگويد و معتقد است شعلهي نور حقيقت در وجود حضرت مرتبت به آخرين مرحلهي تشعشع و كمال رسيد، در حالي كه مؤلف كتاب دبستان مذاهب كه از بزرگترين انديشمندان فرقهي آذر كيواني محسوب ميشود در ختم نبوت براي خاتمالانبيا ترديد كرده و تا آنجا كه توانسته با تأويلهاي بيپايه و بياساس بر اين حقيقت آشكار پرده افكنده است. به زعم ديناني، آنچه در آثار فرقه آذر كيواني آمده جز نوعي التقاط و تركيبي ناهمگون از عناصر مختلف فكري چيز ديگري نيست. كساني كه با التقاط فكري سر و كار دارند هرگز نميتوانند به عمق مطالب و ژرفاي حقايق دست يابند. عكس اين ادّعا نيز صادق است يعني كساني كه از وصول به عمق مطالب عاجزند ناچار به التقاط روي ميآورند. انديشمندان فرقهي آذر كيواني مدعي فهم فلسفه شدهاند ولي اين اشخاص بيش از اينكه با فلسفه به طور جدّي سر و كار داشته باشند در زمرهي بدعتگذاران و مذهبسازان به شمار ميآيند. بررسي آثار آنان نشان ميدهد كه دردمند فلسفه نيستند و از طرح مسائل مهم و جدّي فلسفي نيز ناتوانند. سازگاريهاي و ناسازگاريهاي آذركيوانيان با اسلام و زرتشتي 3-6- از نظر استاد ديناني، انديشههاي آذر كيوانيان نه تنها در بسياري موارد با اصول اساسي اسلام سازگار نيست بلكه حتي ميتوان گفت در برخي موارد با اصول آيين زردشتي نيز هماهنگي ندارد. كاري كه آذر كيوان در آغاز قرن يازدهم هجري انجام داد بسيار شبيه است به آنچه انديشمند زردشتي ديگري به نام آذر فرنبغ در اوايل قرن سوم هجري آن را انجام ميداد. در اوايل سدهي سوم هجري، آذر فرنبغ فرخزادان كه رئيس زردشتيان فارس بود در حضور مأمون عباسي با داود اورمزد نامي كه به آيين اسلام درآمده بود و نام خود را به وهباللّه يا عبداللّه تغيير داده بود مناظره كرد. گزارش اين مناظره در كتابي به نام گجستك باليش كه احتمالاً از خود آذر فرنبغ است باقي مانده و به دست ما رسيده است. (4) از ديدگاه ديناني، تفاوت اساسي ميان شخص آذر فرنبغ در قرن سوم و آذر كيوان در قرن يازدهم به اين است كه آذر فرنبغ با خلوص و صميميت از آيين زردشتي خود دفاع ميكرد در حالي كه آذر كيوان نسبت به آيين زردشتي نيز اعتقاد كامل نداشت. (5) پانوشتها 1. دبستان مذاهب، ج 1، ص 315. 2. كيخسرو اسفنديار، دبستان مذاهب ، چاپ طهوري، 1362، تهران، ج 1، ص 335. 3. دبستان مذاهب ، 1362، ج 1، ص 337. 4. «اباليش يا اباله» تحريف شدهي نام اسلامي عبداللّه يا وهب اللّه است. 5. گجستك اباليش كه مشتمل بر مناظرهي آذر فرنبغ با داود اورمزد نومسلمان است به اهتمام صادق هدايت به طبع رسيده است.