درس هايي از نهج البلاغه، خطبه 187: ملاحم يا فتنه هاي آينده (3) - درس هایی از نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

درس هایی از نهج البلاغه - نسخه متنی

حسین علی منتظری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

درس هايي از نهج البلاغه، خطبه 187: ملاحم يا فتنه هاي آينده (3)

آية‌الله منتظري

موضوع بحث, خطبه‌187 نهج‌البلاغه با شرح و تفسير مرحوم محمد عبده يا 229 با شرح مرحوم فيض‌الاسلام بود كه حضرت امير عليه السلام در اين خطبه راجع‌به ملاحم و فتنه‌هاي آينده, به امت مسلمان هشدار مي‌دهند.

در بحث گذشته, مطالب حضرت به اينجا منتهي شد كه مردم را هشدار مي‌دهند نسبت به اينكه كهتران و بي‌شخصيت‌ها, زمان امور حكومت را به‌دست گيرند و در نتيجه بزرگ‌ها و افراد كاردان از صحنه كنار زده مي‌شوند و كار بجائي‌ مي رسد كه افراد بي‌شخصيتي همچون وليد و يزيد, به اسم خلافت اسلامي بر مسلمان‌ها مسلّط مي‌شوند؛ همان وليدي كه مي‌گفت: يك شيشه و دو شيشه شراب براي من كافي نيست, بايد حوضي از شراب درست كنند تا در آن شنا كنم و از مشروب سيراب گردم!! در ادامه خطبه حضرت مي‌فرمايند:

«ذاك حيث تكون ضربة السيف علي المؤمن أهون من الدّرهم من حِلِّه»

در آن هنگام, تحمل ضربت شمشير براي مؤمن آسانتر است از به‌دست آوردن يك درهم مال حلال.

فساد اموال

وقتي كه اموال مردم مخلوط و مشوب با ربا شود و حلال و حرام از هم تشخيص داده نشود و بازار, ربوي شود و غارت‌ها و مصادره‌هاي بيجا صورت پذيرد، آن‌گاه است كه انسان متعهد و مؤمن براي به‌دست آوردن يك درهم مال حلال آن قدر به زحمت مي‌افتد كه تحمّل ضربت شمشير برايش آسانتر از آن مي‌شود زيرا پيدا كردن مال حلال كه مخلوط با ربا و ديگر اموال حرام نباشد در چنان موقعيتي بسيار سخت و دشوار است.

در روايتي از حضرت رسول صلي الله عليه و آله نقل شده‌است كه فرمود: «يأتى علي النّاس زمانٌ لايبقي أحدٌ الا آكل الربا, فإن لم يأكله أصابه من غباره»ـ زماني بر مردم فرا مي‌رسد كه هيچ‌كس نمي‌ماند جز اينكه ربا بخورد و اگر نخواهد ربا بخورد, گرد و خاك آن به او مي‌رسد. زيرا در صورتي كه اموال مشوب به حرام و ربا باشد و معاملات بازار به صورت ربوي ردّ و بدل شد, همين پول‌هاي حرام به دست مؤمن و فاسق مي‌رسد و رد و بدل مي‌گردد و شايد پول وجوهاتي هم كه نزد مجتهد بياورند، مخلوط با اين پول باشد. اما رضا عليه السلام در ضمن روايتي مي‌فرمايد: اگر انسان درهمي را با دو درهم خريد و فروش كرد، قيمت يك درهم فقط يك درهم است و درهم ديگر ربا و باطل است, پس فروش و خريد پول ربوي به هر حال براي مشتري و فروشنده زيانبار است, و از اين روي خداوند تبارك و تعالي ربا را بر مردم حرام نمود تا از فساد اموال جلوگيري نمايد.

در هر صورت ربايي كه آنقدر در قرآن و روايات اهل بيت عليهم السلام از آن مذمّت و نكوهش شده تا آنجا كه خداوند مي‌فرمايد: «... فأذنوا بحرب من الله و رسوله», اگر علني شود و بازار روي آن بگردد و بانكها معاملات ربوي كنند, در آن هنگام اگر يك انسان مؤمن و متعهدي بخواهد مال حلال پيدا كند, بقول حضرت امير عليه السلام, پيدا كردن يك درهم مال حلال براي او دشوارتر است از تحملّ ضربت شمشير.

«ذاك حيث يكون المُعطي أعظمَ أجراً من المُعطي»

در آن هنگام, پاداش كمك‌شونده زيادتر است از پاداش كمك‌كننده.

كمك‌شونده به از كمك‌دهنده

اين فتنه‌ها در وقتي است كه مزد و اجر آن فقير و بيچاره‌اي كه به او كمك مي‌شود, بالاتر و زيادتر است از مزد و اجر كسي كه به او پول مي‌دهد و احسان مي‌نمايد چرا كه نوعاً پول از راه حرام به‌دست مي‌آيد ولي آن فقير و بيچاره, گرچه كار نكرده و از اين‌رو مورد نكوهش قرار مي‌گيرد, ولي در بازار هم نرفته كه معاملات ربوي را انجام دهد و يا از بيت‌المال اختلاس نكرده و يا از كسي رشوه نگرفته است, بلكه مختصر پولي كه به او كمك شده براي مصرف خانواده‌اش مي‌خواهد برساند, لذا آن دست‌دهنده اجر و مزدش كمتر است از اين دست‌گيرنده. وانگهي نه‌تنها پول پول‌دهنده از حرام بوده بلكه معمولاً كساني كه يك عمر با حرام سر و كار داشته‌اند كمتر خلوص و قصد قربت در اعمالشان پيدا مي‌شود و بسا انفاقشان نيز مشوب به ريا از طرفي و به ربا از طرفي ديگر باشد و يا اينكه اغراضي سياسي در انفاق اموال خصوصاً‌براي ساختن مساجد و مراكز مذهبي داشته باشند.

در هر صورت, گرچه طبق آيات و روايات, انفاق‌كنندگان داراي اجر و مزد عظيمي نزد خداوند مي‌باشند و همواره در روايتها آمده است: «اليد العليا خيرٌ من اليد السّفلي» ـ دست بالا بهتر از دست پايين است, يعني دهنده برتر از گيرنده است و هميشه انسان بايد سعي كند كه خداوند به او بدهد تا در راه خدا بر ديگران انفاق كند, با اين حال اگر بنا شود آن دست بالا از راه حرام كسب نمايد و در انفاقش خلوص نداشته باشد بلكه ريا و هزاران مصلحت سياسي و اجتماعي را در انفاق و بذل و بخشش, ملاحظه كند, بدون شك اين بالا ديگر خير نيست و برخلاف طبع, دست پايين از دست بالا بهتر مي‌شود.

«ذاك حيث تسكرون من غير شراب، بل من النعمة والنعيم»

آنگاه است كه مست مي‌شود نه از مي بلكه از فزوني نعمت و خوشگذراني.

مستي بدون شراب

در آن زمان است كه مست مي‌شويد ولي نه از زدن لب به شراب، كه فرط نعمت و مكنت و قدرت؛ اينجا ديگر مستي مشروب نيست بلكه مستي قدرت و ثروت است كه اين مستي زيانش چه بسا بيشتر از مستي شراب باشد.

در قرآن مي‌فرمايد: «ان الانسان ليطغي أن راه استغني» ـ همانا انسان طغيان مي‌كند هنگامي كه خود را بي‌نياز مي‌بيند.

آري! اين منش و خوي انسان است كه وقتي ديد ثروتمند شده و مكنت و قدرتي پيدا كرده, طغيان مي‌كند و مست مي‌شود ولي انسان مؤمن و متعهّد هرگز خود را ثروتمند و بي‌نياز نمي‌بيند چرا كه معتقد است هر چه دارد از خدا است و اگر داراي پول و مكنتي شود, آنها را تفضّل الههي مي‌بيند ولي انساني كه ايمان ندارد يا داراي ايماني ضعيف است چه‌بسا در اثر رسيدن به ثروت و يا قدرت, جامعه‌اي را به فساد و تباهي بكشد.

آيا مستي صدام ضررش بيشتر است يا مستي يك گنهکاري كه مشروب خورده و در اثر مست‌شدن شايد به يك يا دو نفر ضرر و زياني وارد آورد ولي اين مستي كه صدام را واداشت تا بعد از محمدرضاي معدوم, هوس ژاندارمي منطقه را در سر بپروراند, و دنبال اين مستي چه جنايت‌هايي كه مرتكب شد و چقدر انسانهاي بي‌گناه را از عراق و ايران به كشتن داد و هزاران معلول و مجروح برجاي گذاشت و چقدر شهرها و خانه‌ها را ويران ساخت و هنوز هم از اين شهوت قدرت دست‌بردار نيست, اين مستي بي‌گمان هزاران بار بدتر و زيانبارتر از مستي مشروب‌خواري است.

در يكي از بولتن‌هاي خبري خواندم: صدّام خطاب به مردم امريكا و اروپا مي‌كند و مي‌گويد: مردم اروپا و آمريكا نمي‌دانند من چقدر به آنها خدمت كرده‌ام. اگر چنانچه من به ايران حمله نكرده بودم, (امام) خميني يك حكومت اسلامي گسترده‌اي را تأسيس كرده بود كه تمام خاورميانه را دربر گيرد و ديگر چيزي از منافع خاورميانه به جيب آمريكا و اروپا سرازير نمي‌شد!!

در هر صورت, حضرت مي‌فرمايد: در آن موقع كه آن فتنه‌ها پيدا مي‌شود, چون كارهايتان روي عقل و منطق نيست بلكه روي هواي نفس است لذا در اثر نعمتها و خوشگذراني‌ها, مست مي‌شويد و خود را فراموش مي‌كنيد.

نعيم: همان نعمت و ثروت است.

برخي نعمت را به فتح خوانده‌اند كه در آن صورت به معناي خوشي و خوشگذراني است. و در هر صورت از فزوني مالي به‌دست مي‌آيد.

از اين جمله حضرت نيز استفاده مي‌شود كه گاهي زياد نعمت؛ به‌جاي اينكه براي انسان سودمند باشد, زيانبار خواهد بود زيرا ممكن است طغيان كند و خود را فراموش نمايد و در نتيجه به‌جاي خدمت به ديگران و انفاق در راه خير, پول‌هايش را در راه فساد و تباهي خود و جامعه مصرف نمايد. و از اين‌رو در حديثي از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله نقل شده است كه خطاب به مسلمين مي‌فرمايد:

«والله ماالفقر أخشيه عليكم ولكنّي أخشي عليكم أن تبسط الدنيا عليكم كما بسطت علي من قبلكم و تنافسوها كما تنافسوهم و تهلككم كما أهلكتهم» ـ به خدا قسم من از فقر و ناداري بر شما نمي‌ترسم بلكه مي‌ترسم دنيا بر شما ـ مانند گذشتگان‌ـ بسط پيدا كند و همانگونه كه ديگران بر سر آن نزاع مي‌كردند, شما نيز به نزاع و ستيز با هم برخيزيد و همانگونه كه ثروت و قدرت, گذشتگان را هلاك كرد شما را نيز هلاك كند.

البته فقر و ناداري خوب نيست و بسا انسان را به كفر وادارد «كاد الفقر أن يكون كفراً» ولي در مقايسه بين فقر و ثروت, حضرت رسول«ص» آفت ثروت و مكنت زياد را بيشتر از ناداري و بيچارگي مي‌داند زيرا انسان فقير ممكن است گاهي هم در اثر ناداري به خدا توجه كند و از خدا استمداد نمايد ولي كسي كه خود را پولدار و بي‌نياز مي‌بيند, امكان دارد, طغيان نمايد و خدا را هم فراموش كند, غافل از اينكه هر چه دارد از خدا است و اگر مشيت الهي اقتضا كند در يك چشم بهم‌زدن تمام اموال او از بين مي‌رود و تهيدست و بدبخت مي‌گردد.

«و تحلفون من غير اضطرار»

و بدون اينكه احساس ضرورت كنيد, قسم مي‌خوريد.

بيهوده قسم‌خوردن

در صدر اسلام قسم به خدا خيلي اهميت داشت و لذا در مرافعات, هرگاه مدّعي نمي‌توانست دو شاهد و بينه براي اثبات مدّعايش حاضر كند, در محضر قاضي, به خدا قسم مي‌خورد و براي اين سوگند ارزش زيادي قائل بودند و ممكن نبود براي كارهاي جزئي و پيش‌پا افتاده كسي قسم بخورد مگر آنها كه داراي ايماني ضعيف بودند و امّا در اين دوران فتنه‌اي كه در آينده خواهد آمد و حضرت امير«ع» از آن خبر مي‌دهد, حضرت به آنها مي‌فهماند كه به‌قدري وقر و ارزش قسم در نظر شما كوچك مي‌شود كه بدون اينكه ضرورتي ايجاب كند, براي يك كار جزئي قسم مي‌خوريد. مانند بسياري از بازاري‌ها و فروشندگان زمان ما كه براي فروختن كالاهاي خود, قسم مي‌خورند و چه‌بسا به دروغ هم قسم بخورند كه گناه آن صدچندان بيشتر است. و بي‌گمان آنان كه تندتند قسم مي‌خورند, عظمت خدا را ناديده مي‌گيرند و لذا جدّاً مردم بايد از قسم خوردن مگر در مواقع ضروري كه جان و مال ناموس مؤمني در معرض خطر است, پرهيز كنند.

«و تكذبون من غير احراج»

و بي‌پروا دروغ مي‌گوييد.

بي‌پروا دروغ گفتن

يكي ديگر از علامتهاي شما مردم در آن دوران فتنه و آشوب اين است كه بدون هيچ ضرورتي دروغ مي‌گوييد, بي‌آنكه مصلحتي در كار باشد يا گرفتاري و شدَّتي گريبان شما را گرفته باشد و يا جان و مال مؤمني در خطر باشد.

در اينجا ذكر اين نكته لازم است كه بايد در تمام مواقع از گفتن دروغ و خلاف واقع خودداري كرد. گاهي ديده شده‌است بعضي از افراد كه به ظاهر انسان‌هاي متعهد و متديني مي‌باشند, با در نظر گرفتن برخي از مسائل سياسي دروغ مي‌گويند. گويا خيال كرده‌اند معناي سياست دروغ و مكر و فريب است و حق هم دارند! زيرا ديده‌اند در اروپا و آمريكا هر كس بيشتر دروغ بگويد و لاف بزند، سياس‌تر معرّفي مي‌شود لذا براي تبعيت از آنها به دروغ و فريبكاري مي‌پردازند!

آن روزها مي‌گفتند: فرق بين سياست و قالي اين است كه در سياست اوّل مي‌نشينند, بعد مي‌بافند ولي قالي را اول مي‌بافند بعد روي آن مي‌نشينند! ولي از ما كه متعهد و مسلمانيم روا نيست و هرگز پذيرفته نيست چنين سياستي را دنبال كنيم چه اين سياست نيست كه دروغ و فريب و خدعه است.

سياستمداران اسلام كساني هستند كه شئون مسلمين را بر صراط حق و حقيقت و با صداقت و راستي, اداره مي‌كنند.

خيال نكنيد كه چون امروز محور سياست شده‌ايد, پس بايد دروغ بگوئيد!! دروغ در جائي پذيرفته است كه حرج و مشقتي در كار باشد و اگر انسان دروغ نگويد, نمي‌تواند خود را يا جامعه را نجات دهد كه در اين مورد ضرورت دارد ولي كوشش كنيد كه موارد اين دروغ مصلحت‌آميز را كه به از راست فتنه‌انگيز است, درست دريابيد, نه اينكه دروغي بگوئيد براي اينكه سخن خود را به كرسي بنشانيد ولو حق ديگران پايمال شود و آن را دروغ مصلحت‌آميز بدانيد!! در هر صورت انسان متعهد نبايد زبانش آلوده به حرفهاي دروغ باشد كه دروغ از هر گناهي زشت‌تر و قبيح‌تر است.

من غير احراج: بي‌آنكه كسي شما را به حرج انداخته باشد. «من غير احواج» نيز نقل شده است كه در اينجا «احواج» از ماده احتياج است يعني بي‌آنكه حاجتي يا ضرورتي در آن دروغ باشد.

ادامه دارد


. مستدرك وسائل ـ ج 2 ـ ص 478 .

. بحارالانوار ـ ج 103 ـ ص 119 .

عن الامام الرضا عليه السلام انه قال: «... انَّما نهي الله عزوجل عنه لما فيه من فساد الاموال لأنّ الانسان اذا اشتري الدرهم بالدّرهمين كان ثمن الدرهم درهماً و ثمن الآخر باطلاً, فبيع الربا و شراؤه وكسٌ علي كل حال علي المشتري و علي البائع, فحظر الله تبارك و تعالي علي العباد الرّبا لعلّة فساد الأموال».

. سوره بقره ـ آيه 279.

.. سوره علق ـ آيه 6

... ذهاكَ حَيْثُ تَكوُنُ ضَرْبَةُ السَّيْفِ عَلَي الْمُؤْمِنِ أهْوَنَ مِنَ الدِّرْهَمِ مِنْ حِلِّهِ ، ذهاكَ حَيْثُ يَكوُنُ الْمُعْطهي أعْظَمَ أجْرًا مِّنَ الْمُعْطِي ، ذهاكِ حَيْثُ تَسْكُرُونَ مِنْ غَيْرِ شَرهابٍ ، بَلْ مِنَ النِّعْمَةِ وَ النَّعِيمِ ، وَ تَحْلِفُونَ مِنْ غَيْرِ اضْطِرهارٍ وَّ تَكْذِبُونَ مِنْ غَيْرِ إِحْرهاجٍ،

/ 1