مهدى در آينهى روايات
اشاره:
نوشتار ذيل برداشتى از سخنرانى حضرت استاد ميلانى است كه در ماه مبارك رمضان پيرامون امام مهدى (عج) ايراد فرمودهاند . در اين نوشتار نقاط اشتراك مسلمانان دربارهى حضرت مهدى (عج) بيان شده و برخى از احاديث مورد اتفاق شيعه و اهل نتبررسى مىشود و در ادامه به برخى سؤالات در زمينه مهدويت پاسخ داده شده و معنا و مفهوم حديثشريف (افضل الاعمال انتظار الفرج) تبيين مىشود . شيعهى اماميه، بر اين باور است كه :1 - امام مهدى (عج) دوازدهمين امام از ائمهى اطهار (عليهمالسلام) است; 2 - ايشان، پا به عرصهى گيتى گذاشته و در حال حاضر، در اين پهناى هستى، حيات دارد ولى از ديدگان پنهان است; 3 - انديشهى ناب مهدوى، با اين خصوصيات، از ضروريات مذهب تشيع بوده و هر گونه تشكيك و ترديد آفرينى در آن، موجب بيرون رفتن از مذهب است . اين نوشتار، از سه فصل تشكيل شده است: الف) مباحث مربوط به اصل مهدى باورى و اعتقادات شيعهى دوازده امامى; ب) پژوهش دربارهى روايات و سخنان موجود در كتابهاى اهل سنت كه مخالف با نظر شيعهى اماميه است; ج) پاسخ به سؤالاتى در بارهى مهدويت كه به اذهان خطور مىكند و گاهى در كتابها مطرح مىشود و چه بسا نويسندگان اهل سنت، با اين سؤالات، باورهاى شيعه را در اين زمينه مورد طعن و انتقاد قرار مىدهند . فصل يكم: نقاط اشتراك تمامى مسلمانان
نكتهى يكم - همهى مسلمانان، جز اندكى، بر اين كه رسول اكرم (صلىاللهعليهوآلهوسلم) به وجود «مهدى» خبر و نويد دادهاند و براى آن حضرت، اسماء و صفاتى را ذكر فرمودهاند، اتفاق دارند . روايات شيعه و اهل سنت، در اين موضوع، بيش از حد تواتر است . بنابراين، جامعهى اسلامى، همگى، بر اين باورند و هرگاه كسى بعد از شناخت از چنين اخبارى، اصل اين عقيده را تكذيب كند، در حقيقت، سخنان پيامبر اكرم (صلىاللهعليهوآلهوسلم) را دروغ شمرده است . اخبار نبى اكرم (صلىاللهعليهوآلهوسلم) دربارهى اين موضوع، در كتابهاى معتبر شيعه و نيز در صحاح و سنن و مجاميع اهل سنت، موجود است . نيز از سوى علماى شيعه و سنى، كتابهايى جداگانه دربارهى حضرت مهدى (عج) تدوين شده است . علاوه بر احاديث، آيات بسيارى از قرآن مجيد هم به امام مهدى (عج) تاويل شده است . بنابراين، نبايد براى قول ابن خلدون در جهت رد روايات مهدويت و انكار مهدى در اسلام، ارزشى قائل شد . برخى از علماى اهل سنت هم در رد نظر ابن خلدون مطالبى را نوشتهاند . مشهورترين تدوين كنندگان احاديث امام مهدى، از اهل سنت، ايناناند: 1 - ابوبكر بن ابى خيثمة (وفات 279 ه) ; 2 - نعيم بن حماد المروزى (وفات 288 ه) ; 3 - ابوحسين بن المنادى (وفات 336 ه) ; 4 - ابونعيم اصفهانى (وفات 430 ه) ; 5 - ابوالعلاء عطار همدانى (وفات 569 ه) ; 6 - عبدالغنى مقدسى (وفات 600 ه) ; 7 - ابن عربى اندلسى (وفات 638 ه) ; 8 - سعدالدين الطمويى (وفات 650 ه) ; 9 - ابوعبدالله كنجى شافعى (وفات 658) ; 10 - يوسف بن يحيى المقدسى (وفات 658) ; 11 - ابن قيم جوزيه (وفات 685 ه) ; 12 - ابن كثير دمشقى (وفات 774 ه) ; 13 - جلال الدين سيوطى (وفات 911 ه) ; 14 - شهاب الدين ابن حجر مكى (وفات 974 ه) ; 15 - على بن حسام الدين متقى هندى (وفات 975 ه) ; 16 - نورالدين على قارى هروى (وفات 1014 ه) ; 17 - محمد بن على شوكانى (وفات 1250 ه) ; 18 - احمد بن صديق غمارى (وفات 1380 ه) ; گفتنى است، در زمان معاصر هم كتابهاى زيادى از سوى مؤلفان [سنى] دربارهى مهدويت، تدوين شده است . (1)
تواتر احاديث مهدى (عج)
از ميان علماى اهل سنت، افراد بسيارى، به متواتر بودن احاديث مهدى (عج) و يا لااقل به صحت آنها، تصريح كردهاند . از جملهى آنان، مىتوان اين افراد را نام برد: 1 - ترمذى (صاحب الصحيح) ; 2 - محمد بن حسين آبرى (وفات 363 ه) ; 3 - حاكم نيشابورى (صاحب مستدرك) ; 4 - ابوبكر بيهقى (صاحب السنن الكبرى) ; 5 - فراء بغوى محيى السنة; 6 - ابن اثير جزرى; 7 - جمال الدين مزى; 8 - شمس الدين ذهبى; 9 - نورالدين هيثمى; 10 - ابن حجر عسقلانى; 11 - جلال الدين سيوطى . خلاصه اين كه در امت اسلامى، محلى براى ترديد آفرينى در اصل ايدهى مهدويت، يافت نمىشود . نكتهى دوم - در هر زمان، حتما، بايد امامى باشد كه همهى مسلمانان به او اعتقاد داشته و به او اقتدا كنند و او را ميان خود و حق تعالى، حجت قرار دهند . ما اين نكته را از اين آيات و روايات مىفهميم: 1 - «لئلا يكون للناس على الله حجة» (2) ; تا براى مردم در مقابل خداوند [بهانه و] حجتى نباشد . 2 - «ليهلك من هلك عن بينة و يحيى من حى عن بينة» (3) (تا كسى را كه [بايد] هلاك شود، آگاهانه هلاك شود و كسى كه [بايد] زنده بماند، آگاهانه، زنده بماند . 3 - «قل فلله الحجة البالغة» (4) ; بگو: «برهان رسا ويژهى خدا است .» . حضرت على (عليهالسلام) هم در نهج البلاغه مىفرمايند: اللهم بلى لاتخلو الارض من قائم لله بحجة اما ظاهرا مشهورا و اما خائفا مغمورا، لئلا تبطل حجج الله و بيناته (5) ; آرى، زمين، هيچ گاه از حجت الهى، تهى نيست [. او]، يا آشكار او شناخته شده و يا بيمناك و پنهان است [. او بايد باشد] تا جتخدا باطل نشود و نشانههايش از ميان نرود . در اين باب، روايات بسيارى در كتابهاى حديثى و روايى، از جمله در صحيحين، مسانيد، سنن، معاجم، . . . وارد شده است كه مورد پذيرش اماميه و اهل سنت است . حديثيكم - «من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهلية; هر كس بميرد و امام زمان خود را نشناسد، بر مرگ جاهليت مرده است .» . سعدالدين تفتازانى، حديث را، مرسله مسلمه (مورد پذيرش همگان) دانسته و مباحثخود را در شرح المقاصد (6) بر آن بنا كرده است . اين حديثشريف، با عبارات ديگرى نيز وارد شده است، ولى همگى، به يك معنا اشاره دارند . به عنوان نمونه، در مسند احمد (7) ، مسند ابى داوود الطيالسى (8) ، صحيح ابن حبان (9) ، المعجم الكبير (10) ، اين حديث، چنين وارد شده است: «من مات بغير امام مات ميتة جاهلية» . برخى ديگر از علما، حديث را به شكل زير از كتاب المسائل الخمسون فخر رازى نقل كردهاند: «من مات و لم يعرف امام زمانه فليمت ان شاء يهوديا وان شاء نصرانيا .» . البته، بايد چنين معرفتى، مقدمهى اعتقاد باشد; يعنى، هر كس بميرد و به امام زمان خود كه منصوب از جانب خدا است، باور نداشته باشد، بر مرگ جاهليت مرده است . مراد از «امام زمانه» ، هر حاكمى كه بر امور مسلمانان و مؤمنان سيطره پيدا كرده باشد، نيست; زيرا، شناخت چنين شخصى، واجب نيست و نشناختن او، موجب ورود در جهنم و مرگ جاهليت نخواهد بود . آن امامى كه شناخت و اطاعتاش واجب بوده و اعتقاد به او و حجت قرار دادن او بين خود و خداى لازم است، امامى است كه منصوب از جانب خداوند باشد . تاريخ نگاران، نوشتهاند همان عبدالله بن عمر كه از بيعتبا على (عليهالسلام) امتناع كرد، شبانه، در خانهى حجاج را كوبيد تا با او براى عبدالملك بيعت كند، تا آن شب را بدون امام به صبح نرساند! عبدالله، به حجاج گفت: «شنيدم رسول الله فرمود: "من مات ولا امام له مات ميتة جاهلية" .» . گفتنى است در اين شب، حجاج عبدالله بن عمر را تحقير كرده و پاى خود را براى بيعت دراز كرد و عبدالله بن عمر اينگونه با حجاج بيعت نمود البته اين اثر وضعى گناه او است، زيرا كسى كه از بيعتبا شخصى مثل على (عليهالسلام) خوددارى كند روزى با امثال حجاج با چنين كيفيتى يعتخواهد كرد . همچنين تاريخ نگاران در شرح حال عبدالله بن عمر چنين آوردهاند كه ايشان در واقعه حرة - در اين واقعه يزيد بن معاويه به مدت سه روز شهر مدينه را براى سپاهيان خود مباح اعلام كرد تا هر كارى كه خواستند انجام دهند، در اين واقعه دهها هزار نفر از جمله صدها تن از صحابه و تابعين كشته شده و صدها زن بدون شوهر فرزند به دنيا آوردند - نزد عبدالله بن مطيع آمد و گفت: نزد تو آمدهام تا حديثى را كه از رسول الله شنيدهام براى تو نقل كنم: پيامبر فرمود: (من خلع يدا من طاعة لقى الله يوم القيامة لاحجة له، و من مات و ليس فى عنقه بيعة مات ميتة جاهلية) (11) البته بعدها عبدالله بن عمر به سبب بيعت نكردن با حضرت على (عليهالسلام) و مشاركت نكردن با ايشان در جنگ - با گروه متجاوزان - تاسف مىخورد . (12) بنابراين مساله وجوب شناخت امام در هر زمان و وجوب اعتقاد به امامت اشان و ملتزم شدن به بيعتبا او مورد پذيرش همگان - شيعه و اهل سنت - بوده و احاديث و سيرت صحابه بر آن دلالت داشته و از ضروريات عقائد اسلامى به شمار مىآيد . نكتهى سوم - حضرت رسول (صلىاللهعليهوآلهوسلم) فرمودند: «الائمة بعدي اثنا عشر» . (13) حضرت مهدى (عج) از جملهى آن امامان دوازده گانه - كه حضرت خبر دادهاند - است . در اين جهت، هيچ شك و ترديدى راه ندارد; چرا كه تمام صفات و قيدهايى كه در اين حديثشريف ذكر شده است، تنها بر حضرت مهدى (عج)، منطبق است و نه كس ديگر; زيرا، تنها، آن هنگام كه حضرت حجت (عليهالسلام) پديدار شود، مردم، بر امامت او اجتماع خواهند داشت و خداوند تبارك و تعالى، به دست ايشان، اسلام را عزيز خواهند گرداند و بر همهى اديان غلبه خواهند داد . برخى از نويسندگان كه جانشينان بعد از رسول اكرم (صلىاللهعليهوآلهوسلم) را از ميان بنى اميه و . . . مىدانند، امام مهدى (عج) را جزء آن خلفا بر شمردهاند . خلاصهى سخن اينكه:
1 - امت اسلامى، داراى يك منجى مصلح، به نام مهدى (عليهالسلام) است . 2 - در هر زمانى، امامى است كه بر همهى مسلمانان واجب است او را بشناسد و به او ايمان بياورند . 3 - مراد از مهدى (عج) - كه در روايات پيامبر اكرم (صلىاللهعليهوآلهوسلم) از او خبر داده شده است - دوازدهمين امام از ائمهى اطهار (عليهالسلام) است . بنابراين، بعد از آن كه همهى مسلمانان، بر ايدهى مهدويت اتفاق دارند و حضرت مهدى (عليهالسلام)، امام دوازدهمين شيعيان است، شناخت و اعتقاد به او، واجب است و هر كس بميرد و او را نشناسد، بر مرگ جاهليت مرده است . در كتابهاى اهل سنت هم رواياتى كه مطابق با ايده و عقيدهى شيعهى اماميه باشد، وجود دارد . در اين جا به برخى از آنها اشاره مىكنيم .روايتيكم
پيامبر اكرم فرمود: «اگر از [عمر] دنيا، جز يك روز باقى نماند، خداوند تبارك و تعالى، آن روز را آن قدر طولانى مىگرداند، تا اين كه مردى از فرزندان من، در آن روز، برانگيخته شود . او هم نام من است .» . سلمان ايستاد، و عرضه داشت: «يا رسول الله! از كدامين فرزندت؟» . حضرت فرمود: «از اين فرزند و با دستان مباركاش بر حسين زد .» . اين روايت، از ابى القائم الطبرانى (14) ابن عساكر الدمشقى، ابى نعيم الاصفهانى ابن قيم الجوزيه، يوسف بن يحيى المقدسى، (15) شيخ الاسلام الجوينى (16) ، ابن حجر المكى (17) (صاحب الصواعق) نقل شده است . روايت دوم
زمانى كه پيامبر اكرم (صلىاللهعليهوآلهوسلم) در حال احتضار بود، به حضرت زهرا (عليهاالسلام) فرمود: «اى فاطمه! چه چيزى تو را مىگرياند؟ بدان كه خداوند تبارك و تعالى، به زمين نظر كرد و از آن، پدرت را اختيار كرده و او را به پيامبرى برانگيخت، سپس دوباره به زمين نظر كرد و شوهرت را اختيار كرد . به من وحى كرد كه تو را به ازدواج او در آورم و او را وصى خود قرار دهم . آيا نمىدانى كه خداوند به سبب اين كه نزد خداوند، بزرگ منزلتبودى، تو را به ازدواج كسى در آورد كه از همه عالمتر و بردبارتر بود و اسلام آوردن او بر همه مقدم است؟» . حضرت زهرا (عليهاالسلام) تبسم نمود و شاد گرديد . سپس رسولالله (صلىاللهعليهوآلهوسلم) افزود: «و از ما است آن مهدى (عج) كه حضرت عيسى پشتسر او نماز مىگذارد .» . سپس بر كتف امام حسين (عليهالسلام) زده و فرمود: «مهدى امت، از فرزندان ايشان است .» . ابوالحسن الدار قطنى، ابوالمظفر السمعاني، ابوعبدالله الكنجى، و ابن الصباغ المالكى (18) ، اين حديثشريف را در منابع خود ذكر كردهاند . حديثسوم
پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم) فرمود: «يخرج المهدي من ولدالحسين من قبل المشرق، لو استقبلته الجبال لهدمها واتخذ فيها طرقا» ; مهدى، از فرزندان امام حسين (عليهالسلام)، از جانب مشرق، خروج مىكند . اگر كوهها در مقابل او بايستند، آنها را نابود گردانده و آنها را هموار مىكند .» . اين حديثشريف هم از نعيم بن حماد، الطبرانى، ابى نعيم والمقدسى (صاحب كتاب عقدالدرر في اخبار المنتظر) (19) نقل شده است . سخنان دانشمندان اهل سنت
بسيارى از تاريخ نويسان و محدثان اهل سنت هم تصريح دارند كه مهدى (عج) از ذريهى امام حسين (عليهالسلام) است و اضافه مىكنند كه ايشان، فرزند امام حسن عسكرى است كه پا به عرصهى گيتى گذاشته و در قيد حيات است . مشهورترين آنان، عبارتاند از: احمد بن محمد بن هاشم البلاذري، (وفات 279 ه)، ابوبكر البيهقى (وفات 458 ه) ; ابن الخشاب (وفات: 567 ه) ; ابن الارزق (وفات 590 ه) ; ابن عربى اندلسى (صاحب فتوحات مكيه). (وفات 638 ه) ; ابن طلحة شافعى (وفات 653 ه) ; سبط ابن جوزى حنفى (وفات 654 ه) ; كنجى شافعى (وفات 658 ه) ; صدر الدين قونوى (وفات 672 ه) ; صدر الدين حموى (وفات 723 ه) ; عمر بن وردى (وفات 749 ه) ; صلاح الدين صفدى (صاحب وافى . وفات 764 ه) ; شمس الدين بن جزرى (وفات 833 ه) ; ابن صباغ مالكى (وفات 855 ه) ; جلال الدين سيوطى (وفات 911 ه) ; عبدالوهاب شعرانى (وفات 973 ه) ; ابن حجر مكى (وفات 973 ه) ; على قارى هروى (وفات 1013 ه) ; عبدالحق دهلوى (وفات 1052 ه) ; شاه ولى الله دهلوى وفات (1176 ه) ; قندوزى حنفى (وفات 1294 ه) ; فصل دوم
در كتابهاى اهل سنت، دربارهى مهدويت، رواياتى است كه با نظر شيعه مخالف است . برخى از علماى اهل سنت، مطابق اين روايات، نظرى خلاف مشهور عامهى مسلمانان دادهاند . در اين فصل، اين روايات بررسى مىشود . 1 - در روايتى آمده است: «المهدي هو عيسى بن مريم .» . (20) اين خبر واحد، تنها در برخى از كتابهاى اهل سنت وارد شده است . اين خبر با آن همه احاديث كه مىگويد، حضرت مهدى (عليهالسلام) فرزند حضرت امام حسن عسكرى (عليهالسلام) است، نمىتواند برابرى كند . 2 - در روايتى آمده است: «المهدي من ولد العباس .» . (21) اين روايت نيز، خبر واحد و مخالف روايات متواتر است . به نظر مىرسد، اين روايت، در زمان بنى عباس، براى صلاحيتبخشيدن به سلاطين بنى عباس وضع شده است . 3 - در روايتى آمده است: «المهدي من ولد الحسن .» . (22) اين روايت نيز خبر واحد است . 4 - در روايتى آمده است: «اسم ابي المهدي اسم ابي النبي .» . (23) با عنايتبه اين خبر، نام پدر امام مهدى (عج)، «عبدالله» است كه اين قابل انطباق بر مهدى (عج) نيست، اما بايد دانست كه اين روايت، خبر واحد است و غير قابل اعتنا . 5 - ابن تيميه هم به طبرى و ابن قانع نسبت داده است كه امام حسن عسكرى (عليهالسلام) فرزندى نداشته است . اين نسبت، دروغى بيش نيست و طبرى و ابن قانع چنين نگفتهاند . فصل سوم
در اين فصل به موضوعاتى مانند طول عمر، فايدهى غيبت، مكان زندگى حضرت، مىپردازيم . متاسفانه، برخى از نويسندگان اهل سنت، مانند صاحب منهاج السنة، اين سؤالات و ابهامات را با شتم و استهزاء و تمسخر و . . . همراه كردهاند كه اين، امرى ناشايست است . انسانى كه نمىداند و يا شك كرد، مىپرسد، نه اين كه قلماش به مطالب غير اخلاقى آلوده سازد . 1 - طول عمر
سعد الدين تفتازانى طول عمر حضرت (عليهالسلام) را بعيد مىشمارد و مىگويد: «شيعهى اماميه، مىپندارند محمد بن حسن عسكرى (عليهالسلام)، به سبب ترس از دشمنان، پنهان شده است و عمر ايشان، همانند عمر نوح و لقمان و خضر، است . ساير مذاهب، اين نظر را انكار مىكنند; زيرا، اولا، چنين ادعايى محال است و دوم اين كه، بعيد است كه يك امام به اندازهاى در ميان مردم پنهان باشد كه تنها نامى از او ياد شود، و سوم اين كه وجود چنين امامى، عبث و بيهوده است . اگر بپذيريم كه امامى، اين اندازه عمر كند، بايستى پيدا باشد و مردم او را ببينند . نيز، داستان اقتداى حضرت مسيح به مهدى (عج) و بر عكس آن، مستندى ندارد .» . بنابراين برخى همچون سعدالدين تفتازانى اگرچه ولادت يافتن امام مهدى (عج) از امام حسن عسكرى را پذيرفتهاند، ولى از نظر آنها بعيد است امام، اين اندازه عمر طولانى داشته باشد و مىگويند حضرت وفات يافته است زيرا در عقل آنها نمىگنجد كه انسان با اين عمر طولانى در اين دنيا باقى بماند . در پاسخ او بايد گفت، اولا، اين سخن با حديث «من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهلية» ، منافات دارد; زيرا، اين حديث، بر وجود امام در هر زمانى دلالت دارد و «زمان او» و «زمان ما» و «زمان آيندگان» نمىتواند، شامل اين روايت نباشد . براى همين جهات است كه برخى هم در حيرت ماندهاند، اينان از طرفى به بقاء حضرت اعتراف نمىكنند زيرا از نظر آنها بعيد است كسى با اين عمر طولانى در دنيا باقى بماند و از جانب ديگر به سبب ادله موجود نمىتوانستند حيات حضرت را انكار كنند . بنابراين، اينان اگرچه معترف به راه دستيافتن حضرت هستند ولى مىگويند نمىدانيم چه بر سر حضرت آمد: ثانيا، اگر به عدم امكان امرى، اعتقاد داشته باشيم با وقوع يك فرد و يك مصداق از آن در عالم خارج، مثلا، ده در صد از اين اعتقاد كاسته مىشود . و به همين ترتيب، وجود مصداقهاى متعدد، در صد آن اعتقاد را كم خواهد كرد . و آن امر محال، امكانپذير مىگردد . به عنوان نمونه چنانچه شخصى ادعا نمايد كه مىتواند از روى آب عبور كند ديگران سخن او را دروغ مىشمرند و مىگويند، اين كار غير ممكن است، اگر اين شخص يك بار از روى آب عبور كند، به اندازه همين يك مرتبه از محال بودن اين امر كاسته مىشود و اگر اين عمل چندين مرتبه تكرار شود به صورت يك امر طبيعى و عادى شده و امكانپذير مىگردد . بنابراين، از آن جا كه براى خداوند امكان داشته استبه حضرت نوح و حضرت خضر و حضرت عيسى (عليهمالسلام) عمر طولانى عطا فرمايد و علاوه بر آن، در كتابهاى اهل سنت، رواياتى است كه حاكى از وجود فعلى دجال است، با تعدد افراد و مصاديق و شواهد، مسئلهى طول عمر، استبعادش، دائما، كاسته مىشود و زائل مىگردد . در نتيجه عمر طولانى براى حضرت حجت (عليهالسلام) ديگر غير ممكن نيست . نكته
اگر چه ابن تيميه، اصل حيات حضرت خضر را انكار كرده و گفته است: «بيشتر علما، به وفات حضرت خضر معتقد هستند .» ، ولى ابن حجر عسقلانى (24) حضرت خضر را از صحابهى رسول الله دانسته است و حافظ نووى (25) - از علماى قرن 6 يا 7 - بر زنده بودن خضر در زمان ايشان تصريح دارد . در قرنهاى بعد هم القارى در المرقاة (26) و شارح الواهب الدنيه به بقاى حضرت خضر تا زمان خودشان تصريح كردهاند و حتى حكايتها و داستانهايى از كسانى كه با حضرت خضر ملاقات كردهاند و از ايشان اخبار و رواياتى شنيدهاند، (27) نقل كردهاند . پاسخ ديگر اين اشكال اين است كه اگر حكمتخداوند، اقتضا كند كه يك نفر را هزاران سال در اين جهان باقى گذارد، قدرت خداوند آن اراده و مشيت را به انجام مىرساند . 2 - استفاده از امام غايب
ابن تيميه و سعد تفتازانى مىگويند: «از مهدى (عج)، تنها، نامى باقى مانده است و حتى كسانى كه به وجود او معتقد هستند، از ايشان سود و نفعى نمىبرند .» . به اين شبهه پاسخهاى گوناگونى مىتوان داد . يكى از آن پاسخها اين است كه حوادث و حكايتهاى فراوانى در شرح حال بزرگان شيعه و . . . نقل شده است كه اينان، در موارد متعددى، براى رفع مشكلات و . . . به محضر حضرت شرف ياب شدهاند و امام هم آن مشكلات را از ايشان رفع كرده است . پاسخ ديگر اين است كه خداوند تبارك و تعالى، براى هر امتى، رسول و امامى فرستاد تا حجتخود را بر آنان تمام كند، ولى بسيارى از انبيا و رسولان، در اولين روز رسالتخود، كشته و يا تبعيد و يا به دار آويخته شدند، حال آيا مىتوان به خداوند عرضه داشت كه فرستادن رسولان و انبيا از جانب خداوند كارى عبث و بيهوده بوده است؟ 3 - مكان زندگى حضرت
شبههى ديگر اين است كه «حضرت در كجا زندگى مىكند؟» . در پاسخ مىپرسيم، شما كه به زنده بودن حضرت خضر (عليهالسلام) اعتقاد داريد مكان زندگى ايشان را كجا مىدانيد؟ اين كه ايشان و امثال او در كجا زندگى مىكنند، پرسش اساسى نيست . براى اعتقاد به وجود يك نفر، لازم نيست كه بدانيم، او، در كجا زندگى مىكند . حضرت مهدى (عليهالسلام) و جناب خضر (عليهالسلام) و . . . در اين كرهى خاكى زندگى مىكنند و نه در جاى ديگر . انتظار، برترين عمل
سبب غيبتحضرت حجت (عليهالسلام) يا از بابت عدم وجود مقتضى و زمينههاى مناسب براى ظهور است و يا از بابت وجود مانع . پس براى ظهور حضرت (عليهالسلام) بايد زمينهى مناسب را ايجاد كرد و موانع را برچيد . اگر معناى «افضل الاعمال انتظار الفرج» تبيين شود، وظيفهى ما در عصر غيبت و نقش مان براى زمينهسازى ظهور حضرت، روشن خواهد شد . براى فهم اين روايات، ابتدا، بايد بدانيم كه ظهور حضرت (عليهالسلام) يك امر ناگهانى است (28) و هيچ كس نمىتواند زمان ظهور و بر طرف شدن موانع و تحقق زمينههاى ظهور (29) را پيش بينى كند . تنها، خداوند تبارك و تعالى، نسبتبه زمان برطرف شدن موانع و تحقق زمينههاى مناسب براى ظهور حضرت آگاه است . و هيچ كس نمىتواند زمان آن را تعيين كند . در روايت آمده است: «كذب الوقاتون» . و نيز بايد بدانيم كه حكومت و قضاوت حضرت حجت (عج) مانند حكومتحضرت داوود (عليهالسلام) است; (30) يعنى، ايشان، بر اساس واقع و آگاهى خود حكم خواهند كرد و نه بر اساس بينه و . . . بينه و . . . ، از قواعد ظاهرى است كه ممكن است، اشتباه هم باشند . يكى از قواعد قضاوت، «قاعدهى يد» است . طبق اين قاعده، مثلا اگر كتابى در دست كسى باشد، همين امر، مالكيت او را بر كتاب، نشان مىدهد . لذا اگر كس ديگرى ادعا كند ولى شاهد و . . . نداشته باشد، قاضى، كتاب را به كسى مىدهد كه در دست او است، اما آن هنگام كه حضرت اش بيايد، حكم ايشان، بر اساس واقع است . در اين مثال اگر فردى كه كتاب در دستاش است، واقعا، مالك نباشد، حضرت به اين قاعده توجه نمىكند و كتاب را به صاحب اصلىاش باز مىگرداند . اين در حالى است كه پيامبر اكرم (صلىاللهعليهوآلهوسلم) مىفرمودند (انما اقضى بينكم بالبينات والايمان و بعضكم الحسن بحجة من بعض و ايما رجل قطعت له قطعة فانما اقطع له قطعة من نار) و فقط بر اساس قواعد ظاهرى و نه بر اساس واقع حكم مىنمودند، بنابراين اگر مدعى، بينهاى مبنى بر مالكيتخانه مىآورد، پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم) بر اساس آن بينه حكم نموده و خانه را به ايشان واگذار كرده و مىفرمودند: من بين شما با بينه حكم مىكنم و اگر بينه مدعى دروغ باشد و از اين راه مالك خانه گردد بايد بداند كه اين خانه قطعهاى از آتش بوده و نبايد آن را اخذ كند . هنگامى كه اين دو امر را دانستيم، معناى «افضل الاعمال انتظار الفرج» روشن مىشود; زيرا، انتظار ظهورى ناگهانى و حكم بر حسب واقع، انسان را وا مىدارد كه در هر لحظه، نسبتبه تكاليف خود در امور اجتماعى و . . . واقف باشد و به آنها عمل كند و خود را در عقيده و عمل اصلاح كند و ديگران را هم اصلاح سازد . بدين سان، انتظار، برترين وسيله براى اصلاح فرد و جامعه است و با اصلاح فرد و جامعه، راه براى ظهور حضرت حجت (عج) هموار مىشود و اصلاح شدگان، از اعوان و انصار حضرت خواهند بود . گفتنى است روايات ائمه (عليهمالسلام) شيعيان را از عجله براى ظهور امام (عج) بر حذر داشتهاند و تكليف شيعيان را در عصر غيبت، اطاعت از پروردگار و آماده شدن براى ظهور امام مىدانند . ما، فقط، به انتظار ظهور حضرت امر شدهايم . و انتظار فرج هم همان طور كه گفته شد يعنى اصلاح خود و ديگران و جامعه . در روايت آمده است كه «ولاتستعجلوا مما لم يعجله الله بكم; فانه من مات منكم على فراشه و هو على معرفة حق ربه و حق رسوله و اهل بيته مات شهيدا و وقع اجره على الله و استوجب ثواب مانوى من صالح عمله، قامت النية مقام اصلاته لسيفه فان لكل شيء مدة واجلا;» (31) در آن چه را كه خداوند شتاب در آن را لازم نداشته، شتاب نكنيد; زيرا، هر كس از شما كه در بستر خويش، با شناختخدا و پيامبر بميرد، شهيد از دنيا رفته است و پاداش او بر خدا است و ثواب اعمال نيكويى كه قصد انجام دادن آن را داشته، خواهد برد و نيت و ثواب شمشير كشيدن را دارد; زيرا، براى هر چيزى مدت و وقتى است . بنابراين، در عصر حاضر، هم به دعاى براى تعجيل فرج و هم به آماده كردن خود براى خدمتبه امام عصر (عج) امر شدهايم و اگر هر كدام از ما به وظايف خود عمل كند و حق پروردگار و رسول الله و اهل بيت را بشناسد، زمينهى مناسب براى ظهور امام (عج) را فراهم آورده است . 1) بسيارى از علماء اهل سنت هم در كتابهاى خود احاديثى در وصف امام مهدى (عج) نقل نمودهاند . ر . ك: سنن ابن داود، ج 4، ص 107; سنن ابن ماجه، ج 2; كتاب الفتن باب 34; الصواعق المحرقه، ص 163; سند احمد، ج 1، ص 159; صحيح ترمذى، ج 4، ص 505; فوائد السمطين، ج 2، ص 331; تاريخ دمشق/ابن عساكر، ج 1، ص 114; ينابيع المودة، ص 431; حليةالاولياء، ج 5، ص 75; الفصول المهمة، ص 297; مشكاةالمصابيح، ج 3، ص 1501; مجمع الزوائد، ج 7، ص 314 و . . . . 2) نساء: 165 . 3) انفال: 42 . 4) انعام: 149 . 5) نهج البلاغه، ح 147 . 6) شرح المقاصد، ج 5، ص 239 . 7) مسند احمد، ج 5، ص 61، رقم 16434 . 8) مسند ابى داوود الطيالسى، ص 259 . 9) صحيح بن حبان، ج 10، ص 434، قم 457 . 10) المعجم الكبير (طيرانى)، ج 19، ص 388، رقم 910 . 11) كمال الدين و تمام النعمه/شيخ طوسى/انتشارات اسلاميه/ج 1، ص 380 - 372 . 12) صحيح مسلم/ج 3/ص 1478، رقم 1851 . 13) طبقات ابن سعد/ج 4/ص 187 - 185 . 14) المعجم الكبير، ح 10، ص 166، رقم 10222 . 15) عقدالدرر فى اخبار المنتظر، ص 56 . 16) فرائد السمطين، ج 2، ص 325، رقم 575 . 17) الصواعق المحرمه، ص 249 . 18) البيان فى اخبار صاحب الزمان، الكنجى الشافعى، ص 502 . 19) الفتن، نعيم بن حماد، ج 1، ص 371، ح 1095; عقدالدرر، ص 282 (از طبرانى و ابى نعيم) ; والحاوى للفتاوي، ج 2، ص 66 . 20) كنز العمال، ج 14، ص 263، ح 38656 . 21) المنار المنيف، ص 149; كنز العمال، ج 14، ص 264، ح 38663 . 22) المنار المنيف، ص 150 . 23) كنزالعمال، ج 14، ص 268، ح 38678 . 24) الاصابه، ج 2، ص 114 - 115 - درالكتب العلميه - بيروت . 25) تهذيب الاسماء واللغات، ج 1، ص 176، رقم 147 . 26) مرقاةالمفاتيح، ج 9، ص 692 . 27) با اين اوصاف، از آن جا كه ابن تيميه مىدانست وجود خضر، بهترين دليل براى رفع استبعاد از طول عمر است، دستبه تكذيب خضر زده است .(مؤلف) 28) قال رسول الله (صلىاللهعليهوآلهوسلم) : المهدى من ولدى، اسمه اسمى، و كنيته كنيتى، اشبه الناس بى خلقا و خلقا، تكون به غيبة و حيرة تضل فيها الامم، ثم يقبل كالشهاب الثاقب يملاءها عدلا و قسطا كما ملئت جورا و ظلما .(كمال الدين، ج 1، ص 286) قال حسين بن على (عليهالسلام) : فى التاسع من ولدى، سنة من يوسف و سنة من موسى بن عمران، و هو قائمنا اهل البيت، يصلح الله تبارك و تعالى امره فى ليلة واحدة .(كمال الدين، ج 1، ص 316همچنين ر . ك: 1 - كمال الدين، ج 1، ص 287/قم، مؤسسه نشر اسلامى 2 - همان، ج 2، ص 372/قم، مؤسسه نشر اسلامى 3 - همان، ج 1، ص 151/قم، مؤسسه نشر اسلامى 4 - الخرائج والجرائح، ج 3، ص 1171/قم/مدرسه الامام المهدى 5 - همان، ج 2، ص 955/قم/مدرسه الامام المهدى 6 - الغيبة، ص 159/قم/منشورات مكتبة بصيرتى 7 - دلائل الامامة، ص 347/قم/انتشارات رضى 8 - همان، ص 250/قم/انتشارات رضى 9 - تقريب المعارف فى الكلام، ص 191/تقى الدين بن نجم بن عبدالله/قم/جامعه مدرسين 10 - اثبات الوصية للامام على بن ابى طالب، ص 279/قم/منشورات مكتبة بصيرتى 29) حضرت استاد محمد اشتهاردى موارد ذيل را مهمترين عوامل زمينه ساز ظهور حضرت مىدانند . 1 - جاذبه قرآن و حقانيت اسلام 2 - علم و انديشه و به كار انداختن آن 3 - استقامت و پايدارى و شجاعت 4 - زهد و رعايت اخلاق و حقوق 5 - ايمان و توكل به خدا 6 - تعاون و همكارى 7 - برخوردها و روشهاى منطق با همديگر 8 - توجه به طبقه مستضعف 9 - اتحاد و انسجام مسلمانان 10 - رهبر شايسته بقيةالله/1402/مسجد صدريه، ص 134 - 126 . 30) قال ابوعبدالله: ان فى صاحب هذا الامر سننا من الانبياء على نبينا و . . . و سنة من داوود و هو حكمه باالالهام . (الخرائج والجرائح، ج 2، ص 936/قم/مدرسه الامام المهدى) كتبت الى ابى محمد العسكرى اساله عن القائم (عليهالسلام) : اذا قام: بم يقضى بين الناس؟ واردت ان اساله عن شىء لحمى الربع، فاغفلت ذكرالحمى، فجاء الجواب، سالت عن الامام، اذا قام قضى بين الناس بعلمه كقضاء داود لايسال البينة . (الدعوات/سعيد بن عبدالله بن حسين/ص 209/قم/مدرسه الامام المهدى) همچنين ر . ك: الغيبة طوسى: ص 261; الامامة والتبصرة، ص 93، ح 84; الخرائج الجرائح، ج 1، ص 431; بصائر الدرجات فى فضائل آل محمد/محمد بن حسن/ص 259/قم/چاپ كتابخانه آيت الله مرعشى نجفى . 31) نهج البلاغه، خ 190 .