نوآوری های مسلمین در فلسفه یونانی (روایت عبدالرسول عبوریت) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نوآوری های مسلمین در فلسفه یونانی (روایت عبدالرسول عبوریت) - نسخه متنی

کانون ایرانی پژوهشگران فلسفه و حکمت

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید





نوآوريهاي مسلمين در فلسفه يوناني (روايت عبدالرسول عبوريت (


طبقه بندي تأثيرات اسلام در نوآوريهاي


32-1- آموزه هاي وحياني اسلام به انحا مختلف بر فلسفه تأثير گذاشته اند؛ همانند تأثير در جهت دهي ، تأثير در طرح مسئله ، تأثير در ابداع استدلال و تأثير در رفع اشتباه .



تأثير جهت دهي اسلام بر فلسفه يوناني


32-2- آموزه هاي يك دين ، همه از اهميت يكسان برخوردار نيستند، بلكه از ديدگاه خود دين برخي از آنها بسيار مهم ، برخي مهم و برخي هم كم اهميت ترند. مثلاً در دين اسلام ، خداشناسي از اهميت ويژه اي برخوردار است و به ويژه مسئله توحيد مهم ترين و با ارزش ترين آموزه ديني است و به همين دليل ، كفر و شرك مهم ترين كبايرند . در مرتبه ي بعد، مسئله معاد و عوالم غيب بسيار مهم اند. آشكار است كه براي فيلسوفي كه به چنين ديني متدين است نيز بررسي چنين مسائلي از اهميت بيشتري برخوردار است و در نتيجه ، در اين مسائل هم تحقيقات بيشتري مي كند و هم دقت بيشتري به خرج مي دهد. بنابراين ، هر ديني به فلسفه اي كه در دامن آن پرورش مي يابد جهت مي دهد .



تأثير در طرح مسئله


32-3- هر ديني با طرح آموزه هاي هستي شناسانه جديد، مسائل فلسفي نوي را فراروي فيلسوفان متدين قرار مي دهد و در نتيجه ، ابواب جديدي را در فلسفه اي كه در دامن آن رشد مي كند مي گشايد. دليل اين امر روشن است . فيلسوف متدين به همه ي آموزه هاي دين ايمان دارد و از جمله به آموزه هاي هستي شناسانه آن . او به مقتضاي ايمانش اين آموزه ها را صادق مي داند، اما چون در فلسفه اش طرح و حل نشده اند، دليلي عقلي بر صدق آنها ندارد. طبعاً به موجب غريزه كنجكاوي به جست و جوي دليل آنها مي پردازد و بدين نحو، مسئله اي نو در فلسفه مطرح مي شود .



تأثير در ابداع استدلال


32-4- مقصود از اين نوع تأثير اين است كه آموزه هاي ديني ، درباره ي موضوعي هستي شناختي ، بدون اينكه خود استدلالي ارائه دهند، به طور صريح يا ضمني ، نحوه ي جديدي از استدلال را پيشنهاد كنند. از باب نمونه ، برهان صديقين در فلسفه اسلامي به همين طريق ابداع شده است . مدعاي اين برهان اثبات وجود خداست كه مسئله اي تازه نيست ولي اين نحو استدلال بر آن نو و ابداعي است و چنان كه خواهيم ديد، منشأ آن آموزه هاي اسلامي است .



تأثير در رفع اشتباه


32-5- ممكن است در موضوعاتي هستي شناختي دين حكمي مخالف عقل داشته باشد؛ يعني ، دين فلسفه را تخطئه كند. در چنين موضوعاتي فيلسوف متدين بايد دو حكم متعارض را گردن نهد. اما اين تناقض است و ممكن نيست . بنابراين ، بايد يكي از آن دو را به نفع ديگري كنار نهد. فرض مي كنيم كه در اين موضوعات حكم دين صريح و قطعي و غيرقابل تأويل باشد. در اين صورت ، به دليل عدم مصونيت مستدل از خطا، بايد او حكم عقل ، يعني فتواي فلسفه ، را تخطئه كند. اما حكم عقل ، علي الفرض ، نتيجه استدلال است و ممكن نيست نتيجه استدلال است و ممككن نيست نتيجه استدلال را كاذب و مقدمات و صورت آن را صادق و معتبر دانست ، پس در چنين مواردي فيلسوف في الجمله به مغالطي بودن استدلال پي مي برد و با جستجو و تحقيق بيشتر چه بسا خود يا فيلسوفان هم كيش او به وجه مغالطه دست يابند و بدين ترتيب ، خطايي تصحيح شود و اشتباهي رفع گردد. اين تأثير منحصر به احكام صريح نيست . احكام عير صريح و تأويل پذير دين نيز به نحوي ضعيف تر همين تأثير را دارند. همچنين لازم نيست حتماً منطوق يك حكم ديني در باب مسئله اي هستي شناختي خلاف حكم عقل باشد، بلكه حتي اگر لوازم آن هم مخالف باشند، باز مي توانند به نحوي ضعيف چنين نقشي را ايفا كنند. در هر حال ، مقصود توضيح جزئيات مطلب نيست ، بلكه مراد توضيح اين نحو تأثير آموزه هاي وحياني در فلسفه است به طور كلي . ممكن است انحاي ديگري از تأثير هم باشند كه با تفحص بيشتر به دست آيند .



در مورد تأثير اسلام در جهت دهي به فلسفه ي اسلامي ، مسئله چندان مشكل نيست . با نگاهي گذرا به قرآن و روايات مي توان دريافت كه مثلاً خداشناسي ، به ويژه مسئله ي توحيد، و پس از آن مسئله معاد، از آموزه هايي هستند كه اسلام براي آنها بيش از هر امر ديگري اهميت قائل است . فيلسوفان مسلمان نيز بالتبع ، به مقتضاي ايمانشان ، همين گونه مي انديشند. از باب نمونه ، ابن سينا، در فصل اول الهيات شفا، از فلسفه ، به خاطر وجود مبحث خداشناسي در آن ، با تعبير «افضل علم بافضل معلوم ) ياد مي كند. او در همين فصل در پاسخ به اين سؤال كه «چرا در طبيعات نيز وجود خدا را ثابت مي كنند با اينكه اين مسئله متعلق به الهيات است ؟» مي گويد: براي اينكه متعلم با اين بحث رغبت به فراگيري علوم پيدا كند.

اين طرزِ تفكرِ همه ي حكماي مسلمان است ، چه به آن تصريح كرده باشند و چه نكرده باشند. آشكار است كه اين طرز تفكر تأثير اساسي در جهت دهي به مباحث فلسفي دارد. مثلاً تأثير اين امر را در فلسفه اسلامي مي توان با مقايسه اين فلسفه با فلسفه ي ارسطو، كه دست مايه فيلسوفان مسلمان است ، درياقت . در فلسفه ارسطو فقط چهار صفحه به مبحث خدا اختصاص داده شده است . او خدا را تحت عنوان «محرك اول » يا «محرك غيرمتحرك »، كه فعليت محض است ، اثبات كرده است و به اختصار توضيح داده است كه او چگونه تحريك مي كند و بس . اما مثلاً در الهيات شفاي ابن سينا، كه اولين كتاب مفصل و پخته فلسفي اسلامي است ، حدود صد صفحه به اين بحث اختصاص يافته است . او خدا را تحت عنوان «واجب بالذات » اثبات كرده است و علاوه بر اثبات خدا، مسئله ي توحيد را نيز به دقت بررسي و ثابت كرده است و علاوه بر اين ، مباحث كلي صفات و اثبات تك تك صفات و نيز مباحث افعال را تفصيلاً مطرح كرده است . بعد از ابن سينا مسئله خداشناسي رشد بيشتري يافته است . اما رازي ، كتابي بزرگ ، در نه جلد، به نام المطالب العاليه من العلم الالهي ، تأليف كرده است كه سه جلد اول آن به خداشناسي اختصاص دارد.

بالاخره صدرالمتألهين در كتاب اسفار مسائل خداشناسي را به تفصيل تمام و به عميق ترين و دقيق ترين وجه بررسي كرده است . تقريباً رُبع اين كتاب ، كه بزرگ ترين كتاب صدرالمتألهين است ، به مباحث خداشناسي اختصاص دارد، علاوه بر مباحث جسته و گريخته اي كه در اين باره در ابواب ديگر وجود دارد. نگاهي به مسئله علم الهي در كتب فلسفه ي اسلامي و مسائل بسيار دقيقي كه در اين بحث طرح شده است ، از جمله در تعليقات ابن سينا و اسفار صدرالمتألهين ، صحت اين مدعا را آشكار مي كند . همچنين شبهه ي مشهور ابن كمونه ، درباب توحيد، و اهميتي كه حكماي اسلامي ، پس از ابن كمونه تا عصر صدرالمتألهين ، براي پاسخ به اين شبهه قائل شده اند نيز گواه ديگري بر صحت اين مدعااست . و بالاخره كتابهايي كه حكما اختصاصاً درباره ي خداو معاد و معمولاً به نام «المبدأ و المعاد» نوشته اند- مانند كتاب المبدأ و المعاد ابن سينا، المطالب العاليه امام رازي ، المبدأ و المعاد صدرالمتألهين و همچنين كتابهاي اسرار الا´يات ، المظاهر الالهيه ، المشاعر، عرشيه و مفاتيح الغيب او و نيز رساله ي زادالمسافر او، كه اختصاصاً در باب معاد جسماني است - نمونه ي ديگري از اين نحو تأثيرند. لازم نسيت در اين باره بيش از اين توضيح دهيم . هر كسي با توجه به درجه بندي آموزه هاي اسلامي از نظر اهميت و با مراجعه به كتب فلسفه اسلامي به راحتي جاي پاي اسلام را در جهت دهي به فكر فيلسوفان و نيز در جهت دهي به مباحث فلسفي مشاهده مي كند .



شماري از نوآوريهاي مهم مسلمين در تفكر يوناني


1- مسئله ي مساوقت وجود با شيئيت و نيز نفي واسطه بين وجود و عدم در نزاع با برخي از متكلمين اسلامي ؛



2- مسئله امتناع اعاده ي معدوم در نزاع با برخي از متكلمين اسلامي ؛



3- مسئله مناط احتياج معلول به علت و نيز احتياج معلول به علت در بقاء در نزاع با برخي از متكلمين اسلامي ؛



4- مسئله ابطال اولويت در مقابل قول به ضرورت علّي معلولي در نزاع با متكلمين اسلامي ؛



5- مسئله امتناع ترجيح بلا مرجح در نزاع با برخي متكلمين اسلامي ؛



6- مسئله اصالت وجود (در حكمت متعاليه )، متأثر ار عرفان اسلامي ؛



7- مسئله وحدت وجود، متأثر از عرفان اسلامي ؛



8- مسئله بازگشت وجود معلول به تجلي و شأن علت (در حكمت متعاليه )، متأثر از عرفان اسلامي ؛



9- مسئله وجود منبسط (در حكمت متعاليه )، متأثر از عرفان اسلامي ؛



10- مسئله بسيط الحقيقة كل الاشياء (در حكمت متعاليه )، متأثر از عرفان اسلامي ؛



11- مسئله صادر اول ( در حكمت متعاليه )، متأثر از عرفان اسلامي ؛



12- مسئله تطابق عوالم (در حكمت متعاليه )، متأثر از حضرات خمس در عرفان اسلامي ؛



13- مسئله حدوث ذاتي و حدوث دهري (در فلسفه ميرداماد)، براي حل آموزه ديني حدوث عالم ؛



14- مسئله ربط حادث به قديم و ربط ثابت به سيال (در حكمت متعاليه )، متأثر از تعبير روايي : «كان ربّاً اذ لا مربوب و الهاً اذلا مألوه و عالماً اذ لا معلوم و سميعاً اذ لا مسموع »؛



15- مسئله توحيد واجب تعالي و رفع اشكالات از آن ، متأثر از آموزه ديني توحيد؛



16- مسئله توحيد در الوهيت ، متأثر از آيه (لو كان فيهما آلهة الاّ اللّه لفسدتا)؛



17- مسئله ماهيت نداشتن واجب بالذات ، متأثر از تعبير روايي : «شي ء لا كالاشيا»؛



18- مسئله بساطت واجب بالذات ، متأثر از متون روايي و متأثر از صفت عناي خداوند؛



19- مسئله عدم مشاركت واجب بالذات با ديگر اشيا در مفاهيم ، متأثر از آيه (ليس كمثله شي ء)؛



20- مسئله فاعل و غايت بودن خداوند براي همه ي اشيا، متأثر از آيه ي (هو الاوّل و الا´خر...)؛



21- مسئله تقسيم صفات واجب بالذات به ايجابي و سلبي يا جمال و جلال متأثر از آيه (تبارك اسم ربك ذي الجلال و الا كرام )؛ 22- مسئله زمان و مكان نداشتن واجب بالذات متأثر از متون روايي ؛



23- مسئله عينيت صفات كمالي واجب تعالي با ذات ، متأثر از خطبه حضررت اميرالمؤمنين (ع ): (اول الدين معرفته ...) و ديگر روايات ؛



24- مسئله علم و قدرت و حيات و اراده و سمع و بصر و كلام و حكمت خداوند متأثر از آيات قرآن ؛



25- مسئله صرف وجود و صرف كمال بودن خداوند متأثر از مضاميني ديني همانند «صمد بلاعيب ، عزيز بلاذل ، غني بلافقر»؛



26- مسئله جبر و تفويض و امر بين امرين و مسئله توحيد افعالي متأثر از آيه (و ما تشاؤون الاّ ان يشاء اللّه .) و (خلقكم و ما تعلمون ) و متون روايي ؛



27- مسئله حقيقت قضا، قدر، لوح ، قلم ، عرش و كرسي ؛



28- مسئله اثبات عقول مفارقه ، متأثر از آيه (عندنا خزائنه )؛



29- مسئله وجه انتساب شرور به خداوند (در حكمت متعاليه )، متأثر ار عرفان اسلامي ؛



30- مسئله دوام فيض و سازگاري آن با حدوث عالم ؛



31- مسئله معاد روحاني و جسماني و توابع آنها؛



32- مسائلي همچون حقيقت عذاب قبر، حقيقت بعث ، حقيقت حشر، حقيقت ساعت ، حقيقت نفخ در صور، حقيقت قيامت صغرا و كبرا، حقيقت صراط حقيقت نشر كتب ، حقيقت حساب ، حقيقت ميزان ، حقيقت سعادت و شقاوت ، حقيقت بهشت و جهنم .



33- مسئله خلود در آتش ؛



34- مسئله كيفيت تجدد احوال در بهشت و جهنم .



* درباره ي تأثير از نوع ابداع استدلال ، شاخص ترين نمونه آن برهان صديقين است . اين نوع برهان بي ترديد با الهام از آيه ي (أولم بكف بر بك أنّه علي كل شي ء شهيد) ابداع شده است . با توجه به كتابهاي در دسترس ما، اين نوع برهان را اولين بار فارابي در فصوص الحكم پيشنهاد كرده است و به همين آيه استشهاد كرده است ، اما خود او نمونه اي از اين نوع برهان اقامه نكرده است . پس از او، ابن سينا با استشهاد به همين آيه ، نمونه اي از آن را در اشارات ارائه كرده است و پس از او صدرالمتألهين با استشهاد به همين آيه ، دو سه نمونه ي ديگر در اسفار و ديگر آثار خود، براساس اصالت وجود و تشكيك وجود، اقامه كرده است و به همين ترتيب ، فيلسوفان پس از او مانند حاج ملاهادي سبزواري و آقا علي مدرس نمونه هاي متفاوت ديگري را ارائه كرده اند. در هر حال ، خصوصيت اين نوع برهان اين است كه ولو وجود همه ي مخلوقات و ممكنات را منكر شويم ، باز وجود خداوند را ثابت مي كند .



* نمونه ي ديگري از ابداع استدلال ، استدلال بر وجود خداوند است بدون به كارگيري امتناع تسلسل در آن . اين نوع استدلال در اين متن روايي : «قلم يكن بدٌ من اثبات الصانع ، لوجود المصنوعين و الاضطرار منهم اليه انهم مصنوعون و انّ صانعهم غير هم و ليس مثلهم ...» ارائه شده است . اين نمونه در حكم پيشنهاد انواع براهين اثبات وجود خداست كه مبتني بر امتناع تسلسل نيست . فارابي نمونه اي از اين استدلال را اقامه كرده است كه به آن «برهان اسدّ و اخصر» مي گويند، ابن سينا در اشارات نمونه ي ديگري از آن را اقامه كرده است كه حكما چندان از آن استقبال نكرده اند. شيخ اشراق نيز در مطارحات نمونه اي مشابه نمونه ي ابن سينا ارائه كرده است كه سخت مورد نقد و ردّ صدرالمتألهين واقع شده است . خواجه نيز در تجريد الاعتقاد، نمونه اي قوي از آن را ارائه كرده كه مقبول همه ي حكماست و نيز صدرالمتألهين برهان صديقين خود را در اسفار به همين منوال اقامه كرده است و بالاخره علامه طباطبايي د رپاورقيهاي مبحث دور و تسلسل اسفار، نمونه اي براساس وجود رابط و مستقل به دست داده اند .



* نمونه ي ديگري از اين نوع تأثير، برهان علامه طباطبايي بر وجود خداوند است در پاورقيهاي جلد ششم اسفار. علامه طباطبايي ، بر اساس اصل امتناع تناقض كوشيده اند نشان دهند كه واقعيتي كه در گزاره ي بديهي اولي «واقعيتي هست » بدان اعتراف مي كنيم همان خداوند است ولاغير. در واقع ، مدعاي ايشان اين است كه هر كسي كه به اين گزاره اعتراف دارد بي آنكه خود توجه داشته باشد، واقعيت مذكور را واجب بالذات در نظر گرفته است و گرنه امكان نداشت كه به اين گزاره به طور بديهي اعتراف كند به نحوي كه انكار آن مستلزم انكار واقعيت باشد و به تناقض بي انجامد. معناي اين سخن اين است كه همه مردم ، بي آنكه خود توجه داشته باشند، به طور بديهي و بدون احتياج به برهان ، به وجود خداوند معترفند. از اين رو، ايشان نتيجه مي گيرند كه اين استدلال در حقيقت تنبيهي است بر امري بديهي و غير قابل شك . به نظر مي رسد كه ايشان در اقامه ي چنين استدلال بديهي از آيه (أفي اللّه شك ) متأثرند .



و بالاخره آيه ي (لو كان فيهما ا´لههٌ الاّ اللّه لفسدتا) در حكم پيشنهاد استدلالي است بر توحيد در الوهيت ؛ چرا كه اين آيه كبرايي است كه به ضميمه ي صغراي «لكن لم تفسدا»، كه مضمر و مطوي است ، بيان يك استدلال است . اما چون بر كبراي آن برهاني اقامه نشده است ، فقط در حكم پيشنهاد استدلال بر توحيد در الوهيت است .



اما درباره ي تأثير از نوع رفع اشتباه ، بايد به مسئله حدوث عالم اشاره كنيم . در متون اسلامي آن چنان بر حدوث همه ي عالم تأكيد شده است صدرالمتألهين صراحتاً منكر آن را منكر امر ضروري دين و خارج از اسلام به شمار مي آورد و با اين حال ، حكماي صدرالمتألهين به اموري قديم - مقصود قديم زماني است - مانند ماده ي جهان و حركت دوري فلك و زمان قائل شده اند و براي رفع تعارض بين اين روايات و امور قديم ، نامبرده انواع ديگري از حدوث ، مانند حدوث ذاتي و دهري ، را مطرح كرده اند و مدعي شده اند كه مقصود از حدوث در متون ديني همان حدوث ذاتي يا دهري است نه حدوث زماني ، و بي تردي همه اشيا به جز خداوند،به اين معنا حادث اند، هر چند برخي از آنها از نظر زماني قديم اند نه حادث . آنها به اين ترتيب ، مشكل تعارض را حل كرده اند، ولي صدرالمتألهين معتقد است كه متون ديني به حدوث زماني اشيا نظر دارند نه حدوث ذاتي يا دهري ابداعي فيلسوفان . او بر اساس اعتقاد به چنين امري و با تكيه بر حركت جوهري ، به حدوث زماني همه ي اشيا قائل مي شود و مي گويد كه هر چند فيض الهي دائم و مستمر است و اگر در زمان به قهقرا برگرديم هرگز به نقطه ي آغازي كه ابتداي خلقت است نمي رسيم ، با اين حال ، تك تك موجودات حادث اند و در بين موجودات جهان امري قديم وجود ندارد. همان طور كه مي بينيم ، به موجب روايات مذكور، صدرالمتألهين به اشتباه فيلسوفان قبلي پي برد و قولي نو به بازار آورد .



از نمونه هاي ديگر اين نوع تأثير، تأثير آيه ي (... ثم انشأناه خلقاً آخر...) است در حكمت متعاليه صدرالمتألهين . او با الهام از اين آيه هم از روحانية الحدوث بودن نفس دست برداشت و به جسمانية الحدوث بودن آن قائل شد و هم به اشتباه فيلسوفاني همچون ابن سينا كه منكر حركت جوهري اند واقف گشت . (1 )




1- عبوديت ، عبدالرسول ، آيا فلسفه اسلامي داريم ؟ در مجله معرفت فلسفي ، شماره 1 و 2، پاييز و زمستان 1382 .

/ 1