رياست يا خدمت؟ - درس هایی از نهج البلاغه، خطبه 033 نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

درس هایی از نهج البلاغه، خطبه 033 - نسخه متنی

حسین علی منتظری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید
پاسدار اسلام ـ شماره 25 ، دي­ماه1362

درسهائي از نهج البلاغه

خطبه سي وسوم

رياست يا خدمت؟

آية‌الله العظمي منتظري

بسم الله الرحمن الرحيم

بعدالله بن عباس پسر عموي حضرت امير«ع» واز اشخاصي است که در دستگاه حکومت حضرت بوده و گاهي از طرف ايشان به استانداري نيز منصوب مي­شده است، مي­گويد:

«دخلت علي اميرالمؤمنين«ع» بذي قار»[1]

در ذي قار بر حضرت امير المؤمنين«ع» وارد شدم.

«وهو يخصف نعله»

در حالي (بر امام وارد شدم) که امام مشغول دوختن و وصله کردن کفشش بود.

هنگامي که ابن عباس بر امام وارد مي­شود، اينطور در ذهنش گنجانده است که الان فرمانده کل قوا، امام و خليفه مسلمانان مشغل مذاکره در مسائل مهم جنگ مي­باشند ولي آنگاه که مي­بيند امام «ع» در حال وصله زدن و دوختن کفش پاره­اش مي­باشد، يکه خورده و به حالتي- تقريبا- معترضانه، به کار اميرالمومنين مي­نگرد.

پس از اينکه دوختن پارگيهاي کفش تمام مي­شود، حضرت روبه ابن عباس کرده مي­فرمايد:

«ما قيمة هذه النعل؟»

قيمت اين کفش چند است؟

«فقلت: لاقيمة لها»

عرض کردم: هيچ ارزشي ندارد.

شيخ مفيد که استاد سيد رضي است و رتبه­اش مقدم برايشان است، در کتاب «ارشاد» خودش که بسياري از خطبه­هاي حضرت را نقل کرده، در اين خطبه اين قسمت را افزوده است:

حضرت فرمود: حال که مي­گوئي قيمت ندارد، با اينکه قيمت ندارد، چند مي­ارزد؟

ابن عباس پاسخ مي­دهد: «کسر درهم» شکسته­اي از درهم. يعني يک درهم که به اندازه دوازده نخود و شش دهم نخود نقره است و مقداري از نصف مثقال بيشتر است، کفشهاي حضرت اينقدر هم ارزش نداشته است.

«فقال عليه السلام: والله لهي احب الي من إمرتکم إلا أن اقيم حقاً أو أدفع باطلا»

حضرت پاسخ فرمود: به خدا سوگند، اين کفش نزد من محبوبتر است از حکومت بر شما مگر اينکه حقي را بر پا نمايم يا باطلي را از بين ببرم.

حضرت امير«ع» با اين سخن مي­خواست مطلبي را از ذهن ابن عباس بيرون ببرد که او خيال نکند، خلافت و حکومت، به خودي خود براي انسان ارزشي دارد. با اين سؤال و جواب حضرت مي­خواست به او بفهماند که: خيال نکن من دل بسته به اين رياست و خلافت و حکومتم. اين کفشهاي پاره - در هر صورت - رفع نياز مرا مي­کند، اما حکومت بر شما جز مسئوليت و گرفتاري براي من هيچ ندارد.

اگر انسان چشم بصيرت داشته باشد، خود مي­داند چيزي که رفع نياز او مي­کند خيلي با ارزشترو بهتر است از چيزي که باري بر دوش او باشد و مسئوليتي براي او به بار آورد.

آري! حضرت اين واقعيت را به او مي­فهماند که اين کفش با اينکه مي­گوئي بقدر يکدرهم هم نمي­ارزد ولي رفع نياز مرا مي­کند، پس اين کفش براي من محبوبتر و خوشايندتر است از حکومت و مقام مگر اينکه بتوانم از اين مقام در اقامه حقي و از بين بردن باطلي استفاده نمايم.

رياست، هدف نيست:

هيچگاه رياست و مقام نبايد براي انسان هدف باشد. رياست جمهوري، نخست وزيري، استانداري، فرمانداري، رياست ارتش وحتي رياست يک اداره، اگر کسي به اينها به عنوان وسيله­اي بنگرد يعني استاندار مثلاً هدفش اين باشد در استان خودش به مردم خدمت کند، مشکلات آنها را بر طرف سازد، حقوق هموطنانش را تأمين کند، امنيت و آسايش را در آن منطقه بر قرار نمايد، براي رفاه مسلمانان تلاش کند، اگر اين هدف باشد هم ارزش دارد و هم عبادت است و مورد توجه خدا است. مسئولين مملکتي آنگاه مي­توانند نزد خدا قرب پيدا کنند که پست را به عنوان مسئوليت بپذيرند و سعي کنند وظيفه خود را بهتر انجام داده، از عهده مسئوليت بنحو احسن برآيند، اما اگر کسي پست را به عنوان هدف پذيرا شود، خيلي بدبخت است، زيرا دين خود را که از دست داده، در دنيا نيز نمي­تواند چندان زندگي آرام و لذت بخشي داشته باشد، آن کس که بر مردم فخر بفروشد و بجاي خدمت، مردم را از خود براند، نه دنيا دارد و نه آخرت. اينجا است که يک جفت کفش پاره وصله خورده بهتر و با ارزشتر است از چنين پست و مقامي!

حضرت امير «ع» در جاي ديگر از همين نهج­البلاغه، در نامه­اي به يکي از استاندارانش، چنين مرقوم مي­فرمايد:

«ان عملک ليس لک بطعمة ولکنه في عنقک امانة»

اين پست و مقام براي تو طعمه نيست که از آن بهره ببري بلکه امانتي است که به دوش تو گذاشته شده است و بايد در حفظ و نگهداري آن کوشا باشي.

/ 5