نمايندگان مكتب رجبعلي تبريزي (به روايت كربن )
بايستي اشاره اي نيز به دو نماينده ي مكتب رجبعلي تبريزي بكنيم . به نظر مي رسد كه اين مكتب نسبت به مكتبهايي كه ذكرشان گذشت كمتر شناخته و مورد توجه قرار گرفته باشد و حال آنكه اين مكتب تأثير پر اهميتي بر تقدير فلسفه ي ايراني - اسلامي داشته است . در جاي ديگر من وجوه تمايز آن را توضيح داده ام . به عنوان مثال براي ملاصدرا وحدت وجود شامل تمامي مراتب وجود خالق و مخلوق مي شود. در همه ي اين مراتب ، اتصاف وجود به اشتراك معنوي است . I'attribution de l'etre s'opere par analogie
برعكس ، براي رجبعلي تبريزي اصل و منبع وجود براي هميشه فراتر از وجود و لا وجود قرار دارد. وقتي وجود را به اصل وجود متصف مي كنيم منظور وجود بحث و بسيط و وجود مطلق است و اين امر صرف اشتراك لفظي (1) است و نه اشتراك معنوي زيرا مفهومي كه از وجود داريم فقط به وجود مخلوق مربوط مي شود. چنين تفسيري از وجود با تفسيري از افلاطون مطابقت دارد كه پروكلوس مدافع آن بود. در اين نظر، دقيق مكتب رجبعلي تبريزي با حكمت اسماعيلي و شيخي هماهنگ است . چنان كه قاضي سعيد قمي يكي از برجسته ترين نمايندگان مكتب رجبعلي تبريزي نشان داده است اين نظر كاملاً با تعليمات امامان معصوم هماهنگي دارد .
در جلد دوم منتخبات ، مكتب رجبعلي تبريزي به واسطه ي دو شخصيت برجسته ، قوام الدين رازي و محمد رفيع پيرزاده معرفي شده است .
قوام الدين رازي با دنبال كردن تعليمات استاد خود نماينده ي جرياني از مكتب اصفهان است كه با جريان ملاصدرايي تفاوت دارد. البته معناي اين امر به هيچ وجه اين نيست كه پيوندهاي متقابل فراواني ميان آن دو جريان وجود نداشته باشد. اثري كه منتخبات فقراتي از آن را ارائه مي كند از فلسفه ي اولي بحث مي كند. مؤلف ، نوشته خود را از عربي به فارسي ترجمه كرده است . رساله ي كامل ، شامل هفت فصل مفصل است و به موضوعاتي مي پردازد كه در قلمرو فلسفه ي اولي قرار مي گيرد. فيلسوف ما در اين رساله به نقادي بنيادين مفاهيم وجوب و امكان مي پردازد كه از نظر ظرافت با نقادي فيلسوفان مكتب دونس اسكات برابري مي كند. قوام الدين رازي ، هم آوا با مقدمات رجبعلي تبريزي ، نشان مي دهد كه چرا و چگونه مي توان خالق را واجب الوجود ناميد. خالق از واجب الوجود نيز بالاتر است و بنابراين قوام الدين مي گويد كه «اين اصطلاح توسط متأخرين جعل شده كه ادعاي فلسفه داشتند». مع ذالك شيوه ي استدلال بيشتر از آن فني است كه بتوان در اينجا بر آن تأكيد ورزيد. من ترجيح مي دهم كه اثر يكي ديگر از نمايندگان مكتب رجبعلي تبريزي را برجسته سازم زيرا كه اين اثر به طور تكان دهنده اي نشانگر پيوندهاي نزديك و ممتاز ميان يك استاد و شاگرد اوست . پيرزاده ، فرد مورد اعتماد و نزديك به استاد با صلاحيت ترين كسي بود كه مي توانست اثري تدوين كند كه شامل كليات تعليمات استاد باشد. از ديباچه ي كتاب كه فقراتي از آن را آقاي آشتياني براي نخستين بار چاپ كرده است چنين بر مي آيد كه ملا رجبعلي به علت كهولت سن ، نيروي خود را پايان يافته تلقي مي كرد و كار نوشتن براي او بيش از پيش مشكل تر مي شد. بنابراين نوشتن كتابي را كه خستگي مانع از تحرير آن مي شد به پيرزاده محول كرد تا او با استفاده از مباحثات روزمره ي ميان آن دو به اين كار اقدام كند. حاصل اين امر كتاب معارف الهيه بود، كتابي كه پيرزاده به مباحث عمده ي تعليمات استاد خود را به صورت منظم و منقحي آورده است . دو فقره ي مفصل از اين كتاب در جلد دوم منتخبات آورده شده است .
در ديباچه ي كتاب ، مؤلف نظر خود را درباره ي مقام فلسفه و موقعيت فيلسوفان بيان كرده است . با اين درك از مقام فلسفه ، بحث ما به پايان خواهد رسيد زيرا كه اين درك با وضعيتي كه در آغاز از آن ياد كرديم در تضاد قرار دارد و از سوي ديگر به بهترين وجهي معناي فلسفه ي ايراني - اسلامي را بر ما دارد و از سوي ديگر به بهترين وجهي مبين وضع فلسفه و فيلسوف است . مؤلف ، در آغاز كتاب ، آنجايي كه از سه شيوه ي استدلال احتجاج و الزامات عقلي ، معنوي و اخلاقي هر يك از آنها بحث مي كند به اين مطلب اشاره كرده است . اين طرح سه گانه به بهترين وجهي مرتبه و مقام حكمت را با توجه به مرتبه ي حكيم ، متلكم و واعظ بي آنكه نافي همديگر باشند روشن مي كند. حكيم ، اهل برهان ، متكلم اهل مجادله و واعظ ، اهل خطابه است .
خلاصه اينكه امتياز حكمت اين است كه نفس انساني را به عقل بالفعل تبديل كرده و او را به مجاورت رب العالمين نزديك مي كند. برهان ، خاص برگزيدگان ، مجادله ، ويژه ي متوسطين و خطابه به عوام الناس تعلق دارد. بدينسان مردمان به سه گروه يا مرتبه ي معنوي تقسيم مي شوند و به همين دليل است كه فيلسوف ما تأكيد مي كند كه پيامبر به گونه اي كه در آيه ي قرآني آمده است فرمان يافت تا مردم را به دنبال كردن راهي سه گانه فراخواند: «ادع الي سبيل ربك بالحكمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتي هي احسن ».
همين طور پيرزاده ما را به مقام ممتاز حكمت ، به گونه اي كه انديشمند معنوي شيعي درك مي كند، آگاه مي سازد . او به شدت هر گونه مذهب تعطيل زاهدانه را كه حتي نزد برخي از صوفيان مي توان پيدا كرد كه به حكمت طعنه زده و كوشش در جهت معرفت را به سخره مي گيرند به كنار مي زند. پيرزاده مي گويد: نه ! غايت ذاتي حكمت نسبت به حيات معنوي ، امري خارجي چنان كه بعضي تصور كرده اند نيست . «الحكمة اذن اصل اصيل في دين اللّه .» (2) حكمت بي آنكه مردم را از دين بري كند آنان را به كسب دين حريص تر مي سازد. اينجا بار ديگر به شكل خاصي ستايش از حكمت با تأكيدي بر وحدت وظيفه ي حكمت و رسالت نبي به پايان مي رسد .
بدينسان هماهنگي معنوي ميان انسانها پشتوانه اي پيدا مي كند . پيرزاده مي گويد: «... و ان يعلم من هوادون مرتبة ان الذي في الدرجة الاعلي منه هو اعقل منه ، فيمكن ان يفهم اشياء فوق عقله ، فاذا لم يفهم قوله من جهة نقص عقلا، فلا يصير عدولاً لما جهله ، فيرده و لمن يتصاعد من منزلة بل ان يكون في مقام الاسترشاد و التعليم ، مشتاقاً الي الوصول اليها، كالخطيب بالنسبة الي المتكلم و المتكلم بالنسبة الي الحكيم .» (3 )
مي توان در تحقق چنين هماهنگي در اجتماع انساني اين جهاني ترديد كرد . مع ذلك پيرزاده اين وضعيت را كه پژواكي از دعوت اسماعيلي يعني همچنان كه هارموني موسيقيايي تلفيقي از همه ي اصوات ايجاد مي كند، هماهنگي (4 ) معنوي نيز كه از اثر پيرزاده به گوش ما مي رسد تلفيقي از تمامي مراتب معرفت را همچون يك انجمن معنوي ايجاد مي كند. اينجا معناي اين بيان مهم روشن مي شود كه : «حكماي حقيقي همان پيامبران و امامان هستند» و كساني كه در مسير آنان قدم بر مي دارند. «اركان عرش حكمت »- اين اصطلاح و واژه ي حكمت طنيني از Philosophia, Sophia يوناني دارد- عبارتند از «عقل مستقيم ، همت عالي ، صبر جميل و شدت انقياد و اطاعت از دين مبين خدا و بدينسان كساني كه مانعي در راه مردم براي ورود به حكمت ايجاد مي كنند خاسرانند». (5 )
بهتر از اين نمي توان معناي حكمت را از ديدگاه انديشمند شيعي ايراني توضيح داد .
1. equivoque
2. منتخباتي از آثار حكماي الهي ، ج دوم ، ص 457 (يادداشت مترجم )
3. منتخباتي از آثار حكماي الهي ايراني ، ج دوم ، ص 458 (يادداشت مترجم )
4. harmonie
5. همان اثر ص 9-458 (يادداشت مترجم )