مير مهر
اشاره:
امام عصر (عج) تجلى رحمت واسعهى حق است . بايد نمودها و جلوههاى محبت و مهر او را به همهى انسانها، به ويژه دوستداران آن امام نشان داد . بررسى اين نمونهها، در شرايط امروز و براى انسان خستهى معاصر، از اهميت مضاعفى برخوردار است; چه اين كه بسيارى، به جاى مهر، بر قهر آن امام همام تاكيد ورزيدهاند . در يك بررسى كوتاه، بيست و شش نمونه از محبتهاى آن كاروان سالار قبيلهى مهر را برشمردهايم و آنها را در سه عنوان «ياد» و «مدد» و «ديدار» ، جمعبندى كردهايم . السلام عليك ايها الرحمة الواسعة . (1) ان رحمة ربكم وسعت كل شئ و انا تلك الرحمة . (2) اللهم هب لنا رافته و رحمته و دعاءه و خيره . (3) و اشفق عليهم من آبائهم و امهاتهم . (4) امام، مظهر اسماى حسناى الهى و تجلى رحمت واسع حق است . كسى كه تربيتشدهى خداى رحمان باشد، مظهر حمتبىكران الهى است . در وسعتسينهى او كه درياها هم به چشم نمىآيد، كران، تا به كران عشق به همهى انسانها موج مىزند . امام، پدرى مهربان، همدمى شفيق و همراهى خيرخواه است . (5) در حجم نگاه سبز او، افق هم، رنگ مىبازد . حضرت مهدى عليه السلام، شاهد همهى دردها و آلام انسانها است . دل او، دل بيدارى است كه همراه هر تازيانه و هر قطرهى خون و هر فرياد، حضور دارد و درد و رنج مرا از من بهتر و بيشتر احساس مىكند و براى من بيش از خود من مىسوزد، چرا كه معرفت و محبت من، محدود و غريزى است، در حالى كه معرفت او، حضورى و محبت او به وسعت وجودى او باز مىگردد و تجلى رحمت واسعهى حق است . (6) دريغا! در گوش ما همواره، از قهر مهدى عليه السلام گفتهاند و ما را از شمشير و جوى خون او ترساندهاند و از مهر و عشق او به انسانها و تلاش و فريادرسى او به عاشقان و منتظران خود كمتر گفتهاند! هيچ كس به ما نگفت كه اگر او بيايد، فقيران را دستگيرى، بى خانمانها را سامان، بى كسان را همدم، بى همسران را همراه، غافلان را تذكر، گم گشتگان را راه، دردمندان را درمان و در يك كلام، خاك نشينان عالم را تاك نشين خواهد كرد . قهر او نيز جلوهى محبت او است، چه اينكه قهر او بر جماعتى اندك و ناچيز از معاندان و نژاد پرستانى خواهد بود كه علىرغم رشد فكرى انسانها در آن عصر، و هدايتها و معجزات آن حضرت و نزول مسيح (ع) از آسمان و اقتدايش به وى، باز هم به او كفر مىورزند و حكومت عدلاش را گردن نمىگذارند و در زمين فساد مىكنند، كسانى مانند صهيونيستها كه دشمن انسانيتاند و جز زبان زور، هيچ زبانى نمىفهمند، و اين، يعنى خارها را از سر راه انسان و انسانيتبرداشتن و مهر در چهرهى قهر . آرى، چه سخت است مولاى مهربانى را كه رحمت واسع حق است و در دلاش، عشق به انسانها موج مىزند، به چنين اتهامهايى خواندن و «مير مهر» را، «مير قهر» نشان دادن! سزاوار است در ايام ولادت تجلى رحمت واسع حق، مرورى به گوشههايى از جلوههاى مهر و محبت آن امام همام و آخرين ذخيرهى الهى داشته باشيم .1- ناميدن (ياد كردن حضرت برخى از دوستداران خود را به اسم)
نام هر كس، عاطفىترين، شخصىترين و مورد علاقهترين نشانهى هر كس است . آنگاه كه نام ما را مىخوانند، چه بسيار مايهى شادمانى و سرور ما مىگردد . هر چه، خوانندهى ما، محبوبتر و زيباتر، شنيدن صداى دل رباى او و شنيدن اسم و نام خود از زبان او دل پذيرتر و سرور انگيزتر . به راستى چه ابتهاجى دارد آنكه نام خود را از زبان خداى عالم مىشنود: سلام على ابراهيم، سلام على نوح، سلام على آل ياسين، . . . . مهدى (عج) همهى مردم و بويژه شيعيان خود را نيك مىشناسد و با نام تك تك آنان آشناست . (7) نامهى اعمال ما، هر هفته، به خدمتحضرتاش عرضه مىشود . او، هرگز، ياد ما را از خاطر نمىبرد (ولا ناسين لذكركم .) چه شعفانگيز است كه در سرزمينى غريب، يكه و تنها آنجا كه راه را گم كردهاى، ناگهان، كسى با زبان آشنا، تو را بخواند و با مهربانى، تو را در آغوش نگاهاش بنشاند . روزى آيةالله العظمى بهاءالدينى به من گفت: «امسال، در مكهى معظمه در مجلسى كه آقا امام زمان (عج) تشريف داشتند، اسم افرادى برده شد كه مورد عنايت آقا بودند، از جملهى آنان حاج آقا فخر (8) بود .» خودم را به آقا فخر رساندم و از ايشان پرسيدم: «چه كردهاى كه مورد عنايتحضرت واقع شدهاى؟» گريه كرد و پرسيد: «آقاى بهاءالدينى نگفت چه گونه خبر به ايشان رسيده است؟» گفتم: «نه» . حاج آقا فخر گفت: «من، كارى نداشتهام، جز اينكه مادر من، علويه است و افليج و زمينگير شده است . تمام خدمات او را خود بر عهده گرفتهام، حتى حمام و شستوشوى او را . من گمان مىكنم، خدمتبه مادر، مرا مورد عنايتحضرت قرار داده است» . (9) للاخ السديد والولي الرشيد الشيخ المفيد ابى عبدالله محمد بن محمد بن النعمان، ادام الله اعزازه . (10) 2- سلام (تحيت و سلام امام بر دوستداران خود)
سلام، تحيت و بركت و رحمت و سلامتى است; نشانهى محبت و صفا، اخلاص و يك رنگى است; رمز عاشق و معشوق، مريد و مراد است . سلام خدا و امام بر هر كس، مهر تاييدى استبر كارنامهى او . «سلام على ابراهيم .» در روايت است، آن گاه كه فرشتگان الهى، نزد ابراهيم آمدند و بشارت تولد فرزند براى او آوردند و بر او سلام كردند، لذتى كه ابراهيم عليه السلام از سلام اين فرشتگان برد، با تمام دنيا، برابرى نداشت . به راستى چه لذتى دارد سلام مولا! (11) «سلام عليك ايها الولي المخلص لنا في الدين، المخصوص فينا باليقين» «سلام عليك ايها الناصر للحق، الداعي الى كلمة الصدق» (12) چون ثلث از راه را تقريبا [برگشتم] سيد جليلى را ديدم كه از طرف بغداد رو به من مىآيد . چون نزديك شد، سلام كرد . . . (13) 3- معانقه و در آغوش گرفتن
چون نزديك شد، سلام كرد و دستهاى خود را گشود براى مصافحه و معانقه و فرمود: «اهلا و سهلا!» . و مرا در بغل گرفت و معانقه كرديم و هر دو هم را بوسيديم . (14) چرا اين طور نباشد و حال آنكه حضرت ولى عصر (ارواحنا فداه) مرا شبى در مسجد كوفه به سينهى خود چسبانيده است . (15) در اين موقع وارد مسجد سهله شديم، در مسجد كسى نبود . ولى پدرم در وسط مسجد ايستاد كه نماز استغاثه بخواند . شخصى از طرف مقام حجت عليه السلام نزد او آمد . پدرم به او سلام كرد و با او مصافحه نمود . پدرم به من گفت: اين كيست؟ گفتم: آيا حضرت حجت عليه السلام است؟ فرمود: پس كيست؟ ! . (16) 4- نظارت (آگاهى از احوالات جامعهى شيعه)
«فانا نحيط علما بانبائكم ولايعزب عنا شىء من اخباركم» ; ما بر اخبار و احوال شما، آگاهايم و هيچ چيز از اوضاع شما، بر ما پوشيده و مخفى نمىماند . «انا غير مهملين لمراعاتكم و لاناسين لذكركم و لولا ذلك لنزل بكم اللاواء واصطلمكم الاعداء» ; ما، در رسيدگى و سرپرستى شما، كوتاهى و اهمال نكردهايم و ياد شما را از خاطر نبردهايم، كه اگر جز اين بوده دشوارىها و مصيبتها، بر شما فرود مىآمد و دشمنان، شما را ريشه كن مىكردند) . «صاحب هذا الامر يتردد بينهم و يمشى فى اسواقهم و يطا فرشهم . . .» ; صاحب اين امر، در ميان آنان، راه مىرود و در بازارهايشان رفت و آمد مىكند، روى فرش هايشان گام بر مىدارد . 5- شريك غم و شادى
در اين مورد، طوايفى از روايات وجود دارد كه صاحب مكيال المكارم آنها را متذكر شده است . (17) جداى از آن ها از ديگر ائمه عليهم السلام نيز در اين مورد، روايات فروانى به ما رسيده است: امام اميرالمؤمنين عليه السلام مىفرمايد: «انا لنفرح لفرحكم و نحزن لحزنكم . . .» ; «ما، در شادمانى شما، شاد، و براى اندوه شما، اندوهگين مىشويم . . . (18) » . امام صادق عليه السلام مىفرمايد: «والله! لانا ارحم بكم منكم بانفسكم . . . ; «به خدا سوگند! كه من، نسبتبه شما، از خود شما، مهربانتر و رحيم ترم . (19) » امام رضا عليه السلام نيز مىفرمايد: «ما من احد من شيعتنا ولا يغتم الا اغتممنا لغمه ولا يفرح الا فرحنا لفرحه . . .» ; «هيچ يك از شيعيان ما، غم زده نمىشود، مگر اينكه ما نيز در غم آنان، غمگين، و از شادى آنان، شادمانايم . و هيچ يك از آنان، در مشرق و مغرب زمين، از نظر ما، دور نيستند و هر يك از شيعيان ما كه بدهى از او بماند (و نتوانسته باشد بپردازد) بر عهدهى ما است . . .» . 6- دعا براى دوستداران خود
امام عليه السلام همواره، بر دوستداران خود دعا مىكند . صاحب مكيال المكارم در اثبات اين مدعا، چنين مىگويد: چون مقتضاى شكر احسان، همين است . و دليل بر آن، فرمايش مولى صاحب الزمان عليه السلام در دعايى است كه در مهج الدعوات مىباشد: «و كسانى كه براى يارى دين تو، از من پيروى مىكنند، نيرومند كن و آنان را جهادگر در راه خودت قرار ده، و بر بدخواهان من و ايشان، پيروزشان گردان (20) . . .» . بدون شك، دعا كردن براى آن حضرت و براى تعجيل فرج آن جناب، تبعيت و نصرت او است; چون يكى از اقسام نصرت حضرت صاحب الزمان عليه السلام يارى كردن به زبان است، و دعا براى آن حضرت، يكى از انواع يارى كردن به زبان مىباشد . و نيز دليل بر اين معنا است كه در تفسير على بن ابراهيم قمى، ذيل آيهى شريفه «واذا حييتم بتحية فحيوا باحسن منها او ردوها» (21) ; و هرگاه مورد تحيت [بدرود و ستايش ] واقع شديد، به بهتر يا نظير آن، پاسخ دهيد .» گفته است: «سلام و كارهاى نيك ديگر . (22) » واضح است كه دعا، از بهترين انواع نيكى است، پس اگر مؤمن، براى مولاى خود، خالصانه دعا كند، مولايش هم براى او خالصانه دعا مىكند، و دعاى آن حضرت، كليد هر خير و داس هر شر است . شاهد و مؤيد اين مدعا، روايتى است كه قطب راوندى، در خرايج آورده كه گفت: «جمعى از اهل اصفهان، از جمله ابوالعباس احمد بن النصر و ابوجعفر محمد بن علويه، نقل كردند كه: شخصى به نام عبدالرحمان، مقيم اصفهان شيعه بود . از او پرسيدند: «چرا به امامتحضرت على النقى7 معتقد شدى؟» . گفت: «چيزى ديدم كه موجب شد من اين چنين معتقد شوم . من مردى فقير، ولى زباندار و پر جرات بودم . در يكى از سالها، اهل اصفهان مرا با جمعى ديگر براى شكايتبه دربار متوكل بردند، در حالى كه بر آن دربار بوديم دستورى از سوى او بيرون آمد كه على بن محمد بن الرضا7 احضار شود . به يكى از حاضران گفتم: «اين مرد كيست كه دستور احضارش داده شده؟» گفت: «او، مردى علوى است كه رافضيان، معتقد به امامتاش هستند .» سپس گفت: «چنين مىدانم كه متوكل، او را براى كشتن احضار مىكند .» گفتم: «از اينجا نمىروم تا اين مرد را ببينم چهگونه شخصى است؟» گويد: «آنگاه او، سوار بر اسب آمد و مردم از سمت راست و چپ راه، در دو صف ايستاده به او نگاه مىكردند . هنگامى كه او را ديدم، محبتاش در دلام افتاد . بنا كردم در دل براى او دعا كردن كه خداوند، شر متوكل را از او دفع كند، او، در بين مردم پيش مىآمد و به كاكل اسباش نگاه مىكرد، و به چپ و راست نظر نمىافكند، من در دل پيوسته برايش دعا مىكردم . هنگامى كه كنارم رسيد صورتش را به سويم گردانيد . آنگاه فرمود: «خداوند، دعايت را مستجاب كند، و عمرت را طولانى، و مال و فرزندات را زياد» . از هيبت او، بر خود لرزيدم و در ميان رفقايم افتادم . پرسيدند: «چه شد؟» گفتم: «خير است .» و به هيچ مخلوقى نگفتم . پس از اين ماجرا، به اصفهان برگشتيم . خداوند، به بركت دعاى او، راه هايى از مال بر من گشود، به طورى كه امروز، من، تنها، هزار هزار درهم ثروت در خانه دارم، غير از مالى كه خارج از خانه، ملك من است، و ده فرزند دارا شدم، و هفتاد و چند سال از عمرم مىگذرد . من، به امامت اين شخص معتقدم كه آن چه در دلام بود، دانست و خداوند، دعايش را دربارهام مستجاب كرد (23) » . مىگويم: اى خردمند! نگاه كن چهگونه امام هادى عليه السلام دعاى اين مرد را پاداش داد به اينكه در حق او دعا كرد به آن چه دانستى، با اينكه در آن هنگام او از اهل ايمان نبود، پس آيا چهگونه دربارهى حضرت صاحب الزمان عليه السلام فكر مىكنى؟ به گمانات اگر براىاش دعا نمايى، او دعاى خير در حقات نمىكند، با اينكه تو از اهل ايمان هستى؟ نه! سوگند به آنكه انس و جن را آفريد، بلكه آن جناب براى اهل ايمان دعا مىكند، هر چند كه خودشان از اين جهت غافل باشند، زيرا كه او، ولى احسان است . در تاييد آنچه در اين جا ذكر شد، يكى از برادران صالح، براىام نقل كرد كه آن حضرت عليه السلام را در خواب ديده، آن حضرت، به او فرمودهاند: «من، براى هر مؤمنى كه پس از ذكر مصائب سيد الشهداء، در مجالس عزادارى، دعا كند، دعا مىكنم» . از خداوند، توفيق انجام دادن اين كار را خواهانايم كه البته، او، مستجاب كنندهى دعاها است . (24)
7- آمين بر دعاهاى دوستداران خود
امام مهدى (عج) بر دعاهاى ما «آمين» مىگويد . امام اميرالمؤمنين عليه السلام به زميله مىفرمايد: اى زميله! هيچ مؤمنى نيست كه بيمار شود، مگر اينكه به مرض او مريض مىشويم، و اندوهگين نشود مؤمنى، مگر اينكه به خاطر اندوه او، اندوهگين گرديم، و دعايى نكند مگر اينكه براى او آمين گوييم، و ساكت نماند مگر اينكه براىاش دعا كنيم . (25) 8- نامه (به شيخ مفيد، سيد ابوالحسن اصفهانى و) . . .
«انه قد اذن لنا فى تشريفك بالمكاتبة . هذا كتابنا اليك ايها الاخ الولى» . «هذا كتابنا باملائنا و خط ثقتنا . هذا كتاب اليك . . . ولاتظهر على خطنا الذى سطرناه» . (26) «ارخص نفسك واجعل مجلسك فى الدهليز واقض حوائج الناس، نحن ننصرك» ; «خودت را براى مردم ارزان كن و در دسترس قرار بده، محل نشستنات را در دهليز خانهات انتخاب كن، تا مردم، سريع و آسان، با تو ارتباط داشته باشند و حاجتهاى مردم را بر آور . ما، يارىات مىكنيم» . (27) 9- عيادت
داستانهاى متعددى از عيادت حضرت حجت (عج) از دوستداران خود در كتابها نوشته شده است . از جملهى آنها عيادت حضرت، از حاج ملاعباس تربتى و حاج سيد عبدالله رفيعى است . (28) 10- تشييع
حضرت، در تشييع جنازهى برخى دوستداران مخلص خود، شركت مىكند . در اين مورد، نمونههاى فراوانى است: حضرت آية الله امامى كاشانى، در جلسهى سوم مجلس ختمى كه در «مسجد اعظم قم» ، از طرف اساتيد حوزهى علميهى قم برگزار شده بود، در سخنرانى خود فرمودند: يكى از افرادى كه مورد وثوق است و گاهى اخبارى را در دسترسام قرار مىدهد، گفت: «به منظور شركت در تشييع جنازهى حضرت آية الله العظمى گلپايگانىقدس سره از تهران به قم رفتم و به مسجد امام حسن مجتبى عليه السلام رسيدم . در آنجا به دو نفر از اصحاب حضرت حجت، ارواحنا فداه، برخورد كردم . آنان به من گفتند: «امام زمان عليه السلام در مسجد امام حسن عسكرى عليه السلام تشريف دارند، برو آقا را ملاقات كن» . با عجله، خودم را به مسجد امام حسن عسكرى عليه السلام رساندم و وارد مسجد شدم . در آن هنگام اذان ظهر را گفته بودند . من، متوجه شدم كه حضرت ، با سى نفر از اصحاب، مشغول نماز هستند . اقتدا كردم . بعد از نماز، حضرت فرمودند: «ما، از همين جا تشييع مىكنيم . . .» . از مسجد خارج شديم و دنبال جمعيت، با آقا رفتيم تا به صحن رسيديم . (29) » مرحوم آية الله سيد محمد باقر مجتهد سيستانى، پدر آية الله العظمى حاج سيد على سيستانى، دامتبركاته، در مشهد مقدس، براى آنكه به محضر امام زمان عليه السلام شرفياب شود، ختم زيارت عاشورا را چهل جمعه، هر هفته در مسجدى از مساجد شهر آغاز مىكند . ايشان مىفرمود: «در يكى از جمعههاى آخر، ناگهان، شعاع نورى را مشاهده كردم كه از خانهاى نزديك به آن مسجدى كه من در آن مشغول به زيارت عاشورا بودم، مىتابيد . حال عجيبى به من دست داد و از جاى برخاستم و به دنبال آن نور، به در آن خانه رفتم . خانهى كوچك و فقيرانهاى بود كه از درون آن، نور عجيبى مىتابيد . در زدم . وقتى در را باز كردند، مشاهده كردم كه حضرت ولىعصر امام زمان عليه السلام، در يكى از اتاقهاى آن خانه، تشريف دارند و در آن اتاق، جنازهاى را مشاهده كردم كه پارچهاى سفيد روى آن كشيده بودند . وقتى كه من وارد شدم و اشكريزان سلام كردم، حضرت، به من فرمودند: «چرا اين گونه به دنبال من مىگردى و اين رنجها را متحمل مىشوى؟ ! مثل اين باشيد (اشاره به آن جنازه كردند) تا من به دنبال شما بيايم .» بعد فرمود: «اين، بانويى است كه در دورهى بى حجابى (دوران رضا خان پهلوى)، هفتسال از خانه بيرون نيامد تا مبادا نامحرم او را ببيند .» ! (30) و (31) 11- دفع بلا
«انا خاتم الاوصياء و بى يدفع الله عزوجل البلاء عن اهلى و شيعتى» ; «من، آخرين وصىام و خداوند، به واسطه من بلا، را از اهل و شيعيان من دور مىسازد» . (32) 12- پيام
آن بزرگوار، در فرازهاى مهمى از تاريخ، پيامهايى براى جامعهى شيعه يا برخى افراد مىفرستد . داستان فتواى حرمت استعمال تنباكو به ميرزاى شيرازى (33) و پيام به سيد ابوالحسن اصفهانى و امام راحل رحمه الله در واقعه بيست و يكم بهمن، نمونههاى خوبى است . (34) 13- مسجدها و مقامها (مسجد سهله، جمكران، امام حسن مجتبى عليه السلام،)...
امام، جايگاههايى را براى عبادت و توجه به خود مىگزيند و با نشانهها و كراماتى، همراه مىكند و همگان را به آنجا فرا مىخواند تا خدا را بخوانند و متوجه امام خود باشند و فرج او را كه فرج خود آنان است، بخواهند . در ايران اسلامى ، مسجد جمكران، از اهميت ويژهاى برخوردار است . (35) 14- نيابت
قرار دادن حضرت نايبى را براى خود در ايام غيبت، يكى از مهمترين جلوههاى محبتحضرت به شيعيان است: «و اما الحوادث الواقعة فارجعوا فيها الى رواة حديثنا .» (36) 15- تعليم
حضرت، دعاها (37) ، زيارات، پرسشهاى علمى برخى علما (38) ، را . . . تعليم مىدهد . از جملهى دعاها، زيارت آل ياسين، عظم البلاء (39) ، زيارت رجبيه است كه هر يك، داراى مضامين بسيار بلندىاند . حكايتسيد رشتى و سفارش امام عصر (عج) بر خواندن نافله و عاشورا و جامعه، بسيار شنيدنى است . (40) «طلب المعارف من غير طريقنا اهل البيت مساوق لانكارنا» ; (41) «طلب معارف از غير طريق ما اهل بيت، مساوى با انكار ما است» . سفارش حضرت به قرائت قرآن و ادعيه و زيارات . (42) 16- درس آموزى
داستان شيعيان بحرين و اينكه ما آمادهايم، پس چرا حضرت نمىآيد و انتخاب يك نفر از ميان خود به عنوان بهترين فرد و برخورد حضرت با آن فرد و فرستادن پيام به اينكه در فلان روز و فلان مكان، همهى شيعيان جمع شوند و درس مهمى كه حضرت به آنان مىدهد . . . . (43) 17- از غربت تا حكومت
در هنگام شهادت امام عسكرى عليه السلام شيعه، در غربت است و در حيرتى جانكاه به سر مىبرد، اما امروزه، ايران اسلامى، با نام و ياد حضرت قيام مىكند و با رهبرى نايب او پيروز مىشود . آيا اين چيزى جز عنايات و امداد حضرت است؟ خداى تعالى به پيامبرش مىگويد: «به ياد بياور آن زمانى كه در غربتبوديد و از اينكه شما را نربايند، در هراس بوديد (44) و امروزه . . .» . مقايسهى وضع گذشته و امروز ما، درسهاى زيادى از جلوههاى محبتيار را با خود به همراه دارد . در اين زمينه، كلام حضرت به مرحوم ميرزاى نايينى نمونهى گويايى است: «اينجا (ايران) شيعه خانهى ما است . مىشكند، خم مىشود، خطر هست، ولى ما نمىگذاريم سقوط كند . ما نگهاش مىداريم .» (45) 18- فريادرسى (دستگيرى درماندگان و راهيابى گمشدگان)
داستانهاى متعددى وجود دارد در مورد اينكه چهگونه حضرت به فرياد برخى از مستضعفان جهان و دوستداران خود مىرسند: داستان مرحوم آقاى نمازى شاهرودى كه چهگونه كاروان آنان، راه را در مكه كم كرد و . . . (46) سرخ پوستان سه قبيله از قبائل داكوتاى شمالى و منطقهى قطب، در هنگام نياز و نيز گم كردن راه در يخهاى قطبى و جنگل، از فردى به نام «مهدى» كمك مىطلبند كه تا اين اواخر از ارتباط اين نام با اسلام و يا اصولا مكتب اسلام نيز اطلاعى نداشتند پس از اطلاع از اين موضوع، تعدادى از دانشجويان سرخپوستبه اسلام گرويدند . توضيح خبرنامه: زبانشناسان و محققان زبانهاى بومى آمريكاى شمالى كشف كردهاند كه ريشهى «مهد» و «مهدى» در زبانهاى بومى اوليه، در كشورهاى شمالى و جنوبى آمريكا، از جنبهى بسيار مذهبى و اسرارآميزى برخوردار است . (47) 19- دفاع (فردى و جمعى)
موارد متعددى است مبنى بر اينكه حضرت، از برخى دوستداران خود دفاع مىكند (داستان ضربهى صفين (48) و دفاع از وحيد بهبهانى (49) .) اين دفاع، منحصر به موارد شخصى و فردى نيست، بلكه در مواردى، از جامعهى شيعه دفاع مىكند و باعثحفظ آنان مىشود (داستان انار كه مربوط به شيعيان بحرين و وزير آن كه دست نشاندهى انگليسىها بوده است و) . . . (50) 20- هدايت
افراد متعددى، به دستحضرت هدايتشدند . از آن جمله استبحرالعلوم يمنى (51) . 21- برآوردن حاجات و رفع مشكلات
داستانهاى متعددى نقل شده كه حضرت، برآورندهى حاجات و مشكل گشاى بسيارى از افراد بودهاند . (52) 22- شفا
داستانهاى فراوانى وجود دارد كه حضرت، بسيارى از بيماران لاعلاج را كه به آن حضرت متوسل شدهاند شفا داده است . (53) 23- همسفره شدن
شيخ اسدالله زنجانى فرمود: «اين قضيه را دوازده نفر از بزرگان، از شخصى كه در محضر سيد بحرالعلومقدس سره بود، نقل كردند . آن شخص مىگويد: هنگامى كه جناب آقاى شيخ حسين نجفى، از زيارت بيت الله الحرام به نجف اشرف مراجعت كرد، بزرگان دين و علما، براى تبريك و تهنيت، به حضور او رسيدند و در منزل ايشان جمع شدند . سيد بحرالعلومقدس سره چون با جناب آقا شيخ حسين، كمال رفاقت و صميميت را داشت، در اثناى صحبت، روى مبارك خويش را به طرف او گرداند و فرمود: «شيخ حسين! تو، آن قدر سربلند و بزرگ گشتهاى، كه بايد با حضرت صاحب الزمان عليه السلام هم كاسه و هم غذا شوى!» . شيخ، متغير و حالش دگرگون شد . حضار مجلس، از شنيدن سخن سيد بحرالعلوم، اصل قضيه را از ايشان سؤال كردند . سيد فرمود: «آقا شيخ حسين! آيا به ياد ندارى كه بعد از مراجعت از حج در فلان منزل بودى، در خيمهى خود نشسته و كاسهاى كه در آن آبگوشتبود; براى ناهار خود آماده كرده بودى، ناگاه، از دامنهى بيابان، جوانى خوشرو و خوشبو در لباس اعراب، وارد گرديد و از غذاى تو تناول فرمود؟ همان آقا، روح همهى عوالم امكان، حضرت صاحب الامر و الزمان، عجل الله تعالى فرجه الشريف، بودهاند» . (54) چهارشنبهها به مسجد سهله مىرفتم و مراقب خود بودم و غذاى اندك و غير حيوانى مىخوردم . در حدود چهارشنبهى 34 يا 35 بود كه شبى در مسجد به هنگام دعا و عبادت، ديدم مرد عربى آمد در كنارم نشست، ابتدا قرآن خواند و سپس مرا به سخن گرفت . من پاسخ او را با اكراه مىدادم و نخواستم با او حرف بزنم، زيرا او را مانع كارم مىدانستم، در اين هنگام، سفره باز كرد و به خوردن غذاى چرب و پر از گوشت (پلو تهچين) پرداخت و به من نيز اصرار مىكرد كه بيا با من از اين غذا بخور . از او اصرار بود و از من امتناع، سرانجام به او گفتم من در شرايطى هستم كه غذاى حيوانى نمىخورم . آن مرد گفت: بيا بخور، آنچه را شنيدى معنايش آن است كه مثل حيوان نخور نه آنكه حيوانى نخور . (55) 24- تذكر
حضرت عليه السلام به او فرمودند: براى از دست دادن مال و ضررى كه امسال ديدهاى غم مخور; زيرا خداوند مىخواهد بدين وسيله تو را امتحان كند . مال مىآيد و مىرود . آنچه ضرر كردهاى به زودى جبران خواهد شد و قرضهايت را پرداختخواهى كرد . (56) 25- زيارت و حج نيابى
حضرت ولىعصر عليه السلام فرمودند: بيا با هم به زيارت قبر حاج سيدعلى مفسر برويم، وقتى در خدمتشان به آنجا رفتم ديدم روح آن مرحوم كنار قبرش ايستاده است و به آن حضرت، اظهار ارادت مىكند . بعد سيدعلى به من گفت: سيد كريم! به حاج شيخ مرتضى زاهد سلام مرا برسان و بگو: چرا حق رفاقت و دوستى را رعايت نمىكند و به ديدن ما نمىآيى و ما را فراموش كردهاى؟ حضرت ولىعصر عليه السلام به سيدعلى فرموند: حاج شيخ مرتضى گرفتار و معذور است، من به جاى او خواهم آمد . (57) اين قضيه توسط حضرت آيةالله العظمى ميلانىقدس سره نقل شده است: . . . زير فشار عذاب طاقتفرسا، دست توسل به سوى مادرم حضرت فاطمه زهرا عليها السلام گشودم و گفتم: مادر جان! درست است كه من فريضهاى را ترك نمودهام، اما من عمرى از حسين عزيزت سخن گفتهام، شما مرا نجات بدهيد . و پس از اين توسل خالصانه، در زندانم گشوده شد و گفتند: مادرت فاطمه عليها السلام تو را خواسته است . مرا نزد مادرم بردند و او از اميرمؤمنان عليه السلام درخواست كرد كه مرا ببخشايد و نجاتم را از خدا بخواهد . اما اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: دختر گرامى پيامبر! ايشان بارها روى منبر به مردم گفته است كه اگر كسى فريضهى حج را در صورت امكان و توان ترك كند، به هنگام مرگ به او گفته مىشود: يهودى يا نصرانى يا مجوسى بمير! اكنون او خودش ترك كرده است! من چه كنم؟ ! مادرم فرمود: راهى براى نجات او بيابيد . اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: تنها يك راه به نظر مىرسد كه خدا او را ببخشايد . و آن اين است كه از فرزندت مهدى عليه السلام بخواهى امسال به نيابت او حج كند، و مادرم چنين كرد و فرزندش مهدى عليه السلام پذيرفت و من نجات يافتم، و آنگاه مرا به اين باغ زيبا و پر طراوت آوردند . (58) 26- ديدار
داستانهاى معتبر و ارزنده و درسآموز فراوانى مبنى بر اينكه حضرت با برخى از دوستداران خود ديدار دارد . در ميان آنها داستانهاى خوبى از بزرگان هست كه مىتواند بسيار درسآموز و تاثير گذار و احساس برانگيز باشد . ناگفته نماند كه در اين مورد، هر ادعايى را از هر كسى نمىتوان پذيرفت; چه، آن را كه خبر شد، خبرى باز نياورد . هزار نكتهى باريكتر ز مو اينجا است . آن چه كه ذكرش در اينجا ضرورى است، اين است كه از ما، عمل به تكليف را خواستهاند و ديدن حضرت عليه السلام، تكليف نيست . ديدار حضرت، گرچه بدون شك، توفيق بزرگى است، اما ما مكلف به آن نشدهايم . در داستانهاى متعددى، حضرت، خود، به همين نكته اشاره مىفرمايد و تقوا و دين مدارى را از شيعيان و دوستداران خود مىخواهد، نه جست و جوى ملاقات با آن حضرت . عاشق راحتى معشوق را مىخواهد، و زمينهى آمدن او را فراهم مىسازد و خواستههايش را كه هدايت انسانها و بهبود وضع جامعه است، گردن مىنهد . آنكه فقط مىخواهد امام را ببيند، عاشق نيست، خود خواه است! از اينها كه بگذريم موارد بيست و شش گانهى ذكر شده (59) را در سه عنوان ياد و مدد و ديدار مىتوان جمع كرد 1- ياد:
1- ناميدن;2- سلام;
3- عيادت;
4- نظارت;
5- شريك غم و شادى;
6- دعا بر دوستداران خود;
7- آمين بر دعاهاى دوستداران خود;
8- نامه;
9- عبادت;
10- تشييع;
11- دفع بلا;
12- پيام;
13- مسجدها و مقامها;
14- هم سفره شدن;15- تذكر;16- زيارت و حج نيابى .
2- مدد:
1- نيابت;2- تعليم;
3- درس آموزى;
4- از غربت تا حكومت;
5- فريادرسى;6- دفاع;7- هدايت;8- برآوردن حاجات و رفع مشكلات;
9- شفا .
3- ديدار
(داستانهايى معتبر، ارزنده و سازنده .)1) مفاتيح الجنان، زيارت آل ياسين . 2) بحار الانوار، ج 53، ص 11 . 3) دعاى ندبه . 4) روزگار رهايى، ج 1، ص 129 (به نقل از الزام الناصب، ص 10) 5) الامام الامين الرفيق و الولد الشفيق، و الاخ الشقيق، و الاخ الشفيق، و كالام البرة بالولد الصغير مفزع العباد . . . ; امام، امين و دوست است، و پدر مهربان و برادر همزاد است، و مانند مادرى مهربان است نسبتبه فرزند خردسال خود، و پناهگاه مردم است . (تحف العقول، ص 324) 6) ان رحمة ربكم وسعت كل شيء و انا تلك الرحمة .(بحارالانوار، ج 53، ص 11) 7) ر . ك: آيه 105 از سورهى توبه و روايت ذيل آن . 8) حاج آقا فخر، از صالحانى بود كه چند سال پيش، در قم، از دار دنيا رحلت كرد . 9) سيرى در آفاق (زندگىنامهى حضرت آيةالله العظمى بهاءالدينى، ص 374 .) 10) نامه به شيخ مفيد . 11) تفسير نمونه، ج 27، ص 186 . 12) نامهى حضرت به شيخ مفيد، بحار، ج 53، ص 175، 176 . 13) داستان حاج على بغدادى، (النجم الثاقب، حكايت . . . ; مفاتيح الجنان در زيارت كاظمين .) 14) داستان حاج على بغدادى، النجم الثاقب، حكايت . . . ; مفاتيح الجنان .) 15) داستان علامه بحرالعلوم، (عنايات حضرت مهدى عليه السلام به علما و طلاب، محمدرضا باقى اصفهانى، ص 262 .) 16) توجهات ولىعصر عليه السلام به علما و مراجع تقليد، عبدالرحمن باقرزاده بابلى، ص 84 . 17) ر . ك: ترجمهى مكيال المكارم، ج 1، ص 341- 342 . 18) مكيال المكارم، ج 2، ص 94 و 53 . 19) مكيال المكارم، ج 1، ص 94 و 53 . 20) مهج الدعوات، 302 . 21) نساء: 86 . 22) تفسير القمى، ج 1، ص 145 . 23) الخرائج، باب حادى عشر فى معجزات الامام على بن محمد الهادى عليه السلام . 24) ترجمه مكيال المكارم، ج 1، ص 447 449 . 25) مشارق الانوار، ص 452; مكيالالمكارم، ج 1، ص 163 . 26) ر . ك: احتجاج، طبرسى، ج 2، ص 323 . 27) آثار الحجة، ج 1، ص 134; عنايات حضرت مهدى (عج) به علما و طلاب، ص 141 . و نيز حكايت 62 و 63 از كتاب عنايات حضرت . . . ، ص 142 و 143 . 28) عنايات حضرت مهدى . . . ، ص 349 360 . 29) شيفتگان حضرت مهدى، ج 2، ص 137 . 30) شيفتگان حضرت مهدى عليه السلام، ج 3، ص 158 . 31) و نيز ر . ك: عنايات حضرت مهدى (عج)، ص 361 370 . 32) الغيبة، شيخ طوسى، ص 246 33) شيفتگان حضرت مهدى (عج)، ج 2، ص 355; عنايات حضرت مهدى (عج) و . . . ص 48 . 34) ر . ك . مجله انتظار، شماره 1، ص 31 . 35) النجم الثاقب، ص 383 . 36) احتجاج، طبرسى، ج 2، ص 37) عنايات حضرت مهدى . . . ، ص 57 74 . 38) ر . ك: عنايات حضرت مهدى (عج . . .)، ص 15 28 . 39) مكيال المكارم، ج 1، ص 334 . 40) النجم الثاقب، ص 602; مفاتيح الجنان (پس از زيارت جامعه .) 41) مهدى (ع . . .)، ص 171 . 42) عنايات حضرت مهدى . . . ، ص 146 153 . 43) ر . ك: تاريخ الغيبة الكبرى، سيد محمد صدر، ص 116 117 . 44) واذكروا اذ انتم قليل مستضعفون فى الارض تخافون ان يتخطفكم الناس .) انفال: 26 . 45) ر . ك: عنايات حضرت مهدى . . . ، ص 315 . 46) ر . ك: پادشه خوبان، ص 100 . براى آگاهى از موارد ديگر، ر . ك: تشرف يافتگان، ص 49 و عنايات حضرت مهدى (عج . . .)، ص 305 345 و 413 438; مكيال المكارم، ج 1، ص 332 335 . 47) خبرنامه فرهنگى اجتماعى سازمان تبليغات اسلامى، شمارهى منبع 13 خرداد 1366، ص 6 (به نقل از صبح اميد، صدر الدين هاشمى دانا، ص 126 .) 48) بركات حضرت ولى عصر (حكايات العبقرى الحسان) ص 124 . 49) ر . ك: عنايات حضرت مهدى (عج)، ص 93 . 50) نجم ثاقب، حكايت 49، ص 556 . 51) ر . ك: عنايات حضرت مهدى (عج) ص 91 . و همچنين استحكايتشيخ ابوالقاسم حاسمى و رفيع الدين حسين . همان، ص 89، و حكايتياقوت روغن فروش، مكيالالمكارم، ص 107 . 52) ر . ك: عنايات حضرت مهدى (عج . . .)، ص 273 284; شميم عرش (تشرف يافتگان) ص 150 . 53) ر . ك: عنايات حضرت مهدى (عج . . .)، ص 177 194 و كرامات المهدى (عج .) 54) بركات حضرت ولى عصر عليه السلام ص 288; العبقرى الحسان، ج 1، ص 118 . 55) توجهات ولى عصر به علما و مراجعه تقليد . ، عبدالرحمان باقرزادهى بابلى، ص 162 و 163 . 56) تاريخ الغيبة الكبرى، سيد محمد صدر، ج 2، ص 125 (به نقل از النجم الثاقب، ص 366 .) 57) عنايات حضرت مهدى عليه السلام . . . ، ص 368 . 58) عنايات حضرت مهدى عليه السلام . . . ، ص 369 و 370 . 59) ناگفته نماند، موارد ديگرى نيز از جلوههاى محبت امام، را مىتوان بر شمارد، اما به همين اندازه اكتفا مىشود; چه اينكه ما، در صدد استقصاى تمامى موارد نبوديم . آن چه در اينجا ارائه شد، برخى از جلوههاى محبت امام عليه السلام است .