پاسدار اسلام- ش36 ، آذر ماه1363 آيت الله منتظري در بحث گذشته، پيرامون آفرينش عجيب مورچه، قسمتهائي از خطبه 185 نهج البلاغه را تفسير كرديم و اينك به دنباله آن بحث: «ولو ضربت في مذاهب فكرك لتبلغ غاياته، مادلّتك الدَّلالة الا علي أنَّ فاطر النَّمله هو فاطر النخلة». و اگر در راههاي انديشهات سير كني تا به انتهاي آن برسي، آن راهنمائي عقلي تو را راهنمائي نميكند مگر به اينكه خالق مورچه، همان خالق درخت خرما است. گاهي ممكن است انسان خيال كند، خدائي كه خورشيد، و كهكشانها و افلاك پهناور و بزرگ را آفريده است، مورچه به اين كوچكي را نميآفريند! ولي اين انسان نميداند كه همان دقايق وجودي كه در حيوانات بزرگ به كار رفته است، در اين مورچه ريز نيز به كار رفته و همان قدرت مطلقهاي كه سبب خلقت كهكشانها است، همان قدرت مطلقه، اين مورچه به اين كوچكي و ظرافت را خلق كرده و در وجود آن، چشم گوش، شكم، مغز، رودهها و اعضاي ديگر را قرار داده كه به مراتبـ از نظر ظاهرـ سختتر و مشكلتر از خلقت حيوانات بزرگ است ولي البته براي پروردگار فرق ندارد. حضرت در اين جمله ميخواهند بفرمايند: تو اي انسان! هر قدر راههاي پيچيده فكرت را بپيمائي و انديشه خود را به كار بندي تا اينكه به آخرين مراتب فكر برسي، اين همه دلالتهاي عقلي تنها كاري كه ميكنند اين است كه تو را به اين معني رهنمون ميشوند كه خالق و آفريده مورچه به اين ريزي، همان خالق و آفريده درخت بزرگ و تنومند خرما است. آري! نظم و ترتيب عالم حكايت ميكند كه تمام مخلوقات و موجودات اين عالم بهم پيوسته و بهم وابستهاند و همان قدرتي كه كهكشانها را از كتم عدم به عرصه وجود آورده، مورچه به اين ريزي را نيز خلق كرده و ايجاد نموده است. تازه اگر كمي دقت كنيم، ساختن يك چيز كوچك با دارا بودن مشخصات كامل، به مراتب سنگينتر و مهمتر است از ساختن بزرگ آن، مثلاً اگر كسي بخواهد تمام قطعههاي ماشين را به اندازهاي ريز كند كه ماشين بقدر كف دست باشد، اين كار چقدر زحمت و مشقّت دارد! بلكه بايد گفت: براي انسان، قريب به محال و شايد محال باشد. تازه چه رسد به اينكه خداوند همان اعضا و جوارح حيوان بزرگ را در اين موجود كوچك (مورچه) قرار ميدهد، و در آن روح نيز ميآفريند، و از آن گذشته شگفتيهائي كه مورچه دارد، قابل مقايسه با ديگر حيوانات نيست. «لدقيق تفصيل كلّ شيء و غامض اختلاف كلّ حي» . چون تفصيل هر چيزي، دقيق و ظريف است و در ذات هر جاندار زندهاي پيچيدگي و غموضي است (كه تنها خداوند بر آن اسرار مطلع است و خود ميداند علت آفرينش هر موجودي چيست) هر يك از اين جاندارهاي زنده را كه با دقّت بنگري، ميبيني داراي ظرافتهاي وجودي و ريزه كاريها است و در آنها اختلافهائي وجود دارد كه براي ما پوشيده و پنهان است و تنها خداوند بر آنها آگاه است؛ ولي آنچه ميتوان گفت اين است كه خالق و آفريننده تمام جانداران يكي است؛ او يك قدرت غير متناهي است كه آنها را بوجود آورده و در هر يك اعضا و جوارح و مشخصات ويژهاي را قرار داده كه تمام آنها حكايت از عظمت آفرينش و آفريننده ميكنند. «و ما الجليل و اللطيف، و الثقيل و الخفيف، و القوي و الضعيف، في خلقه الاّ سواء.» و از مخلوقات خداوند چه بزرگ و چه ريز، چه سنگين و چه سبك و چه نيرومند و چه ناتوان نيست مگر اينكه براي او يكسان است (و همه در خلقت، مساوياند) تمام اين مخلوقات درشت و ريز، سنگين وزن و سبك وزن و خلاصه نيرومند و ضعيف، حكايت از قدرت و احاطه تامّ الهي دارند و به همان اندازه كه در بزرگترها ظرافت و ريزهكاري به كار رفته، در كوچكترها نيز به كار رفته؛ همان خرطومي كه فيل دارد در پشه نيز موجود است و همان استخوانهاي دندهاي كه در يك درّنده قوي هيكل موجود است، در مورچه ريز نيز وجود دارد. «و كذلك السّماء و الهواء و الرياح و الماء.» و همچنان است آسمان و هوا و بادها و آب. تمام مخلوقات خداوند دلالت دارد بر نظم و قانوني كه ذرّهاي تغيير پذير نيست: آن همه ستارگان و كهكشانها و اقماري كه در اين فلك و افلاك ديگر در حركتند و به سرعت در مسير خود ميروند، و هيچ وقت تصادف نميكنند كه اگر كوچكترين تصادفي بين آنها ايجاد شود، تمام عالم بهم ميريزد؛ راستي آنها كه ميپندارند، اين منظومه فلكي به طور تصادف پيدا شده، هيچ فكر كردهاند كه اگر تصادفي بود، چگونه ممكن است كه اصلاً بهم نخورند و بقدر سر سوزني از مسير خود به بيراهه نروند و آني از حركت باز نايستند! جالب است اگر ما اين صحنه پهناور فضا را با خيابانهاي شلوغ تهران خودمان مقايسه كنيم و ببينيم در هر روز بلكه در هر ساعت چقدر ماشينهاتصادف ميكنند ولي آن فضاي پهناور با آن همه ستارگان و اقمار گوناگون كه با سرعتي خيلي زيادتر از آنچه تصور ميكنيم،در حركتند ولي در طول عمر دراز جهان هيچگاه بهم نميخورند و دليل اين همان است كه در آنجا خداوند حکمفرماست نه من و شما که با يک لحظه سرعت يا به خواب رفتن ، ماشين را به درّه ميفرستيم يا با ديگري تصادف ميکنيم ، آنجا است و آن نظم فوق العاده جريان دارد، و ديگر جاي اين حرفها نيست. با ديدن اين نظم و ترتيب و دقّت و ريزه كاريها، پي ميبريم به اينكه خداي عالم، قادر، توانا، حي، مريد و مدركي آن را برقرار كرده است. حضرت در اين جمله،هوا را نام ميبرد كه ما را به اين نعمت بزرگ خدادادي يادآوري نمايند. ما كه اكنون غرق در اين نعمت هستيم و سراسر وجودمان را فرا گرفته است، هيچ فكركردهايم كه لحظهاي اگر هوا نباشد، قدرت تنفس از ما سلب ميشود و اگر اكسيژن وارد ريتين ما نشود،از بين ميرويم. باز هم جاي لطفش باقي است كه اين هواي ارزشمند را بقدري فراوان و فراگير قرار داده است که دست محتكرين، انحصار طلب و ابر قدرتها به آن نميرسد و گرنه معلوم نبود بگذارند به اين آساني به جهان سوم برسد!! آب نيز از همان نعمتهاي الهي است كه بحمدالله فراوان است ولي متأسفانه ما از آن غفلت داريم و كمتر اين نعمت بزرگ را شكرگزاري ميكنيم. ميگويند: به ماهي گفتند: زندگاني تو وابسته به آب است. ماهي گفت: آب چيست؟! آن اصلاً از آب خبر نداشت چرا كه غرق در آن نعمت بود. و شايد در اينجا حضرت امير«ع» از آب و هوا نام ميبرند كه ما به فكر اين دو نعمت بزرگ باشيم و از حمد و ثناي الهي غفلت نورزيم. «فانظر الي الشمس و القمر و النبات و الشجر، و الماء و الحجر.» با دقت به خورشيد و ماه و درخت، آب و سنگ بنگر. با ديد دقّت بين، آفتاب و ماه را ببين. ببين كه چگونه با وضعي مخصوص و حركتهائي منظّم، زندگي انسانها و حيوانها را ميّسر ميسازند. درختان و گياهان را ببين كه براي تغذيه و آسايش و رفاه تو اي انسان خلق شدهاند. آبها و سنگها را بنگر كه خداوند در اختيار تو قرار داده و چقدر آهن و سرب و طلا و ديگر مواد معدني از همين سنگها استخراج ميكني كه برخي از لوازم زندگي و برخي ديگر براي زينت و زيور تو خلق شده است. «و اختلاف هذا الليل و النَّهار» و گردش شب و روز. و همچنين در گردش شب و روز و اختلاف اين دو بينديش. «و تفجّر هذه البحار.» و به شكافتن درياها (و روان شدن آبها در آن بنگر). اين درياها علامت اين است كه در اين قسمت از زمين، زمين شكافته شده و گود شده و آبها در آن ايجاد شده است خدا چه درياها و محيطهاي عميق و پهناوري را پديد آورده است. «و کثرة هذه الجبال.» و كثرت و بسياري اين كوهها . اين كوههاي زيادى كه خداوند به عنوان عمود هائى آنها را براى محافظت ونگهداري زمين آفريده است، از نعمتهاي بيکران الهي است. «و الجبال او تادا». «وطول هذه القلال.» و درازي اين قلهها. قلاقل جمع قلّه است و به معني سركوهها ميباشد. برخي از اين قلّهها مانند «اورست» بقدري بلند است كه رفتن به آنجا به مدتّها زمان و وسائل بسيار نياز دارد و كمتر كسي توانسته است به سر كوه اورست برسد. «و تفرّق هذه اللغات و الألسن المختلفات.» و گوناگوني لغتها و اختلاف زبانها و لهجهها. به اختلاف لغتها با دقّت بنگر كه دريابي هر قومي در هر جائي كه زندگي ميكنند،طبق اوضاع و احوال محيط، براي خود لغتي دارند كه اين لغت نيز داراي قواعد ويژهاي است، هر لغتي با لغت ديگر تفاوت دارد. و تمام اينها در اثر بكار گرفتن عقل خدادي به اضافه وضعيّت محيط، ايجاد شده و جالب اينجا است كه اگر زبان و لغتي در يكي از محيطهاي وسيع متداول باشد،شهرها و منطقههائي كه اندكي از هم دور هستند، دارا لهجه بالخصوصي ميباشند. مثلاً زبان عربي كه در آن زمان، در حجاز، عراق، يمن و شام متداول بوده، در هر نقطهاي طبق لهجه مخصوص به خودشان سخن ميگفتهاند و اكنون هم همينطور است. اگر به زبان فارسي خودمان بنگريم، در مييابيم كه در ايران، شايد به عدد روستاها و شهرها لهجههاي مختلف وجود داشته باشد. بالاتر از اين، ميتوان گفت: هر كس براي خود لهجه مستقلّي دارد كه با ديگري فرق ميكند، و همانگونه كه خطوط كف دستها، با هم فرق دارند، لهجههاي مردم نيز با هم فرق دارند. و مقاطع سمعي را خدا به گونهاي ساخته كه وقتي هوا به اين مقاطع مخصوص ميخورد، حروف مخصوص ايجاد ميشود و از آن پس صداي مخصوص. اين همه ريزهكاريها كه در تُن صداها و زبانهاي افراد وجود دارد، خود دليل واضحي است بر وجود يك مدّبر حكيم. «فالويل لمن انكر المدّبر و جحد المقدّر.» پس واي بر كسي كه تدبير كننده را انكار كند و به نظم آورنده و مقدِر را باور نداشته باشد. مرده باد كسي كه چنين خدائي را انكار كند، خدائي كه نظام وجود را اندازهگيري كرده و تدبير نموده است و هر معلولي را با علل مادّي آفريده است. «ابي الله ان يجري الامور الابأسبابها». آيا آن كانون قدرتي كه اينطور اشياء را منظم و مرتب آفريده، ممكن است بدون شعور باشد؟ آيا ممكن است با تصادف، تمام مواد به حركت درآيد و اينگونه اشياء را با مشخصات ويژهاي به وجود آورد؟! «زعموا أنّهم كالنبات ما لهم زارع.» چنين پنداشتند و ادعا كردند كه مانند گياهان خودرو ميباشند كه برزگري ندارد. اين افرادي كه ملحد و منكر خدا هستند (مانند ماترياليستها و ماركسيستها) گمان كردهاند كه مانند گياهان بياباني ميباشند و همينطور خودبخود و به طور تصادف پيدا شدهاند، مانند همان گياهان كه هيچ پاشنده تخمي و هيچ كشاورزي آنها را نكاشته، بلكه به طور خودرو در بيابانها سبز شدهاند؛نه زارع و كشاورزي دارند و نه نيروئي كه آنها را در رحم مادرهاشان صورتبندي كند. «و لا لاختلاف صورهم صانع.» و (گمان ميكنند) براي صورتهاي گوناگونِ آنان پروردگار و سازندهاي نميباشد. در قرآن نيز خداوند از قول همين ملحدان و منكران ميفرمايد: «و قالوا ماهي الاحيه وتنا الدنيا نموت و نحيا و مايهلكنا الا الدّهر»(24 ـ جائيه).و اين منكران خدا (ماترياليستها) گفتند چيزي بجز همين دنيا نيست، هر چه از زندگي و مرگ است و در همين دنيا است و چيزي جز روزگار ما را هلاك نميكند. «ولم يلجأوا الي حجة فيما ادّعوا.» و براي آنچه ادعا ميكنند و گمان مينمايند، به هيچ دليل و برهاني پناه نميبرند. در ادامه همان آيه گذشته ميفرمايد: «و ما لهم بذلك من علم ان هم الايظنون» آنها هيچ علمي ندارند و تنها گمان ميكنند. در اينجا نيز حضرت امير«ع» همين مطلب را بيان ميكند. پس از اينكه مطلب غلط و اشتباه آنها را بيان ميفرمايد كه آنها ميپندارد هيچ سازنده و صانعي ندارد، آنگاه ميفرمايد: و براي اين ادعاي واهي خود، به هيچ دليل محكم و مستندي پناه نميبرند يعني دليلي ندارند كه به آن پناه ببرند. «ولا تحقيق لما أدعوا» و پناه نمي برند به هيچ تحقيقي در آنچه (طوطيوار) حفظ كردهاند. اينها بدون اينكه تحقيق و بررسي كنند، تنها با حفظ كردن چند فرمول و تحويل دادن اين محفوظات غلط به همديگر، چنين ادعاي گزافي را دارند. «و هل يكون بناءٌ من غير بان.» و آيا ساختماني هست كه سازنده و بنّائي نداشته باشد؟! آيا ميشود ساختماني بدون باني و سازندهاي كه مصالح مختلف ساختماني را جور كرده و با هم طبق يك برنامه عاقلانهاي تنظيم نموده، ساخته شود؟ تا يك معمار با هوش و سليقهاي نباشد، ممكن است يك ساختمان مرتّب و ظريف به طور تصادف و در اثر برخورد سنگها و آهنها و سيمانها با هم بنا نهاده شود؟! «أو جنايةٌ من غير جان.» و يا جنايتي هست بدون اينكه جنايت كنندهاي باشد؟ در هر صورت، هر سنخ چيزي حكايت از يك مبدئي ميكند. تا بنّا نباشد، ساختمان پيدا نميشود و تا جنايتكاري نباشد، جنايتي يافت نميشود وو... «ألا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللّطِيْفُ الْخَبِيْرُ.»