مصاحبه حضرت آيت الله خرازى(دامت بركاته)
حضرت استاد آية اللّه خرازى از اساتيد بنام و مهذب حوزه علميه قم و نام آشناى اخلاق و فقه و اصول است. از محدود بزرگانه است كه درس و بحث علمى او را از تهذيب و سكوك اخلاقى و اين دو او را از حضور در صحنه انقلاب و مبارزات اجتماعى، باز نداشته است حلقه در خارج ايشان همچون نماز با شكوه ايشان محض جوانان و انديشمندان انقلابى و فضلاى مهذب است به خاطر وارستگى فراوان ايشان مرحوم آية اللّه احمدى ميانجى، بارها از ايشان خواسته بود كتابى در «فقه الاخلاق» بنويسد. و اميدواريم كه اين خواسته روزى محقق شود و تشنگان تهذيب در كنار تقريرهاى فقه و اصول و مقالات علمى استاد، از اين كتاب نيز بهرهمند شوند. براى ديدار ايشان از كوچه و پسكوچههاى يكى از محلههاى قديمى قم گذشتيم و در خانهاى بسيار ساده به خدمتشان رسيديم. وضع ساده منزل ايشان و برخورد متواضعانه ايشان بيش از چندى براى ما درسآموز بود افسوس مىخورديم چرا زودتر از اينها محضرشان را درك نكرده بوديم. پر از تعارفات و مصرفى صميميت و كارهاى آموزشى و پژوهشى آن در باب ماست و ادله عقلى آن به گفت و گو مىنشينيم آنچه در ادامه مىآيد خلاصه است از آن نشست. انتظار: بسم اللّه الرحمان الرحيم. با عرض تشكّر از حضرت آية اللّه خرازى كه با وجود كارهاى فراوانى كه داشتند، وقت شان را در اختيار ما قرار دادند و اين جمع را به حضور پذيرفتند. پيش از آغاز پرسشها، تاريخچهاى كوتاه را از اين مركز، خدمت حضرت عالى تقديم مىداريم. عملكرد منفى انجمن حجتيه درباره انقلاب، سبب برخورد حضرت امام قدسسره ، با اين گروه شد متأسفانه، جوّ فكرى كشور، طورى شده بود كه هركس نامى از حضرت مىبرد، متهم به هوادارى با عضويت در اين انجمن مىشد؛ چون، آنان، طورى خود را مطرح كرده بودند كه گويا، تنا دل آنان است كه براى امام زمان عليهالسلام آتاهُما مىتپد و آرزوى ظهور ايشان را دارند اين جو، بايد شكسته مىشد، ولى شكستن اين جو، كار هركس نبود. بالاخره آقاى قرائتى پا پيش گذاشتند و خدمت مقام معظم رهبرى، حفظه اللّه، رسيدند و عنوان كردند كه اگر ايشان صلاح بدانند، درباره حضرت، مركزى ايجاد شود. مقام معظم رهبرى هم اين ايده را پذيرفتند و كار را بر عهده خود آقاى قرائتى گذاشتند. آقاى قرائتى، با برخى از بزرگان حوزه صحبت كردند، ولى به سبب گرفتارىهاى آقايان، هيچ كدام اقدامى نكردند.از يك سال، خود آقاى قرائتى، آستين همّت را بالا زدند و بنيادى را به نام «بنياد فرهنگى حضرت مهدى موعود عليهالسلام » تأسيس كردند. پس از مدّتى ضرورت تربيت نيروهايى متخصص در اين باره، نمايان شد. به دنبال آن احساس نياز، مركز تخصّصى مهدويت در قم ايجاد شد. اين مركز از طلبههاى فاضلى كه شش سال در درس خارج شركت كردهاند، نيرو مىگيرد و در طىّ چهار سال، روزى دو ساعت، آنان را آموزش مىدهد. الحمدللّه، اينك، دوره نخست اين مركز، فارغ التحصيل شدهاند و مشغول نوشتن پايان نامه هستند. البته، به شوراى عالى حوزه علميه، پيشنهاد دادهايم كه مانند مراكز تخصصى تفسير و... مركزى هم براى پژوهش درباره حضرت مهدى عجل اللّه تعالى فرجه الشريف، ايجاد شود. پس از بيان اين مقدمه، با اجازه حضرت آية اللّه خرازى، نخستين پرسش را مطرح مىكنيم. در كتاب كافى يا برخى ديگر از كتابهاى حديثى، يك باب به نام باب «الاضطرار إلى الحجة» ديده مىشود. آيا دليلى عقلى براى ضرورت وجود محبت و نياز حتمى به آن، اقامه شده است يا نه؟ آية اللّه خرازى: بسم اللّه الرحمان الرحيم. الحمدللّه رب العالمين وصلى اللّه على محمد و آله الطاهرين و لعنته اللّه على أعدئهم أجمعين إلى قيام يوم الدين. من نيز از تشريف فرمايى شما سپاسگذارى مىكنم و از خداوند متعال موفقيت شما و اين مركز را مىطلبم در پاسخ اين پرسش، بايد عرض كنم كه ما بايد ببينيم امامت را چگونه معنا مىكنيم. برخى، امامت را «رياست» و «زعامت» معنا كردهاند. اين گونه معنا كردن، يك برداشت ناقص از بحث امامت است. ما نمىخواهيم بگوييم؛ «امام رياست ندارد يا زعامت ندارند.»، بلكه سخن ما اين است و نه همه آن. امامت، يك حقيقت بالايى دارد كه همه جنبههاى معنوى و ظاهرى را فرا مىگيرد. معناى كامل امامت، تقريبا همان معناى نبوّت است. اين كه از واژه «تقريبا» استفاده كرديم، به اين دليل است كه ميان اين دو معنا، به اصطلاح منطقى، عام و خاص من وجه است؛ يعنى، ممكن است كسى نبى باشد امّا امام نباشد. خيلى از انبياى بنى اسراييل، اين گونه بودند. گاهى نيز ممكن است، كسى امم باشد و نبى نباشد. امامان بزگوار ما، از اين قسم اند. گاهى نيز ممكن است، كسى هم نبى باشد و هم امام. حضرت ابراهيم عليهالسلام ، و خود پيامبر اسلام، صلىاللهعليهوآلهوسلم ، اين گونه بودند. پيامبر، منسوب به خدا است و از طرف او، بر وى وحى مىشود. امامت هم منسوب به خدا است و خليفه خدا است و از طرف خداوند، بر او الهام مىشود. مظهريّت علم الهى و اراده الهى و... در واژه «امامت» نهفته است.
ن گونه كه پيامبرى شرايط خاصّ خودش را دارد، امامت هم شرايط ويژه خودش را دارد و هركس نمىتواند اين شرايط را به دست آورد و هركس نمىتواند از خداوند تلقّى الهام كند تلقّى فرمان كند، نزول امر، از جانب خداوند، به سوى او باشد، مأموريت الهى و عزمهاى الهى در وجود او باشد و از مجراى او، اجرا شود و ديگران موظف باشند، از او تبعيّت كنند. به عبارت ديگر، نمىتوان امام را با انتخابات و شورا و... تعيين كرد. امامت، مانند پيامبرى، انتصابى است. آيا در طور تاريخ پيامبرى هست كه مردم او را به پيامبرى برگزيده باشند؟ امامت هم همين گونه است. وقتى امامت به اين معنا شد، آن وقت، امامت و زعامت، جزئى از شئون او است. مسئله نفوذ آنان در عالم و فعّاليتهاى آنان در عالَم، منحصر به زعامت ظاهرى آنان نيست. آنان، فعّاليّتهاى خودشان را هميشه دارند، چه ظاهر باشند و چه غايب، چه مردم آنان را بشناسند و چه نشناسند البته، آن چه با ظهورشان ارتباط دارد، معطل مىماند، و الاّ بقيه امور، به دست آنان است. ما، در اين جا به آن بحث فلسفى كارى نداريم كه برخى از بزرگان مانند مرحوم اصفهانى (كمپانى) و مرحوم شاه آبادى مىگويند، اصلاً، اينان، مجارى علل اند. آن چه از كتاب و سنّت استفاده مىشود اين است كه امور را خداوند به دست اينان قرار داده است، حالا، علّت باشند يا نباشند. خداوند، اجراى غريمت و اراده خود را به دست اينان قرار داده است. وقتى، امامت، چنين شأنى دارد، زمين، لحظهاى نمىتواند بدون محبّت باشد. تا اينجا، توضيحى مختصر درباره عنوان «باب الاظطرار إلى الحجّة» بود. اينك بايد معناى محبت بودن اينان روشن شود.
توضيح اين موضوع مىگوييم، در اين كه خداى متعال، بى نهايت كامل است، شكّى نيست و در اين كه توانايى اين كه ديگران را هم به كمال برساند، باز هم شكّى نيست، بلكه صحبت در اين است كه آن كسى كه كمال را مىخواهد، بايد عجزى از خود نشان ندهد و نبايد كوتاهى كند. انسان، فكر مىكند اگر رهبرى معنوى داشت و دست او را مىگرفت، او هم مىتوانست سلمان شود، ابوذر شود، حال، چه موقع محبّت بر اين افراد تمام مىشود؟ زمانى كه امام در ميان آنان باشد و با آن جاذبههاى وجودى كشش ايجاد كند. حال اگر انسانى، نخواهد اين راه كمال ار برود، فرداى قيامت، نمىتواند به خدا عرض كند: «اگر تو، يك امامى براى من فرستاده بودى، من هم مثل سلمان مىشدم.» انتظارـ اين، همان برهان لطف است. آيةاللّه خرازى ـ حالا، نام آن را لطف نمىگذاريم، بلكه «برهان استكمال» مىناميم. هر موجود باشعورى، خواهان استكمال است و اين استكمال، به افاضه كامل بارى تعالى بستگى دارد و تماميت اين افاضه، وقتى است كه محبّت تمام شود. اين استكمال كه در مرحله اخلاقى و رشد نَفْس گفتيم، درباره احكام هم جارى است. در احكام، يك وقت مىتوانيم به همين احكام ظاهرى اكتفا كنيم و يك وقت مىخواهيم به واقعيّات و به مصالح واقعى برسيم. اگر بنا باشد به واقعيّات برسيم، بايد كسى باشد كه ما را به واقعيات راهنمايى كند. البته، در دوران غيبت، از دست وى به احكام واقعى به لحاظ غيبت حضرت محروم هستيم؛ يعنى، اين احكامى كه الآن دست ما است، ممكن است واقعى باشد ممكن است ظاهرى باشد. انتظارـ ممكن است كسى بگويد، همان طور كه در زمان غيبت، اكتفا به احكام ظاهرى مىكنيم، در امور ديگر هم به امور ظاهرى اكتفا كنيم و در نتيجه، اصلاً به امام نياز نداريم. آية اللّه خرازى ـ اين را نمىتوان گفت؛ زيرا خيلى از وجودها هستند كه طالب استكمال هستند افزون بر اين كه ما، در محدوده انسان، سخن نمىگوييم، بلكه محدوده سخن ما، همه موجودات ذى شعور است و همه اينها، خواهان دست يابى به كمال اند. انتظارـ برخى مىگويند، شاگردانى كه پيامبر، صلىاللهعليهوآلهوسلم ، تربيت كرده است، براى اين جهت كافى است. آية اللّه خرازى ـ براى چه جهت كافى است؟ انتظارـ براى رسيدن به كمال. آية اللّه خرازى ـ اين، همان است كه در برخى از روايات هست و سخن تازهاى نيست. به منصوربن حازم ـ از شاگردان امام صادق عليهالسلام ، گفته شد كه: «پس از پيامبر، قرآن، حجّت است و نيازى به امام نيست.» منصوربن حازم مىگويد: «برداشتها مختلف است براى اين كه برداشت حق از برداشت ناحق و ناقص، مشخّص شود، بايد ميزانى باشد و آن ميزان، امام است.» انتظارـ چرا اين ميزان شخص باشد؟ خود آن معيارها، ميزان باشند.چچ آية اللّه خرازى ـ در آن چه هست، اختلاف است. برداشتها يا باطل است يا ناقص. گاهى در كبراى قياس، اشتباه شده و گاهى در تطبيق آن كلّى بر جزئى. خود اينها نمىتواند، معيار باشد. معيار بايد كسى باشد كه علم دين در نزد او است و او كسى نيست جز امام كه علم نبى در نزدش است و مؤيد و مُلْهَم از جانب خداوند متعال است. انتظارـ مىگويند: «در بعضى از جاها نمىرسيم، در اين جا هم نرسيم.» آية اللّه خرازى ـ مشكل اش اين است كه نمىرسيم! آيا اين، كم مشكلى است؟ اين كه در زمان غيبت، از احكام واقعى و خيلى بركات ديگر، محروم هستيم، سبب نمىشود كه بگوييم، اصلاً نيازى به حجّت نيست. الآن افراد لايق، از وجود حضرت استفاده مىكنند و موجودات باشعور ديگرى غير از انسان، اينك هم از امام غايب استفاده مىكنند. خلاصه عرض من اين است كه اگر امام باشد، حجّت تمام است و اگر امام نباشد،، حجّت تمام نيست. حجّت را هم به معناى وسيعى مىگيريم و به بيان تكليف محدودش نمىكنيم. به عبارت ديگر مىگوييم، اگر كسى در هر مرتبهاى از مراتب روحى، بخواهد سير و سلوك كند و به مقامات عالى برسد و قابليت اش را هم دارد، ولى خداوند متعال، امامى و راهنمايى براى او نگذارد، بخل ورزيده است و اين خُلْف است؛ زيرا، خداوند متعال، ذرهاى نقص در او نيست و امكان ندارد، راه هدايت را ببندد. او، نبىّ فرستاده است تا انسانها هدايت شوند، حال از آن چه لازمه هدايت است، دريغ كند؟ پس تا انسان هست و جهان، امام هم خواهد بود. در روايت داريم: «لو لا الحجّة لساخت الأرض بأهلها.» انتظارـ برخى اين برهان را «برهان لطف» ناميدهاند. شما از اين نام پرهيز مىكنيد. اين كار شما، دليل خاصّى دارد؟ آية اللّه خرازى ـ نه؛ من از اين نام فاصلهاى نمىگيرم. من، رسالهاى درباره برهان لطف كه براى همايش بزرگداشت شيخ انصارى، رضوان اللّه عليه، نوشتهام. در آن رساله، شبهاتى كه درباره اين برهان هست، پاسخ دادهام، ولى به نظرم اين تقرير، بى اشكالتر است؛ يعنى، استدلال به نياز به حجّت و هميشگى بودن آن، ايراد كمترى دارد. انتظارـ در اين تقرير مطالبى است مانند افاضه بارى تعالى و انحصار مجراى اين افاضه در حجّت كه بايد ثابت شود و نياز به استدلال دارد. آية اللّه خرازى ـ بله؛ اين طور است. لذا اين برهان، برهانى است مركب از عقل و نقل. برهان عقلى محض، يك برهان طولانى وفنّى است كه در جاى خودش مطرح مىشود. يكى از اين برهانى عقلى، مراتب وجودات و يكى همان مجارى علل است كه مرحوم شاه آبادى در كتاب نعمات شان آوردهاند. انتظارـ اين برهان، قابل پذيرش شماهم هست يا نه؟ آية اللّه خرازى ـ آن برهان، از نظر ثبوتى اشكال ندارد، ولى به نظر ما، اثباتا بى اشكال نيست؛ زيرا، با ظاهر ادله نقلى خيلى سازگار نيست. در آن برهان، گفته مىشود كه خلق و آفرينش به دست آنان است و روايات از اين امر استيحاش دارند. انتظارـ برهان «امكان اشرف» چى؟ آية اللّه خرازى ـ آن برهان، يك برهان عقلى محض نيست و نياز است مطالب ديگرى ضميمه آن شود. مثلاً از كجا معلوم كه «امكان اشرف»، همان امام باشد به اين مطلبى است كه بايد اين ضميمه را داشته باشد كه كسى جز معصومان، عليهالسلام ، مدعى اشرف بودن نيستند. انتظار- آيامشكل اين برهان، همين مصاديق آن است؟ آية اللّه خرازى ـ نه؛ بر آن برهان مناقشات ديگرى هم شده است كه در اين جا، نخواستم مواح كنم. عرفا، نيز در اين باره، برهانهايى دارند كه فعلاً جاى بيان آنها نيست. انتظارـ هدايتهاى معنوى امام، نياز به ظهور دارد؟ آية اللّه خرازى ـ نه؛ نيازى به ظاهر بودن امام نيست. علامه طباطبايى، رضوان اللّه عليه، نيز مىفرمايند ، هدايتهاى معنوى امام، بستگى به ظهور ندارد، يعنى، اين گونه نيست كه اگر امام ظاهر باشد، نيازهاى معنوى انسانها هم باشد و اگر امام نباشد، آن نيازهاى هم نباشد. اگر ما واقعا طالب هدايت معنوى باشيم، حتما از وجود امام زمان، عليهالسلام ، بهره مىبريم، همان طور كه در طور دوران غيبت، گروهى اين بهره را بردهاند. مشكل ما اين است كه ما، طالب واقعى نيستيم و الاّ اسباب هدايت و رشد و استكمال فراهم است. اگر كسى آمادگى واقعى را در خودش ايجاد كند، نمىشود كه آنان عنايت نكنند و دست اش را نگيرند و در او جذبهاى ايجاد نكنند! اگر آنان دستگيرى نكنند، خُلْف لازم مىآيد؛ يعى اينان، يا بايد بُخل داشته باشند يا حد يا... كه دست نيازمندان را نگيرند و اين امكان ندارد؛ زيرا، هم در واجب الوجود و هم در نايب واجب الوجود اين امور نبايد راه داشته باشد. در استكمال افراد، ممنوعيّت عمومى تأثيرى ندارد؛ يعنى، اين كه ما كارى كردهايم كه حضرت در غيبت به سر مىبرد، سبب نمىشود كه اگر فردى لياقت واقعى داشته باشد، نتواند از امام استفاده كند. انسان، هرچه قابليت اش بيشتر باشد، از امام، بيشتر مىتواند بهره بگيرد. مرحوم آقاى اراكى از حاج شيخ نقل مىكردند كه براى استادان مرحوم فشاركى، مشكلى علمى پيش آمده بود. هرچه فكر كرده بود نتوانسته بود آن را حل كند. به كنار شطّ مىرود و چالهاى مىكَند تا در خلوت آن، به تفكّر بپردازد.
از مدّتى مىبيند كه مردى عرب، با لاى چاغله ايستاده است. آن عرب مىپرسد: «در اين جا چه مىكنى؟» آقاى فشاركى پاسخ مىدهد: «به شما مربوط نمىشود.» آن عرب اصرار مىكند و ايشان انكار. بالاخره آن مشكل علمى را به آن مرد عرب مىگويد. او مىگويد: اگر فلان مقدمهاش را اين طور بيان كنيم، مشكل حل نمىشود؟ مرحوم فشاركى تأمّلى مىكند و مىبيند، مشكل عملى اش حل شده است. سرش را بلند مىكند ولى مىبيند آن مرد عرب نيست. از اين قضايا، اتفاق افتاده است و نشان مىدهد اگر درخواستها و لياقتها واقعى باشد، انسان، حتما از وجود امام، بهرهمند مىشود. يكى از شرايط بهرهمند شدن از وجود حضرت، اين است كه عقيده ما درباره امامت و امام، عقيدهاى به دور از افراط و تفريط باشد. در روايت است كه ما را بنده خدا بدانيد و، آنگاه هرچه خواستيد از كمالات به ما نسبت دهيد. علو در حقّ امام، ناشى از اين است كه در توحيد، عقيدهاى درست ندارند. انتظارـ بحث افراط و تفريط به موضوعات ديگر هم كشيده شده است. مثلاً برخى مىگويند: «اصلاً امكان ديدار حضرت در زمان غيبت وجود ندارد» و از طرف ديگر عدّهاى معتقدند: «اگر طلبهاى هر روز امام زمان اش را نبيند، طلبه نيست.» نظر حضرت عالى دربارهئ ملاقات با حضرت در زمان غيبت چيست؟ آية اللّه خرازى - امكان ديدار حضرت در زمان غيبت وجود دارد. دعا براى ديدار با حضرت هم مطلوبيت دارد، امّا در عين حال، مصالحى است كه نم يتوان گفت، ديدار با حضرت، براى همه مطلوب باشد، بلكه امكان دارد براى بعضى هم ضرر داشته باشد و مثلاً دكّانى براى خودش درست كند و مفاسدى به وجود آيد. انتظارـ دليل اين مطلوبيت چيست؟ آية اللّه خرازى ـ ديدار باحضرت، از مصاديق قرب به امام است و قرب به امام مطلوب است. از ادله همنشينى با صالحان نيز اين مطلوبيت را مىتوان فهميد. انتظارـ از كجا مىتوان فهميد كسى كه ادعاى ديدار با حضرت را دارد، راست مىگويد؟ معيار چيست؟ آية اللّه خرازى ـ اين، بسته به معاشرت ما با او و سابقه آشنايى دارد. مثلاً فردى كه ادعاى ديدار با حضرت را كرده، اصلاً دروغى از او شنيده نشده است و فرد موثّقى است، در اين مورد، مىتوان اطمينان كرد. پدرم نقل مىكرد رفيقى به نام سيّد كريم كفاش داشت كه ادعاى رؤيت حضرت را مىكرد و چيزهايى را نقل مىكرد. پدرم باور نمىكرد تا اين كه روزى سيد كريم كفاش پيش پدرم مىآيد و مىگويد: «من، به زيارت عتبات مىروم و همان جا هم خواهم مُرد» همين طور هم شده بود و او، در عتبات عاليات وفات مىكند. اين ادعاها ،اگر همراه با قرائنى باشد كه صحّت آنها را تأييد مىكند، پذيرفتنى است. حاج مرتضى زاهد، استاد پدرم در تهران بود. او، از نظر سير و سلوك، مراتب بالايى را طىّ كرده بود. پدرم براى ايشان داستان سيّد كريم كفاش را نقل كرده بود و گفته بود: «برخى، مىگويند، او، راست مىگويد و عدّهاى مىگويند، او دروغ مىگويد. ايشان جواب داده بود: «آنانى كه شك دارند، عقل شان نمىرسد.» انتظارـ آيا مىتوان گفت: «اصل، اين است كه ملاقاتى صورت نگرفته است»؟ آية اللّه خرازى ـ آن چه همراه با قرائن است، مىتوان پذيرفت و الاّ صِرف ادعا را نمىتوان پذيرفت، همان طور كه نمىتوان ردّ كرد. انتظارـ در روايت است: «كسى كه ادعاى رؤيت را دارد، تكذيب كنيد.» آية اللّه خرازى ـ اين جمله، قرينهاى دارد كه معنايش را روشن مىكند. آن قرينه اين است كه حضرت مىخواهد بگويد، نيابت خاص، تمام شده است؛ اين قرينه سبب مىشود كه ما اين جمله را اين گونه بفهميم كه اگر كسى ادعاى ديدار را كند و «باب» بودن و «نيابت خاص» بودن را بخواهد بگويد، بايد تكذيب شود، و الاّ اگر كسى ادعاى نيابت خاص و باب بودن را نداشته باشد، چرا تكذيب شود؟ اگر قرينه بر صحّت داشته باشد، مىپذيريم و الاّ كارى به كار او نداريم و نه ردّش مىكنيم و نه مىپذيريم. انتظارـ برخى مىگويند: «ما، مىخاهيم به جز براى خضراء برويم تا حضرت را ببينيم.» آية اللّه خرازى ـ من درباره داستان جزيره خضراء كار تحقيقى انجام ندادهام و نمىتوانم نظرى بدهم، ولى دوستان كه كار كردهاند، آن داستان را ردّ مىكنند. انتظارـ مناسب است در پايان مصاحبه، پرسشى هم از دوران ظهور داشته باشيم. عدّهاى معتقدند كه حوادث كنونى عراق، قرينهاى براى نزديكى ظهور است. ما، چه برخوردى با اين قرائن مىتوانيم داشته باشيم؟ آية اللّه خرازى ـ احتمال اش هست، امّا قطعى و جزمى نيست. قبلاً، مشابه اين مطالب هم اتّفاق افتاده است و بعدا هم ممكن است اتفاق بيفتد مجموع اين قرائن، گاهى مىتواند جزم بياورد، ولى مفردات اش جزم آور نيست. حضرت امام، رضوان اللّه عليه، مىفرمودند، شايد ظهور، هزارها سال طول بكشد. انتظارـ اصلاً چرا قرائن را مطرح كردهاند؟ اگر مىگفتند: «منتظر باشيد»، چه اتفاقى مىافتاد؟ آية اللّه خرازى ـ بيان علتها، اميد زا است. انتظارـ اگر ابتدا اميد پيدا كند و سپس، خلاف اش واقع شود، يأس آور است. آية اللّه خرازى ـ عرض كردم، اينها را نبايد قطعى پنداشت، بلكه بايد به عنوان يك احتمال پذيرفت؛ يعنى، اميد داشته باشيم كه چنين باشد، ولى جايى را هم براى خلاف آن بگذاريم. اگر اين طور برخورد كنيم، مأيوس نخواهيم شد. يكى از كارهاى اين مركز، اين بايد باشد كه روايات علائم ظهور را بررسى كند و ببيند كدام صحيح است، كدام ضعيف است، كدام متواتر است، كدام به حدّ اتفاضه رسيده است. موصوع علائم ظهور، يك مسئله شرعى نيست كه بگوييم: «صَدَّقِ العادل» اينها، مسائل اقتصادى است كه بايد درباره شان اطمينان پيدا كنيم. انتظارـ آيا كسى در حوزه، اين كار را كرده است؟ آية اللّه خرازى ـ نه نمىشناسم، ولى شايد اين كار صورت گرفته باشد. مرحوم آية الله احمد ميانجى، اهل اين كارها بودند. انتظارـ نظرتان درباره اين مجله چيست؟ آية اللّه خرازى ـ درباره خود اين مجله، الآن براى قضاوت زود است، ولى درباره اصل وجود چنين مجله تخصصّى، بايد بگويم، جايش خالى بوده است. انتظارـ اگر پيشنهادى درباره مركز داريد، بفرماييد. آية اللّه خرازى ـ درس مناظره را هم داشته باشيد مناظره و بحث كردن، خودش يك فنّ است و نياز به آموزش دارد. چه بسا افراد با موادى كه در بحث كردن ضعيف اند. آن اما مانى كه فعّاليت شان بوده است، برخى از شاگردان شان را براى مناظره و بحث كردن تربيت مىكردهاند. مؤمن طاق، يكى از اين موارد است. انتظارـ در پايان، موعظهاى بفرماييد. آية اللّه خرازى ـ خودم، احتياج به موعظه دارم، ولى يك واقعهاى را براى شما نقل مىكنم. مىگويند آقاى حجّت، رضوان اللّه عليه، وقتى اين آيه (و هم يحسبون أنّهم يحسنون صُنْعا) مىخواندند، متأثّر مىشدند و مىگفتند: «مبادا! ما اين گونه شده باشيم كه كارهايى را انجام دهيم و خيال كنيم كارهاى خوبى است، ولى در واقع اين طور نباشد.» ما بايد درباره كارهايمان، اين خوف و ترس را داشته باشيم و سعى كنيم كارهايمان، واقعا، كارهاى خوبى باشد و مورد پسند حضرت حق. در اين دنيا، اگر هر چيزى تكرار داشته باشد، عمر، تكرار ندارد. هركس، يك عمر بيشتر ندارد. بنابراين بايد بسيار احتياط كنيد تا اين عمر بى جا صرف نشود. اگر با عمر، اين گونه برخورد شود، إن شاء اللّه خداوند، به همه شما و ما، توفيق مىدهد تا راهى را برويم كه او دوست دارد. آقاى بهجت، حفظه اللّه، فرمودند:«بهترين دعا، اين است: «اللهم وَفِّقْنا لمرضاتك مع العافية.» انتظارـ از زحمتى كه داريم، پوزش مىطلبيم و از جناب عالى هم تشكّر مىكنيم. آية اللّه خرازى ـ سپاسگذارم.